«به نام خدا»
نویسنده:
@Reyhaneh1385
منتقد: @Mr.Rasoly
عنوانرمان:
عنوان رمان گرهای در مغز ما بود و این نام برای موضوع شما هم خوب بود و هم بد، دلیل خوبی که داشت این بود که سوالای ذهن صحرا و دوستانش رو به رخ بکشه و نکته بدی که داشت این بود که خواننده با خوندن این نام اولین نکتهای که به ذهنش میرسه تومور مغزی شخصیت اصلی است ولی با خوندن رمان میشه فهمید که نویسنده برای همخوانی نام رمانش و موضوعش ظرافت خاصی گذاشته.
ژانر رمان:
ژانر رمان طنز و تخیلی نوشته شده بود، ژانر تخیلی برای دیدن خونآشام و اتفاقاتی که در هول و هوش این موضوع هست،قابل قبوله همچنین ژانر طنز برای کلکل های بین دوستان(البته فوهش هم زیاد داشت) قابل قبوله.
خلاصه رمان:
خلاصه بیش از حد مبهمه، برای تحریک کردن حس کنجکاوی خواننده باید مبهم باشه ولی در حدی که خواننده رو از خوندن رمان باز نداره، برای مثال همین جمله:
سه تا دختر شیطون و درد سر ساز.
میتونه خواننده رو از خوندن رمان باز داره چون امروزه داخل بیشتر رمان ها از چنین کلمات و جملاتی استفاده میشه ولی ادامش یعنی:
طی اتفاقاتی از دنیای انسان ها خارج میشود و وارد، دنیای جدیدی از موجودات عجیب و "انسان نما" میشوند
بخش زیادی از عیب خلاصه رو پوشند.
مقدمه:
رمان مقدمهای نداشت و توصیه میکنم نویسنده برای این کار اقدام کند.
جلد:
جلد به موضوع رمان هم،همخوانی داشت و هم نداشت برای مثال:
استفاده از رنگ های قرمز و قهوای نشونه اینو داشت که کارکتر اصلی رمان دختره ولی استفاده از اسکلت نشانی از قبایل خونآشام نداره.
نقطه شروع:
نقطه شروع سخت ترین قسمت رمان هست و بر خلاف بیشتر رمانها که با از خواب بیدار شدن شخصیت اصلی هست،نیست و این رمان رو جذاب تر کرده. نشستن در کلاس درس برای نقطه شروع ایده خوبیه.
میانه:
میانه نقطه اوج رمان هست، دقیقا جایی که صحرا اون موجود پر سرعت رو دید که از کنار ماشین رد شد و همچنین آشنایی با محسن حبیبی.
پایان:
رمان پایانی ندارد!
لحن:
لحن محاوره بود و این لحن برای توصیف دست و پا گیره، البته اگر تمرین زیاد کنید بهترین لحن میشه.
دیالوگها و مونولوگها:
بین دیالوگ و منولوگ ها تعادل نداشتن برای مثال گاهی اوقات نویسنده فقط دیالوگ مینوشت و خواننده نمیتونست به خوبی تصوری از چهره طرف مقابل داشته باشه، همچنین منولوگ ها خیلی ضعیف بودن و برای توصیف کم کاری شده.
شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی مستقیم بود، یعنی خواننده تصوری از چهره صحرا و دوستاش و همچنین مادر و پدر صحرا نداشت. البته با تمرین زیاد میشه تمام ایرادات رو برطرف کرد.
فضا سازی:
فضا سازی خوب بود، گاهی اوقات نویسنده کم کاری و گاهی اوقات جبران کم کاری هاش رو میکرد برای مثال خونه محسن رو خیلی خوب توصیف کرده اما خونه صحرا رو نه.
زاویهدید:
زاویه دید اول شخص بود و این زاویه برای خواننده ها مورد قبول تره و طرفداران زیادی داره.
کشمکشها:
بیشتر کشمکش ها لفظی بود و با توهین آغشته گاهی رمان کشمکش های مجذوب کننده و گاهی اوقات کشمکش های کلیشهای داشت.
پیرنگ:
پیرنگ یعنی خط داستان، خط رمان شما با تمرین به بهترین خط رمان تبدیل میشه.
نقاط قوت:
ایده اصلی، مهم ترین و بهترین نقطه قوت شما وآشنایی افراد بهترین نقطه قوت رمان شماست.
نقاط ضعف:
هیچ نقطه ضعفی بدون تمرین از بین نمیرود.
موفق باشید.