به نام خالق قلم
عنوان: نیمه قلب من
نوشته:
@Tootia
عنوان:
نیمه قلب من، از سه کلمه تشکیل شده که از نظر حجم مناسب است اما کلمات کلیشه فراوانی دارند و عنوانی ساده و دم دستی به حساب میآید. از عنوان آنچه به ذهن خواننده میرسد رمانی با ژانر عاشقانه است که به تکامل فرد عاشق در کنار معشوق اشاره دارد. عنوان میتواند با ژانر درام هم مرتبط باشد اما بیشک با ژانر انتخابی سوم نویسنده یعنی ژانر جنایی ارتباطی ندارد. عنوان اگرچه لو دهنده سیر رمان نیست، اما به دلایلی که ذکر شد به نویسنده عزیز پیشنهاد میشود عنوان مناسبتر و جذابتری برای رمان خود انتخاب کند. عنوان با خلاصه، مقدمه و سیر رمان در ارتباط است.
ژانر:
ژانرهای انتخابی عاشقانه، درام و جناییست. ژانر عاشقانه و درام در سیر داستان به خوبی دیده میشود. عاشقانههای تینا نسبت به بازیگر معروف کرهای و بعد توجهاتی که کمکم نسبت به همکلاسی خود آرش نشان میدهد که در ابتدا به خاطر شباهتهای ظاهری آرش با بازیگر کرهایست اما به تدریج خاص و عاشقانه میشود. و بعد هم توجهات آرش به تینا و حسی که آرامآرام شکل عشق به خود میگیرد. اما اثری از ژانر جنایی در آن دیده نمیشود. نویسنده عزیز باید در نظر داشته باشد ژانر جنایی باید به اثری تعلق بگیرد که صحنههای قتل و جنایت داشته باشد.
خلاصه:
خلاصه به زبان محاوره نوشته شده، تا حد قابل قبولی جذاب است، حجم نسبتا استانداردی دارد و لو دهنده سیر داستان نیست به غیر از جمله آخر که بهتر است یا حذف شود و یا جملهای که ابهام بیشتری دارد جایگزین آن شود. در خلاصه تنها به ژانر عاشقانه و درام اشاره شده و اثری از ژانر جنایی نیست.
جلد:
تصویر جلد، مرد و زنی را نشان میدهد که در خیابانی دست در دست هم راه میروند. تصویری سیاه و سفید و کلاسیک که نمود کامل ژانر عاشقانه است.حتی فونت عنوان و جملهای که بر روی جلد نوشته شده هم تنها با ژانر عاشقانه و درام همخوانی دارد و اثری از ژانر جنایی در آن دیده نمیشود.
مقدمه:
متنیست که توسط خود نویسنده نوشته شده است. بیشتر به دلنوشتهای کوتاه و عاشقانه شبیه است که جذابیت خوبی دارد. کمی از حجم استاندارد (سه تا نه خط) بیشتر است اما آنقدر نیست که طولانی به نظر برسد، مخصوصا که جملات کوتاه و یک خطی هستند. جملات ابتدایی محاوره نوشته شدهاند و جملات بعدی ادبی هستن. این تغییر لحن میتواند بر روی جذابیت مقدمه تاثیر منفی داشته باشد. از آنجا که مقدمه بیشتر شبیه دلنوشته و یک قطعه ادبیست به نویسنده عزیز پیشنهاد میشود جملاتی که محاوره نوشته شدهاند را ویرایش کند. مقدمه با عنوان و ژانر عاشقانه در ارتباط است اما اثری از ژانر جنایی در آن دیده نمیشود. همچنین با محتوا و خلاصه هماهنگ است.
آغاز:
داستان از جایی آغاز میشود که تینا، شخصیت اول داستان، در حرم رضوی نشسته و از فضای زیبا و معنوی آن لذت میبرد. سپس دو نفر از دوستانش که همخانه و همکلاسی او در دانشگاه هم هستند از راه میرسند. نقطه قوت شروع داستان همین صحنه حضور تینا در حرم رضویست اما متاسفانه آنقدر که باید از فضا و شرایط مخصوص چنین محیطی توصیفی صورت نگرفته. این همان چیزیست که آغاز داستان شما را تبدیل به یک کلیشه ساده کرده و از جذابیت آن کاسته است. چنین فضایی با تمام حس و حالی که دارد میتواند شروع رمان شما را در نظر خواننده جذابیت ببخشد. پیشنهاد میشود نویسنده عزیز روی توصیفات مکان، صدا و احساسات معنوی آن بیشتر کار کند. همچنین روی توصیف شخصیتها بهتر است بیشتر کار شود. آغاز بیشتر با ژانر درام هماهنگی دارد و با محتوای داستان هم ارتباط خوبی دارد.
میانه:
داستان اوج و فرودهای ملایمی دارد نه آنقدر که خواننده را به هیجان وادارد و نه آنقدر که سیر داستان خسته کننده شود. اوج داستان تا اینجا که نوشته شده به آخرین پارت مربوط میشود و به جایی که تینا و آرش قرار است پروژه درسی خود را ارائه دهند اما فایل آن از لبتاب پاک شده است. و حالا آنها ماندهاند و اضطراب نبود فایل پروژهای که برایش بسیار زحمت کشیدهاند.
میانه با ژانرهای عاشقانه و درام در ارتباط است اما ژانر جنایی تا اینجای داستان نقشی نداشته است.
سیر رمان:
سیر رمان متعادل است و وقایع به موقع اتفاق میافتند و شخصیتها در جای درست خود وارد قصه میشوند. اما گاهی نویسنده از وقایع مهم داستان مثل نحوه شکستن پای تینا که خود میتوانست یکی از نقاط اوج داستان باشد گذشته است. به نویسنده عزیز پیشنهاد میکنم از خیر توصیف و توضیح وقایع مهمی که میتوانند در جذابیت داستان نقش ایفا کنند نگذرد.
مونولوگ و دیالوگها:
تناسب بین دیالوگها و مونولگها چندان رعایت نشده است. رمان بیشتر دیالوگ محور است و مونولوگها در آن نقش کمرنگی دارند. در دیالوگها و مونولوگها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آنها کمک میکند. دیالوگ شخصیتها از همدیگر متمایزند و اطلاعات کافی را به خواننده میدهند اما این امر در مورد مونولوگها صدق نمیکند. مونولوگها معمولا کوتاه و خالی از توصیفات کافی هستند.
لحن و بافت:
لحن داستان درحالت مونولوگهای محاورهای و دیالوگهای محاورهای است و این امر در همه پارتها رعایت شده است.
شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت که شامل شخصیت پردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهریست خیلی کم پرداخته شده است. توصیف شخصیت رکن مهمی در نوشتن رمان است. همان چیزی که باعث میشود خواننده با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کند و آنها را در ذهن خود بسازد.
در توصیف شخصیت درونی بسیار ضعیف عمل شده است. توصیف رفتار و افکار شخصیتهای داستان به آنها شخصیت و هویت میبخشد.《دومینیکا مشتهای گره شدهاش را گشود و با اکراه، از او چشم برداشت. یک پسر لاابالی و بیسر و پا، ارزش جلب توجه کردن را نداشت. او میخواست که همه چیز در بیسر و صداترین حالت ممکن اتفاق بیفتد.》در توصیف شخصیت بیرونی هم ضعیف عمل شده. اکثر تعریفهای بیرونی یا ظاهری شخصیتها به رنگ چشم برمیگردد و گاهی یک توصیف کوتاه از سر و وضع شخصیتهای اصلی. مثلا《بدون اینکه سرم رو بالا بیارم به مانتوی کالباسی و شلوار کتان سفیدم که لکهای مختلف روش خودنمایی میکرد، اشاره کردم.》شخصیت سازی درباره شخصیتهای فرعی تقریبا صورت نگرفته و با اینکه هر کدام نقش پررنگی در روند رمان دارند اما نویسنده عزیز خیلی ساده از کنار شخصیتسازیشان رد شده است.
توصیفات:
به
توصیفات مکان خیلی کم و به صورت ناکافی و در بیشتر مواقع به صورت مستقیم پرداخته شده است. توصیفات باید غیرمستقیم و به اندازه باشند. به طور مثال:
《اتاقی دایره مانند به وسعت کل خونه دانشجویی ما! با دکوراسیونی کاملاً چوبی و تزئین شده با جذابترین رنگ دنیا. به وسیله سه تا پلهی کوتاه انگار به دو بخش تقسیم شده بود. از در که وارد میشدی روبهروت یه تلویزیون بزرگ و کاناپههای راحتی سرمهای رنگ قرار داشت و...》در اینجا میشد به جای این همه توصیف که یک پاراگراف طولانی را به وجود آورده است از توصیفات قدم به قدم استفاده کرد یعنی از لحظهای که تینا وارد اتاق میشود همراه با گامهایی که برمیدارد جزئیات مکان را هم به صورت غیر مستقیم و همراه با اعمال خودش توصیف کند. مثلا از نشستن روی کاناپه سورمهای بگوید یا از بالا رفتن از پلهها و ...
توصیف صدا و آوا هم میشود گفت تقریبا صورت نگرفته است و یا اگر هم اتفاق افتاده کوتاه و گذارا بوده است برای مثال:
《صدای خانمی لاغر، قد بلند، با چشمهای سبز و صورت کشیده و زیبایی که مشخص بود به علت ضعف و بیحالی رنگ پریده به نظر میرسه، بود که سها رو صدا میزد》صدای کسی که علائم ضعف و بیماری دارد میتواند نشانههای خاصی داشته باشد. مثلا آرام و ضعیف باشد، شمرده حرف بزند یا گرفتگی و خش داشته باشد.
توصیف احساسات و هیجانات هم خیلی کم و ناکافیست. توصیف هیجانات درونی شخصیتها مثل خشم، غم، عشق و نفرت در سیر داستان تاثیر به سزایی دارد و خواننده را با شخصیتها آشنا و همراه میکند. برای مثال:
《مغموم بهش خیره بودم که با تلنگر مبینا به خودم اومدم》. جملهای که خیلی کوتاه به غمگین بودن تینا اشاره دارد. بهتر و درستتر این است که حالتهایی که در شخصیت نشانه غم او باشد توصیف شود.
زاویه دید:
داستان توسط اول شخص تعریف شده است، بیشتر از زبان تینا و گاهی از زبان آرش، شخصیت دوم داستان و این در سیر داستان به خوبی رعایت شده است. انتخاب نویسنده برای استفاده از اول شخص با توجه به ژانرهای انتخابی و سیر داستان کاملا مناسب و بهجا بوده است.
کشمکش و تعلیق:
داستان اوج و فرود ملایمی دارد. کشمکش و تعلیق بیرونی به خوبی در سیر داستان اتفاق افتاده است. و همین اتفاقات و ماجراهایی که حول شخصیتهای اصلی رمان پیش میآید، خواننده را برای خواندن ادامه رمان تشویق میکند.
اما به کشمکش و تعلیق درونی بسیار کم پرداخته شده است و این به همان دلیلیست که در رکن دیالوگ و منولوگ ذکر شد؛ یعنی دیالوگ محور بودن داستان. کم بودن مونولوگها یعنی همان کم شدن توصیفات و کشمکشهای ذهنی شخصیتها. اینکه شخصیتهای داستان گاهی با افکار خود درگیر میشوند خوب است اما کافی نیست. احتیاج به پردازش بیشتر در این زمینه دیده میشود.
ایده و پیرنگ:
ایده داستان، درباره دختر جوانیست که در شهر دیگری دانشجوی رشته پزشکیست و با دو نفر از همکلاسیهایش خانهای کوچک را اجاره کردهاند. دختر از دوران نوجوانی درگیر عشقی رویایی نسبت به بازیگر معروف کرهایست و حالا در دانشگاه پسری با شباهتهای ظاهری به همان بازیگر همکلاسی اوست. دختری خجالتی و آرام که در خانوادهای بزرگ شده که خط قرمزهایش حول روابط آزاد با مردان است. به طور اتفاقی دختر با همان پسر که آرش نام دارد و دخترخاله آرش برای پروژه درسی همگروه میشود و همین امر توجه آنها را به یکدیگر جلب میکند اما در این میان دخترخاله آرش نیز به آرش علاقه دارد و سعی میکند با توجه به نفوذ و ثروتی که دارد راه را برای آنها دشوار و آنها را از هم دور کند.
ایده کلیشهای و تکراری است اما آنچه یک کلیشه را میتواند به اثری جذاب تبدیل کند قلم خوب و پردازش قویست. این پردازش قوی زمانی به ثمر مینشیند که تمام ارکانی که در بالا ذکر شد به خوبی در سیر رمان رعایت شود. شخصیتسازی، توصیفات به جا و مناسب، کشمکش و تعلیق جذاب و... . داستان شما بالقوه میتواند یک داستان جذاب باشد اگر کمی بیشتر به توصیفات و شخصیت سازی بپردازید.
ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی چندان در متن داستان دیده نمیشوند. اصول نگارشی به خوبی رعایت شده و ایرادات املایی و تایپی هم دیده نمیشود. فقط در چند مورد:
عه✖️ اِ✔️
مضخرف✖️ مزخرف✔️
اوو✖️ اوه✔️ تکرار حروف برای تاکید در کشیدگی بیان کلمه ممنوع است.
انقدر✖️ اینقدر یا آنقدر✔️
و اینکه نویسنده ملزم است هنگام تغییر زمان و مکان و تغییر رویدادها از *** برای جداسازی استفاده کند تا خواننده دچار سردرگمی نشود. استفاده از فاصله بین خطوط متن و یا گذاشتن نقطه هم مناسب و استاندارد نیست.
نقاط قوت: مقدمه، خلاصه، میانه، زاویه دید
نقاط ضعف: عنوان، جلد، توصیفات، شخصیت پردازی، ایده و پیرنگ و...
سخن آخر با نویسنده
دوست عزیزم، توتیا جان
آنچه در رمان شما جای خالیاش بیشتر از هر چیزی به چشم میآید وجود کمرنگ توصیفات است. همان چیزی که به رمان شما رنگ جذابیت میبخشد و باعث میشود خواننده داستان را پابهپای شخصیتها جلو برود. و این را در نظر داشته باشید که اضافه کردن توصیفات مناسب مشکل نامتعادل بودن مونولوگها و دیالوگها را هم حل خواهد کرد.
موفق باشی و قلمت هر روز تواناتر از پیش🌹