جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | قبرخوار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | قبرخوار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 151 بازدید, 6 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | قبرخوار
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Tara Motlagh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
عنوان: قبرخوار
ژانر: جنایی
نویسنده: معصومه فخیری
عضو گپ نظارت S.O.W (1)
خلاصه:
می‌رسد روزی که مردم از گرسنگی جان یکدیگر را با ولع به دندان می‌کشند. خون یکدیگر را در جام می‌ریزند و به سلامتی خود می‌نوشند. نفرین همه‌جا را در برمی‌گیرد و جنازه‌ها سردرگم قبر خود را پیش غذایشان می‌کنند. موسیقی نواخته می‌شود و روح‌ها سرگردان می‌رقصند و می‌خندند. می‌رسد روزی که روح آزاد می‌شود و جسم اسیر مرگ و همه بر دشمن حقیقی انسان زانو می‌زنند.
- او چه کسی است؟
- شیطان!

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg


بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @آرشیت

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @Tara Motlagh
*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات
به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@آرشیت
@Raaz67
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
به نام خالق قلم
عنوان: قبرخوار
نوشته: معصومه فخیری
@آرشیت

عنوان:
قبرخوار
، از دو واژه قبر و خوار تشکیل شده و یک واژه ترکیبی را به‌وجود آورده است که معنی لغوی آن کسی‌ست که قبر می‌خورد اما عبارتی‌ست کنایی که احتمالا در نظر نویسنده معنی و مفهوم خاصی دارد. همانطور که در مقدمه از مفهوم آن برای کسانی به‌کار می‌برد که قاتل رویاهایشان هستند. در متن داستان هم به قاتلی بین‌المللی اشاره شده که طی نظم خاصی انسان‌ها را می‌کشد و به‌خاطر نحوه کشتن طعمه‌اش به او لقب قبرخوار را داده‌اند. کلمه قبر با حدود چهل درصد، کلیشه نسبی دارد و خوار با ۳۰‌درصد کلیشه نسبتا کمی دارد و با این حال، قبرخوار خود یک کلمه ترکیبی است و کلیشه‌ای ندارد و از آن‌جا که کلمه خاصی‌ست و به‌سرعت در ذهن مخاطب سوال ایجاد می‌کند، جذابیت خوبی برای مخاطب دارد؛ عنوان اگر با همان قاتلی که در داستان به‌آن اشاره شده یا موضوعی که بتواند مفهوم و منظور خاصی از دل کلمه قبرخوار بیرون بکشد می‌تواند با محتوا تناسب داشته باشد. همچنین با خلاصه و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد. عنوان لودهنده سیر داستان نیست و علاوه بر ژانر انتخابی که جنایی‌ست با ژانر وحشت و فانتزی هم ارتباط خوبی دارد.

ژانر:
تنها ژانر انتخابی نویسنده عزیز جنایی است. بر این اساس می‌توان گفت شروع داستان تا حدی با ژانر جنایی در ارتباط است. قید تا حدی برای این است که ژانر جنایی به صحنه جنایت نیاز دارد اما مخاطب شاهد هیچ جنایتی نیست. در ادامه هم از حضور قاتلی با لقب قبرخوار اطلاع می‌یابیم که طی یک ماه گذشته در جاهای مختلف جهان دست به قتل زده است اما باز هم صحنه جنایتی تا اینجای داستان وجود ندارد و به غیر از چند پارت اول که بیشتر به ژانر وحشت نزدیک‌تر است، از جایی که جانان راوی داستان می‌شود ژانر درام در جریان است. با این حال از آنجا که هنوز در ابتدای داستان قرار داریم باید منتظر ادامه داستان باشیم.

خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی نوشته شده است، کلیشه‌ای ندارد و از جذابیت بالایی برخوردار است. خلاصه به‌خوبی توانسته جزئیاتی از داستان را تحت جملاتی تاثیرگذار و درعین‌حال با ابهام کافی به‌خواننده ارائه دهد بی‌آن‌که محتوای داستان را لو بدهد.
نویسنده در خلاصه از زمانی می‌گوید که رحم و شفقت انسان‌ها از بین می‌رود و به‌خاطر گرسنگی به‌جان هم می‌افتند. اشاره به این موضوع و جمله‌هایی که بعد از این بیان می‌شوند (خون یکدیگر را در جام می‌ریزند و به سلامتی خود می‌نوشند. نفرین همه‌جا را در برمی‌گیرد و جنازه‌ها سردرگم قبر خود را پیش غذایشان می‌کنند) بیشتر با ژانر وحشت تناسب دارد تا ژانر جنایی. این‌که روزی فرا برسد که انسان‌ها یکدیگر را بخورند و مرده‌ها از قبر بیرون بیایند اگرچه می‌تواند به جنایت اشاره داشته باشد اما بیشتر وحشتناک است.
حجم خلاصه در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) است و با عنوان و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد اما هنوز نمی‌توان ارتباط آن را با محتوای داستان متوجه شد و باید منتظر ادامه داستان بود.

جلد:
تصویر جلد، تصویری از دختری‌ست که هفت‌تیری در دست دارد و روی یک صندلی اداری که به‌نظر می‌رسد رویه‌ای از جنس چرم داشته باشد، نشسته است. فضا تاریک است و تنها نور اندک آباژور، کمی از فضا را روشن کرده، آن‌قدر که سایه‌ای از دختر و اسلحه درون دستش و اسلحه دیگری که به‌نظر می‌رسد بر روی میز یا دراوری در کنار دیوار قرار دارد، دیده می‌شود.
تصویر بیشتر با ژانر پلیسی ارتباط دارد تا ژانر جنایی چرا که اثری از هیچ جنایتی یا چیزی که دال بر رخ دادن جنایت باشد در آن دیده نمی‌شود.
فونت به‌کار رفته زیباست و رنگ آن با تصویر همخوانی خوبی دارد؛ به‌خصوص نقطه (خ) که تبدیل به محل ضربت گلوله شده است و ای کاش در همین محل گلوله کمی لکه‌ یا قطرات خون طراحی میشد تا تصویر کمی به ژانر جنایی نزدیک‌تر شود.
جمله درج شده در بالای جلد هم جمله مبهم و در عین حال جذابی‌ست که در خلاصه هم به آن پرداخته شده است (امان از روزی که قبرها پیش‌غذایمان شوند). هنوز نمی‌توان میزان ارتباط تصویر را با داستان درک کرد چرا که داستان هنوز در شروع خود قرار دارد و هنوز اتفاق خاصی در آن واقع نشده است.

مقدمه:
متنی‌ست به زبان ادبی که توسط خود نویسنده نوشته شده، کلیشه‌ای ندارد و بسیار زیبا و تاثیرگذار است و در عین حال که به جزئیاتی از محتوای داستان اشاره دارد، داستان را لو نمی‌دهد. آوردن کلمه قاتل آن را با ژانر جنایی مرتبط می‌سازد اما با این‌حال بیشتر با ژانر تراژدی در ارتباط است چرا که از مردن می‌گوید و رویاهایی که خودمان با دستان خودمان آن‌ها را از بین می‌بریم و شما اصطلاح قبرخوار را هم‌معنی همین جمله ذکر کرده‌اید. حجم مقدمه در حد استاندارد (۳تا ۹ خط) است و همان‌طور که درباره خلاصه گفته شد هنوز مشخص نیست تا چه حد با محتوای داستان ارتباط دارد.

