بنام خدا
نقد شورا؛ رمان حنیفا
نویسنده: یسنا باقری
عنوان:
عنوان انتخابی نویسنده عنوانی تک واژه بود که بهطور کامل نشانگر محتوا و خلاصهی آن بود. عنوان ارتباط جالب و محسوسی با خلاصه داشت. عنوان از کلیشه کاملاً به دور و با ژانر، خلاصه، مقدمه و محتوا مرتبط بود.
عنوان از لحاظ جذب از جذب بالایی برخوردار بود و مخاطب را به خواندن اثر تشویق میکرد و کنجکاوی برانگیز بود.
ژانر:
ژانرهای انتخابی نویسنده «عاشقانه، معمایی و جنایی» بودند. که از همان ابتدا شاهد تلفیق این ژانرها در رمان بودیم. ژانر معمایی که محسوسترین ژانر داستان بود. ژانرهای انتخابی با عنوان و محتوا مرتبط بودند.
جلد:
جلد انتخابی رمان، با تصاویر عجیبی که داشت، ارتباط جذابی را با ژانر جنایی ایجاد میکرد. همچنین تصویر جلد، احساس معمایی بودن و فضای نورانی و عرفانی مساجد و برخی خانهها در جلد احساس معنویت و ژانر عاشقانه را به مخاطب القا میکرد. از این رو می توان گفت جلد انتخابی با ژانرهای انتخابی مطابقت داشت. همچنین تصویر جلد به خوبی با بدنه و خلاصه مرتبط بود. همچنین فونت، شکل و چینش نوشتههای روی جلد نیز باید مناسب بدنه و ژانرها باشد. فونت درهم برهم روی جلد، چینش درهم و شکل نوشتهها کاملاً با محتوای اثر و احساسات آن همخوانی داشت. تکست انتخابی نیز با تمامی ژانرهای انتخابی و بدنه، مرتبط و هماهنگ بود.
خلاصه:
خلاصه رمان اندازه متناسبی داشت. کاملا به دور از کلیشه بود و به علت استفاده از بازی با کلمات در آن، دارای جذب بالایی بود. خلاصه ابهام خاصی داشت و افزون بر لو ندادن کل داستان، از جذب بالایی هم برخوردار بود. همچنین خلاصه با عنوان و بدنه نیز مرتبط بود.
مقدمه:
مقدمهی رمان از اندازه مناسبی برخوردار بود و با ژانرها و محتوا مرتبط بود. مقدمه به دور از کلیشه بود و کنجکاوی لازم را در مخاطب ایجاد میکرد. در اینجا نیز بازی با کلمات ماهرانه و باهدف تشویق مخاطب به خواندن اثر استفاده شده بود.
آغاز:
آغاز با روایت اتفاقی که در قطار برای نیکی افتاد رقم خورد. آغاز کاملآ به دور از کلیشه و جدید بود. آغاز بسیار غافلگیرانه بود و ابهام زیادی در بر داشت که موجب تشویق مخاطب به خواندن اثر میشد. توصیفات مکان، صداها و آواها و شخصیتها نیز در آغاز موجب میشد که مخاطب درکی از آغاز داشته باشد و ابهام بیش از اندازه و موجب گیجی مخاطب نشود.
میانه:
میانهی رمان به کلیشه نزدیک بود. رازهای مدفون در گذشته، رفتن عشق، یک دشمن از گذشته و... . اما یادآوری خاطرات نیکی در این میان یک نقطهی مثبت برای رمان بود. اطلاعات در میانه به آرامی به مخاطب داده میشد و شخصیتها بجا، به ترتیب و مناسب وارد فضای داستان میشدند. با پیشرفت داستان، شاهد شخصیتهای جدیدتر و مرموزتر بودیم که این ژانر معمایی را به نمایش میگذاشت. نقطهی اوج در داستان آن جایی بود که اوج شور و هیجان در آن دیده میشد و چون ژانر داستان در آن محدوده عاشقانه بود، پس برگشت میکائیل که یک اتفاق اساسی عاشقانه در داستان بود را میتوان بهعنوان نقطه اوج داستان در نظر گرفت. همچنین تمامی پرشها به آینده و گذشته نیز بجا و مناسب بود و روند داستان را بهبود بخشیده و موجب جذب میشد.
