"به نام خدایی که پیغام او مفتاحالفتوح است"
نقد شورای رمان زخم قمر
نویسنده: @Meliss
عنوان رمان: عنوان رمان از دو بخش تشکیل شده است و اندازهی آن استاندارد میباشد. تا به اینجا ارتباطی بین عنوان با خلاصه، مقدمه و محتوای رمان دیده نشده است؛ اما عنوان همخوانی لازم را با جلد دارد. در ابتدا عنوان طوری به نظر میرسد که انگار مخاطب با رمانی درام و معمایی روبهروست، اما وقتی به ژانرها میرسیم خبری از ژانر درام نیست و رمان شامل دو ژانر پلیسی و جنایی نیز هست. عنوان دارای ۳۰ درصد کلیشه است. عنوان به اندازهی کافی قدرت جذب خواننده را دارد.
ژانرهای رمان: رمان شامل سه ژانر "پلیسی، معمایی و جنایی" است که با توجه به مطالعهی پارتهای شما، این ترتیب درست نیست؛ ژانر پلیسی از ابتدای ماجرا نقش به خصوصی در رمان نداشته است؛ از آن گذشته ژانر قالب رمان شما معمایی میباشد و این ژانر باید اول قرار بگیرد، سپس جنایی و در آخر نیز پلیسی! رمان دارای صحنههای طنز و غمگین است، بنابراین پیشنهاد میشود ژانر درام چهارم قرار بگیرد؛ همچنین این احتمال زیاد است که بخواهید عاشقانههایی کمرنگ به محتوایتان اضافه کنید، پس اگر اینطور است، از ژانر عاشقانه در انتهای ژانرهایتان غافل نشوید.
خلاصهی رمان: خلاصه جمعاً شش خط میشود و اندازهی آن مناسب است. به دور از کلمات تکراری و معرفی کردنهای کلیشهای است و ارتباط آن با ژانرها و بدنهی رمان به خوبی حس میشود؛ همچنین حال و هوای غمگینی که عنوان به مخاطب منتقل میکند، در خلاصه نیز قابل درک است. اطلاعات و ابهامات داخل خلاصه به اندازه است و میتواند خواننده را برای شروع رمان کنجکاو کند.
جلد رمان: جلد رمان به درستی آماده شده است؛ چرا که تصویر جلد با خلاصهی رمان و بدنهی آن هماهنگ است و فونت، شکل و چینش با ژانرها ارتباط دارند؛ منظور از تکست جالب روی جلد نیز ممکن است به وجود ماه یا همان قمر در آسمان ربط پیدا کند...
مقدمهی رمان: اندازهی مقدمه مناسب است و با بدنه ارتباط کاملی دارد؛ اما با ژانرها نه! در مقدمه تنها حالت تراژدی حفظ شده است و اثری از ژانرهای رمان در آن دیده نمیشود؛ علاوه بر آن، بسیاری از رمانها مقدمهای در مورد سختیهای زندگی دارند با نتیجهای مانند نتیجهی مقدمهی شما؛ پس چندان به دور از کلیشه نیست. پیشنهاد میشود نویسنده مقدمه را ویرایش کند و از ایدههای جالبتری برای خاص کردن و گنجاندن ژانرها در آن، بهره بگیرد.
آغاز رمان: داستان با پیش زمینهای برای استخدام اهورا رادمنش شروع شد که یک وکیل کاربلد بود. میزان قابل قبولی از صداها و آواها در همان صحنهی کوتاه پخش شده بودند و میشد فهمید مکانی که داستان در آن درحال وقوع است، شرکت یا همان محل کار دلارام است؛ با این وجود، نویسنده توصیف خاصی از آن نکرده بود! شروع سادهای داشتید؛ ولی پردازش نسبتاً خوب و در ادامه، کنجکاو کردن خواننده با اهورا رادمنش انتخاب درستی بود.
میانهی رمان: میانه تا حدودی به دور از کلیشه است و اطلاعات را در زمانها و با فاصلهی مناسب به خواننده منتقل میکند. نقطهی اوج داستانتان میتوان گفت، همان لحظهای است که اهورا دلارام را به نفوذی بودن خود مشکوک میکند و سپس دلارام، اهورا را به جایی میکشاند و رو به او اسلحه میکشد. این صحنه تنشزاترین و نفسگیرترین صحنه بود، چرا که هویت اهورا یا همان حامی فاش شد و ژانر پلیسی به میان آمد. این صحنه را به خاط دیالوگهای دلارام خیلی دوست داشتم و پیشنهاد میکنم کمی بیشتر به استرس و شوکه شدن اهورا بپردازید، زیرا قطعاً هیجانانگیزتر خواهد شد.
