جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | سیمین‌آی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | سیمین‌آی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 115 بازدید, 2 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | سیمین‌آی
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
عنوان: سیمین‌آی
نویسنده: مهسا فرهادی
ژانر: عاشقانه، تراژدی، تاریخی
عضو گپ نظارت S.O.W(6)

خلاصه:

حکایت یک عشق، حماسه‌ی یک دلدادگی دور و غیرقابل تصور، عشق میان دو تیره‌ی متفاوت، دختری از تبار آریایی و پسری از دودمان عثمانی. شاید تقدیر این‌گونه بود که نفرینی منحوس سایه‌ی مرگ را بر سر زندگیشان می‌انداخت. کسی چه می‌داند، شاید هم یک موهبت الهی چون مهتاب تیرگی‌ها می‌شکافت و شکوفا میشد.

لینک اثر
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: za-wrde
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg


بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @MAHRO.

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Raaz67

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@آرشیت
@Raaz67
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,332
18,307
مدال‌ها
7
به نام نویسنده روزگار
عنوان: از دو واژه‌ی سیمین + آی تشکیل شده است که به معنی نقره‌ای، سپید و ظریف و زیبا و همچنین نام دختر نیز می‌باشد و همچنین آی به معنی ماه می‌باشد یعنی نقره‌ی ماه یا زیبایی ماه که به دلیل نام شخصیت اصلی به نام سیمین، ارتباطش با بدنه رمان بسیار زیاد است. تنها دو کتاب به نام (سیمین) از مجید آذرشاهی و (برای سیمین) از زهر زرجام وجود دارد که به همین دلیل با کلیشه‌ زیادی همراه نیست؛ تنها حدود ده الی بیست درصد که می‌شود از همان اندک هم چشم پوشی کرد. عنوان تا حدودی جذابیت و کنجکاوکنندگی لازم را برای خواننده دارد. عنوان با ژانر عاشقانه به دلیل شخصیت اصلی که عاشق است و معنای کلمه‌ی آی که معنی ماه است و‌ طلوع و غروب می‌کند به تراژدی نسبت داد و معنی نقره که چیز ارزش و قدیمی است به تاریخی نسبت داد که تا حدودی با خلاصه و مقدمه در ارتباط است.

ژانرها: از عاشقانه، تراژدی و تاریخی تشکیل شده است. ژانر عاشقانه‌ را می‌توان از همان ابتدا از عشق و علاقه‌ی زیاد سیمین به دومان که در لحظه‌ی آغاز برای تماشای پنهانی‌اش پا به جنگل می‌گذارد و خطر گیر افتادن احتمالی به دست راهزنان و گرگ و همچنین مورد سرزنش قرار گرفتن مادرش مرتبط دانست که با میانه نیز در ارتباط است. هنوز تراژدی خاصی به چشم نمی‌خورد؛ چرا که تراژدی تصویر کاملاً متوازنی است از فردی که برای رسیدن به شادی در نبرد است و مدام با شکست رو‌به‌رو می‌شود که تا اینجا سیمین بیشتر در تکاپوی رسیدن به عشق و نشان دادن خود به دومان است و چیزی برای جنگ برای رسیدن به شادی به چشم نمی‌خورد و پندی را به ما نمی‌آموزد. همچنین نویسنده باید بداند که تراژدی همیشه با مرگ شخصیت اصلی به پایان می‌رسد که اگر این موضوع مد نظرتان نیست بهتر است به دلیل مشکلات احساسی که سیمین و همچنین آیمان با آن مواجه هستند ژانر درام جایگزین شود و ژانر تاریخی به دلیل آوردن ارباب و رعیت و نام‌های خاتون و خواجه و همچنین حضور اسب و درشکه برای وسیله‌ی نقلیه که روایتگر داستان در دوران قبل و در زمان قدیم را مطرح می‌کند کاملاً به جا و هوشمندانه است. اما شما نیز می‌توانستید به دلیل موضوع فقر و ارتباط ارباب و رعیتی خانواده‌ی سیمین و ارباب زادگی دومان و همچنین وادار کردن آیمان و دومان به ازدواج از سر مصلحت و تجارت خاندانشان و همچنین دادن سیمین به سودابه و میرزابیگ در کودکی از سر ترس طایفه‌ای که به دلیل نگفته شده که احتمالاً مسئله قربانی و جادو مطرح است و به همین دلیل دنبالش هستند، موضوعاتی هستند که در جامعه وجود داشتند و می‌توان به ژانر اجتماعی نیز ربط داد که دست نویسنده برای انتخاب آن نیز باز است.

