به نام خدا
نویسنده:
@Allphaembr
عنوان:
عنوان رمان مانکن نابودگر بود. ارتباط این عنوان با بدنه زیاد مشخص نبود ولی جذابیت خاصی را دارا بود. این عنوان ترکیبی فاقد کلمات کلیشهای بود و اسم نو و زیبایی بود. همینطور کنجکاوکننده هم نیز بود. با ژانر جنایی رمان هم در ارتباط بود و میتوانستیم بگوییم این ژانر، ژانر غالب را بر نام رمان ایجاد کرده. خواندن عنوان راحت بود و خواننده با خواندنش حس عاشقانه و جنایی(ژانر پلیسی) در خود پیدا میکرد. هنو هدف شما از انتخاب این ژانر مشخص نیست.
ژانر:
در کل ما تا اینجای داستان میتوانیم ژانر غالب را جنایی در نظر بگیریم. این ژانر ارتباط خوبی با بدنه داشت و از تکتک اتفاقات پلیسی و جنایی مشهود بود. به دنبال بودن اعضای باند قاچاق، سرگرد نیکنام که یک سرگرد اینترپل است و همهی اینها نشانگر ژانر جنایی و پلیسی بود. ژانر بعدی مورد نظر شما تراژدی بود که نقش درستی را ایفا کرده بود. مرگ پدر سام این ژانر را واضحتر کرده بود. ژانر معمایی از معماهای داخل داستان کاملا قابل مشاهده بود. همهی ژانرها(به جز ژانر عاشقانه) ارتباط کاملی با بدنه داشتند.
خلاصه:
خلاصه مفهومی بود و انگار که فقط برای معرفی رمان پدید آمده بود. دارای کلمات ثقیل و آرایههای ادبی بود و با بدنه رمان هم ارتباط خوبی گرفته بود. خلاصه خواننده را خوب به خود جذب میکرد. خلاصه شما اطلاعات خوبی در خود جای داده بود. سطح این اطلاعات نه خیلی زیاد بود و نه خیلی کم.
مقدمه:
مقدمه دارای کلمات بسی ثقیل بود. با ژانر در ارتباط کامل قرار داشت. ولی هنوز از ارتباط آن با بدنه رمان خبری نیست. امیدوارم با پیشروی رمان ارتباط مقدمه با بدنه نمایان شود
آغاز:
آغاز رمان خوب و جذاب بود. زیاد نو نبود ولی به نوبه خود با ژانر و کل بدنه در ارتباط بود. انتخاب این آغاز برای رمان کاملا مفید واقع شده بود.
میانه:
میانه رمان هم با کشمکشهای زیادی همراه بود. طوری که خواننده را وادار به خواندن رمان میکرد. همهچیز خیلی خوب پیش میرفت و در جاهایی که نیاز بود، رمان قطع میشد و در جای مناسب هم ادامه پیدا میکرد.
سیر:
سیر رمان فاقد هر گونه خسته کنندگی بود. اتفاقاتِ جذاب پشت سر هم بودند و همچیز بر طبق روال و نرمال بود. شما کاملا حق هضم اطلاعات را به خواننده داده بودید و این نکته مثبتی است.
شخصیتپردازی:
شخصیتهای زیادی در داستان وجود نداشت. بیشتر شخصیتها حضور بسیار کمرنگی در رمان داشتند و گویی بیشتر سیاه لشکر بودند. رمانتان شخصیتهای گذرا زیاد داشت.
سام پسری خشن و مغرور که در کار همیشه جدی است و بیشتر ترجیح میدهد که با کسی گرم نگیرد. اهل روابط اجتماعی ساده نیست و دوست دارد بیشتر مواقع در درون فکر کند تا افکارش را با بقیه در میان بگذارد.
این شخصیت خیلی خوب در خورد رمان رفته بود و ارتباط خوبی با رمان ایجاد کرده بود. طوری که دیالوگهای این شخص با بقیه اشخاص متمایز بود. در واقع سام، شخصیتی دو بعدی داشت؛ در بعد اول پسری خشن و عصبی را میدیدیم و در بُعد دوم پسری با گذشتهی غمناک.
آرمان پسری دقیقا برخلاف سام بود. شخص شوخ و پرحرفی داشت. این شخصیت از معاشرت با مردم لذت میبرد و ترجیح میداد افکارش را با دیگران در میان بگذارد. در کار این شوخ و جدی بودنش را هم حفظ میکرد
شخصیت آرمان هم خوب خودش را در رمان به خاطرها سپرده بود. طوری که نیاز به یادآوری نبود که آرمان پسری شوخ و خوشخنده است. دیالوگها از هم متمایز بودند و همهچیز خیلی عالی پیش رفته بود.
لحن یا بافت:
بافت رمان تقریبا محاورهای بود. این بافت پرشهای نه چندانی داشت که بهتر بود این مشکل هم حل میشد. گاهی از کلمات ثقیل استفاده میشد که زیبایی چندانی به رمان نمیداد.
زاویه دید:
زاویه دید از زبان شخصیتهای داستان بود. این زاویه دید رمان را کاملا در بر گرفته بود. پرش در این زاویه دید، دیده میشد که زیاد گیج کننده نبود و خواننده ارتباط کافی را با زاویه دید برقرار کرده بود.
دیالوگ و مونولوگ:
در بیشتر مواقع حجم مونولوگها خیلی بیشتر از دیالوگها میشد. این نکته را میتوان از این رو برداشت کرد که شخصیت هم فرد درون ریز بود و این مشکل به خودی خود حل میشد. حجم اطلاعات در دیالوگ و مونولوگها به تناسب کافی بود و دیالوگها کاملا با لوکیشن در ارتباط بودند.
فضا سازی:
فضا سازی رمان شما در وضع مطلوبی قرار داشت. به هر جایی که میرسیدیم این توصیف وجود داشت و خواننده ارتباط خود را با فضای رمان برقرار میکرد.
توصیفات:
ظواهر:
توصیفات ظواهر کمی از توصیفات دیگر ضعیفتر بود. شاید این توصیفات در متن وجود داشتند، ولی تاثیرگذار نبودند و به یاد خواننده نمیماندند.
حالات:
توصیفات حالات در وضع متوسط رو به بالایی قرار داشت. قبل از هر دیالوگ توصیف حالات وجود داشت و اگر هم نداشت، کاملا از دیالوگ حالت شخصیت مشخص میشد.
مکان:
توصیفات مکان همانطور که گفته شد، جزو نکات مثبت رمان شما بود.
احساسات:
توصیفات احساسات کاملا در رمان قابل خواندن بود. این توصیفات هم مانند توصیفات دیگر در وضع متوسط رو به بالا قرار داشت.
کشمکش:
کشمکشها در رمان شما بیشتر به صورت جنجالی بودند. معماهای درون رمان تعلیق را بیشتر میکرد و باعث میشد که خواننده خیلی راحت جذب رمان شود.
پیرنگ:
خوشبختانه همهی اتفاقات در رمان پشت سر هم بود. هیچ پرش زمانی وجود نداشت و همه چیز کاملا خوب نوشته شده بود.
ایده:
ایده اصلی رمان به این صورت بود که سرگرد نیکنام مردی جدی است که به دنبال پروندههلی قتل زیادی میگردد. پردازش ایده شما واقعا قابل تحسین بود.
سخن آخر:
از رمانتان نهایت لذت را بردم.
هیچ نوشتهی بی عیب نیست هیچ وقت این را فراموش نکنیم