به نام خالق نور
عنوان رمان: عنوان رمان مهمترین قسمت داستان برای ترغیب خواننده به خوندن داستان شما هست یعنی اگه اسم رمان کلیشهای و بیان کنندهی نیمی از رمان باشه دیگه اشتیاقی برای خوندن رمان شما وجود نداره و حتی خیلی توی ذوق میزنه. اما عنوان رمان شما به دور از کلیشه هست و اطلاعات کمی به خواننده میده، از این رو انتخاب عنوان درستی برای شروع رمان داشتین.
جلد رمان: بعد از عنوان، جلد رمان تاثیرگذارترین قسمت برای جذب افراد بیشتری به دنبال کردن رمان شما هست. جلد رمان با عنوان و ژانر رمان همخونی نداره؛ چون در همین مرحلهی اول داستان رو لو میده و نشون میده که آخر این همه خستگیها و صبوریهای شخصیت رمان به کجا کشیده میشه. از طرفی با ژانر تراژدی هم هیچ سنخیتی نداره. بهتره از یک جلد دیگه با ارتباط بیشتری استفاده بشه.
ژانر: ژانر رمان به تنهایی در بر گیرندهی سبک داستان و توسعه دهندهی ایده و پیرنگ داستان هست.
در ابتدا بهتر بود به ترتیب از ژانر اجتماعی، عاشقانه و تراژدی استفاده بشه. چون در مرحلهی اول رمان شما بیان کنندهی مشکلات جامعه و سختیهایی هست که بچههای کار با اونها دست و پنجه نرم میکنن.
خلاصه: خلاصهی رمان قرار نیست تمام اطلاعات رمان رو در همون ابتدا به خواننده بده بلکه فقط لازمه سرنخهای خیلی کمی رو در اختیار اونها قرار بده، درسته که خلاصهی شما روایتگر کل داستان نیست و فقط فرازوفرودهای زندگی سیران رو تحتالشعاع قرار داده اما باز هم آخر داستان رو همین اول مشخص کرده؛ اگه از دیالوگها و مونولوگهایی که قراره توی داستان به کار گرفته شه در اینجا استفاده میشد، به رمان رنگ و لعاب بیشتری میبخشید. از طرف دیگه خلاصهی رمان از حد استاندارد کوتاهتره. اندازهی استاندارد خلاصه نباید از سه خط کمتر و از نه خط بیشتر باشه.
مقدمه: مقدمه به دور از کلیشه هست و ارتباط درستی با ژانر و عنوان رمان داره؛ یعنی همهی کلماتی که نیازه مثل شکیایی، صبر، نرسیدن، انتظار و... رو در بر میگیره. پس تبریک میگم، مقدمهی خوبی رو برای داستانات به کار بردی.
آغاز و میانه: شروع داستانات کلیشهای هست یعنی رمانهای زیادی با همین آغاز نوشته شده که اتفاقاً با همین گل فروختن توی خیابون شروع شده و الباقی داستان... .
بهتر بود داستان رو از یه جای دیگه شروع میکردی؛ مثلاً جایی که سیران در اون زندگی میکنه یا در حال کشمکش با جواد و یا حتی از گذشته و دلیل مرگ پدر سیران! در میانهی داستان هم که تندنویسی و عدم شاخوبرگ دادن به افکار و زندگی شخصیتهای رمان... .
لحن و بافت: از اول رمان هر نوع و یا سبکی از گفتوگو رو انتخاب کنی باید تا پایان رمان طبق همون پیش بری! خب خداروشکر این قسمت رو رعایت کردی و بین مونولوگها و دیالوگهات تناسب ایجاد کردی.
سیر رمان: سیر رمان باید جوری باشه که خواننده رو خسته و کلافه نکنه یعنی نه خیلی کند پیش بره که خستهکننده بشه و نه خیلی تند که آدم رو گیجوگنگ کنه؛ کاملاً متعادل پیش بره.
خب با یه نگاه کلی میشه فهمید سیر رمانات خیلی تنده و عین ماشینی که ترمز بریده جلو میری و اتفاقات رو پشت سر هم بیان میکنی.
مثلاً خیلی بهتر میشد اگه حداقل توی پارت دهم به بعد سیران جواب کنکور رو میگرفت و از طرفی برای گرفتن جواب بهتر بود پیچوتاب بیشتری به نوع لحن اون بدی و استرسی که سیران میکشه رو با خواننده شریک کنی.
سیران در بدو ورود اطلاعات رو داد و جواب رو خیلی سریع گرفت؛ به سیر رمان دقت کن قرار نیست کل اتفاقات، توی قسمتهای ابتدایی رمان بیاُفته.
شخصیت پردازی: مهمترین اصل یک رمان خوب نحوهی بیان ویژگیهای کارکترهای رمان هست، یعنی این جزو ملزومات هست که خواننده یک نوع نگرش و تصوری از شخصیتهایی که داستان تماماً، حولِمحور زندگی اونها میچرخه داشته باشه. شخصیتپردازی داستان بسیار ضعیف بود میتونستی لابهلای اتفاقاتی که میاُفته شخصیت رو هم توصیف کنی. مثلاً موقع دعوای سیران با جواد بگی که:
موهای مشکیام که از شانس بد من اون لحظه برای جواد حکم یک وسیلهی شکنجه رو داشت، دور مچ دستاش پیچید. چشمهای درشت قهوهای رنگاش رو به من دوخت و... .
در اینجا هم به داستان حسوحال بیشتری بخشیدیم و هم غیر مستقیم چندتا از ویژگیهای ظاهری سیران و جواد رو بیان کردیم.
توصیف مکان: تا وقتی که خواننده درکی از موقعیتی که شخصیت در اون قرار گرفته نداشته باشه، نمیتونه با کارکتر داستان ارتباط برقرار کنه. توصیف زمان و مکان به درستی صورت نگرفته بود و اصلاً ذهنیتی به خواننده نمیداد. توصیف تو از هر زمان و مکانی، غم و شادی شخصیتها باعث میشه خواننده هر لحظه خودش رو جای شخصیتها بگذاره و اون حس و حال لازم رو از اونها بگیره.
بهفرض مثال اصلاً نگفتی شبه یا روزه؟! مثلاً میتونستی بگی:
چراغ قرمز، توی اون سیاهی شب برای من عین یک هشدار بود؛ هشداری که و... .
ب این ترتیب میتونستی خیلی بهتر و بیشتر به رمانات شاخوبرگ ببخشی.
توصیف صداها و آواها: دنیایی رو تصور کن که هیچ صدایی در اون به گوش نمیرسه، چه اتفاقی میاُفته؟
زندگل کاملاً خستهکننده و بیروح میشه. کلماتی که نوشته میشن هم صدا دارن، یعنی لازمه صدا داشته باشن. اما ما در رمان تو با یه دنیای صامت روبهرو بودیم. سعی کن روی صداها بیشتر کار کنی. لحن گویش، احساساتی که توی صداها نهفته و جهت صدا به رمان موسیقی میبخشه.
توصیف احساسات: من به شخصه خودم رمانی رو که توصیف احساسات و عواطف در اون به خوبی شکل نگرفته باشه رو نمیتونم بخونم. چرا؟! چون من با خوندن یک کتاب لحظهبهلحظه با شخصیتهای رمان در ارتباط هستم و لازمه توجیح بشم که زمانی که شخصیت توی یک برههای از مشکلات زندگیاش قرار میگیره اون لحظه چه حسی داره؟! توصیف احساسات توی رمانات دیده میشد اما به ندرت. میتونست خیلی قویتر و بهتر باشه. مثلاً زمانی که سیران درد میکشید و از دست جواد کتک میخورد، لازم بود خودت رو جای اون تصور میکردی و حال اون لحظهاش رو موبهمو توضیح میدادی. روی این مورد خیلی توجه کن لازم نیست زیادهروی کنی فقط کافیه با شخصیت احساس همدردی کنی.
زاویه دید: ما در نوشتن کتاب کلاً دو نوع زاویهی دید داریم. اول شخص و سوم شخص که به اون دانایکل یا راوی هم گفته میشه. زاویهی دید داستان شما اول شخص بود و اصول مربوطه رو به خوبی رعایت کرده بودین.
کشمکش و تعلیق: ما میدونیم که با خوندن یک داستان قراره با اتفاقات زیادی روبهرو بشیم. به زبون ساده همون با آبوتاب تعریف کردن. توی تعریفات و بگیروبکش داستان کم گذاشتی! یعنی لازمه بیشتر شخصیتها رو درگیر مشکلاتی که دارن کنی؛ البته فقط کمی بیشتر.
ایده و پیرنگ: بهطور کلی بخوام بگم ایدهی خوبی داری اما داری سبک نوشتنات رو کلیشهای میکنی که باعث کلیشهای شدن پیرنگ هم میشه. پس از ایدهای که دادی برای داستانت درست استفاده کن چون حتماً رمان خوبی میتونی بنویسی.
ایرادات نگارشی: توی رمان ایرادات نگارشی دیده میشد که بهتره نگاهی به اونها هم بندازی و در آخر تعداد خطوط پارتهات خیلی کمه، استاندارد اندازهی هر پارت برای گوشی بیست تا چهل و برای کامپیوتر بین چهل تا شصت خط هست.
برخی ایرادات نگارشی هم به چشم میخوره و یک نکتهی خیلی مهم؛ نوع لحن رمانتات از ابتدا هرجوری هست باید تا آخر رمان همونجوری پیش بری.
بعضی جاها از لحن عامیانه استفاده کردی و در ادامه اون رو به لحن ادبی تغییر دادی؛ مثلاً خلاصهی رمانت.
نقاط ضعف: استفادهی نادرست از ژانرها، عدم سنخیت جلد رمان با موضوع و ژانر، خلاصهی کوتاه و ضعف در نگارش آن، آغاز و میانهی کلیشهای، سیر بسیار تند رمان، شخصیتپردازی ضعیف، ضعف در توصیف مکان و آواها، عدم بالوپر دادن به احساسات شخصیتهای رمان، ایرادات نگارشی.
نقاط قوت: استفاده از عنوان درست، مقدمه به دور از کلیشه است، رعایت درست لحن و بافت رمان، زاویهی دید از نگاه اول شخص بود و تا آخر رعایت شده بود، استفاده از ایدهی خوب. رمانتون با کمی تلاش و صرف وقت بهتر هم میشه. در کل پتانسیل یک نویسندهی خوب رو دارین. قلمات مانا جانم❤🌱.