جلد: جلد رمان تصویر دختری و پسری است با پوشش و سر بند تاج مانند قدیمی که دست پسر روی شانه‌ی دختر قرار گرفته و تا حدودی او را در آغوش گرفته است و شعله‌ی آتش پشت آن‌ها نیز نمایان است که ژانر عاشقانه را از آغوش و کنار یکدیگر بودنشان می‌توان برآورد کرد و همچنین نوع پوشش آن‌ها نشان از تاریخی بودنش را جلوه‌گر است و شعله‌ی آتش پشت سرشان را به دلیل آتش که باعث نابودی و سوختن است به ژانر تراژدی نیز مرتبط دانست. تصویر با جمله‌ی ( حکایتی بی‌دلیل از حضور ماه در فراسوی زندگی داستان تعشقی ناب که در میان اوهام دست و پا می‌زند) نوشته شده اما فونت به کار رفته کمی آن را به دلیل سایه‌ای که روی کلمات انداخته جمله را نامشخص کرده است که بهتر است عوض شود. متن بالا از عشق بین سیمین و دومان می‌گوید و مرتبط به ژانر عاشقانه است و هم از قربانی شدن( اشاره به فراسوی زندگی یعنی مرگ و همچنین دست و پا زدن می‌گوید) که اشاره به ژانر تراژدی دارد که لو دهنده هم نیست. اما ژانر تاریخی در آن دیده نمی‌شود و بیشتر شبیه تبلیغ یا تیزر است.

خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که هفت خط بود. خلاصه از حکایت عشق بین دو دلدار و تعریف دختر و پسر که دختر از تبار آریایی و پسر دودمان عثمانی است می‌گوید که سایه مرگ را تقدیر بر سر زندگیشان انداخته و شاید موهبت الهی مثل مهتاب، تیرگی‌ها را از بین ببرد. خلاصه با بدنه و محتوا در ارتباط بود، اما دقیقاً چکیده‌ی کوچکی از اتفاقات بود و از آرایه‌ی ادبی بسیار کم استفاده شده بود آن هم تنها در دو خط آخر و چند خط اول بسیار بازگو کننده رمان بود و از جذابیت کافی برخوردار نبود و لودهنده بود و روایت داستان را با زبان بی‌زبانی بازگو کرده بود و اسرارآمیز نبود و حتی می‌توانم بگویم مانند فیلم‌های سینمایی حالت تبلیغ‌گونه داشت تا خلاصه یک رمان! کاش برای جذابیت و اسرارآمیزی بیشتر با استفاده از آرایه‌های ادبی، خلاصه‌‌ی مبهم‌تری خلق کرده بودید تا علاوه بر کنجکاوی با ابهامات و سوالات بیشتر، خواننده را بیشتر به خواندن تشویق کنید. خلاصه با ژانر عاشقانه به دلیل آوردن نام عشق و دلدادگی و ژانر تاریخی که از تبار گفته شده بود و سایه‌ی مرگ با ژانر تراژدی ارتباط داشت.

مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که ده خط بود. مقدمه‌ای که شما انتخاب کردید بیشتر انگار به صورت قطعه‌ای از رمان بود. متن از خلخال و ضربه به تبل و هیاهوی زنان و رقصیدن دور آتیش می‌گوید که پیرزن جادوگر از پیرامون ماه(شاید اشاره به رسم یا طلسم خاصی) قربانی دیگری برای ایل فرستاده و دود خاکستر قربانیان گذشته، تصویر قربانی جدید را به رخ کشد که از بروز یک اتفاقی جلوگیری کند که این‌ها شبیه یک رسم یا یک مراسم خاصی است. شاید یک همچین اتفاقی را در داستان شاهد باشیم که هنوز به آن اتفاق نرسیده‌ایم و باید منتظر ادامه رمان بود. به همین دلیل ارتباط چندانی با بدنه ندارد. اما کنجکاوی و گیرایی و جذابیت خود را تا حدود زیادی به همراه داشت و به دور از کلیشه بود و تا حدودی با ژانرها نیز مرتبط بود.