آغاز:
داستان از جایی شروع می‌شود که دختری جوان در سرمای زمستان و بیرون از روستایی که مردمانش او را در روستای خود راه نداده‌اند مقابل آتشی نشسته و سعی دارد خودش را گرم کند. او دلیل رفتار روستاییان را نمی‌داند و از عاقبت خود و فردی که درصدد کشتن او است اطلاعی ندارد.
آغاز کلیشه‌ای ندارد و با تعلیق‌های بسیار خوبی همراه است و سوالات زیادی را به ذهن خواننده متبادر می‌کند. مثلا: دلیل حضور این دختر در این روستا چیست؟ چرا اهالی او را به خانه‌های خود راه نداده‌اند؟ زنی که به‌نظر می‌رسد با آن همه شباهت مادر او باشد چرا او را از خود می‌راند؟ چرا با اینکه روستاییان می‌دانند دختر به‌زودی کشته خواهد شد به او اخطار نمی‌دهند؟ و...
این سوالات تعلیق‌های بسیار خوبی را برای آغاز رمان شما رقم زده است. شخصیت‌پردازی بیرونی و درونی به‌خوبی و به‌درستی انجام شده و حتی کشمکش بیرونی خوبی را می‌توان در آن مشاهده کرد. با اینکه توصیف مکان هم وجود دارد اما مکانی که دختر در آنجا نشسته کمی گنگ است. تنها می‌دانیم خارج از یک روستاست و جنگلی در همان نزدیکی وجود دارد. توصیف بیشتری از مکانی که دختر در آن حضور دارد لازم است. مثلا روی تپه‌ای نشسته و یا چون هوا سرد است در پناه یک صخره قرار گرفته و...
توصیف صدا هم انجام شده اما با توجه به فضای داستان در آغاز انتظارمان از توصیف صدا کمی بیشتر است. مثلا از صدای سوختن هیزم گفته‌اید اما این صدا را توصیف نکرده‌اید.
توصیف احساسات و کشمکش‌های درونی بسیار خوبی انجام داده‌اید با این‌حال به‌نظر می‌رسد کمی در زمینه کشمکش‌های درونی زیاده‌روی کرده‌اید. با این‌که همه آن‌ها زیبا نگاشته شده‌اند اما این حجم از کشمکش درونی برای هر صحنه‌ای می‌تواند باعث کندی سیر رمان شما بشود و برای مخاطب خسته‌کننده باشد. می‌توانید به‌جای این حد از کشمکش‌های درونی، توصیفات مکانی، صدا و احساسات را وارد کنید. بی‌شک در چنین وضعیتی، یک دختر در هوای سرد آن هم در جایی ناشناس که می‌تواند پر از خطرهای مختلف باشد، می‌تواند احساسات متفاوتی را تجربه کند. اینکه تنها بنشیند و به بخت بد خود فکر کند کافی نیست.
آغاز به‌نظر می‌رسد بخشی از گذشته یا آینده باشد و یا شاید هم خواب و رویا. مخصوصا که با توجه به تفاوت‌های ظاهری شخصیت جانان با آن دختر نمی‌توان گفت آن‌ها یک نفر هستند.
ارتباط آغاز با محتوای رمان چندان مشخص نیست. آغاز با ژانر وحشت بیشتر از ژانر جنایی در ارتباط است.

میانه:
با توجه به این‌که داستان کمی سیر کند دارد و تنها اتفاقی که افتاده خودکشی جانان است، می‌توان اوج داستان را همین اتفاق در نظر گرفت. این‌که جانان از نظر روحی شرایط خاصی را می‌گذراند، به‌خصوص که پدربزرگ و مادربزرگش را یعنی تنها کسانی را که داشته از دست داده و تا حدی هم بابت این‌که این اواخر به دیدنشان نرفته خود را مورد شماتت قرار می‌دهد، همچنین وجود فامیلی که مشخص است قرار است کاری با او کنند یا به دلایلی که مشخص نیست او را مورد آزار قرار دهند (دیگر کسی نیست تا جلویشان را بگیرد و آنها می‌خواهند کارشان را با من شروع کنند)، تمایل به خودکشی در او امری عادی‌ست و او تصمیم می‌گیرد با تصادف این کار را انجام دهد که البته نجات می‌یابد.
اوج داستان اگرچه کلیشه زیادی دارد(خودکشی به‌علت غم و اندوه ناشی از تنهایی و بی‌کسی) اما آن‌چه کلیشه را می‌تواند تحت‌الشعاع قرار دهد، پرداخت مناسب آن است که تا حدی در این امر موفق شده‌اید فقط کافی‌ست کمی از حجم کشمکش‌های درونی کاسته و به توصیفات بیشتر بپردازید.

سیر رمان:
سیر رمان کمی کند پیش می‌رود و دلیل آن هم همانطور که قبلا ذکر شد این است که گاهی حجم بالای کشمکش‌های درونی شخصیت جانان، اجازه رخ‌نمایی و نقش‌آفرینی شخصیت‌های دیگر را نمی‌دهد. جانان به دلیل شرایطی که در آن گرفتار است با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند و بی‌شک چنین فردی این ویژگی را دارد که مدام در افکارش در حال درگیری و تعارضات خود باشد اما بهتر است برای این مورد کمی حد و اندازه مشخص کنید و اجازه دهید شخصیت‌های دیگر هم نقش خود را در داستان بیابند تا داستان از این خلسه بیرون بیاید و سیر متعادلی به‌خود بگیرد. کمی کشمکش‌های بیرونی میان شخصیت‌ها و یا اتفاقات کوچک و بزرگ می‌تواند به سیر داستانتان پر و بال دهد و جذابیت آن را برای خواننده بیشتر کند.
شخصیت‌های داستان بی‌جهت و بی‌مقدمه وارد داستان نمی‌شوند و پرش‌های زمانی و مکانی، سردرگم کننده نیستند.

مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها‌ و مونولوگ‌ها کم‌وبیش رعایت شده است. گاهی سیر متعادل دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها در داستان دیده می‌شود اما گاهی هم داستان منولوگ محور می‌شود که دلیلش حجم بالای کشمکش‌های درونی‌ست.
در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله و شخصیت‌ها استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آن‌ها کمک می‌کند.

لحن و بافت:
لحن‌ داستان درحالت مونولوگ‌های ادبی و دیالوگ‌های محاوره‌ای‌ست و این امر در همه پارت‌ها رعایت شده است و پرش لحن در آن‌ها دیده نمی‌شود.

شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت‌ که شامل شخصیت‌پردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهری‌ست گفته می‌شود. شخصیت‌پردازی رکن مهمی‌ست که باعث جذب خواننده و همذات‌پنداری او با شخصیت‌های داستان می‌شود. توصیفات شخصیت‌ها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیت‌پردازی بیرونی را درباره شخصیتی که هنوز نمی‌دانیم کیست و در چند پارت اول حضور دارد بسیار عالی انجام داده‌اید.
برای مثال:
"اویی که بدن لاغر مردنی‌اش همیشه مورد تمسخر دیگران قرار می‌گرفت و گودی زیر چشم‌هایش از جذابیت صورت گردش می‌کاهید. شاید چشم‌های آبی رنگی داشت ولی بخاطر چشم‌های باریکی که وقتی می‌خندید مانند خط صافی میشد و حتی بخاطر نداشتن مژه‌های بلندی که به زیباییش اضافه کند، رنگ چشم‌هایش مردم را تحت تأثیر قرار نمی‌داد."
توصیفات ظاهری کاملا غیرمستقیم و مناسب هستند. توصیف شخصیت ظاهری جانان را، از آنجا که راوی هم هست و کمی زمان بیشتری نیاز دارد تا کامل توصیف شود هم به‌خوبی و گام‌به‌گام توصیف کرده‌اید. همچنین شخصیت توکا که بیشترین توصیف ظاهر را داشته است. این‌که توصیفات خود را کم‌کم وارد فضای داستان می‌کنید بسیار عالی‌ست.

شخصیت پردازی درونی را هم به‌خوبی انجام داده‌اید. اینکه جانان دختری افسرده و غمگین است و توکا شخصیتی محکم و کمی هم مردانه دارد؛ آن‌قدر که با تمام خلق‌وخوی سخت و خشکش می‌شود روی قلب مهربانش حساب کرد از لابه‌لای منولوگ‌ها و دیالوگ‌هایتان کاملا مشخص است.
"نفس‌های پی‌در‌پی‌ای که می‌کشید نشانه‌ی عصبی بودن زیادی‌اش بود. شرط می‌بندم تا موهای کوتاه پرکلاغی‌اش را زیر مشتانش از جا نکند آرام نمی‌گیرد."
و
"با شنیدن صدای شکستن چیزی از پشت گوشی چشمانم را محکم بستم. شمارش را آغاز کردم. یک، دو، سه! صدای فریاد توکا تنم را لرزاند."
و
"توکا همین بود. نه سعی می‌کرد تغییر کند و نه علاقه‌ای به تغییر داشت. خودش را همین‌گونه‌ای دوست داشت که رفتار می‌کرد، شاید آدم‌ها وقتی او را ببینند تصمیم بگیرند فرار کنند، ولی گفتم که، برایش اهمیتی ندارد."
این جملات همگی مربوط به خلق و خوی توکا هستند و به‌نظر می‌رسد بیشترین شخصیت‌پردازی درونی هم درباره او اتفاق افتاده است.

توصیفات:
توصیفات لازمه صحنه‌پردازی‌ها و فضاسازی یک داستان هستند و در باور‌پذیری و جذابیت داستان نقش مهمی را ایفا می‌کنند. باید این را هم درنظر داشت که توصیفات از هم مجزا نیستند و در کنار یکدیگر توصیفات کامل‌تری را ارائه می‌دهند.
توصیفات باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند و به‌صورت گام‌به‌گام انجام شوند.
توصیفات مکان گاهی در متن داستان به چشم می‌خورد که گاهی غیرمستقیم و گاهی هم مستقیم هستند.
برای مثال:
"کلید را از جا درآوردم و روی قفل در سیاه رنگی که زنگ زده بود قرار دادم و در را گشودم. نگاه طوسی رنگم به حیاطی خورد که برف سرتاسرش را فرا گرفته و گل‌های رنگارنگ را زیر پایش لگدمال کرده بود. درخت‌ها روسری سفید سرشان کرده بودند و به حوض وسط حیاط چشم ابرو می‌آمدند."
توصیفی کاملا غیرمستقیم و مناسب و تقریبا کامل از لحظه ورود جانان به خانه پدربزرگ و مادربزرگش
و
"بار دیگر آرام‌آرام بازش کردم تا خود را به نور عادت دهد. نگاهی به دور و اطراف انداختم. دیوارهای سفید، کمد و میزهای لوکس و تلویزیونی که در روبه‌رویم قرار داشت."
اما در اینجا توصیفاتی کاملا مستقیم انجام داده‌اید. اگر مانند توصیف قبلی، از توصیفات گام‌به‌گام استفاده می‌کردید بی‌شک می‌توانستید توصیف بهتری از اتاقی که جانان در آن بستری‌ست ارائه دهید.
با این‌حال توصیفات مکان در داستان شما هنوز جای کار دارند. مانند همان آغاز داستان که قبلا درباره‌اش صحبت شده است.

توصیف صدا و آوا هم کم‌وبیش انجام شده است اما با توجه به مکان‌هایی که داستان در آنجا اتفاق می‌افتد، مثل بیمارستان یا خانه پدربزرگ و یا حتی صحنه تصادف می‌توان انتظار توصیفات بیشتری داشت. مثلا:
"صدای زنگ موبایلم که در گوشم پیچید، استرس تمام بدنم را فرا گرفت. با این صدای گرفته‌ای که از میزان گریه در من ایجاد شده بود چگونه جوابش را بدهم؟"
توصیفی که از صدای زنگ موبایل و بعد گرفتگی صدای جانان آورده‌اید توصیف نسبتا مناسبی‌ست اما می‌توانست بهتر هم باشد
مثلا: صدای بلند و گوش‌خراش زنگ موبایلم مرا از خیال آغوش گرم مادربزرگ بیرون کشید. از این‌که بخواهم با این صدایی که از فرط گریه گرفته و خش‌دار شده به شخص پشت خط جواب بدهم، درمانده‌ام و...

توصیف احساسات و هیجانات هم گاهی به‌خوبی اتفاق افتاده‌اند و گاهی هنوز جای کار دارند.
برای مثال:
"کمی چشمان تیره‌ی بی‌رحمش، به رحم آمد و دستش را با خشم کنار کشید. چشمانش درشت و قرمز شده بودند. موهای کوتاه ژولیده پولیده‌اش، لباس‌هایی که شک نداشتم از موقعی که پایش را در بیمارستان گذاشته، آنها را عوض نکرده است، حال بدش را در این مدت نشان می‌دهد."
توصیفی از میزان نگرانی و ناراحتی توکا برای جانان که از سویی به علت خودکشی او همراه با خشم و عصبانیت نیز هست. توصیفی که احساسات توکا را در برابر جانان به‌خوبی نشان می‌دهد اما مستقیم است.
می‌توانستید همین توصیفات را در قالب جملاتی بیان کنید که غیرمستقیم باشند:
"چشمان درشتش را که از خشم و خستگی رنگ خون گرفته بودند، درانده بود و با عصبانیت به من خیره شده بود.
"چشمانم را باز کردم که با برخورد شدید نور، محکم بستمش.
بار دیگر آرام‌آرام بازش کردم تا خود را به نور عادت دهد.
نگاهی به دور و اطراف انداختم"

چشم باز کردن در بیمارستان آن هم پس از خودکشی، صحنه‌ای کلیشه‌ای‌ست و آنچه آن را از کلیشه خارج می‌کند توصیفات مناسب شماست. کسی که پس از ساعت‌ها بیهوشی بالاخره به‌هوش می‌آید، باید احساس سردرگمی، خستگی و حتی ناتوانی بیشتری داشته باشد.
اگرچه در چنین صحنه‌ای باید هم توصیفات مکان و صدا، هم توصیف احساسات و هم کشمکش‌های درونی را با هم انجام دهید تا توصیف کامل‌تری از وضعیت و صحنه داشته باشید.

زاویه دید:
داستان در چند پارت اولیه توسط سوم شخص روایت می‌شود و بعد با تغییری ناگهانی شاهد روایت داستان توسط جانان و از زاویه دید اول شخص هستیم. دلیل این تغییر بی‌شک به آنچه قرار است در ادامه رمان به‌وجود بیاید برمی‌گردد و روشن شدن تفاوت بین پارت‌های اولیه و روایت جانان.
با این‌حال به‌نظر می‌رسد هر دو زاویه دید به‌خوبی و درست انتخاب شده‌اند.

کشمکش و تعلیق:
شروع داستان با تعلیق‌هایی که پیشتر به آن‌ها اشاره کردم آغاز می‌شود. تعلیق‌ها در طول رمان ادامه می‌یابند و به‌خوبی در ذهن خواننده ایجاد سوال می‌کنند. بزرگترین آن‌ها این است که چه بر سر جانانی که در غم و افسردگی دست و پا می‌زند، خواهد آمد؟ و آیا قاتل بین‌المللی که معروف به قبرخوار است به جانان و داستان زندگی او سنجاق می‌شود؟ پدر جانان کیست و به چه علت از او دوری می‌کند؟ و...

