به نام نویسنده روزگار
عنوان: از دو واژهی نفس+ جهنم ساخته شده است، اما بسیار از کلمات ساده و کلیشهای تشکیل شده است؛ چرا که چندین رمان به نامهای فرار از جهنم، حوالی جهنم و نفس عشق، نفس در قفس و غیره وجود دارند که تعدادشان زیاد است و من چند مثال از آن را بیان کردم و ۸۰ تا ۹۰ درصد کلیشه میباشد و اما کلمهی نفس به دلیل معنی دم، لحظه، تنفس، ذات، نفسانیات که از ذات و سرشت آدمی انواع حسها مثل حس عشق و غیره را بیان میکند و با ژانر عاشقانه و هم به دلیل بد بودن ذات آدمی که ممکن است مرتکب جنایت و خطا شود و از نفس پلید، وحشت و نفرت یا حتی کشتن سر بزند با ژانر اجتماعی و جنایی و ترسناک نیز در ارتباط است و کلمهی جهنم به معنای درک، دوزخ و آتشی که از آن برآورد میشود، خشن بودن و عذاب را از آن میتوان برآورد. عذابی که یقیناً با ترس و وحشت و نفرت سر و کار دارد و به ژانر اجتماعی به دلیل ارتباط با دنیای دیگر که از دوزخ میآید و عذابی که ممکن است از اعمال دنیوی یا جنایاتی که مرتکب باشیم به ژانر اجتماعی و همچنین ترسناک ربط داد که شما تنها به ژانر جنایی و عاشقانه اشاره کردهاید. به دلیل اتفاقاتی که از خشم و نفرت شرزاد و آزار و اذیت جنسی و جسمانی مربوط به ژانر ترسناک و اجتماعی میشود و ربطی به جنایی که کشت و کشتار را مطرح میکند ندارد و با میانه و محتوا تا حدودی ارتباط دارد که بهتر است منتظر ادامه رمان باشیم. عنوان باید اسرارآمیز باشد که نبود.
ژانرها: از جنایی و عاشقانه تشکیل شده است که هنوز هیچ کدام از ژانرها از رمان به چشم نمیخورد. نه کشت و کشتاری وجود داشته و نه عاشقانهای، اما همانطور که در بالا اشاره کردم به دلیل حس نفرت و وحشت و بازگو کننده صحنههای آزار و اذیت که کمی خوفناک است و احساس ترس را در خواننده از کارها و بیرحمیهای شرزاد ایجاد میشود ژانر ترسناک و به دلیل دزدیده شدن تالیا و آزار و اذیت و دست درازی جنسی که مسئله اجتماعی است را میتوان به ژانر اجتماعی نسبت داد و همچنین به دلیل اشاره تالیا به نظامی و پلیس بودن پدرش و در جای دیگری از رمان از زبان شرزاد و دوستش که به پلیس اشاره دارد و از تبهکاری سخن میگویند میتوان به ژانر پلیسی هم اشاره کرد. البته نویسنده باید بداند که برای وارد کردن ژانر پلیسی باید یکسری مأموریتها و وظایف پلیس را هم در نظر بگیرد. که شما به هیچ کدام از آنها اشارهای نکرده بودید. مگر اینکه این کشت و کشتار که به جنایی مربوط میشود و عاشقانهای که بازگو کردهاید در آینده شاهد آن باشیم، اما شما میتوانید حداقل با آوردن یکی از ژانرهای گفته شده با دلیلهایی که آوردم یک ژانری را به حال الان رمان نسبت دهید و وارد کنید.
جلد: جلد رمان تصویر از کاسهی فلزی است که در آن مایع خونی قرار دارد و دستی که در بالای آن از آن بیرون آمده و انگشتانش خونی شده است که به دلیل وجود خون میتوان به ژانر جنایی و ترسناک اشاره کرد، اما ژانر عاشقانهای به چشم نمیخورد. تصویر با متنی که اشاره به ابلیس و شیطان بودن شخصیت شرزاد و نام بردن او با رنگ قرمز با فونت زیبایی نوشته شده است و با عکس هماهنگ است، اما باز هم اشارهای به ژانر عاشقانه ندارد و تنها با محتوا هماهنگ است.
خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که هشت خط بود. خلاصه دقیقاً چکیدهای از اتفاقات و معرفی شخصیتها بود که به طور واضح صحبت شده بود و در جایی که عاقبت دختر با دزدیده شدنش چه میشود به اتمام رسیده بود. خلاصه باید مبهم باشد و سرنخهای کوچکی از داستان را به خواننده بدهد تا برای خواندن تشویق شود و کل داستان را لو ندهد که متأسفانه این طور نبود. بهتر بود با استفاده از بازی با کلمات و آرایههای ادبی، خلاصهی زیبایی خلق کنید که کل داستان را لو ندهید تا از جذابیت داستان کم نکند و اینگونه به جذابیتش اضافه شود؛ چرا که با استفاده از آرایههای ادبی و تشبیه با توجه به ژانرهای منتخب، خلاصهی زیبایی میتوانید خلق کنید و به کشش خواننده برای خواندن اضافه کنید. خلاصه با محتوا ارتباط دارد؛ چرا که خلاصهی کوچکی از داستان بود.
مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که اندازه استاندارد نبود. نویسنده برای مقدمه از توصیف و تشبیه به شب و روح و شبح و سایه صحبت میکند، بهتر بود این وصف را بیشتر گسترش میدادید. از کلمات شب و تاریکی و شبح و روح تنها ژانر ترسناک که خوف و وحشت را برمیانگیزد و کلمه روح که از کشتن و مردن میآید اشاره خیلی کوچکی به جنایی کرد که میتوان نسبت داد، اما عاشقانه و جنایی خاصی در آن دیده نمیشود که بهتر است با اضافه کردن جملات و وصف بیشتر، کشش لازم را بری مخاطب ایجاد کنید.
آغاز: از شروع جیغ کشیدن و کشیدن دستهایی که با دستبند چرمی در بند است و دختری که توسط مردی مورد آزار قرار میگیرد و التماسهای بیوقفه و کمک خواستنش و مطرح کردن دزدیده شدنش و اشتباه گرفتنش و حرف گوش نکردن مرد و ادامه رفتارش و ترساندن و اذیت کردن و حرف از شلیکی که به سویش توسط دختر انجام شده است و توصیف چهره و بدن شخص مورد نظر میگوید که باعث کشش خواننده برای دانستن و ربطش به دختر رمانمان میشود که مگر چه کرده است که مورد آزار و دزدیده شدن قرار گرفته است، اما توصیف مکان اصلی و حتی صدا و شخصیتها کم بود. توصیف کرده بودید اما یکسری جاها نیاز به توصیف بیشتر داشت که امکان کمی درک خواننده را از تجسم آن مکان و غیره کم میکرد. بهتر بود قدری از همان اتاق و تختش بیشتر و به طور غیرمستقیم توصیف را بازگو میکردید. شما بیشتر به توصیف شرزاد با وصف عضلات و هیکل بزرگ و ورزیدهاش که به خوبی هم وصف کرده بودید پرداخته بودید مثل (
در تمام مدت نگاهم به چشمانش بود، آن دو گوی شوم و تاریک. دو گوی قهوهای که....)
یا(
یک لباس بیآستین و دکمه باز مقابلم روی زانوهایش نشسته بود. سی*ن*ه برجسته و بزرگش بیشترین قسمت بالاتنهاش را تشکیل داده بود. هشتپکش بین لباس تنش قابل رویت بود. در زیر دو پک کوچک...) اما از شخصیت اصلی دخترمان در اوایل چیزی مطرح نکرده بودید مثلاً در اینجا(
چشمانم را از این نزدیکی غیرقابل تحمل محکم بستم و... یا
چشمانم را بستم و دندانهایم را محکم بههم فشردم...) میتوانستید در همین جملهها وصف کوچکی از حالت، رنگ و غیرهی چشم و ابرو یا دندان یا لب را بیاورید که جایش خالی نباشد یا مثلاً در وصف مکان وجود داشت، اما هم گاهی مستقیم میشد و هم تا حدودی کم بود مثل:
از تخت پایین رفت و سمت یخچال کوچک که طرف راست تخت در گوشه اتاق قرار داشت، قدم برداشت یا
به طرف کمد بزرگ چوبی رنگ رفت. کمد مقابل تخت قرار داشت و تمام دیوار را پوشانده بود. این تخت، سلطنتی بود یا استیل؟ یا هر مدلی که مد نظرتان بود. رنگ و حالتش یا مثلاً یخچال و کمدی و دیوار که از آن صحبت کرده بودید چه رنگی بود یا حتی کوچک و بزرگیاش، دیوار گچی بود یا کاغذ دیواری یا کاهگلی یا هر توصیف دیگری. همین وصفهای کوچک میتواند برای تجسم سازی ذهن خواننده برای درک موقعیت و مکان، کارساز باشد و جایش خالی نباشد.
میانه: تا حدودی به دور از کلیشه بود؛ تنها دزدیدن دختر پلیس و نظامی بودنش که کمی به آن اشاره کرده بودید و تبهکار بودن شرزاد با کلیشه همراه بود، اما آزار و اذیت جسمی و جنسی و دست درازی شرزاد و شلیک دختر به مرد تبهکار که هنوز معلوم نشده است که آیا واقعاً کار تالیا بوده یا شخص دیگری که وصف احساسات را به خوبی انجام داده بود توانسته بود از حجم کلیشه بودنش بکاهد و ایدهی خوبی را مطرح کند. سیر رمان بنا بر اتفاقات نه تند بود و نه کند، اما شخصیت پردازیها مستقیم بود و در یک جا بازگو شده بود. رمان نقاط فرود و عروج زیادی نداشت، اما ذهن را به چالش میکشید و تشویق به خواندن. نقطه اوج آنچنانی وجود نداشت تنها میشود به همان اوایل که دست درازی را مطرح کرده بودید و به جایی که در اوج تنهایی و بیکسی و کمک خواستن و نبودن کسی به یاری تالیا و مهربان شدن آوا و گفتنش برای کمک به او و سخن گفتن از دور همی سه نفره شرزاد با دو دوستش و کاری که قرار است آوا انجام دهد اشاره کرد که باید به ادامه رمان پرداخت و منتظر بود تا بفهمیم نویسنده چه سوپرایزی را مد نظر دارد که خواننده را برای خواندن تشویق و منتظر ادامه رمان میگذاشت. میانه رمان تا حدودی به دور از کلیشه بود.
لحن و بافت: مونولوگ ادبی و دیالوگ محاورهای بودند، اما در یکسری جاها بهتر بود به خاطره حفظ لحن و بافت ادبی از کلمه در به جای توی استفاده کنید و تغییرش دهید تا شکل زیباتری بگیرد و لحن به همان شکل ادبی ادامه یابد.
سیر رمان: همانطور که قبلاً به آن اشاره کردم سیر متعادل بود، اما بهتر است از توصیفات و شخصیت پردازیهای مستقیم بپرهیزید و به یک بار گفتن بسنده نکنید و توصیفات را در موقع دیالوگ گفتن وارد کنید تا سیر رمان به اشتباه به تندی پیش نرود و جای خالیشان به چشم نخورد، بهتر است با اضافه کردن نکات گفته شده آن را ویرایش کنید.
دیالوگها و مونولوگها: تناسب بین دیالوگ و مونولوگها به خوبی رعایت نشده بود؛ چرا که بیشتر به سمت مونولوگ محور پیش میرفت. بهتر است در جاهایی با گفتن همان کلمه خدایا یا کمک خواستن و تقاضا کردن کمک از خدا و صدا زدن آوا آن را از آن حالت درآورید. از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله استفاده شده بود به غیر از جملات تأکیدی. دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود.