آغاز: از آنجایی شروع می‌شود که سیمین به صورت پنهانی با به جان خریدن غر و سرکوفت‌های مادر و خطر مورد حمله قرار گرفتن توسط راهزنان و خورده شدن توسط گرگ برای دیدار دومان به صورت پنهانی به جنگل می‌رود تا او را از دور تماشا کند و همزمان نیز پایش پیچ می‌خورد و با تاریک شدن هوا با عجله راهی منزلشان می‌شود که در هنگام ورود به خانه با میرزابیگ یعنی پدر خود رو‌به‌رو می‌شود و از ترس رو‌به‌رو شدن با مادر ناله‌ی پیچش پایش را بیشتر می‌کند که از قضا آن روز تولدش هم نیز هست و باقی قضایا. اطلاعات تا حدودی کافی بود و شخصیت پردازی در مورد سیمین به خوبی انجام شده بود اما در مورد دومان جای کار داشت و تنها به تیپ مشکی و خز مشکی که روی پالتو انداخته بود اشاره دارد. همچنین توصیف مکان به خوبی صورت نگرفته بود و فقط اشاره به موی سیاه دومان و تیپ سیاهی که همیشه میزده است کرده بودید، اما توصیف صدا و آواها اصلاً وجود نداشت. شما می‌توانستید از صدای شیهه اسب یا پرنده و دارکوبی که در جنگل بود یا رد شدن صدای پا و درشکه یا تیراندازی دومان استفاده کنید. شما باید توصیفات را به صورت غیرمستقیم اضافه کنید تا قابل درک باشد و خواننده خود را در آن مکان و شخصیت‌ها تصور کند. مثلاً اینجا( با حرص به باران شب گذشته که کل جنگل را گل‌آلود کرده بود لعنت فرستاد و با دشواری بسیار از جایش برخاست و پشت درخت پیری پناه گرفت و تمام وجودش چشم شد و به بزرگترین چادر که در میان درخت‌های کوچک و بزرگ جنگل بنا شده بود نگاه کرد ⬅️ از جاده‌ی باریک یا پهنی که چاله‌های آبی را تک و توک مابین جاده خاکی و گل و لای ایجاد کرده بود گذشت و از لا‌به‌لای درختان سبز به قامت نشسته در آسمان پشت درخت تنومندی که تن قطور و شاخ و برگ‌های کلفتش نشان از پیری‌اش میداد، پناه گرفت. تمام وجودش دو چشم شده بود و به بزرگ‌ترین چادر سیاهی که در میان درخت‌های کوچک و بزرگ صنوبر و گردوی جنگل بنا شده بود نگاه کرد.) با شروع، شما چالش‌ها و سوالات لازم را برای خواننده تا حدودی ایجاد کرده بودید. با اضافه کردن موارد گفته شده آغاز پر تجسم‌تری می‌توانید ایجاد کنید و از جذابیت رمانتان نکاهید.