کشمکش‌ها همان موانع و تقابل‌هایی‌ست که برای شخصیت‌های اصلی داستان پیش می‌آیند که شامل کشمکش‌های بیرونی و درونی هستند.
کشمکش‌های بیرونی در داستان شما برحسب ژانر و سیر رمان شما کمی کم‌رنگ بودند. داستان شما با محیطی پر از هیجان و فضایی وحشت‌آفرین شروع می‌شود. وجود قاتلی که مخاطب می‌داند تا دقایقی دیگر وارد صحنه می‌شود می‌تواند هیجان و دلهره را در خواننده برانگیزد. اما از جایی که جانان وارد داستان می‌شود شاهد سیر کند وقایع هستیم.
ما بیشتر شاهد کشمکش‌های بین شخصیت‌ها هستیم. تقابل شخصیت جانان را به‌عنوان راوی و قهرمان داستان با توکا، پزشک و پرستار بیمارستان می‌بینیم. همچنین خودکشی جانان که در واقع تنها اتفاق داستان تا اینجا به‌شمار می‌رود.

کشمکش‌های درونی برخلاف کشمکش‌های بیرونی، البته بیشتر در ابتدای داستان، بخش زیادی را به خود اختصاص داده‌اند که همانطور که در بالا هم گفته شد کمی زیادتر از میزان لزوم هستند و این سیر رمان شما و توالی اتفاقات لازم را بهم می‌ریزد. از آن‌جا که داستان شما با زاویه دید اول شخص روایت می‌شود کشمکش‌های درونی، همگی مربوط به شخصیت جانان می‌شود و جانان مدام در ذهن خود به‌خاطر تنها بودنش، ترس از فامیل، مرگ پدربزرگ و مادربزرگش و افسردگی‌ای که با آن دست به گریبان است، دچار دست درازی است اما بهتر است کمی از میزان این کشمکش‌های ذهنی کم کنید.

ایده و پیرنگ:
داستان درباره دختری‌ست به نام جانان که مادرش را در کودکی از دست داده و روزگارش را در کنار پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده است. اما حالا آن‌ها را هم از دست داده است. از پدر جانان اطلاعات چندانی وجود ندارد غیر از این‌که جانان محبتی از پدرش ندیده و حضور پدر در زندگی‌اش رنگی نداشته اما علت این امر همچنان تا اینجای داستان نامشخص است. جانان از همه‌چیز و از زندگی بریده و قصد خودکشی می‌کند اما از تصادفی که خود باعث و بانیش است جان سالم به‌در می‌برد. همچنین جانان دوستی دارد به نام‌ توکا که خلاف خودش دختری قوی، محکم و پرکار است و از طرفی مراقب جانانی که وضعیت روحی خوبی ندارد.
تا اینجای داستان اتفاق خاصی به‌چشم نمی‌خورد و روند داستان نشان نمی‌دهد داستان بر چه ایده‌ای استوار است.
بی‌شک وجود توصیفات به‌جا و کافی در لابه‌لای منولوگ‌ها و کشمکش‌های درونی و همچنین اضافه کردن اتفاقاتی هیجان‌انگیز می‌تواند داستان شما را در نظر مخاطب جذاب‌تر کند.

ایرادات نگارشی:
• ایرادات نگارشی در متن داستان به‌چشم نمی‌خورد. علائم معمولا درست و به‌جا استفاده شده‌اند.

• فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها هم رعایت شده‌اند و ایراد چندانی دیده نشد به غیر از چند مورد:
می پیچد✖️ می‌پیچد✔️
وحشت زده✖️ وحشت‌زده✔️
سریعتر✖️ سریع‌تر✔️
و...

• افعال در جای درست و متناسب با فاعل‌ها انتخاب شده‌اند اما پرش زمانی بسیار در آن‌ها دیده می‌شود.
در گوشه‌ای افتادند و به‌ حال خود می‌گریستند و آب می‌شوند.✖️ دو فعل اول مربوط به زمان گذشته و فعل سوم مربوط به زمان حال است.
یا
بار دیگر بغض گلویم را فشرد. مانند گرگی به جان گلویم افتاده و زیر دندان‌های تیزش، تکه‌تکه‌اش می‌کند. این بغض اثرات تنهایی که مانند سایه‌ای بر رویم افتاده‌، است. دیگر کسی را ندارم.✖️
و یا
پنجه‌های تیز و برنده و چانه قوی که به دندان‌های بزرگ سفیدش می‌آیند. صورت گرگ زیادی خشن و ترسناک بود. آب دهانم را از ترس قورت می‌دهم و تنها یک چیز در مغزم حک شده است.✖️
و...

• در متن داستان اشتباه املایی چندانی وجود ندارد اما ایرادات تایپی بسیار زیاد دیده می‌شوند:
می‌کاهید✖️ می‌کاست✔️
بخاطر✖️ به‌خاطر✔️
دود✖️ بخار✔️ هنگام سرما از دهان بخار بیرون می‌زند
زوره‌شان ✖️ زوزه‌شان✔️
کرگردن✖️ کرگدن✔️
اجرایم✖️ اجزایم✔️
تازست✖️ تازه‌ست✔️
راجب به✖️ راجع‌به✔️
اصلً✖️ اصلاً✔️
تحدید✖️ تهدید✔️
احقیرآمیز✖️ تحقیرآمیز✔️
بنگرید✖️ نگریست✔️
آذر دهنده✖️ آزاردهنده✔️
برخیزیدم✖️ برخاستم✔️
می‌نگرید✖️ می‌نگریست✔️
و...

• گاهی عبارات یا جملاتی که استفاده کرده‌اید کمی مبهم و گنگ هستند:
"نگاه تمسخر تیره‌اش" که احتمالا منظور شما نگاه تمسخرآمیز بوده است
"هر لحظه آماده است که پای مرا از زیر بکشد و در تاریکی سقوط کند" چه‌کسی قرار است سقوط کند من یا او؟!"چشم‌هایم پریده شده و تاری می‌بیند" پریده شدن چشم‌ها؟"باد سرد، درختان بلند را تکاپو می‌داد" واژه درست‌تر به‌جای تکاپو می‌تواند تکان باشد یا بنویسید: به تکاپو می‌انداخت
"چشم‌های تیره و گرگ از تاریکی شب بیرون می‌آید" ؟!!!"اشک از چشمان باریکم روی گونه‌های کم پشتم سرازیر گردید." کم‌پشت صفتی‌است که بیشتر به مقدار اشاره دارد، مثل موهای کم‌پشت. به‌نظر می‌رسد منظور شما گونه‌های لاغر یا استخوانی باشد
و...

نقاط قوت:
عنوان، مقدمه، آغاز، زاویه دید، بافت و لحن، تعلیق، شخصیت‌پردازی درونی و بیرونی

نقاط ضعف:
جلد، کشمکش‌های درونی و بیرونی، توصیفات و...

سخن آخر با نویسنده
دوست گرامی، معصومه عزیزم
از خوندن داستان زیبات بسیار لذت بردم. قطعا نوشتن یک داستان جنایی از یک ذهن خلاق برمیاد و من مطمئنم به‌خوبی از پسش برمیای
کافیه به مواردی که اشاره شد بیشتر دقت کنی.
برات آرزوی موفقیت می‌کنم عزیزدلم، قلمت مانا🌹
 

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,984
مدال‌ها
2
به نام خالق قلم
عنوان: قبرخوار
نوشته: معصومه فخیری
@آرشیت

عنوان:
قبرخوار
، از دو واژه قبر و خوار تشکیل شده و یک واژه ترکیبی را به‌وجود آورده است که معنی لغوی آن کسی‌ست که قبر می‌خورد اما عبارتی‌ست کنایی که احتمالا در نظر نویسنده معنی و مفهوم خاصی دارد. همانطور که در مقدمه از مفهوم آن برای کسانی به‌کار می‌برد که قاتل رویاهایشان هستند. در متن داستان هم به قاتلی بین‌المللی اشاره شده که طی نظم خاصی انسان‌ها را می‌کشد و به‌خاطر نحوه کشتن طعمه‌اش به او لقب قبرخوار را داده‌اند. کلمه قبر با حدود چهل درصد، کلیشه نسبی دارد و خوار با ۳۰‌درصد کلیشه نسبتا کمی دارد و با این حال، قبرخوار خود یک کلمه ترکیبی است و کلیشه‌ای ندارد و از آن‌جا که کلمه خاصی‌ست و به‌سرعت در ذهن مخاطب سوال ایجاد می‌کند، جذابیت خوبی برای مخاطب دارد؛ عنوان اگر با همان قاتلی که در داستان به‌آن اشاره شده یا موضوعی که بتواند مفهوم و منظور خاصی از دل کلمه قبرخوار بیرون بکشد می‌تواند با محتوا تناسب داشته باشد. همچنین با خلاصه و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد. عنوان لودهنده سیر داستان نیست و علاوه بر ژانر انتخابی که جنایی‌ست با ژانر وحشت و فانتزی هم ارتباط خوبی دارد.

ژانر:
تنها ژانر انتخابی نویسنده عزیز جنایی است. بر این اساس می‌توان گفت شروع داستان تا حدی با ژانر جنایی در ارتباط است. قید تا حدی برای این است که ژانر جنایی به صحنه جنایت نیاز دارد اما مخاطب شاهد هیچ جنایتی نیست. در ادامه هم از حضور قاتلی با لقب قبرخوار اطلاع می‌یابیم که طی یک ماه گذشته در جاهای مختلف جهان دست به قتل زده است اما باز هم صحنه جنایتی تا اینجای داستان وجود ندارد و به غیر از چند پارت اول که بیشتر به ژانر وحشت نزدیک‌تر است، از جایی که جانان راوی داستان می‌شود ژانر درام در جریان است. با این حال از آنجا که هنوز در ابتدای داستان قرار داریم باید منتظر ادامه داستان باشیم.

خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی نوشته شده است، کلیشه‌ای ندارد و از جذابیت بالایی برخوردار است. خلاصه به‌خوبی توانسته جزئیاتی از داستان را تحت جملاتی تاثیرگذار و درعین‌حال با ابهام کافی به‌خواننده ارائه دهد بی‌آن‌که محتوای داستان را لو بدهد.
نویسنده در خلاصه از زمانی می‌گوید که رحم و شفقت انسان‌ها از بین می‌رود و به‌خاطر گرسنگی به‌جان هم می‌افتند. اشاره به این موضوع و جمله‌هایی که بعد از این بیان می‌شوند (خون یکدیگر را در جام می‌ریزند و به سلامتی خود می‌نوشند. نفرین همه‌جا را در برمی‌گیرد و جنازه‌ها سردرگم قبر خود را پیش غذایشان می‌کنند) بیشتر با ژانر وحشت تناسب دارد تا ژانر جنایی. این‌که روزی فرا برسد که انسان‌ها یکدیگر را بخورند و مرده‌ها از قبر بیرون بیایند اگرچه می‌تواند به جنایت اشاره داشته باشد اما بیشتر وحشتناک است.
حجم خلاصه در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) است و با عنوان و مقدمه هم ارتباط خوبی دارد اما هنوز نمی‌توان ارتباط آن را با محتوای داستان متوجه شد و باید منتظر ادامه داستان بود.

جلد:
تصویر جلد، تصویری از دختری‌ست که هفت‌تیری در دست دارد و روی یک صندلی اداری که به‌نظر می‌رسد رویه‌ای از جنس چرم داشته باشد، نشسته است. فضا تاریک است و تنها نور اندک آباژور، کمی از فضا را روشن کرده، آن‌قدر که سایه‌ای از دختر و اسلحه درون دستش و اسلحه دیگری که به‌نظر می‌رسد بر روی میز یا دراوری در کنار دیوار قرار دارد، دیده می‌شود.
تصویر بیشتر با ژانر پلیسی ارتباط دارد تا ژانر جنایی چرا که اثری از هیچ جنایتی یا چیزی که دال بر رخ دادن جنایت باشد در آن دیده نمی‌شود.
فونت به‌کار رفته زیباست و رنگ آن با تصویر همخوانی خوبی دارد؛ به‌خصوص نقطه (خ) که تبدیل به محل ضربت گلوله شده است و ای کاش در همین محل گلوله کمی لکه‌ یا قطرات خون طراحی میشد تا تصویر کمی به ژانر جنایی نزدیک‌تر شود.
جمله درج شده در بالای جلد هم جمله مبهم و در عین حال جذابی‌ست که در خلاصه هم به آن پرداخته شده است (امان از روزی که قبرها پیش‌غذایمان شوند). هنوز نمی‌توان میزان ارتباط تصویر را با داستان درک کرد چرا که داستان هنوز در شروع خود قرار دارد و هنوز اتفاق خاصی در آن واقع نشده است.

مقدمه:
متنی‌ست به زبان ادبی که توسط خود نویسنده نوشته شده، کلیشه‌ای ندارد و بسیار زیبا و تاثیرگذار است و در عین حال که به جزئیاتی از محتوای داستان اشاره دارد، داستان را لو نمی‌دهد. آوردن کلمه قاتل آن را با ژانر جنایی مرتبط می‌سازد اما با این‌حال بیشتر با ژانر تراژدی در ارتباط است چرا که از مردن می‌گوید و رویاهایی که خودمان با دستان خودمان آن‌ها را از بین می‌بریم و شما اصطلاح قبرخوار را هم‌معنی همین جمله ذکر کرده‌اید. حجم مقدمه در حد استاندارد (۳تا ۹ خط) است و همان‌طور که درباره خلاصه گفته شد هنوز مشخص نیست تا چه حد با محتوای داستان ارتباط دارد.

آغاز:
داستان از جایی شروع می‌شود که دختری جوان در سرمای زمستان و بیرون از روستایی که مردمانش او را در روستای خود راه نداده‌اند مقابل آتشی نشسته و سعی دارد خودش را گرم کند. او دلیل رفتار روستاییان را نمی‌داند و از عاقبت خود و فردی که درصدد کشتن او است اطلاعی ندارد.
آغاز کلیشه‌ای ندارد و با تعلیق‌های بسیار خوبی همراه است و سوالات زیادی را به ذهن خواننده متبادر می‌کند. مثلا: دلیل حضور این دختر در این روستا چیست؟ چرا اهالی او را به خانه‌های خود راه نداده‌اند؟ زنی که به‌نظر می‌رسد با آن همه شباهت مادر او باشد چرا او را از خود می‌راند؟ چرا با اینکه روستاییان می‌دانند دختر به‌زودی کشته خواهد شد به او اخطار نمی‌دهند؟ و...
این سوالات تعلیق‌های بسیار خوبی را برای آغاز رمان شما رقم زده است. شخصیت‌پردازی بیرونی و درونی به‌خوبی و به‌درستی انجام شده و حتی کشمکش بیرونی خوبی را می‌توان در آن مشاهده کرد. با اینکه توصیف مکان هم وجود دارد اما مکانی که دختر در آنجا نشسته کمی گنگ است. تنها می‌دانیم خارج از یک روستاست و جنگلی در همان نزدیکی وجود دارد. توصیف بیشتری از مکانی که دختر در آن حضور دارد لازم است. مثلا روی تپه‌ای نشسته و یا چون هوا سرد است در پناه یک صخره قرار گرفته و...
توصیف صدا هم انجام شده اما با توجه به فضای داستان در آغاز انتظارمان از توصیف صدا کمی بیشتر است. مثلا از صدای سوختن هیزم گفته‌اید اما این صدا را توصیف نکرده‌اید.
توصیف احساسات و کشمکش‌های درونی بسیار خوبی انجام داده‌اید با این‌حال به‌نظر می‌رسد کمی در زمینه کشمکش‌های درونی زیاده‌روی کرده‌اید. با این‌که همه آن‌ها زیبا نگاشته شده‌اند اما این حجم از کشمکش درونی برای هر صحنه‌ای می‌تواند باعث کندی سیر رمان شما بشود و برای مخاطب خسته‌کننده باشد. می‌توانید به‌جای این حد از کشمکش‌های درونی، توصیفات مکانی، صدا و احساسات را وارد کنید. بی‌شک در چنین وضعیتی، یک دختر در هوای سرد آن هم در جایی ناشناس که می‌تواند پر از خطرهای مختلف باشد، می‌تواند احساسات متفاوتی را تجربه کند. اینکه تنها بنشیند و به بخت بد خود فکر کند کافی نیست.
آغاز به‌نظر می‌رسد بخشی از گذشته یا آینده باشد و یا شاید هم خواب و رویا. مخصوصا که با توجه به تفاوت‌های ظاهری شخصیت جانان با آن دختر نمی‌توان گفت آن‌ها یک نفر هستند.
ارتباط آغاز با محتوای رمان چندان مشخص نیست. آغاز با ژانر وحشت بیشتر از ژانر جنایی در ارتباط است.

میانه:
با توجه به این‌که داستان کمی سیر کند دارد و تنها اتفاقی که افتاده خودکشی جانان است، می‌توان اوج داستان را همین اتفاق در نظر گرفت. این‌که جانان از نظر روحی شرایط خاصی را می‌گذراند، به‌خصوص که پدربزرگ و مادربزرگش را یعنی تنها کسانی را که داشته از دست داده و تا حدی هم بابت این‌که این اواخر به دیدنشان نرفته خود را مورد شماتت قرار می‌دهد، همچنین وجود فامیلی که مشخص است قرار است کاری با او کنند یا به دلایلی که مشخص نیست او را مورد آزار قرار دهند (دیگر کسی نیست تا جلویشان را بگیرد و آنها می‌خواهند کارشان را با من شروع کنند)، تمایل به خودکشی در او امری عادی‌ست و او تصمیم می‌گیرد با تصادف این کار را انجام دهد که البته نجات می‌یابد.
اوج داستان اگرچه کلیشه زیادی دارد(خودکشی به‌علت غم و اندوه ناشی از تنهایی و بی‌کسی) اما آن‌چه کلیشه را می‌تواند تحت‌الشعاع قرار دهد، پرداخت مناسب آن است که تا حدی در این امر موفق شده‌اید فقط کافی‌ست کمی از حجم کشمکش‌های درونی کاسته و به توصیفات بیشتر بپردازید.

سیر رمان:
سیر رمان کمی کند پیش می‌رود و دلیل آن هم همانطور که قبلا ذکر شد این است که گاهی حجم بالای کشمکش‌های درونی شخصیت جانان، اجازه رخ‌نمایی و نقش‌آفرینی شخصیت‌های دیگر را نمی‌دهد. جانان به دلیل شرایطی که در آن گرفتار است با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند و بی‌شک چنین فردی این ویژگی را دارد که مدام در افکارش در حال درگیری و تعارضات خود باشد اما بهتر است برای این مورد کمی حد و اندازه مشخص کنید و اجازه دهید شخصیت‌های دیگر هم نقش خود را در داستان بیابند تا داستان از این خلسه بیرون بیاید و سیر متعادلی به‌خود بگیرد. کمی کشمکش‌های بیرونی میان شخصیت‌ها و یا اتفاقات کوچک و بزرگ می‌تواند به سیر داستانتان پر و بال دهد و جذابیت آن را برای خواننده بیشتر کند.
شخصیت‌های داستان بی‌جهت و بی‌مقدمه وارد داستان نمی‌شوند و پرش‌های زمانی و مکانی، سردرگم کننده نیستند.

مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها‌ و مونولوگ‌ها کم‌وبیش رعایت شده است. گاهی سیر متعادل دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها در داستان دیده می‌شود اما گاهی هم داستان منولوگ محور می‌شود که دلیلش حجم بالای کشمکش‌های درونی‌ست.
در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله و شخصیت‌ها استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آن‌ها کمک می‌کند.

لحن و بافت:
لحن‌ داستان درحالت مونولوگ‌های ادبی و دیالوگ‌های محاوره‌ای‌ست و این امر در همه پارت‌ها رعایت شده است و پرش لحن در آن‌ها دیده نمی‌شود.

شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت‌ که شامل شخصیت‌پردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهری‌ست گفته می‌شود. شخصیت‌پردازی رکن مهمی‌ست که باعث جذب خواننده و همذات‌پنداری او با شخصیت‌های داستان می‌شود. توصیفات شخصیت‌ها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیت‌پردازی بیرونی را درباره شخصیتی که هنوز نمی‌دانیم کیست و در چند پارت اول حضور دارد بسیار عالی انجام داده‌اید.
برای مثال:
"اویی که بدن لاغر مردنی‌اش همیشه مورد تمسخر دیگران قرار می‌گرفت و گودی زیر چشم‌هایش از جذابیت صورت گردش می‌کاهید. شاید چشم‌های آبی رنگی داشت ولی بخاطر چشم‌های باریکی که وقتی می‌خندید مانند خط صافی میشد و حتی بخاطر نداشتن مژه‌های بلندی که به زیباییش اضافه کند، رنگ چشم‌هایش مردم را تحت تأثیر قرار نمی‌داد."
توصیفات ظاهری کاملا غیرمستقیم و مناسب هستند. توصیف شخصیت ظاهری جانان را، از آنجا که راوی هم هست و کمی زمان بیشتری نیاز دارد تا کامل توصیف شود هم به‌خوبی و گام‌به‌گام توصیف کرده‌اید. همچنین شخصیت توکا که بیشترین توصیف ظاهر را داشته است. این‌که توصیفات خود را کم‌کم وارد فضای داستان می‌کنید بسیار عالی‌ست.

شخصیت پردازی درونی را هم به‌خوبی انجام داده‌اید. اینکه جانان دختری افسرده و غمگین است و توکا شخصیتی محکم و کمی هم مردانه دارد؛ آن‌قدر که با تمام خلق‌وخوی سخت و خشکش می‌شود روی قلب مهربانش حساب کرد از لابه‌لای منولوگ‌ها و دیالوگ‌هایتان کاملا مشخص است.
"نفس‌های پی‌در‌پی‌ای که می‌کشید نشانه‌ی عصبی بودن زیادی‌اش بود. شرط می‌بندم تا موهای کوتاه پرکلاغی‌اش را زیر مشتانش از جا نکند آرام نمی‌گیرد."
و
"با شنیدن صدای شکستن چیزی از پشت گوشی چشمانم را محکم بستم. شمارش را آغاز کردم. یک، دو، سه! صدای فریاد توکا تنم را لرزاند."
و
"توکا همین بود. نه سعی می‌کرد تغییر کند و نه علاقه‌ای به تغییر داشت. خودش را همین‌گونه‌ای دوست داشت که رفتار می‌کرد، شاید آدم‌ها وقتی او را ببینند تصمیم بگیرند فرار کنند، ولی گفتم که، برایش اهمیتی ندارد."
این جملات همگی مربوط به خلق و خوی توکا هستند و به‌نظر می‌رسد بیشترین شخصیت‌پردازی درونی هم درباره او اتفاق افتاده است.

توصیفات:
توصیفات لازمه صحنه‌پردازی‌ها و فضاسازی یک داستان هستند و در باور‌پذیری و جذابیت داستان نقش مهمی را ایفا می‌کنند. باید این را هم درنظر داشت که توصیفات از هم مجزا نیستند و در کنار یکدیگر توصیفات کامل‌تری را ارائه می‌دهند.
توصیفات باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند و به‌صورت گام‌به‌گام انجام شوند.
توصیفات مکان گاهی در متن داستان به چشم می‌خورد که گاهی غیرمستقیم و گاهی هم مستقیم هستند.
برای مثال:
"کلید را از جا درآوردم و روی قفل در سیاه رنگی که زنگ زده بود قرار دادم و در را گشودم. نگاه طوسی رنگم به حیاطی خورد که برف سرتاسرش را فرا گرفته و گل‌های رنگارنگ را زیر پایش لگدمال کرده بود. درخت‌ها روسری سفید سرشان کرده بودند و به حوض وسط حیاط چشم ابرو می‌آمدند."
توصیفی کاملا غیرمستقیم و مناسب و تقریبا کامل از لحظه ورود جانان به خانه پدربزرگ و مادربزرگش
و
"بار دیگر آرام‌آرام بازش کردم تا خود را به نور عادت دهد. نگاهی به دور و اطراف انداختم. دیوارهای سفید، کمد و میزهای لوکس و تلویزیونی که در روبه‌رویم قرار داشت."
اما در اینجا توصیفاتی کاملا مستقیم انجام داده‌اید. اگر مانند توصیف قبلی، از توصیفات گام‌به‌گام استفاده می‌کردید بی‌شک می‌توانستید توصیف بهتری از اتاقی که جانان در آن بستری‌ست ارائه دهید.
با این‌حال توصیفات مکان در داستان شما هنوز جای کار دارند. مانند همان آغاز داستان که قبلا درباره‌اش صحبت شده است.

توصیف صدا و آوا هم کم‌وبیش انجام شده است اما با توجه به مکان‌هایی که داستان در آنجا اتفاق می‌افتد، مثل بیمارستان یا خانه پدربزرگ و یا حتی صحنه تصادف می‌توان انتظار توصیفات بیشتری داشت. مثلا:
"صدای زنگ موبایلم که در گوشم پیچید، استرس تمام بدنم را فرا گرفت. با این صدای گرفته‌ای که از میزان گریه در من ایجاد شده بود چگونه جوابش را بدهم؟"
توصیفی که از صدای زنگ موبایل و بعد گرفتگی صدای جانان آورده‌اید توصیف نسبتا مناسبی‌ست اما می‌توانست بهتر هم باشد
مثلا: صدای بلند و گوش‌خراش زنگ موبایلم مرا از خیال آغوش گرم مادربزرگ بیرون کشید. از این‌که بخواهم با این صدایی که از فرط گریه گرفته و خش‌دار شده به شخص پشت خط جواب بدهم، درمانده‌ام و...

توصیف احساسات و هیجانات هم گاهی به‌خوبی اتفاق افتاده‌اند و گاهی هنوز جای کار دارند.
برای مثال:
"کمی چشمان تیره‌ی بی‌رحمش، به رحم آمد و دستش را با خشم کنار کشید. چشمانش درشت و قرمز شده بودند. موهای کوتاه ژولیده پولیده‌اش، لباس‌هایی که شک نداشتم از موقعی که پایش را در بیمارستان گذاشته، آنها را عوض نکرده است، حال بدش را در این مدت نشان می‌دهد."
توصیفی از میزان نگرانی و ناراحتی توکا برای جانان که از سویی به علت خودکشی او همراه با خشم و عصبانیت نیز هست. توصیفی که احساسات توکا را در برابر جانان به‌خوبی نشان می‌دهد اما مستقیم است.
می‌توانستید همین توصیفات را در قالب جملاتی بیان کنید که غیرمستقیم باشند:
"چشمان درشتش را که از خشم و خستگی رنگ خون گرفته بودند، درانده بود و با عصبانیت به من خیره شده بود.
"چشمانم را باز کردم که با برخورد شدید نور، محکم بستمش.
بار دیگر آرام‌آرام بازش کردم تا خود را به نور عادت دهد.
نگاهی به دور و اطراف انداختم"

چشم باز کردن در بیمارستان آن هم پس از خودکشی، صحنه‌ای کلیشه‌ای‌ست و آنچه آن را از کلیشه خارج می‌کند توصیفات مناسب شماست. کسی که پس از ساعت‌ها بیهوشی بالاخره به‌هوش می‌آید، باید احساس سردرگمی، خستگی و حتی ناتوانی بیشتری داشته باشد.
اگرچه در چنین صحنه‌ای باید هم توصیفات مکان و صدا، هم توصیف احساسات و هم کشمکش‌های درونی را با هم انجام دهید تا توصیف کامل‌تری از وضعیت و صحنه داشته باشید.

زاویه دید:
داستان در چند پارت اولیه توسط سوم شخص روایت می‌شود و بعد با تغییری ناگهانی شاهد روایت داستان توسط جانان و از زاویه دید اول شخص هستیم. دلیل این تغییر بی‌شک به آنچه قرار است در ادامه رمان به‌وجود بیاید برمی‌گردد و روشن شدن تفاوت بین پارت‌های اولیه و روایت جانان.
با این‌حال به‌نظر می‌رسد هر دو زاویه دید به‌خوبی و درست انتخاب شده‌اند.

کشمکش و تعلیق:
شروع داستان با تعلیق‌هایی که پیشتر به آن‌ها اشاره کردم آغاز می‌شود. تعلیق‌ها در طول رمان ادامه می‌یابند و به‌خوبی در ذهن خواننده ایجاد سوال می‌کنند. بزرگترین آن‌ها این است که چه بر سر جانانی که در غم و افسردگی دست و پا می‌زند، خواهد آمد؟ و آیا قاتل بین‌المللی که معروف به قبرخوار است به جانان و داستان زندگی او سنجاق می‌شود؟ پدر جانان کیست و به چه علت از او دوری می‌کند؟ و...

کشمکش‌ها همان موانع و تقابل‌هایی‌ست که برای شخصیت‌های اصلی داستان پیش می‌آیند که شامل کشمکش‌های بیرونی و درونی هستند.
کشمکش‌های بیرونی در داستان شما برحسب ژانر و سیر رمان شما کمی کم‌رنگ بودند. داستان شما با محیطی پر از هیجان و فضایی وحشت‌آفرین شروع می‌شود. وجود قاتلی که مخاطب می‌داند تا دقایقی دیگر وارد صحنه می‌شود می‌تواند هیجان و دلهره را در خواننده برانگیزد. اما از جایی که جانان وارد داستان می‌شود شاهد سیر کند وقایع هستیم.
ما بیشتر شاهد کشمکش‌های بین شخصیت‌ها هستیم. تقابل شخصیت جانان را به‌عنوان راوی و قهرمان داستان با توکا، پزشک و پرستار بیمارستان می‌بینیم. همچنین خودکشی جانان که در واقع تنها اتفاق داستان تا اینجا به‌شمار می‌رود.

کشمکش‌های درونی برخلاف کشمکش‌های بیرونی، البته بیشتر در ابتدای داستان، بخش زیادی را به خود اختصاص داده‌اند که همانطور که در بالا هم گفته شد کمی زیادتر از میزان لزوم هستند و این سیر رمان شما و توالی اتفاقات لازم را بهم می‌ریزد. از آن‌جا که داستان شما با زاویه دید اول شخص روایت می‌شود کشمکش‌های درونی، همگی مربوط به شخصیت جانان می‌شود و جانان مدام در ذهن خود به‌خاطر تنها بودنش، ترس از فامیل، مرگ پدربزرگ و مادربزرگش و افسردگی‌ای که با آن دست به گریبان است، دچار دست درازی است اما بهتر است کمی از میزان این کشمکش‌های ذهنی کم کنید.

ایده و پیرنگ:
داستان درباره دختری‌ست به نام جانان که مادرش را در کودکی از دست داده و روزگارش را در کنار پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده است. اما حالا آن‌ها را هم از دست داده است. از پدر جانان اطلاعات چندانی وجود ندارد غیر از این‌که جانان محبتی از پدرش ندیده و حضور پدر در زندگی‌اش رنگی نداشته اما علت این امر همچنان تا اینجای داستان نامشخص است. جانان از همه‌چیز و از زندگی بریده و قصد خودکشی می‌کند اما از تصادفی که خود باعث و بانیش است جان سالم به‌در می‌برد. همچنین جانان دوستی دارد به نام‌ توکا که خلاف خودش دختری قوی، محکم و پرکار است و از طرفی مراقب جانانی که وضعیت روحی خوبی ندارد.
تا اینجای داستان اتفاق خاصی به‌چشم نمی‌خورد و روند داستان نشان نمی‌دهد داستان بر چه ایده‌ای استوار است.
بی‌شک وجود توصیفات به‌جا و کافی در لابه‌لای منولوگ‌ها و کشمکش‌های درونی و همچنین اضافه کردن اتفاقاتی هیجان‌انگیز می‌تواند داستان شما را در نظر مخاطب جذاب‌تر کند.

ایرادات نگارشی:
• ایرادات نگارشی در متن داستان به‌چشم نمی‌خورد. علائم معمولا درست و به‌جا استفاده شده‌اند.

• فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها هم رعایت شده‌اند و ایراد چندانی دیده نشد به غیر از چند مورد:
می پیچد✖️ می‌پیچد✔️
وحشت زده✖️ وحشت‌زده✔️
سریعتر✖️ سریع‌تر✔️
و...

• افعال در جای درست و متناسب با فاعل‌ها انتخاب شده‌اند اما پرش زمانی بسیار در آن‌ها دیده می‌شود.
در گوشه‌ای افتادند و به‌ حال خود می‌گریستند و آب می‌شوند.✖️ دو فعل اول مربوط به زمان گذشته و فعل سوم مربوط به زمان حال است.
یا
بار دیگر بغض گلویم را فشرد. مانند گرگی به جان گلویم افتاده و زیر دندان‌های تیزش، تکه‌تکه‌اش می‌کند. این بغض اثرات تنهایی که مانند سایه‌ای بر رویم افتاده‌، است. دیگر کسی را ندارم.✖️
و یا
پنجه‌های تیز و برنده و چانه قوی که به دندان‌های بزرگ سفیدش می‌آیند. صورت گرگ زیادی خشن و ترسناک بود. آب دهانم را از ترس قورت می‌دهم و تنها یک چیز در مغزم حک شده است.✖️
و...

• در متن داستان اشتباه املایی چندانی وجود ندارد اما ایرادات تایپی بسیار زیاد دیده می‌شوند:
می‌کاهید✖️ می‌کاست✔️
بخاطر✖️ به‌خاطر✔️
دود✖️ بخار✔️ هنگام سرما از دهان بخار بیرون می‌زند
زوره‌شان ✖️ زوزه‌شان✔️
کرگردن✖️ کرگدن✔️
اجرایم✖️ اجزایم✔️
تازست✖️ تازه‌ست✔️
راجب به✖️ راجع‌به✔️
اصلً✖️ اصلاً✔️
تحدید✖️ تهدید✔️
احقیرآمیز✖️ تحقیرآمیز✔️
بنگرید✖️ نگریست✔️
آذر دهنده✖️ آزاردهنده✔️
برخیزیدم✖️ برخاستم✔️
می‌نگرید✖️ می‌نگریست✔️
و...

• گاهی عبارات یا جملاتی که استفاده کرده‌اید کمی مبهم و گنگ هستند:
"نگاه تمسخر تیره‌اش" که احتمالا منظور شما نگاه تمسخرآمیز بوده است
"هر لحظه آماده است که پای مرا از زیر بکشد و در تاریکی سقوط کند" چه‌کسی قرار است سقوط کند من یا او؟!"چشم‌هایم پریده شده و تاری می‌بیند" پریده شدن چشم‌ها؟"باد سرد، درختان بلند را تکاپو می‌داد" واژه درست‌تر به‌جای تکاپو می‌تواند تکان باشد یا بنویسید: به تکاپو می‌انداخت
"چشم‌های تیره و گرگ از تاریکی شب بیرون می‌آید" ؟!!!"اشک از چشمان باریکم روی گونه‌های کم پشتم سرازیر گردید." کم‌پشت صفتی‌است که بیشتر به مقدار اشاره دارد، مثل موهای کم‌پشت. به‌نظر می‌رسد منظور شما گونه‌های لاغر یا استخوانی باشد
و...

نقاط قوت:
عنوان، مقدمه، آغاز، زاویه دید، بافت و لحن، تعلیق، شخصیت‌پردازی درونی و بیرونی

نقاط ضعف:
جلد، کشمکش‌های درونی و بیرونی، توصیفات و...

سخن آخر با نویسنده
دوست گرامی، معصومه عزیزم
از خوندن داستان زیبات بسیار لذت بردم. قطعا نوشتن یک داستان جنایی از یک ذهن خلاق برمیاد و من مطمئنم به‌خوبی از پسش برمیای
کافیه به مواردی که اشاره شد بیشتر دقت کنی.
برات آرزوی موفقیت می‌کنم عزیزدلم، قلمت مانا🌹
خیلی ممنون بابت نقد کامل و درستت تارا جان🌹
حتما به نکاتی که گفتی توجه می‌کنم و ویرایش می‌زنم.
خسته نباشی🤍
فقط راجب به خلاصه، مقدمه
زیاد متوجه نشدم، یعنی تغییرش بدم؟
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
خیلی ممنون بابت نقد کامل و درستت تارا جان🌹
حتما به نکاتی که گفتی توجه می‌کنم و ویرایش می‌زنم.
خسته نباشی🤍
فقط راجب به خلاصه، مقدمه
زیاد متوجه نشدم، یعنی تغییرش بدم؟
فدات عزیزدلم
به نظرم حیفه که بخوای کامل عوضشون کنی چون هر دوشون خیلی قشنگن
فقط یکی دو تا جمله‌شونو تغییر بدی که یکم جنایی‌تر بشن، کلمات یا عباراتی که به جنایت مربوط باشه توشون باشه کافیه عزیزدلم
 

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,984
مدال‌ها
2
فدات عزیزدلم
به نظرم حیفه که بخوای کامل عوضشون کنی چون هر دوشون خیلی قشنگن
فقط یکی دو تا جمله‌شونو تغییر بدی که یکم جنایی‌تر بشن، کلمات یا عباراتی که به جنایت مربوط باشه توشون باشه کافیه عزیزدلم
آها فهمیدم گلم
خیلی ممنون بابت زحمت تارا جان❤️
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین