به نام نویسنده روزگار
عنوان: از دو واژهی یادگاریهای+ کبود ساخته شده است که از کلمات ساده و کلیشهای تشکیل شده است؛ چرا که چندین رمان به نامهای خاطرات کبود، سیاه و کبود و یادگاریهای هستی، یادگاری سرخ و غیره وجود دارند که تعدادشان زیاد است و من چند مثال از آن را بیان کردم و ۸۰ تا ۹۰ درصد کلیشه میباشد، اما کلمهی یادگاری به دلیل معنی چیزی که از گذشته برای ما ارزش دارد و نگه داشتهایم و یا سوغاتی که از عزیزی به دست ما برسد حس عشق و همدلی را بیان میکند و با ژانر عاشقانه ارتباط دارد و کلمهی کبود به معنای سیاهی و تیره یا آبی تیره و جایی که کبود شده باشد تا حدودی با ژانر تراژدی هماهنگی دارد، اما با ژانر اجتماعی همخوانی ندارد. به دلیل اتفاقات تیره و بد از جمله جدایی که در اثر مخالفت پدر ماهبانو میافتد و تیر خوردن و اتفاقات دیگر برای امیرعلی با میانه و محتوا تا حدودی ارتباط دارد که بهتر است منتظر ادامه رمان باشیم. عنوان باید اسرارآمیز باشد. بهتر است عنوان را به دلیل کلیشه بودن زیاد از حدش تغییر دهید.
ژانرها: از عاشقانه، تراژدی و اجتماعی تشکیل شده است که ژانر عاشقانه از همان ابتدا به دلیل عشقی که بین ماهبانو و امیرعلی وجود دارد و همچنین مطرح کردن علاقهی مهران به فاطمه(خواهر امیرعلی) کاملاً مشهود است. از مخالفت پدر ماهبانو که در بالا اشاره کردم و حزن و غم و اندوه از فراق و جدایی امیرعلی برای ماهبانو میتوان به تراژدی هم اشاره کرد، اما نویسنده باید بداند که ژانر تراژدی با مرگ شخصیت اصلی همراه است و اگر این چنین نیست ژانر درام را میتوانید جایگزین کنید؛ چرا که شخصیت در چهارچوب رمان با مشکلات احساسی دست و پنجه نرم میکند. ژانر اجتماعی را میتوان به دلیل مخالفت پدر ماهبانو برای سر نگرفتن وصلت به دلیل شغل امیرعلی و خطرات نظامی بودنش و حرف از دفاع از مردم و همچنین حرف و حدیثی که در همسایهها پیش میآید و از عاشقی ماهبانو و مسئلهای که حسام برای حجاب و دو رو بودن آدمها و قضاوتشان صحبت میکند نیز ارتباط داد که به خوبی انتخاب شده است.
جلد: جلد رمان تصویر سیاه و سفید از پسری است که منتظر زیر درختی بدون برگ تنها نشسته است و تصویر محو صورت دختری روبهرویش وجود دارد. از تصویر هر دو و انتظاری که عکس عنوان میکند به ژانر عاشقانه میخورد و همچنین درخت بیبرگ و شکوفه و سیاهش را میتوان به غم نهفته در آن و تیرگیاش را به ژانر و خزانگونهاش را به ژانر تراژدی ربط داد، اما ژانر اجتماعی به چشم نمیخورد که تکست زیبای، (دورم از تو... فاصلهها در گلویم بغض میکارند) با فونت زیبایی نوشته شده است و حس عاشقانه و کلمهی دور بودن را به مشکلات احساسی و ژانر تراژدی هم نسبت داد.
خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که هفت خط بود. خلاصه از رها نشدن کابوس در چشمان یار و از خستگی و اجباری که دوری و هجرت یار و گذشتن از دل و عشق میگوید که ژانر عاشقانه و تراژدی را از این کلمات میتوان برآورد کرد، اما به ژانر اجتماعی اشارهای ندارد. خلاصه مبهم بود و از کلمات هجرت و دوری از عشق و خاطره سرنخهای را به خواننده میدهد و خواننده را برای دانستن اینکه این هجرت بر اثر چه مسئلهایست به خواندن تشویق میکند و با محتوا و میانه همخوانی دارد.
مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که اندازه استاندار نداشت. نویسنده برای مقدمه از توصیف کبودی و بیحسی صحبت کرده بود که دردش را یار پایان میدهد، تنها به ژانر عاشقانه و تا حدود کمی تراژدی مرتبط است، اما ژانر اجتماعی در آن دیده نمیشود. زیاد جذب کننده نبود و فقط عاشقانهای را به تصویر کشیده بود بهتر است چند خطی به آن اضافه کنید تا کشش لازم را برای مخاطب ایجاد کند.
آغاز: از شروع جارو کشیدن حیاط توسط ماهبانو میگوید که حکایت از برگزاری مراسم شهادت حضرت علی اصغر(ع) است که در همان ابتدا به معرفی حاجیها که پدرش جز آنهاست میپردازد و نامی از امیرعلی که فاطمه به آن اشاره میکند میبرد که باعث کشش خواننده برای دانستن و ربطش به دختر رمانمان میشود، اما توصیف مکان اصلی و حتی صدا و شخصیتها کم و یا اصلاً وجود نداشت که امکان درک خواننده را از تجسم آن مکان و غیره کم میکرد بهتر بود قدری از همان حیاط و خانهشان به طور غیرمستقیم توصیف را بازگو میکردید مثلاً از بودن درخت یا باغچه و حوضی یا خانه بافت قدیمی یا مدرن و جدید چیزی که تصویری از آن را در ذهن خواننده بیاورد یا از خود شخصیتها توصیف مو با حالاتی از تکتک اعضای چهره وجود نداشت. توصیف صدا را میتوانستید از آمدن همسایهها با صدای زنگ خانه و همهمه و شلوغی و جیغ و گریه بچهها یا یه همچین نمونههایی شروع کنید که جای خالیاش به چشم نیاید.
میانه: تا حدودی به دور از کلیشه بود؛ کلیشه بودنش بدین جهت بود که ما بارها شاهد عاشق شدن دختر و پسر و مخالفت پدر دختر بر اثر شغل یا اختلاف طبقاتی و از این قبیل جنس بودهایم، اما آوردن شخصیتی به نام حسام با آن تیپ و اخلاق و ارتباطش که حس میکنم بعداً جزیی از شخصیتهای اصلی شود و اتفاقاتی را رقم بزند از کلیشه بودنش میکاست. سیر رمان بنا به اتفاقات تا حدودی خوب بود، اما شخصیت پردازیهای کم، کار را خراب کرده بود و تندی کمی به روال رمان داده بود. رمان نقاط فرود و عروج خوبی داشت و ذهن را به چالش میکشد و تشویق به خواندن را بیشتر میکرد. نقطه اوج به شبی بود که ماهبانو برای خداحافظی با امیرعلی به صورت یواشکی در پشت بام میرود و متوجه حضور حسام میشود و حسام چالش را با برخورد و حرفهایش برای مخاطب ایجاد میکند. همچنین جدایی ماهبانو و امیرعلی بر اثر مخالفت پدرش به دلیل نظامی بودنش آن هم لب مرز و تیر خوردن امیرعلی و انتخاب کارش به جای ماهبانو و تحت فشار بودن ماهبانو از سوی خانوادهاش برای جواب دادن خواستگار و پافشاری خانوادهاش نوعی دیگری از نقطه اوج بود که خواننده را برای خواننده را برای خواندن و ادامه رمان تشویق میکرد که عاقبت آن دو چه میشود و نقش حسام با رفتارهای ضد و نقیضش چیست. میانه رمان تا حدودی به دور از کلیشه بود، اما توصیف اطلاعات و شخصیتها کم بود و کم و کاستیاش به چشم میخورد و تجسم را سخت میکرد و روال رمان را کمی به تندی پیش میبرد.
لحن و بافت: مونولوگ ادبی و دیالوگ محاورهای بودند، اما در یکسری جاها، پرش لحن داشتن و یکسری افعال و کلمات از محاورهای به ادبی در دیالوگ تبدیل میشدند یا مثلاً وقتی از احساسات و کشمکش درونی صحبت میشد گاهی جملات محاوره و گاه ادبی میشدند که اگر از زبان خود ماهبانو بود باید مثل یکسری جاها که از پرانتز استفاده کرده بودید ادامه میدادید ولی یا فراموش کرده بودید یا متوجه نشده بودید که با یک ویرایش حل میشود. این پرش لحن که گاهی پیش آمده بود خواننده را دچار سردرگمی میکرد که به یک ویرایش اساسی نیاز دارد.
سیر رمان: همانطور که قبلاً به آن اشاره کردم به دلیل توصیفات کم و شخصیت پردازیهای بسیار کم، سیر رمان کمی به تندی پیش میرفت و جای خالیشان به چشم میخورد و اتفاقات کمی پشت سر هم رقم میخورد، بهتر است با اضافه کردن نکات گفته شده سیر را از این روال درآورید.
دیالوگها و مونولوگها: تناسب بین دیالوگ و مونولوگها به خوبی رعایت شده بود، اما از علائم نگارشی مناسب با حالات و نوع بیان جمله در یکسری جاها استفاده نشده بود مثل: تعجب و علامت سوال، ویرگول و غیره... بعضی جملهها علامت سوال نیاز داشت، اما اشتباهاً از علامت تعجب استفاده شده بود. دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود که نویسنده خوب عمل کرده بود.
شخصیت پردازی: به دور از کلیشه بود، اما بسیار کم بود و خصوصاً در پارتهای اول که خواننده میخواهد با شخصیتها اخت پیدا کند و آنها را تجسم کند چیزی به چشم نمیآمد. حتی تا صفحه آخر هنوز هم جای خالیشان وجود داشت و هیچ تصویر ذهنی از طلعت، امیرعلی، فاطمه، مهران و غیره در ذهن جا نگرفته بود تنها به چشمان قهوهای و مشکی و ابروی باریک آن هم در اواسط و آخرها اشاره کرده بودید و این موضوع تجسم را برای خواننده کمرنگ میکرد. صفات اخلاقی شخصیتها با یکدیگر متفاوت بود.
توصیف مکان: باید غیرمستقیم باشد که بود و اما بسیار کم بود و جای کار زیاد داشت؛ چرا که هیچ تصویر ذهنی از خانه خودشان یا خانه حنانه و خیابان و حجره غیره وجود نداشت. تنها به وصف چند مورد پله و پشت بام و تخت بسنده کرده بودید. شما باید به گونهای مکان را در جایجای رمانتان توصیف میکردید که خواننده حین خواندن کاملاً تصویر مکانها و لوکیشنها را در ذهنش تجسم کند و حتی خودش را در آنجا هم تصور کند و ارتباط نزدیکی برقرار کند. اینگونه روال رمان هم به سرعت پیش نمیرود.
تصور صدا و آواها: تا حدودی کم بود. مثل زیر و بم تن صدا یا حالت ترسیده و خشمگین و همچنین آوای محیط مثل: صدای پاها، صدای پیجر بیمارستان، صدای قیژ درب، صدای اهنگ لایت یا تند موبایل، صدای جیغ لاستیک و بوق.
توصیف احساسات: وجود داشت و درک از موقعیتها را تا حدودی توانسته بودید به خواننده انتقال دهید مثل ترس از برخورد با حسام و رفتارهایش یا حس جدایی از امیرعلی و احساسات ماهبانو که خواننده میتوانست با شخصیتها همزاد پنداری کند، اما اگر هم قدری بیشترش کنید به نظرم روح بیشتری به رمان میدهد و احساسات را برمیانگیزد.
زاویه دید: در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده بود که به خوبی حفظ شده بود و خود نقطه قوت رمان بود.
کشمکش و تعلیق: تعلیق عاشق شدن و جدایی بر سر کار امیرعلی و مخالفت پدرش و سررسیدن خواستگاری سمج و حرف و حدیث مردم و دوراهی انتخابی امیرعلی بین کار و عشق و وجود شخصیت متفاوت و سر و کله پیدا شدن حسام با رفتارهای ضد و نقیض است که سوالات و کنجکاویهای لازم را برای خواننده تا حدودی ایجاد میکند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند و تمایلش برای خواندن بیشتر شود که باتوجه به مطرح بود شغل پرخطر امیرعلی و دو راهیشان برای انتخاب بین ماهبانو و کارش و همچنین انتخاب ماهبانو بین امیرعلی و پا گذاشتن روی حرف پدرش و مخالفت و کوتاه آمدن یا نیامدن پدرش است که ذهن را دچار چالش و سوال برای ادامه رمان میکند.
کشمش بیرونی: همان بحثهای فیزیکی و دعواهای شخصیتها با هم است مثل دعوا و قضاوت فاطمه و ماهبانو و مهران یا کلکلهای ماهبانو با حسام و دعواهای ریزش با امیرعلی و خصومتی که از بچگی ماهبانو از میانهی آن دو سخن میگوید. که نویسنده به خوبی توانسته بود چالشهایش را در این درگیریها ایجاد کند و ذهن را برای پاسخهایش به دنبال خود بکشاند.
کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهن شخصیتهاست مثل افکار ضد و نقیض و همچنین مشغلههای فکری ماهبانو و امیرعلی و حتی حسام است که برای ماهبانو به خوبی اشاره شده بود، اما شخصیت برای امیرعلی که نیمه دیگر داستان بود قدری کم بود. بهتر است از دلواپسیهایش برای انتخاب میان کار و ماهبانو و اهمیت بیاندازهی شغلش را قدری بیشتر کنید تا سر از احوالاتش بیشتر درآوریم. من به عنوان خواننده دوست داشتم این کشش درونی بیشتر بود و با شخصیتها بیشتر همزاد پنداری کنم.
ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده در واقع عاقبت این دو عاشق و جدایشان و عاقبت سرنوشت ماهبانو با وجود عاشق بودنش و خواستگار سمج و تصمیمی است که هر دو طرف باید برای داشتن یکدیگر بگیرند و همچنین وجود حسام و اشارهی کوچک به علاقهی او و کلکل کردنهایش با ماهبانوست که باید منتظر بود تا دید نویسنده در آینده چه چیزی وارد میکند که از قلم روان شما اینجور برمیآید که حوادث سوپرایزبرانگیزی در آینده برای خواننده دارید.
ایرادات نگارشی: از علایم نگارشی مانند تعجب ، سوال و... دیده میشود که باید ویرایش شود. ⬅️مثلاً علامت تعجب به جای سوال در مونولوگها.
⬅️بین دو کلمه حرف واو را نگذاشته بودید مثل: پشت و پناه، درهم و برهم
⬅️ یکسری کلمات با نیم فاصله باید کنار هم بیایند تا شکل بهتری بگیرند مثل: پاورچینپاورچین، یکییکی.
⬅️ وقتی جمله را با ها به صورت تأکید میآورید باید فاصله بدهید که از این قبیل جمله زیاد داشتید مثل: نمونی روی تخت ها!
⬅️غلطهای املایی مثل مزاقش◀️ مزاجش زحم◀️ رحم دردندشتی◀️ دراندشتی
⬅️ کلماتی مثل تأمل، مأموریت، تأسف و غیره رعایت نشده بودند و تامل، ماموریت نوشته شده بودند.
نقاط قوت: ژانرها، خلاصه، لحن و بافت، زاویه دید، میانه، توصیف احساسات، ایده و پیرنگ، کشمکش و تعلیق.
نقاط ضعف: عنوان، مقدمه، میانه، علایم نگارشی، شخصیت پردازی، توصیف مکان، توصیف آوا و صدا، سیر رمان.
سخن آخر منتقد:
لیلای عزیزم قلم روان و زیبای شما جای خالی نکات گفته شده را کم دارد و من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@لیلا مرادی