میانه: کلیشه‌های خود را داشت مثل ازدواج اجباری آیمان با پسر سلیمان به دلیل تجارت و همچنین عاشق شدن دختر رعیت و تفاوت اساسی فاصله‌ی طبقانی دختر و پسر، اما آوردن نامه و چالش اولیه برای راهی کردن سیمین در کودکی به دست سودابه و میرزابیگ با قلم شما توانسته بود از کلیشه‌هایش بکاهد و داستان را جور دیگری رقم بزند.
نقاط اوج و فرود تا حدودی وجود داشت که می‌توان به نامه‌ای که برای سیمین بود اشاره کرد و مشخص می‌شود او فرزند این خانواده نبود و دختر از خانواده‌ی بزرگی است اما شما در اینجا این سوال را بی‌جواب گذاشته بودید که چرا نامه را حتماً باید در این سن و دقیقاً در روز تولدش به او داده شود؟ اما به نقاط اوج دیگر نیز می‌توان به لحظه‌ای که سیمین برای چیدن گل یاسمن به جنگل و علفزار رفته و از قضا دومان هم برای آرام کردن خود راهی شده و با شنیدن صدای دختر و عطر گل یاس مشتاق دیدن او می‌شود و باقی قضایا، اما اوج اصلی را می‌توان به دیدار سیمین و دومان که منتظر آلما است و زودتر از او به محل قرار می‌رود و به دومان می‌گوید که او آلما نیست اشاره کرد و همچنین به فهمیدن جواهرخاتون و نگه داشتن شنل سیمین و تقاضای فرستادن آن‌ها برای خدمت به دخترش در مراسم عروسی‌اش و دیدار ناگهانی سیمین با دومان را نقاط اوج و گره گشای اصلی رمان بدانیم که تا حدودی شورانگیز و هیجان‌آور بودند. اما متاسفانه شما در بیان احساسات سیمین و دومان در آن لحظات حساس کمی کم‌کاری کرده بودید و کاش به بیان‌ توصیفات بیشتری بپردازید تا خالی از لطف نباشد و به شورانگیزتر شدنش اضافه شود؛ چرا که سیمین با آن عاشقیتی که داشت قطعاً در لحظه دیدار و چشم در چشم شدنش باید احساس بیشتری نشان دهد زیرا سیمین برای این دیدار کوتاه و رو در رو شدن بسیار مشتاق بود و یکی از حساس‌ترین لحظه‌ی عمرش بعد از آن شبی که به جای آلما رفته بود حساب میشد نه اینکه دیدار و دیدن نزدیک دومان را فراموش کند و دم از عدالت بزند و بلبل زبانی کند. همچنین دومان که تقریباً متوجه شده است آن دختر کیست.

لحن و بافت: دیالوگ محاوره و مونولوگ ادبی بودند اما یک‌سری کلمات در دیالوگ به صورت ادبی آمده بودند. شما اگر لحن محاوره را برای دیالوگ انتخاب می‌کنید باید تک‌تک کلماتتان محاوره باشد که به چند مورد آن اشاره می‌کنم.(دیوانه👈دیوونه، آرام👈 آروم، صبحانه، مهمان و تمام 👈صبحونه، مهمون و تموم)

سیر رمان: شخصیت پردازی‌های نصف و نیمه و توصیفات کم مکان باعث شده بود اتفاقات کمی پشت سر هم رقم بخورد و سیر را به حالت نامتعادلی درآورده بود. بهتر است با اضافه کردن توصیف شخصیت‌ها به صورت غیرمستقیم و همچنین توصیف مکان آن هم به صورت غیرمستقیم که به صورت فراوان مثال زدم سیر را از این حالت خارج کنید.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها: تناسب بین دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها رعایت شده بود، اما از علائم نگارشی مناسب در یک‌سری جاها رعایت نشده بود مثل اینجا (شما چرا نگرانین چیزی شده؟ ⬅️شما چرا نگرانین؟ چیزی شده؟) یا اینجا(تولد غمیگینی بود ، آن‌قدر غمگین...) 👈 باید ویرگول به کلمه‌ی قبل خود بچسبد و با کلمه‌ی بعدی فاصله داشته باشد. بهتر است یک بازبینی انجام شود. دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود.