لحن و بافت:
لحن و بافت رمان در دستهی دیالوگ محاوره و منولوگ ادبی قرار میگرفت. نکته مهم اینجا است که نویسنده توانسته بود این لحن را در تمامی نقاط داستان یکدست نگاه دارد.
سیر رمان:
سیر رمان به سرعت افتادن اتفاقات و وقایع در طول رمان گفته میشود. سیر داستان متعادل بود و اتفاقات نه آنقدر مهم و ناگهانی رخ میداد که موجب گیجی خواننده شود و نه آنقدر آرام و کسل کننده.
دیالوگها و منولوگها:
تناسب بین دیالوگها و مونولوگها نیز در نقاط مختلف رمان دیده میشد و تفاوت چندانی بین دیالوگمحور یا مونولوگمحور بودن پارتها دیده میشد. همچنین علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع جمله نیز در دیالوگها برای فهم بهتر آنها بکار رفته بود. دیالوگهای هر شخصیت متناسب با خودش بود و در رابطه با آن شخصیت خواننده را مطلع میکرد.
شخصیت پردازی:
در رکن شخصیت پردازی، توصیفات شخصیت ها را بررسی میکنیم که به دو دوسته درونی و بیرونی تقسیم میشود.
درونی:در شخصیت پردازی درونی، ویژگی های درونی کارکترها از جمله رفتار و اخلاق و افکار آنها مورد بررسی قرار میگیرد. شخصیت پردازی چه از نوع درونی و چه از نوع بیرونی باید لزوماً به دور از کلیشه و غیر مستقیم باشد. شخصیت پردازی درونی انجام شده در داستان به دور از کلیشه بود و مخاطب نمیتوانست تا داده شدن اطلاعات تکمیلی در مورد خلقیات کاراکترها طبق کلیشهها حدسی بزند. همچنین بهتر است که شخصیتها یکباره لو نروند؛یعنی شخصیت پردازی به گونهای نباشد که مخاطب در همان اول کاری شخصیت را کاملاً بشناسد. یا نه اینطور باشد که شخصیت تا آخر داستان همانگونه گنگ و مبهم باشد بلکه به طور متعادل و در طول سیر اطلاعات تکمیلی به مخاطب داده شود و حتی در پایان داستان نیز شخصیتها به طور کامل شفاف نباشند. که این رعایت این مورد نیز به طور کامل در داستان دیده میشد.
توصیفات اخلاقی شخصیتها نیز با یکدگیر تناسب داشتند.
بیرونی:
شخصیت پردازی بیرونی ویژگیهای بیرونی شخصیتها یا همان ویژگیهای ظاهری آنها مورد بررسی قرار میگیرد. در این نوع از شخصیت پردازی نیز نویسنده توانسته بود اصول شخصیت پردازی (غیر کلیشه؛ مبهم و مرموز؛ غیر مستقیم) را رعایت کند و رکن شخصیت پردازی را تبدیل به جذابیت داستان کند.
توصیفات مکان: توصیفات مکان در داستان بصورت کافی و مناسب انجام شده بود و موجب درک کافی مخاطب از داستان و فضا و صحنهی اتفاقات میشد.
توصیفات صداها و آواها: این توصیفات نیز بطور مناسب و کافی انجام شده بود. توصیف حالت، جهت، زیر و بم و... صداها و آواها در نقاط مختلف به چشم میخورد. و موجب درک خواننده از حال و هوای داستان میشد.
توصیفات احساسات:
توصیف احساسات در درک موقعیت شخصیتها نقش بسزایی دارد. همچنین اگر توصیف احساسات ماهرانه و متبحرانه باشد میتواند موجب احساس همزاد پنداری مخاطب با کاراکتر باشد؛ و همچنین باورپذیری داستان را به طرز چشمگیری افزایش دهد. توصیفات احساسات نیز اندازه کافی در داستان دیده میشد و توصیف احساسات اریحا و میکائیل خیلی ماهرانه انجام شده بود و احساس عشق و عاشقی و ژانر عاشقانه را بطور کامل به مخاطب منتقل میکرد.
زاویه دید:
زاویه دید نوع دو یعنی ««سوم شخص»» در داستان استفاده شده بود. تغییر این زاویه دید را در هیچ کجای داستان شاهد نبودیم. زاویه دید سوم شخص به (فضای هیجان انگیز و احساسی داستان_ ژانر عاشقانه و معمایی و جنایی_ تاریخ روایت داستان) بسیار میخورد و به جذابیت آن میافزود و مناسب داستان بود.
کشمکش و تعلیق:
تعلیق: تعلیق همان چیزی است که ما از خودمان میپرسیم و دلیل ادامه دادن به خوانش داستان است. برای مثال میپرسیم شخصیت چه به سرش آمد؟ کجا رفت؟ با چه کسی ازدواج کرد؟ و... .
تعلیق به کار رفته داستان، که همان تعلیق ماجرای اریحا و میکائیل بود، مخاطب را به خواندن داستان کنجکاو و ترغیب میکرد.
کشمکش: کشمکش در دسته درونی و بیرونی (فرافردی) مورد بررسی قرار میگیرد.
کشمکش تقابل میان شخصیتها یا نیروهای داستان است که بنیاد حوادث را پی ریزی میکند.
کشمکش بیرونی(فرافردی): کشمکشها در حالت کلی از ذهن افراد بیرون بوده و به حالت فیزیکی هستند. که این کشمکشها میتوانند شامل کشمکش و شخصیت با انسانها جامعه اشیا گیاهان حیوانات و غیره باشند. کشمکش بیرون در داستان به حد کافی دیده میشد و یکی از راههایی که کشمکش به شدت در آن دیده میشد و بسیار هم مناسب بود کشمکش اریحا با پدرش بود که در ادامه متوجه میشدیم که چرا پاشا با میکائیل یا همان الیاس مخالف بود؛ و این روند داستان را جذابتر میکرد.
کشمکش درونی: این کشمکشها در حالت درون ذهن کاراکترها هستند و حالت بیرونی و فیزیکی ندارند. مثل افکار ضد و نقیض یا مشغلههای زیاد افراد. کشمکش درونی که بیشتر در جدال اریحا با خودش دیده میشد، تعلیق خوبی به داستان میبخشید.
ایده و پیرنگ:
پیرنگ به اسکلت داستان گفته میشود. یعنی همان ایده اولیه داستان که به آن شاخ و برگ(پرو بال) داده میشود.
پیرنگ درحالت دونوع دارد. پیرنگ باز و پیرنگ بسته که تا قبل از اتمام اثر امکان نقد این مورد نیست.
و اما در مورد حالت کلی ایده و پیرنگ چهار حالت کلی دارد که ایده و پیرنگ داستان شما در حالت اول یعنی ایده خوب و پردازش خوب قرار داشت. چرا که ایدهای در ابتدا متفاوت ارائه شد و در ادامه شاهد کلیشه ی ایده بودیم و با توجه به پیرنگ ارائه شده توسط نویسنده میتوان گفت که داستان در ادامه بطور کامل یا اغلب، از مسیر کلیشه منحرف و دور میشود. و پردازش نیز به خوبی صورت گرفته است و ایده را به خوبی منتقل میکند.
ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی در اثر دیده نمیشد.
ضعف ها: وجود کلیشه در میانه و نقطه اوج داستان
نقاط قوت: عنوان، خلاصه، مقدمه و... .
از خواندن داستان زیبایتان بسیار لذت برم موفق باشید 🌺