لحن و بافت: لحن و بافت از منولوگ ادبی و دیالوگ عامیانه "محاوره" تشکیل شده بود. بافت یکدستی داشتید و تا به اینجا، نظم آن برقرار بوده است.
سیر رمان: سیر رمان در ابتدا کمی تند بود، چرا که نویسنده کمتر به موضوعات دیگر توجه کرده و تمام توجهش را روی مسئلهی اصلی گذاشته بود. به همین دلیل برخی اتفاقات مثلاً مرگ پدر و مادر دلارام، برای مخاطب چندان باورپذیر نبود که چرا اینقدر زود؟! چرا افسون باید در این فاصلهی کوتاه قصد جان هر دوی آنها را کند؟! این سیر، خوشبختانه با بیشتر شدن پارتها به حالت نرمال خود برگشته است.
دیالوگ و منولوگ: تناسب بین دیالوگها و منولوگها رعایت شده است. دیالوگ هر شخص با دیالوگ شخصیت دیگر فرق میکند و برخی از دیالوگها انتخاب خیلی مناسبی هستند که شخصیتپردازی اتفاق بیوفتد و اتفاقات نیز به پیشبرد داستان کمک کنند. علائمنگارشی، حالت و نوع بیان جملات مناسب بود.
شخصیتپردازی: همانطور که بالا عرض کردم، برخی از دیالوگها و یا منولوگهای رمانتان خیلی به شخصیتپردازی غیرمستقیم کاراکترها، خصوصاً دلارام و اهورا کمک کرده؛ اما خواننده نمیتواند به خوبی چهرهی افراد به خاطر بیاورد، زیرا نویسنده در توصیفات از همان ابتدا کمکاری کرده است. تقریباً جز چشمان آبی و موهای دلارام چیز دیگری در خاطر مخاطب نمانده. از اهورا هم اگر چیزی بوده، آنقدر کمرنگ که میان اتفاقات اوج گرفتهی داستان گم شده است. پیشنهاد میشود که نویسنده پارتهای ابتدایی را که به سیر داستان هم لطمه زده است، ویرایش کند و میان منولوگها اندازهی خردهای و مناسبی از توصیف چهره را جای دهد و نکتهی مهمتر اینکه، در توصیفات زیاد اغراق نکند تا باعث دلزدگی شود!
توصیف مکان: در این توصیف باز هم نویسنده کم گذاشته است. اتاق کار، شرکت، خانه؛ هیچ توصیفی نبود! این مکانها درست است که نقش خیلی زیادی در داستان ندارند، اما به هر حال شروع داستان در چنین مکانهایی است؛ حتی مکانی که نصیری در آن مهمانی داشت مورد توجه نویسنده قرار نگرفته بود. فقط اتاق زیرشیروانی خانهی پدر اهورا و باغی که اهورا و دلارام به آنجا رفتند توصیفات خوبی داشتند!
توصیف صداها و آواها: تن صدا و جهتها و حالات آن به درستی مورد استفاده قرار گرفته است و آواهای موجود مناسب هستند.
توصیف احساسات: توصیف احساسات در قسمتی که دلارام تیر و چاقو میخورد و در قسمتی که دلارام رو به اهورا اسلحه میکشد، کم بود؛ به غیر از این توصیف احساسات به اندازهی کافی وجود دارد که از درک خواننده کم نشود.
زاویه دید: زاویه دید سوم شخص است و در تمامی پارتها این حالت حفظ شده.
کشمکش و تعلیق: تعلیق داستانتان از همان جایی آغاز شد که سند مالکیت شرکت مقابل دلارام قرار گرفت، درحالیکه ۲۸ سال پیش به نام "آرشیا آراد" بوده است. اینکه او کیست و چه نقشی در زندگی مادر دلارام داشته، گرچه تعلیق کوچکی است و خواننده برای خودش در ذهن هزار سناریو میسازد، اما باز شدن این گره و به میان آمدن افسون، باعث وقوع اتفاقات مهمتر داستان میشود.
در حالت کلی، کشمکشهای بیرونی داستان بیشتر از کشمکشهای درونی بودند؛ از جمله تیر خوردن دلارام، گلاویز شدن دلارام با شایان، قسمتی که دلارام رو به اهورا اسلحه میکشد و... اما کشمکشهای درونی کمرنگ بودند؛ کمتر پیش میآمد که نویسنده کمی از افکار و درگیریهای ذهنی کاراکترهای پیچیدهای مثل دلارام بگوید.
ایده و پیرنگ: ایدهی رمان، روایت زندگی دختری ۲۸ ساله به نام دلارام است که شخصیت پیچیدهای دارد؛ دلارام طی حادثهی تصادف دچار فراموشی شده است و گذشتهی مرموز و دردناک خود را به یاد نمیآورد. او، مادرش نگاه و پدرخواندهاش مهرزاد، دشمن بزرگ و دیرینه به نام افسون دارند؛ دلارام با ادامه یافتن رمان هم پدر و هم مادرش را توسط او از دست میدهد و به فکر انتقام از افسون میافتد. در این راه، اهورا که سرگرد است و هدفی مشترک با دلارام دارد، از ابتدای داستان با او همراه میشود و... ایده با تغییراتی که در آن ایجاد کردهاید، ایدهای خوب است و با پردازش خوبی هم رمان را ادامه دادید.
ایرادات نگارشی رمان: رمان از این ایرادات سرشار بود و همین هم باعث میشد که خواندن پارتها کمی سخت باشد. ایرادهای پرتکرار را میگویم:
۱- علائمنگارشی به کلمهی قبلی خود میچسبند و با یک فاصله از کلمهی بعدی جدا میشوند.
وارد لابی ساختمان شد ، پیرمرد...❌
وارد لابی ساختمان شد، پیرمرد...✅
۲- لفظ "بی" چه در موردی که با کلمهی بعد از خود قید یا صفت بسازد و چه در موردی که خود مستقلاً به صورت قید یا حرف اضافه به کار رود جدا نوشته میشود.
بی خوابی❌بیخوابی✅
بی توجه❌ بیتوجه✅
اما بی گاهی که با کلمهای دیگر میآید، خودش یک کلمهی مستقل میسازد.
بی چاره❌ بیچاره✅
بی زار❌ بیزار✅
۳- درست پاراگرافبندی کنید و مشکلات نیمفاصلهی (می) و (نمی) را که با آن آشنایی دارید، اصلاح کنید، همچنین بهتر است از سه نقطه کمتر استفاده کنید.
۴- نیمفاصلهی "ها"ی جمع:
لباس ها❌ لباسها✅
خستگی ها❌ خستگیها✅
زانو ها❌ زانوها✅
"ها"ی تأکید:
ولی خودمونیمها❌ولی خودمونیمها✅
حوصله داریها❌ حوصله داری ها✅
۵- تنوین:
اصلا❌ اصلاً✅
تقریبا❌ تقریباً✅
و...
۶- "تر" و "ترین"
آشکار تر❌آشکارتر✅
مهم ترین❌مهمترین✅
۷- تکرار علائم نگارشی و حروف:
هووووف❌ هوف!✅
میفهمی؟؟؟❌ میفهمی؟✅
۸- "ی" و "ای" / ام / اش
خانواده ی❌خانوادهی✅
لحظه ای❌لحظهای✅
مسخره ام❌مسخرهام✅
خانه ام❌ خانهام✅
۹- کلمات را باز کنید.
چشمای❌چشمهای✅
یجوری❌یه جوری✅
پسرا❌پسرها✅
و...
۱۰- مزه مزه❌ مزهمزه✅
نزاشتم❌نذاشتم✅
۱۱- بر میگشت❌ برمیگشت✅
بر نمی داشت❌برنمیداشت✅
و...
نقاط قوت و نقاط ضعف: ایرادات عنوان و مقدمه، آغاز سادهی رمان، سیر نسبتاً تند، کافی نبودن توصیفات مکان و چهره، کمرنگ بودن کشمکشهای درونی و ایرادات نگارشی نقاط ضعف رمان هستند.
ژانرهای صحیح، خلاصه و جلد مناسب، لحن درست و بافت یکدست، زاویهدید ثابت، تعلیق به جا، شخصیتپردازی خوب، توصیف صداها و آواها و توصیف احساسات نقاط قوت هستند.
سخن آخر: بنویس و هراس مدار از آن که غلط میافتد! بنویس و پاک کن! همچون خدا که هزاران سال است مینویسد و پاک میکند و ما، هنوز ماندهایم در انتظار پاک شدن و بر خود میلرزیم🌤♥️ قلمتون سبزِ سبز!
منتقد: نگین جمالی