شخصیت پردازی: به دور از کلیشه اما تنها در اوایل داستان به خوبی انجام شده بود و رفته‌رفته کمتر میشد. من تا آخر پارت هنوز هم یک‌سری از شخصیت‌ها مثل میرزابیگ و نورگل که فقط موقع طراحی از چشمان و موهایش گفته بودید یا از محاسن پدرش چیزی دستگیرم نشد یا حتی سودابه یا دومان(اشاره به چشم و موی مشکی) و آیمان و حتی جواهرخاتون و ندیمه و باقی افراد که تعدادشان زیاد است، شما به دلیل زاویه دید مناسبتان و اتفاقات درون رمانتان و برخورد شخصیت‌ها باهم به راحتی می‌توانستید به شخصیت پردازی بیرونی غیرمستقیم بپردازید.
شما توصیفات غیرمستقیم داشتید مثل: (پوست لب‌های عروسکی و صورتی رنگش را از داخل گاز گرفت و چشم‌های خاکستری رنگ تیره‌اش را با درد بر روی هم فشرد.) اما در خیلی از جاها کم‌کاری کرده بودید که چند مورد را برایتان مثال می‌زنم. 👈(دستش را بر روی روسری کوچکش که دسته‌هایش را از پشت گردن بر روی شانه‌اش آویزان کرده بود ⬅️دست تپل یا لاغر سفید یا گندمی‌ یا سبزه‌اش را به روی روسری گل‌گلی کوچکش که دسته‌هایش را... .) یا اینجا 👈(سیمین که با خنده در حال جمع کردن موهایش بود گفت:⬅️ سیمین که با خنده در حال جمع کردن موهای یا فر یا وزش بود گفت:) یا اینجا👈 (سودابه خاتون با دیدن سیمین گوشه‌ی لب‌هایش به سمت پایین متمایل شد و ناگهان اشک از چشم‌هایش سرازیر گشت.⬅️ سودابه خاتون با دیدن سیمین گوشه‌ی لب‌های نازک یا صدفی‌اش را به‌سمت پایین متمایل کرد و ناگهان اشک از چشمان درشت یا کشیده سبز یا قهوه‌ای رنگش به روی گونه‌ی ملتهبش سرازیر شد.) یا اینجا👈 (یک تای ابرویش ناخودآگاه بالا رفت و با کنجکاوی کیسه‌ی کرمی را از دست مادر گرفت⬅️ یک تای ابروی مشکی یا قهوه‌ای نازک یا پهن یا ابروی پیوسته... .) یک وصفی که قابل درک باشد. اگر بخواهم باز هم مثال بزنم بیش از اندازه می‌شود. همین وصف‌های کوچک و جز به جز وجود دارد که شما سر‌سری از توصیفشان گذشته بودید. شما می‌توانستید در جای‌جای رمانتان با همین‌ توصیفات رمانتان را زنده‌تر و تجسم را برای خواننده بهتر کنید تا جای خالیشان در ذهن باقی نماند و شخصیت‌ها قابل درک باشند و این موضوع تجسم را برای خواننده کم‌رنگ می‌کرد، اما صفات اخلاقی شخصیت‌ها با یک‌دیگر تناسب داشت مثل شیطنت و جسور بودن سیمین یا سخت‌گیری مادر و نگرانی‌هایش.
شخصیت درونی:
شخصیت پردازی درونی را هم تا حدودی انجام داده‌اید. از میان دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها می‌توان کم‌ و بیش به شخصیت درونی قهرمانان داستان پی برد. مثلاً( از ترس مادرش به آه ناله‌اش افزود و پایش را بیشتر روی سنگ‌های ریز و درشت محوطه کشید) به خوبی نشان دادید که سودابه‌خاتون به شدت زن سخت گیری است و ترس و واهمه سیمین برای چیست. با این‌حال گاهی از توصیفات مستقیم برای توصیف درونی شخصیت‌ها استفاده کرده‌اید مثل مغرور بودن دومان. توصیف شخصیت درونی باید از میان کنش‌ها، واکنش‌ها، توصیف احساسات، نوع پوشش، برخورد شخصیت‌ها با شخصیت‌های دیگر و لحن آن‌ها در دیالوگ‌هایشان اتفاق بیفتد.‌