شخصیت پردازی: به دور از کلیشه بود، اما در بالا توضیح دادم که مستقیم بود و در یکسری جاها، جای خالیش به چشم میخورد مثل:
قد بلندی داشت. کمرش باریک بود و کشیدگی قدش را بیشتر نشان میداد. موهای کوتاهش را صورتی رنگ کرده بود... میتوانستید این توصیفات را در حین دیالوگهایی که با هم رد و بدل میکردند برای شخصیت در حین دست بردن به مویش به کوتاه بودن و صورتی رنگ بودنش اشاره کنید. یا همانطور که در بالا با مثال اشاره کردم پارتهای اولیه از شخصیت اصلی دختر چیزی به چشم نمیخورد و بعداً به صورت مستقیم به آن پرداخته بودید. مثل:
تنها موهایم در دید بود. میتوانستید بنویسید موهای فلان رنگ یا فلان حالتم یا
وقتی چشمانم را باز کردم، نیشخند زد و ابروهایش بالا رفت. اینجا میتوانستید توصیف کنید، اما غیرمستقیم، مثلاً بگویید (چشمان قهوهای درشتم که رگههای قرمز در آن هویدا بود را باز کردم. نیشخندی زد و ابروهای پرپشت سیاه و فلان حالتش را بالا انداخت یا بالا رفت.) که جای خالی توصیفات کم بود. بهتر است به جای توصیف مستقیم که حتی برای آوا هم همانگونه در نظر گرفته بودید در جایجای رمان با اشاره به تک و توک از توصیفات جای خالیشان را پر کنید. از نویسنده با قلم خوبی چون شما که در بیان احساسات و کشمکش درونی بسیار عالی عمل کرده بودید چنین انتظاری میرفت که این نکات را هم در کنارش رعایت کنید. صفات اخلاقی شخصیتها با یکدیگر متفاوت بود.
توصیف مکان: باید غیرمستقیم باشد که نبود و به توصیفات مستقیم زیاد پرداخته بودید. در بالا به آن با مثال اشاره کردم که چگونه میتوانستید به توصیف غیرمستقیم بپردازید. یا مثلاً جایی که تالیا برای نجات از درها میگذرد و وارد راهرو میشود، توصیفات خیلی مستقیم بود. بهتر بود کمترش کنید و در جایی که شرزاد سر و کلهاش پیدا میشود در حین درگیری و آزارهایی که میدهد با نگاه و چشم گرفتن از عکسها و قابها را به تصویر بکشید و توصیف کنید. مثلاً اینجا (
مبلها و کاناپههای شاهانهای در سالن با چیدمان خاص و دلانگیزی چیده شده بود.) این توصیف کافی نیست. همین را میتوانستید به این صورت که (مبلهای سلطنتی کرم رنگی که با قاب چوب گردوی طلایی رنگ به صورت زیبایی کندهکاری شده بودند به همراه کاناپههای استیل شاهانهی فلان رنگ و...) یا هر مدلی از رنگ و حالت که مدنظرتان بود توصیف کنید. شما باید به گونهای مکان را در جایجای رمانتان توصیف میکردید که خواننده حین خواندن کاملاً تصویر مکانها و لوکیشنها را در ذهنش تجسم کند و حتی خودش را در آنجا هم تصور کند و ارتباط نزدیکی برقرار کند اینگونه روال رمان هم به سرعت پیش نمیرود.
تصور صدا و آواها: تا حدودی کم بود. البته که در توصیف ترس و وحشت به خوبی عمل کرده بودید، اما در توصیف آوای محیط کم کاری کرده بودید مثل: صدای پاها، صدای قیژ درب یا کمد، صدای صدای آهنگ لایت یا تند موبایل، صدای شرشر آب
توصیف احساسات: وجود داشت و درک از موقعیتها را توانسته بودید به خوبی به خواننده انتقال دهید مثل ترس از برخورد با شرزاد و رفتارهایش یا حس نفرت و آزارهایی که به دختر رمان میداد یا احساس ترس و دلهرهای که دختر از وجود و حتی دیدن شرزاد به وجودش مینشست که خواننده میتوانست با شخصیت به خوبی همزاد پنداری کند و بابتش به شما تبریک میگویم.
زاویه دید: در طول داستان نویسنده از اول شخص استفاده کرده بود که به خوبی حفظ شده بود و خود نقطه قوت رمان بود.
کشمکش و تعلیق: تعلیق دزدیده شدن تالیا توسط شرزاد و آزارهای جسمی و جنسی اوست که سر و کلهی شخصی به نام آوا پیدا میشود و سعی در کمک کردن به او برای نجاتش از آن مکان را دارد که سوالات و کنجکاویهای لازم را برای خواننده تا حدودی ایجاد میکند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند و تمایلش برای خواندن بیشتر شود که با توجه به مطرح بودن و اشاره شرزاد به شکلیکی که دختری با او کرده و تالیا زیر بار نرفته که کار او بوده و نظامی بودن پدرش و کمک آوا چگونه است که ذهن را دچار چالش و سوال برای ادامه رمان میکند.
کشمش بیرونی: همان بحثهای فیزیکی و دعواهای شخصیتها با هم است مثل دعواهای شرزاد با تالیا. که نویسنده به خوبی توانسته بود چالشهایش را در این درگیریها ایجاد کند و ذهن را برای پاسخهایش به دنبال خود بکشاند.
کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهن شخصیتهاست مثل افکار ضد و نقیض و همچنین مشغلههای فکری تالیا که به خوبی به آن پرداخت شده بود و احساسات را با آن برمیانگیخت و میشد با شخصیت تالیا به خوبی همزاد پنداری کرد، اما کاش کمی هم از کشمکش درونی شرزاد یا حتی آوا صحبتی میشد.
ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده در واقع عاقبت تالیا و بودن و نبودن شخص مورد نظری است که به شرزاد شلیک کرده و عاقبت تالیا و کمکی است که از طرف آوا قرار است برای نجاتش به او انجام شود که باید منتظر بود تا دید نویسنده در آینده چه چیزی وارد میکند که از شما اینجور برمیآید که حوادث سوپرایز برانگیزی در آینده برای خواننده ایجاد کنید.
نکات نگارشی:
⬅️ یکسری کلمات با نیم فاصله باید کنار هم بیایند تا شکل بهتری بگیرند مثل: بی انرژی، بی صدا، بی رمق، نمیشد◀️بیانرژی، بیصدا، بیرمق، نمیشد
⬅️ وقتی جمله را با ها به صورت تأکید میآورید باید فاصله بدهید که از این قبیل جمله زیاد داشتید مثل: مثل سوالی میپرسما◀️ سوالی میپرسم ها!
⬅️غلطهای املایی مثل ملافه◀️ ملحفه فجیحی◀️فجیعی نفکریدی◀️ فکر نکردی دیگم ◀️ دیگهم(در دیالوگ به صورت گفته شده و در مونولوگ به صورت دیگهام نوشته میشود.)
⬅️ کلماتی مثل مأمورم، تأیید، متأسفم
و غیره رعایت نشده بودند و تایید، مامورم، متاسفم نوشته شده بودند.
⬅️ یکسری کلمات اشتباهاً نوشته شده بودند مثل:داشه◀️ داشته واحبتر◀️واجبتر توجهای◀️توجهی
نقاط قوت: میانه، لحن و بافت، کشمکش بیرونی، کشمکش و تعلیق، زاویه دید، توصیف احساسات، سیر رمان.
نقاط ضعف: عنوان، خلاصه، مقدمه، جلد، ژانرها، تصور صدا و آوا، شخصیت پردازی، توصیف مکان، تناسب دیالوگ و مونولوگ.
سخن آخر منتقد:
آلباتروس دوست عزیز من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@آلباتروس