به نام نویسنده روزگار
نقد حرفهای شولای برفی
●
۱. اجزا و عناصر:
۱. موضوع:
خلاصه ایده: نازگل و شیرزاد عاشق و معشوق از دوران کودکی که بسیار بهم وابسته هستند تا اینکه یک روز بدون هیچ دلیلی شیرزاد زیر تمام این عشق و عاشقی میزند و ندای جدا شدن را سر میدهد. از آن طرف نازگل که علاقهی زیادی به شیرزاد دارد تاب نمیآورد و به خانه آنها که از قضا پسر داییاش است میرود و میخواهد مانع این جدایی شود، اما با عکس شیرزاد که کنار دختری است که با او از نظر ظاهری و رسیدگی به خود هزاران فرسنگ فاصله دارد روبهرو میشود. نازگل اول دلیل این جدایی را ظاهر خود و اینکه شیرزاد میخواسته به خارج برود و او امتناع از رفتن کرده میداند، اما بعداً مشخص میشود که شیرزاد به دلیلی که بیتا یعنی همان دختر که با او نامزد کرده و انگار از آن زنهاییست که با چند نفر بوده از شیرزاد آتو میگیرد و او را وادار میکند که دست از سر نازگل بردارد و نامزدیاش را بهم بزند که همین موضوع را نویسنده به صورت معما جلو داده بود که دلیل قانع کننده شیرزاد برای نازگل برای جداییشان چه بوده است. از طرف دیگر سر و کله پسر عموی نازگل به نام سیاوش در مهمانی فارغالتحصیلیاش پیدا میشود و بعد از آن در سفر دخترانهی آنها و ارتباط برقراری بیشترشان و کمکم سیاوش به او کمک میکند که تحت نظر روانپزشک نیز بوده شیرزاد را فراموش کند و به او بفهماند که لیاقت او بیشتر از آن است و شیرزاد قدرش را ندانسته و بعد کمکم در طی یک مسافرت خانگی که نازگل قصد خودکشی در دریا را داشته و از قضا شیرزاد و نامزدش هم آنجا بودهاند نجاتش میدهد و ابراز علاقه میکند، اما رفتارهای مشکوک شیرزاد خبر از دلدادگی پا برجای شیرزاد با وجود نامزدش میدهد. نازگل اول از پذیرفتن عشق سیاوش مقاومت میکند، اما کمکم متوجه میشود که عشق سیاوش از خیلی سالهای پیش بوده که تا میخواهد به وسیله عمهاش مطرح شود خبر نامزدیاش با شیرزاد پخش میشود و او مجبور به پا پس کشیدن میشود. شیرزاد که هنوز دل در گرو نازگل دارد تاب بودن و نامزد شدن نازگل و سیاوش را که با وجود سابقه بد سیاوش که به خاطره شکست عشقی در گذشته با خوش گذرانی طی میکرده و با مخالفت خانواده همراه است را ندارد، نازگل را میدزدد که به کمک سیاوش و شاهین (برادر شیرزاد) او را در ویلا پیدا میکنند، اما شیرزاد دست از سر او برنمیدارد و هر دفعه با هر ترفندی سعی در حذف سیاوش و نزدیک شدن به نازگل را دارد و در این بین نازگل که دختر بسیار ضعیفی میزند تاب این مزاحمتهای شیرزاد را نمیآورد و با خودکشی و ضعف و فشار عصبی روبهرو میشود تا آخر مشکل قلب پیدا میکند. از طرف دیگر شیرزاد آخرین ضربه را با جاساز کردن مواد مخدر در ماشین سیاوش به آنها میزند و از آنجا که نازگل از تهدیدهای او متوجه میشود که شیرزاد در این امر دست دارد به او متوسل میشود و شیرزاد قبول میکند که با شرط بر هم زدن نامزدی نازگل با سیاوش، نوچهاش را معرفی کند و سیاوش آزاد شود. نازگل که علاقه شدیدی به سیاوش دارد قبول میکند و برهم زدن نامزدیاش را اعلام میکند و شبانه با شناسنامه راهی محضر با شیرزاد میشود که سورنا (برادر سیاوش) متوجه میشود و سر میرسد و پلیس هم متوجه میشود و سیاوش آزاد میشود و شیرزاد به زندان میافتد و بعد از آزاد شدنش که عفو به او خورده طی یکسری اتفاقات که شیرزاد مهندس است از سر لجبازی با کارمندش که فرشته نامیست از سر درد و دل برمیآید و برای آخرین بار میرود تا به نازگل دلیل جدا شدنش را بگوید تا نازگل تصمیم آخر را بگیرد و بالاخره شیرزاد با حرفهای نازگل کوتاه میآید و دست از سر او برمیدارد و کمکم شیرزاد عاشق فرشته که از خانوادهی سطح پایینی است و با پدر فلج خود که مادرش آنها را ترک کرده میشود و از طرف دیگر بالاخره سیاوش و نازگل ازدواج میکنند و به خاطره کار سیاوش راهی بندر میشوند، اما مشکل دیگری پیدا میکنند و آن هم عمل قلبی است که نازگل باید انجام دهد.
موضوع و ایده رمان کاملاً با عنوان ارتباط دارد و اتفاقات مختلف به خوبی بهم متصل شدهاند.
کلیشه ایده اثر شما کمتر از ۵۰ درصد است. ایده، تنها شامل ایده کلی رمان نمیشود، منولوگ، دیالوگ، توصیفات و... همه باید ایدهای نو داشته باشند.
۲. درون مایه: اثر شما طبق ژانر غالب یعنی عاشقانه، عشق، هیجان، اضطراب، تلاش و از خودگذشتگی، کینه و نفرت... را نشان میدهد که میتوانیم این احساسات را مقداری در دستهی عواطف مثبت و مقداری هم در دسته عواطف منفی قرار دهیم.
۳. پیرنگ: پیرنگ، زاویهی دید، توصیفها، عنوان و... به ما نشان میدهد هدف از رمان، جویا شدن علت رفتن شخصیت اصلی و تلاش برای فراموشی و تلاش برای به دست آوردن شادی و عشق از دست رفته و به دست آوردن عشق دوباره و عشق نو و تازه است که کشش و جذابیت خوانندگان خود را برای مخاطبش دارد و مخاطبش را برای خواندن تشویق میکند.
۴.کشمکشها: در چنین اثری باید به کشمکشها توجه شود. در این رمان بیشتر شاهد کشمکش انسان با انسان و انسان با خودش هستیم.
کشمکش انسان با انسان مانند: درگیریهای لفظی و فیزیکی نازگل با روانشناس و شیرزاد و حتی مادرِ نازگل و سیاوش عاشق دلدار نازگل و شیرزاد و فرشته و شیرزاد و سیاوش و همچنین اطرافیانشان بر سر رفتن شیرزاد و عاشقیهای جدی و فراز و نشیبهای احساسیش با شیرزاد و سیاوش است و همچنین کشمکشهای درونی هر کدام از شخصیتها با خودشان که کشمکشها در سراسر داستان به جا و مناسب هستند و نویسنده به خوبی آن را برای هر کدام از شخصیتها نشان داده و همزاد پنداری را در خواننده به وضوح ایجاد کرده است.
۵. شخصیتپردازی: در سراسر رمان شاهد شخصیتهایی با خلق و خو و رفتارهای متفاوت هستیم که این نشاندهنده خلاقیت شما در شخصیت پردازی درونی است. متاسفانه توصیف شخصیتها مستقیم و به تدریج و در طول داستان بسیار کم به چشم میخورد، اما صفات اخلاقی شخصیتها با یکدیگر تناسب دارد. مگر در یکسری جاها که گاهی فرشته و نازگل به یک شکل دیده میشدند و چندان تفاوت شخصیت درونی متفاوتی با هم نداشتند، یا حتی توصیف عاشقانههای سیاوش برای نازگل و شیرزاد برای فرشته گاهی در یک سری جاها به یک شکل دیده میشد و شخصیت درونی آنها را بهم نزدیک نشان میداد. مثلاً جاهایی که از ضعف دخترانهها و حتی از حال رفتنشان و حتی یکسری دیالوگهای که با خود داشتند و در مونولگها به شخصیت درونی پرداخته شده بود بسیار شبیه هم بودند که جای کار داشت و باید حتماً اصلاح شود.
۶. فضاسازی: فضاسازی رمانتان هم متاسفانه مستقیم و ناکافی و بسیار کم است به طوری که درک و تصور موقعیتها برای خواننده چندان قابل تصور نیست.
۷. دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگها در پارتهای رمان تناسب دارند، منتها مونولگها گاهی بیشتر از دیالوگ به چشم میخورد. همچنین متفاوت بودن دیالوگ شخصیتها باهم رعایت شده است و دیالوگها و مونولوگها، اطلاعات کافی را به خواننده میدهند.
۸. لحن: رمان شما از مونولوگهای ادبی و دیالوگهای محاوره تشکیل شده بود که در جاهای بسیار کمی از رمان از ادبی خارج شده بود؛ مثلاً گاهی (را به رو )یا (دیگر تبدیل به دیگه) شده بود که با یک ویرایش قابل حل است.
۹. زاویهدید: زاویه دید نباید پیاپی تغییر کند، چرا که باعث سردرگمی خواننده و تغییر محور ناگهانی نویسنده میشود؛ زاویه دید در رمان شما سوم شخص بود که با عوض کردن شخصیتهای اصلی پیش میرفت و روایت داستان را حول آنها میگذارند که درست و به جا بود و باعث سردرگمی خواننده نمیشد و بسیار عالی عمل کرده بودید و تا آخر با همان شخص سوم رعایت شده بود.
۱۰. حقیقت مانندی محتوا: باورپذیری در شخصیتها، حالات و اتفاقات مشکلی نداشت و از نظر باور پذیری در سطح مناسبی قرار داشت. هر چند در توصیفات در یکسری جاها بسیار ضعیف عمل کرده بودید و جای کار زیاد داشت. از نویسنده خوش قلمی چون شما انتظار بیشتری میرفت، اما باقی موارد از نظر باور پذیری قابل درک و مناسب بودند جز آن ضعفهای پشت سر هم شخصیتهای اصلی چون فرشته و نازگل که کمی حوصلهبر بود و کمی دور از واقعیت.
۱۱. گرهگشایی: گره گشایی یا همان اوج گرفتن از پروبال دادن و روییدن یک حادثه که باعث ایجاد پیرنگ در اثر میشود پدید میآید. اوج رمان و فراز و نشیب، زیاد داشت و آنجایی بود که یک بار سیاوش زخمی شده بود و خبرش به گوش نازگل رسید که کار شیرزاد بوده و او را مجبور کرده بود تا با سیاوش بهم بزند و در جایی دیگر آنجایی بود که نازگل توسط شیرزاد دزدیده میشود و همچنین خودکشی که دستش مشکل پیدا میکند که در اینجا باید بگویم از نظر پزشکی ضعیف عمل کرده بودید و هیچکَس با برخورد دستش به شیشه فلج نمیشود یا نتواند دستش را تکان دهد، ولی اگر ربط میدادید که خود نازگل با شیشه دستش را ببرد واقعیتر بود و مشکلی ایجاد نمیکرد؛ چرا که رمان شما تخیلی نبود و چیزهایی که در دنیایی واقعی وجود دارد را از آن انتظار میرود و این از اطلاع کم نویسنده میآمد، در دیگر جای آن به زندان افتادن سیاوش به خاطره مواد مخدری بود که بابتش باید دوازده یا چهارده سال به زندان میافتاد و رو شدن دست شیرزاد و عاقبت برملا شدن دلیل رفتن اصلی شیرزاد در اول رمان بود.
***
●۱.ملاک های اصلی نقد
۱. نام رمان: عنوان اثر از دو بخش شولای+ برفی تشکیل شده است. شولا به معنی تن پوشی که روی لباس بر شانه افکنند و مانند: آرامش، سکوتی سنگین است، میشود از آن این مفهوم را برآورد که شولا چون تن پوش ضخیمی است و معنی آرامش هم از آن قابل برداشت است و با برف همراه است میشود برف را به سختیها و مشکلات ربط داد که با شولا که آرامش را عنوان میکند به شخصیت اصلی ربط داد که با عاشقانهاش آن برف یعنی سختها را بپوشاند و مایع آرامش دل خزان و برف دیده نازگل شود که به ژانر عاشقانه نسبت داد، عنوان با کلیشه
همراه نیست و با ژانر عاشقانه و درام به دلیل اینکه کارکتر اصلی با مشکلات احساسی مرتباً روبهرو میشود نسبت داد و با توجه به اتفاقاتی هم که در جامعه عیناً میبینم ژانر اجتماعی هم میشد به این رمان نسبت داد، اما دو ژانر انتخابی قابل قبول است. با توجه به اینکه همچنین عنوان رمان با توجه به مفهوم، ارتباط مناسبی با بدنه داشت و همچنین با ژانرها و خلاصه و مقدمه در یک راستا پیش رفته بود و همخوانی درستی ایجاد کرده بود.
۲. ژانر: درصد برابری از سیر داستان را ژانر عاشقانه و درام در برمیگیرد که نویسنده در انتخاب به درستی عمل کرده است؛ البته که اجتماعی هم که در بالا اشاره کردم هم میشد به آن اضافه کرد.
۳. جلد رمان: تصویر زن و مردی است که در آغوش هم با توجه به لباسهای زمستانی مثل کت و پالتو و دستکش و شال گردن خبر از همان اوضاع برفی را میدهند که در حال پیادهروی هستند، اما کاش فضای آن را بیشتر به همان برفی که در عنوان اشاره کرده بودید نمایانترش میکردید تا همخوانی قشنگتری ایجاد کند. عکس با فونت زیبا، فضا را عاشقانه کرده و با ژانر عاشقانه در ارتباط است، اما ژانر درام به چشم نمیخورد. همچنین با عنوان تا حدودی با دقت میتوان گفت به دلیل عریان بودن درختان و نوع پوشش ارتباط دارد که اگر برفی بودنش را بیشتر به نمایش گذاشته بودید یا حتی نوع پوشش را مانند شولا کرده بر دوش انداخته بودید قشنگتر میشد که با خلاصه و مقدمه ارتباط بیشتری میتوانستید برقرار کنید اما قابل قبول است.
۴. خلاصه: خلاصه اندازهی استانداردی ندارد و نباید از نه خط کمتر باشد که فقط چهار خط اول قابل قبول بود که از کلمات و جملات ادبی تشکیل شده است. خلاصه رمان تا حدودی به دور از کلیشه است و کل داستان را کمی با آنجا که از نازگل و شیرزاد مطرح کرده بودید لو میدهد، زیرا از آنجا به بعد از لحن ادبی خارج شده و حالت خیلی خلاصه از شخصیتها و روال داستان را دارد که از جملات ساده و خلاصهی کلی از رمان را بازگو کرده است که پیشنهاد میکنم خلاصه را مانند چهار خط اول با جملات ادبی و کلمات کمی رمزآلود، جذابتر کنید.
۵. مقدمه: مقدمهی رمان اندازهی بین سه تا نه خط باید باشد که شش خط دارد و گاهاً از کلمات و جملات ادبی، اما از لحن ادبی خارج شده بود که کمی از جذابیتش میکاهد. بهتر است لحن نوشتنتان را مانند خلاصه ادبی کنید. مقدمه دور از کلیشه بود و با ژانر عاشقانه و درام و بدنه به دلیل نام اشک که از احساس میآید در ارتباط بود.
_۲. ایده رمان به صورت دقیق
۱.بررسی ایده از جهت کلیشهای نبودن:
در هر ایدهای یکسری کلیشهها خودنمایی میکنند، اما نویسنده با قلم خوب و جایگذاری درست و بهجای اتفاقات، توانسته بود به خوبی وجههای درام و عاشقانه به رمانش ببخشد و آن را از کلیشهها دور کند. مقدار کلیشهی داستان تا حدودی وجود داشت؛ ما همیشه شاهد ترک معشوق و عاشق و خیانتش و مشکلات احساسیاش بودهایم اما از کلیشهای بودنش به خاطره اوج داستانش تا حدودی میکاست.
_۳. توصیفات(کامل):
۱ـ توصیفات مکان:
توصیفات مکان در رمان بسیار کم و ناکافی است به طوریکه خواننده نمیتواند به خوبی فضاهای داستان را در ذهن خود مجسم کند. توصیفات مکان یعنی خانهشان یا حتی بیمارستان و کلانتری حتی دریا و ویلایشان بسیار کم بود و از نویسنده خوش قلمی چون شما انتظار بیشتری میرفت. توصیفات باید غیرمستقیم باشد مثلاً در مورد توصیف خانهشان در اوایل رمان به قدری کم بود که من در اوایل متوجه نشدم وضعیت مالی این خانواده در چه حدی است و با توضیحات مونولوگهای بسیار کم، سردرگم شده بودم و نمیتوانستم به خوبی مکانها را در ذهن تجسم کنم و جای خالیش در ذهن به چشم میخورد.
۲. توصیف شخصیت کاراکتر:
در رمان نوشته شده توصیفات اخلاقی شخصیتها به دور از کلیشه، اما گاهاً مستقیم بود، اما توصیفات ظاهری ناکافیست. آنقدر که خواننده نمیتواند شخصیتها را به خوبی در ذهن خود مجسم کند. بیشتر از توصیف چشم تیله سبز و قهوهای استفاده شده بود مثلاً وقتی دارید از آنجایی تعریف میکنید که نازگل به بیتا که کنار شیرزاد هست و مقایسه میکند بهتر بود در توصیف نگاهش به این موضوعات که به موهای فلان رنگ یا حالت دختر داخل عکس اشاره میکردید یا میتوانستید برس را روی چه موهایی یا فلان حالت یا رنگ کشید. یا آنجایی که مادرش تعجب میکند و ابروهایش را بالا میاندازد ابروهای چه حالتی چه رنگیش، مثلاً هشتیش یا هلالش را عنوان میکردید بیشتر توصیفات جای خالی داشت که با این کار توصیفاتی که اینگونه عنوان میکنید غیر مستقیمی میشود که تجسم را برای خواننده از درک شخصیتها و تجسم سازیشان راحتتر کنید ولی با توصیفات سرسری و کم، رمان خامه و هیچ تصویر ذهنی از آن شخصیتها در ذهن خواننده شکل نمیگیرد یا مثلاً آنجایی که میرود کت و دامن سبز بپوشد توصیفات کاملاً مستقیم هستند. بیشتر جاها با یک بار توصیف مستقیم دیگر در جایجای رمان به توصیفات غیرمستقیم نپرداخته بودید. یه جایی نوشته بودید که نازگل چادری است و خط قرمز دارد و تعصبات خاصی دارد و در نظر خواننده مذهبی میزدند، اما یه جاهایی خیلی اپن و راحت خانواده و نازگل را جلوه داده بودید و شخصیت را دوشخصیتی کرده بودید اینگونه خصوصیات نمیتواند دوجانبه باشد یا اینوری یا اونوری و خواننده را دچار سردرگمی میکرد و این از همان توصیفات کم برمیآید.
۳. توصیفات احساسات:
نویسنده به بیان احساسات بسیار خوب پرداخته است و آن حسهای متفاوت از دوست داشتن و ترس و نگرانی را به خوبی به خواننده هم انتقال میداد که آن موقعیت و احساس شخصیت اصلی برای آن غم را چنان درک میکردی که گاهاً ناراحتی را در اعماق وجودت حس میکردی.
۴. توصیفات حالات:
توصیفات حالات هم با اینکه وجود دارند بیان حالاتی چون خشم، ناراحتی، شادی، هیجان و... به قدر کافی شرح داده شده بودند و خواننده به راحتی با شخصیتها همزاد پنداری میکرد.
۵. توصیفات زمان: رمان زمان حال را دارد و تنها شخصیتها جایشان عوض میشد که نویسنده این پرش شخصیتها را در جایجای رمان به خوبی قید کرده است.
●۳.بررسی ساختار رمان:
۱. شروع: شروع رمان با گفتن تمام جملات مثل تازیانه بر صورتش کوفته میشد... که از زبان راوی به صورت مونولوگ گفته شده است و از توصیف احساسات و پرش به گذشتهی کودکی و آغاز دوست داشتن و یادآوری جملاتی که دلیل رفتن معشوق را برای شخصیت اصلی یادآور میکند و یکراست به سراغ ایده اصلی و دلیل شروع ماجرا و پردازش به آن شروع شده بود. آغاز رمان کشمکش اولیه را با اینکه به طور ناگهانی به خواننده میدهد، اما درگیریهای احساسی و دست و پنجه زدن با آن برای پذیرفتن رفتن معشوق درست و به جا بود و آنگونه به جذابیت رمان اضافه میشد همچنین توصیفات مکان چندان در آن دیده نمیشود که نویسنده میتواند با کمی تغییر، شروع خوب و پرجذابی ایجاد کند و کشش خواندن را بیشتر کند.
۲. میانه: رمان با کشمکش بر جدال فوری و احساسی برای رفتن شخصیت اصلی رمان و مرور خاطرات و آمدن شخصیت اصلی دیگر و جدال عشقی و ابراز عشق و اتفاقات رقیبان عشقی پیش میرفت که کمکم حقایق و ارتباط عشقی و احساسی بر او روشن و پیدا میشد که نقطهضعفی مبنی بر سقوط رمان، بزرگنمایی نبود، اما مبالغه بیش از حد در بیان رویدادها فقط در جایی که در مورد ضربهی وارد شده به دست نازگل اشاره کردم و سطحی رد شدن از رویدادها در جایی که سیاوش به خاطره مواد به زندان افتاده بود برای خواننده درست مشخص نکرده بودید که بیگناهی سیاوش چگونه اثبات شد و پلیس از کجا متوجه شده بود که کار سیاوش نیست؛ با توجه به اینکه هنوز نوچه شیرازد جلو نرفته بود و نازگل هم حرفی به پلیس یا کَس دیگری نزده بود و سورن از کجا یکدفعه متوجه میشود که کار شیرزاد است و محضر را پیدا میکند و سر موقع میرسد، این نقطه ابهامی در رویداد نگاشته شده بود. کاراکترها در مسیر مشخص حرکت میکنند. مسائل حاشیهای مانعی ایجاد نکرده و نقطههای گرهگشا در بهترین قسمتها قرار گرفتهاند.
●
۳. نقد از نگاه یک خواننده:
لیلای عزیز به عنوان خواننده از خواندن رمان شما لذت بردم. قلم زیبا و روان قوی شما باعث شده سیر رمان جذاب باشد و مشتاقانه منتظر ادامه رمان و پایانش هستم و برای شما آرزوی موفقیت و پیشرفت را دارم.
●
۴. نقد از نگاه یک منتقد: از دیدگاه یک منتقد نیز روان بودن قلمتان را تحسین میکنم و پیشنهادم این است کمی بیشتر روی توصیفات مکان و شخصیتها کار کنید و چند مورد گفته شده را ویرایش کنید تا رمان کاملتری ارائه دهید و در آخر قلم و خلاقیت شما را تحسین میکنم.
●
۵. اشکالات نگارشی:
۱. قواعد درست نویسی:
⛔در برخی قسمتها فاصلهها و نیمفاصلهها رعایت نشدهاند همچنین ایرادات تایپی و املایی هم در رمان شما به صورت کم دیده میشود. مثل اونجا⬅️ اونجا. بی مراعات⬅️ بیمراعات.
⛔یک سری جاها دو کلمه که معنی جداگانه دارند با نیم فاصله بهم چسبیدند مثل: چیشد؟⬅️ چی شد؟
⛔ یک سری جاها که پرش زمانی داشتید یادتان رفته بود باید با *** آن را جدا کنید و پشت سر هم آمده بود و باعث سردرگمی میشد که بهتر است ویرایش کنید.
⛔ یکسری جاها وقتی شخصیت با خودش حرف میزند یا فکر میکند پرانتز گذاشته بودید و جدا کرده بودید ولی در یک سری جاها این موصوع رعایت نشده بود.
۲. علائم نگارشی:
علائم نگارشی بهطور عمده رعایت شده بود و از علائم نگارشی مثل(_، : ،. و ...) گاهی استفاده نشده بود و یه جاهایی به جای علامت سوال از علامت تعجب به اشتباه استفاده شده بود.
⛔ یه جاهایی جای فعل به جای آخر، وسط جمله آمده بود.
⛔یه جاهایی جملهها نقطه پایانی نداشتند و مثل این بود که یا جا افتاده یا فراموش شده است که با یک دور خواندن برطرف خواهد شد.
⛔وقتی جمله تاکیدی میگویید باید فاصله بگیرند مثل: وقت خواب نیستا⬅️ وقت خواب نیست ها!
میمونهها⬅️میمونه ها!
●
۶. سخن آخر منتقد:
لیلای عزیزم من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@لیلا مرادی