توصیف مکان: توصیف مکان به صورت غیرمستقیم داشتید اما یک‌سری جاها خیلی‌خیلی کم بود و به خوبی به آن نپرداخته بودید مثل: بر روی سکویی که کنار درب ورودی مطبخ بود 👈 به روی سکوی چوبی یا سنگی یا کاهگلی که کنار درب چوبی قهوه‌ای رنگ ورودی مطبخ بود. یا اینجا (در گوشه‌ی دیگر اسمیرنا جایی میان ستون‌های مجلل عمارت دختری درون اتاق بزرگش نشسته است.) از وصف عمارت و اتاق آیمان این توصیف بسیار کم و ناقص است. یا اینجا(دقایقی بعد هردو بی سروصدا از خانه بیرون رفته بودند و در مسیر رفتن به علف‌زاری بودند که آخرین یاسمن‌ها در آنجا رشد می‌کردند
این آخرین شانس سیمین برای تقطیر گل‌ها بود و غیره) باید یک وصف، هر چند کوچک برای مسیر خانه تا علفزار انجام می‌دادید چرا که رمان در علفزار ادامه داشت. یا اینجا(با قهر صورتش را برگرداند و آرام به سمت درب اتاق قدم‌ برداشت.👈درب چه رنگی چه شکلی؟
و اینجا که یک نمونه توصیف کاملاً مستقیم داشتید(اتاق کوچک با وسایل ساده‌ی چوبی قهوه‌ای رنگ بود که دیوار و زمین سنگی آن به سیمین حس سرما می‌داد.) از اینگونه وصف‌ها که به سرعت رد شده بودید، زیاد داشتید که اگر بخواهم بنویسم جایز نیست و تا الان هم در نوشتن مثال، زیاده‌روی کردم. با همین وصف‌های کوچک و جز به جز خواننده می‌تواند خودش را در آن مکان و لحظه تصور کند و به خوبی با شخصیت در لوکشین‌های گفته شده همراه باشد. توصیفات شما برای عمارت اندک بود و دست شما بسیار باز بود تا به این موضوع راحت‌تر بپردازید و توصیفاتِ به جایی را درست و به موقع وارد کنید. نمونه‌ی بهترش را در آغاز برایتان کامل مثال زدم. شما باید یک چنین توصیفاتی به صورت غیرمستقیم داشته باشید تا خواننده با شما همزاد پنداری کند و در آن موقعیت خود را حس کند و تصویر زنده‌ای از آنچه شما می‌گوید در ذهنش تجسم کند.

تصور صدا و آواها: در اوایل رمان به توصیف آوا به خوبی نپرداخته بودید اما با جلوتر رفتن تا حدود کمی توصیف آوا را آورده بودید اما باز هم در جای دیگر کم کاری کرده بودید. یک نمونه خوب از توصیف آوایتان (صدای شلپ‌شلپ قطره‌ها بر افکارش خط می‌انداخت و ذهنش را مدام منحرف می‌کرد.) یا اینجا (صدای کفش‌هایش که با تماس به زمین در حال تق‌تق کردن است را می‌شنود. بعضی با چرخ‌دستی‌های چوبی در حال عبورند و بعضی پیاده؛ حتی صدای شیهه‌ی اسب‌ها هم گاهی به گوش می‌رسد.)

توصیف احساسات: متاسفانه شما به خوبی نتوانسته بودید احساسات را بیان کنید. توصیف احساسات وجود داشت اما برای همزاد پنداری و درک خواننده کم بود. شما‌ می‌توانستید از احساسات لطیف دخترانه‌ی سیمین برای خواندن آن نامه و فهمیدن گذشته‌ی خود و همچنین لحظه‌ی دیدار نزدیک دومان، احساسات بهتر و جذاب‌تری را توصیف کنید؛ به طوری که من خواننده با سیمین اشک بریزم یا از هیجان زیاد دیدارشان استرس هم بگیرم اما توصیفات شما درست در جایی که باید بیشتر به آن پرداخت شود به طور خلاصه شده بود یا همچنین برای مادرانه‌های سودابه تنها به قطره‌ی اشکی که بر گونه غلتید در روز تولد آن هم هنگام ورود و دوباره در ادامخ دادن داستان برای بیان احساسات مادرانه‌ی او کم بود و حتی در جایی که از گذشته صحبت می‌کند بیشتر باید به توصیف حالات و واکنش‌های شخصیت‌ها پرداخت شود. شما می‌توانستید آن را به قدری زیبا توصیف کنید که دل خواننده را به درد آورید و یک همزاد پنداری خوب را در او ایجاد کنید. کاش بیان احساسات برای این موضوع را کمی پخته‌تر و با چاشنی بیشتری بیان می‌کردید یا حتی ترس و واهمه برای رفتن در دل خطر آن قبل از رسیدن آلما و رو‌به‌رو شدن با دومان برای کسی که بار اولش است و آنقدر عاشق است کم بود و باید بیشتر از این‌ها باشد و کم کاری کرده بودید.

زاویه دید: در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده بود و تا آخر به خوبی حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق: تعلیق در واقع ابراز عشق و علاقه‌ی زیاد سیمین از خانواده‌ی رعیتی به دومان که از ارباب زادگان است و دادن نامه‌ای درست در روز تولد هجده سالگی از پدر و مادری است که مادرش انیس او را به آن‌ها برای اینکه در گذشته کسانی دنبال بچه بوده‌اند داده است که از او مراقبت کنند اما دلیلش را نمی‌داند و همچنین دومان که در جنگل برای آرام شدن پرسه میزند با بوی یاسی که به مشام می‌رسد و شنیدن صدای قشنگ دختری که از قضا سیمین است و دیدن موی عسلی رنگ او مدام در حال جست و جوی اوست، خصوصاً که در روز خواستگاری خواهرش بوی عطر سیمین را که برای کمک رفته است دوباره استشمام می‌کند و باقی قضایا، که سوالات و کنجکاوی‌های لازم را برای خواننده ایجاد می‌کند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند که علت جست و جوی سیمین در کودکی توسط افراد ناشناس چه بوده و چرا مادرش او را از خود جدا کرده و به دست سودابه و میرزابیگ داده است و عاقبت ازدواج مصلحتی دومان و دختر تاجر ارسلان‌بیگ چیست و آیا دومان متوجه می‌شود که سیمین همان دختری است که عطرش را استشمام کرده و مویش را دیده و در آن شب به جای آلما اشتباه گرفته بوده است و همچنین عاقبت وصال آن دو چه می‌شود. به همین دلیل تمایل به خواندن را برای خواننده بیشتر می‌کند.

کشمش بیرونی: همان بحث‌های فیزیکی و دعواهای شخصیت‌ها باهم است که در رمان شما به صورت کم وجود داشت مثل دعوای ندیمه با سیمین یا بحث پدر دومان با او. اما کاش همین موضوع که سرچشمه‌ی اتفاقات بعد است و در بالا به آن اشاره کردم را بیشتر آب و تاب می‌دادید؛ چرا که همین موضوع چالش‌های خوبی را برای درگیری ذهن خواننده ایجاد می‌کند و ذهن را درگیر و تشویق به خواندن ادامه رمان بیشتر می‌کند؛ چون سرچشمه‌ی شک جواهرخاتون به عشق دومان به سیمین و شک دومان به بودن و شناخت سیمین از همین جا نشأت می‌گیرد؛ البته ممکن است نویسنده بعداً با ادامه، آن را کش دهد و کشمکش میان آن دو را بیشتر کند که باید منتظر بود. اما اگر دوستانه بخواهم بگویم پیشنهادم این است روی این موضوعات وقت بیشتری بگذارید و رمانتان را از این سریع رد شدن درآورید تا از زیبایی رمانتان کاسته نشود.
کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهن شخصیت‌هاست مثل افکار ضد و نقیض سیمین و همچنین مشغله‌های فکری‌ با خودش و اشاره به عشق و علاقه و ترس ازدواج دومان با دختر تاجر و یا حتی نگرانی‌های فکری سودابه برای درخواست جواهرخاتون و فرستادن دخترانش که پیشنهاد می‌کنم بهتر است روی این موضوع هم بیشتر کار شود.

ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده در واقع عشق و علاقه سیمین به دومان پسر ارباب زاده‌ایست که پدر دومان درصدد وصلت پسر با دختر ارسلان‌بیگ به نام آلما است و سیمین ترس این موضوع را دارد و در روز ملاقات آن دو که از ندیمه‌ها باخبر می‌شود با پوشیدن لباس اشرافی که در روز تولدش از طرف خانواده هدیه گرفته است با روبنده به ملاقات پنهانی او می‌رود و در جایی که دومان با بوی عطر و موی عسلی رنگ متوجه می‌شود او همان دختری است که در علفزار صدایش را شنیده و در مطبخ بوی عطر یاسش را استشمام کرده است اما به اشتباه فکر می‌کند او آلما است درصدد برداشتن روبنده برمی‌آید اما با آمدن آلما سیمین به او می‌گوید که او آلما نیست و ناگهان غیب می‌شود. همچنین در روز تولد به همراه آن لباس، نامه‌ای به او از طرف مادرش سودابه داده می‌شود که مشخص می‌کند او دختر این خانواده نیست و از خانواده اشراف زاده است که در کودکی به دلیل خطر افتادن جانش توسط عده‌ای ناشناس به دنبال او بوده‌‌اند که بنده احتمال می‌دهم به دنبال قربانی کردن سیمین بوده‌، انیس مادر واقعی او، سیمیم را به سودابه و میرزابیگ می‌دهد تا مراقب به او باشند. ایده به نظر می‌رسد با وجود کلیشه‌های کمی که در آن دیده می‌شود اما جذاب نیز هست و موضوع قربانی اگر میان باشد، نویسنده موضوع خوبی را انتخاب کرده است اما مواردی را که در بالا ذکر کردم جلوی یک‌سری چالش‌ها را گرفته که بهتر است با یک ویرایش درست کنید تا از جذابیت رمانتان نکاهد.
ایرادات نگارشی: از علائم نگارشی دیده می‌شود که در بالا به آن‌ اشاره کردم.
🔴کلماتی مانند تاکید، مستاصل، تاسف، متاسفم ⬅️ تأکید و غیره.
🔴یک‌سری کلمات باید نیم فاصله بگیرند کلماتی مانند: به‌ سمت، زیاده ‌روی، دستهایش⬅️ به‌سمت، زیاده‌روی، دست‌هایش.
🔴کلمات تنوین‌دار باید حتماً تنوین بگیرند مثل: کاملا، حتما👈 کاملاً، حتماً.

🔴غلط‌های املایی که نسبتاً زیاد بودند مثل:ناخوآگاها👈ناخودآگاه، تکرار مرد👈 تکرار کرد، درستانش👈 دستانش، انگشت شصت👈 انگشت شست، جرعت👈جرأت، روئیت کلمات👈 رویت کلمات، ثباط نسبی👈ثبات نسبی، غرنرن👈 غرولند
🔴 یک سری جاها باید با سه ستاره(***) باید دو فاصله‌ی زمانی را جدا می‌کردید اما رها کرده بودید مثل: بین آنجایی که با نورگل می‌روند که گِل‌ها رو از بدنش پاک کنند و زمانی که از اتاق بیرون می‌آیند و جمله‌ی بعدش که فاصله زمانی رخ داده و همچنین اینجا (بعد تاریکی مطلق بود که حکم‌فرما شد... .
چند روزی از آن روز می‌گذشت) و چند جای دیگر.
🔴 در یک‌سری جاها جمله ناقص به نظر می‌رسد. در اینجا نام شخصیت یعنی سودابه را ننوشته بودید و جمله ناقص بود (سخنان مرادبیگ گوش سپرده بود).
🔴فعل و ادامه جمله نداشت مثل:
(آیسو سریع حرف خاتونش را اطاعت کرد، درب را برای سیمین و نورگل باز کرد و ابتدا خدمتکار جواهر وارد.) و‌ یا اینجا
(با گوش جا می‌شنید👈 با گوش جان می‌شنید.)
یا اینجا یک کلمه اضافه بود(جمله‌ی بعد را نگفته حدس و زد. ⬅️ جمله‌ی بعد را نگفته حدس زد.)
🔴الساعه قربان، پیداش می‌کنم.
اینجا یک دفعه چی شد؟ بدون وصف شخصیت و اتفاق لحظه و گفت و گویی و بدون گذاشتن علامت دیالوگی آورده شده بود که باعث سردرگمی خواننده می‌شود.
🔴 این کشیدن حروف جایز نیست مثل:- سیمین، سیـــمیـــن دو ساعت چیکار می‌کنی اون تو؟

🔴 فعل اشتباهی به کار برده بودید مثل: دلیلی برای کار‌های او بیاید⬅️ دلیلی برای کارهای او بیابد.

نقاط قوت: عنوان، مقدمه، ایده و پیرنگ، تعلیق، زاویه دید و غیره.
نقاط ضعف: خلاصه، آغاز، توصیف مکان، شخصیت پردازی، توصیف آوا و غیره.
سخن آخر منتقد:
مهسای عزیزم من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@MAHRO.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین