به نام نویسنده روزگار
عنوان: از سه واژهی قلبی+ برای+ آراز تشکیل شده است با اینکه دو معنی از آن میتواند برداشت کرد؛ یکی قلبی که بار عشق و دوست داشتن دارد و ژانر عاشقانه را به تصویر میکشد و دیگری قلب واقعی که اتفاقی برای آراز بیوفتد و مربوط به پیوند قلب و غیره باشد که با توجه به اتفاق اول رمان که در اثر خبری که به او داده میشود سکته قلبی و ایست قلبی میکند این برداشت را هم میشود از این عنوان گرفت و سوالی که ایجاد میشود که منظور کدام یک از این دو حالت است، کشش کمی ایجاد میکند، اما از کلمات ساده و بسیار کلیشهای که بارها شاهد عنوانهای رمانهایی به نام آراز و قلب هستیم و در هر دو صورت کمی روال رمان را لو میدهد، بهتر است نام عنوان را تغییر دهید. نام عنوان نباید آشکار باشد و فاش کننده ایده اصلی نویسنده و میانه رمان و انتهای رمان باشد. درست است که از نام شخصیت اصلی گرفته شده، اما با توجه به جمله بودنش از کلمات ساده و پیش پا افتاده درست شده است. عنوان باید اسرارآمیز باشد مثلاً از کلمات ثقیلی که با گوش خواننده آشنا باشد و مفهوم را به او برساند استفاده کرد؛ چرا که این خلاقیت نویسنده را میرساند. با توجه به اینکه این عنوان ۷۰ تا ۸۰ درصد کلیشه میباشد. نویسنده باید نام عنوان را تغییر دهد.
ژانرها: از عاشقانه و تراژدی تشکیل شده است. ژانر عاشقانه در همان ابتدا از عشق آراز به خانوادهاش و علی که به دلیل فوت آرام دیگر تن به ازدواج نداده و بعداً عاشقانهای که احتمالاً میان آراز و دلارام ایجاد شود به چشم میخورد و قابل قبول است که با میانه در ارتباط بود. از ژانر درام به دلیل مشکلات احساسی و اجتماعی به دلیل اتفاقی که بین رعیت و خان و تصادفی که رخ داده و در اجتماع ممکن است اتفاق افتاده باشد هم میتوان استفاده کرد. هنوز ژانر تراژدی خاصی به چشم نمیخورد و نویسنده باید بداند با توجه به ژانر انتخابی تراژدی، این ژانر با مرگ و غم شخصیتهای اصلی به پایان میرسد.
جلد: جلد رمان تصویر مردی است که غمگین سر به زیر انداخته و با سیاه بودن و سایه بودنش غمگین بودن را نشان میدهد. راستش درست متوجه تصویر نشدم، اما با ریز بینی گویا در سر مرد تصویر کوچکی از زن و مرد که عاشقانه دست یکدیگر را گرفتهاند و در حال رقص میباشند و تفنگی به سمت آنها نشانه رفته به چشم میخورد که میتوان عاشقانه را در آن دید و تفنگی که ممکن است خبر از نشانه گرفتن شخصیت اصلی یعنی آراز باشد، اما بسیار مبهم است و باید تصویر را زوم میکردم تا درست بتوانم ببینم، اما با فونت و رنگ زیبایی نگارش شده است.
خلاصه: باید اندازه مناسبی داشته باشد که بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که اندازه مناسبی نداشت و رعایت نشده بود؛ همچنین خلاصه به دور از کلیشه و مبهم نبود و کل داستان را لو میدهد. خلاصه باید مبهم باشد و سرنخهای کوچکی از داستان را به خواننده بدهد تا خواننده تشویق به خواندن شود. بهتر است با استفاده از بازی با کلمات و آرایههای ادبی، خلاصه زیبا و مبهمی خلق کنید تا از جذابیت داستان کم نکند.
مقدمه: باید اندازه استاندارد داشته باشد و بین سه تا نه خط باشد که تا حدودی قابل قبول بود. نویسنده برای مقدمه از شعر بسیار زیبای سعدی استفاده کرده بود که با میانه و ژانرها در ارتباط بود و تصویر قشنگی را به رخ کشیده بود.
آغاز: از آنجایی شروع میشود که آراز از آسانسور خارج میشود و با شادی و دست زدن کارکنانش روبهرو میشود، اما به صورت سرد برخورد میکند همین برخورد و گفتههای علی که چرا آنقدر بیذوق است و سرد برخورد میکند و چرا گذشته را فراموش نکرده باعث کنجکاوی خواننده برای چنین برخوردی و دانستن گذشتهی مرموز میشود. اطلاعات در حد کافی بود، اما توصیف مکان و صدا و آواها بسیار کم بود و یا اصلاً وجود نداشت و امکان درک خواننده را از تجسم آن مکان و غیره کم میکرد. مثلاً در مورد شرکتشان توصیفات آنقدر کم بود که بنده به عنوان خواننده تصویر ذهنی از آن نداشتم. بهتر است اضافه شود تا قابل درک باشد و خواننده خود را در آن مکان و شخصیتها تصور کند.
میانه: تا حدودی به دور از کلیشه بود، اما به دلیل سیر تند رمان، اطلاعات و شخصیتها خیلی سریع وارد میشدند. نقطه اوج آنچنانی وجود نداشت تنها میشود تا اینجای داستان به همدستی سمانه و یاشار برای به دام انداختن دلارام اشاره کرد و قسمتی که آراز برای رهایی دلارام از زندان و نداشتن دیه پیشنهاد کار کردنش را در عمارت میدهد. نقطه اوج شورانگیز و شوکآور نبود شاید در آینده نویسنده بخواهد نقطه اوج عالیتر و شورانگیزتری وارد کند و خواننده را به وجد آورد و کشمکش و گرهگشایی بیشتر و ذوقبرانگیزتری را به چالش بکشد. پرش زمانی برای روایت کردن داستان از زبان آراز و دلارام به جا و به موقع بود، اما باید به نکتهای اشاره کنم و آن هم این است که هر پارت شامل چهل تا هشتاد خط است و برای جداسازی و پاراگرافبندی و روایت داستان برای چند روز بعد یا چند هفته یا چند سال باید با *** جدا کنید و پارت گذاری را در هر پارتی که میگذارید بر اساس همان تعداد خطوط گفته شده پارت اول و دوم بنامید نه اینکه وسط پارتی که گذاشتید دو پارت را در یک متن بیاورید.
لحن و بافت: دیالوگ و مونولوگ هر دو محاورهای بودند و به خوبی تا آخر پارت رعایت شده بود و این خود نقطه قوت داستان است، اما گاهی از کلمات ادبی استفاده شده بود که با یک ویرایش درست میشود.
سیر رمان: همانطور که قبلاً به آن اشاره کردم به دلیل توصیفات کم و شخصیت پردازیهای کم، سیر رمان به تندی پیش میرفت و اتفاقات پشت سر هم رقم میخورد و این از جذابیت رمان کم میکند بهتر است با اضافه کردن نکات گفته شده سیر را از روال تندی درآورید تا خواننده را گیج نکند و همچنین نقطه اوج به رمان را میان اتفاقات برای خواننده قویتر نشان دهد.
دیالوگها و مونولوگها: تناسب بین دیالوگ و مونولوگها رعایت شده بود، اما از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله استفاده نشده بود مثل: تعجب و علامت سوال، ویرگول و غیره... اکثراً جملهها حتی نقطه پایانی هم نداشتند و بدون علائم رها شده بود. دیالوگ هر شخصیت با دیگری متفاوت بود، اما گاهی خانواده دایی یعنی زندایی و سمانه با ثریا یک جور دیده میشد. اگر توصیف مونولوگها را بیشتر کنید اطلاعات بهتری به خواننده میداد.
شخصیت پردازی: به دور از کلیشه و غیرمستقیم بود، اما بسیار کم بود مثلاً من تا پارت آخر صفحه چهار هنوز هیچ یک از شخصیتها مثل رنگ مو یا حالتش، رنگ چشم و ابرو و لبها و حالتشان چه از شخصیتهای اصلی و چه دیگر شخصیتها نداشتم و این موضوع تجسم را برای خواننده کمرنگ میکرد. همچنین در توصیف و معرفی شخصیتها کم کاری کرده بودید و توقع داشتم به عنوان خواننده در مونولوگها از معرفی شخصیتها و آوردن شخصیت جدید مانند سید و بیبی و غیره بیشتر توضیح دهید و آرامآرام شخصیتها را وارد داستان کنید مثلاً بیشتر توضیح میدادید که باب آشنایی سید با آراز و حتی دلارام چگونه بوده است که با توجه به حرف و حدیثهایی که پشت سر دلارام و آراز بوده، سید آنقدر به آنها اطمینان دارد که او را پاکدامن میداند؛ اما دایی دلارام که فامیلش حساب میشود خلافش را عنوان میکند و باور دارد. نویسنده شخصیتها را باید گونهای معرفی کند و در دل داستان بیاورد که برای خواننده کاملاً قابل پذیر باشد. اما صفات اخلاقی شخصیتها با یکدیگر تناسب داشت مانند شخصیت جدی و تودار بودن و مغرور بودن آراز.
توصیف مکان: باید غیرمستقیم باشد که بود، اما کم بود و جای کار زیاد داشت. اینکه شما توصیف کنید که مثلاً گاو به یک درخت بسته شده بود تا اینکه بگوید گاو فلان رنگ با فلان جثه به تک درخت توت یا کاج یا هر چیزی که در میان دشت پر از فلان گیاه یا چمن بسته شده بود تصورش برای خواننده بهتر است یا مثلاً توصیف عمارت اینکه من بدانم مبلی که آراز روی آن مینشیند چه رنگی است یا طبقه بالا پلههایش مارپیچ است یا صاف، در جایجای روایت گفته شود درک خواننده و تجسمش را از آن موقعیت بهتر میکنید، بهتر است با وجود لوکیشنهای متفاوت حتی توصیف بیمارستان، موقعیتها را برای خواننده بیشتر زنده و تجسم کنید که خواننده آن مکان را جوری تصور کند که خود را در آن موقعیت به صورت زنده ببیند و در دل داستان قرار بگیرد. یا مثلاً وقتی میگوید(⬅️آراز کتش را روی فلان چیز انداخت، وقتی بنویسید آراز کت چرم اسپرت مشکیاش را روی دستهی صندلی راحتی چوبی انداخت) یا هر توصیف دیگری تجسم و درکش برای خواننده بهتر میشود. اینگونه روال رمان هم به سرعت پیش نمیرود.
تصور صدا و آواها: بسیار کم بود یا اصلاً وجود نداشت. مثل زیر و بم تن صدا یا حالت ترسیده و خشمگین و همچنین آوای محیط مثل: پیجر بیمارستان، صدای قیژ درب، صدای آهنگ لایت یا تند موبایل، صدای پرنده و گاو و خشخش برگ و غیره.
توصیف احساسات: وجود داشت اما جای کار زیاد داشت، مثلاً جایی که دلارام گیر افتاده بود و اینجا توصیف ترس باید جوری بود که خواننده هم دچار دلهره و ترس با دلارام میشد یا احساساتش در مورد مرگ پدر و مادر برای دختری که تنها شده و زیر دست دایی و زندایی ظالمش بزرگ شده کم بود و حتی احساسات آراز و علی در مورد نوعروس فوت شدهاش یا گریهها و شیونهای ثریا برای پسر داخل بیمارستانش و این باعث میشود خواننده نتواند موقعیت و احساس آن لحظه را درک کند.
زاویه دید: در طول داستان نویسنده از اول شخص استفاده کرده بود و حتی با وجود اینکه از زبان شخصیت دیگر گفته شده بود تا آخر به خوبی حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.
کشمکش و تعلیق: تعلیق در واقع جویا شدن حال آراز و تلفنی که به او در مورد علت تصادف خانوادهاش میشود و همچنین آوردن نام خاتون و بعد سکته قلبی که در پی دارد و تشویق رفتنش به ایران از سوی علی، سوالات و کنجکاویهای لازم را برای خواننده ایجاد میکند تا خواننده برای خواندن رمان ترغیب پیدا کند و تمایلش برای خواندن بیشتر شود.
کشمش بیرونی: همان بحثهای فیزیکی و دعواهای شخصیتها با هم است مثل دعوای دلارام با آراز برای سه سال پیش برای آن شب و حتی سمانه و مادرش با او و همچنین آراز با یاشار و اهالی برای آن اتفاق و یا محمد پسر دایی دلارام برای به دست آوردنش، که نویسنده چالشهایش را به خوبی در این درگیریها برای ذهن خواننده ایجاد کرده بود و ذهن را درگیر و تشویق به خواندن ادامه رمان میکرد.
کشمکش درونی: در واقع حالت درونی ذهن شخصیتهاست مثل افکار ضد و نقیض دلارام برای آراز و همچنین مشغلههای فکری آراز با خودش در مورد خانواده و در آخر برای مهم بودن یا نبودن و اهمیت دادن و ندادن به دلارامی که از نظر بقیه رعیتی بیش نیست، اما من به عنوان خواننده دوست داشتم این کشش درونی بیشتر بود تا بتوانم با شخصیتها بیشتر همزاد پنداری کنم و سر از احوالات آنها بیشتر دربیاورم.
ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. ایده در واقع علت جویا شدن تصادف خانواده آراز و انتقامی است که از آن صحبت میکند و همچنین دختری است که در طول نقد به آن بارها اشاره کردم. تا اینجای رمان ایده به نظر میرسد تکراری است ما بارها شاهد این انتقامجویی و حتی درگیری دختر فقیر با خانوادهی پسر ثروتمند و خانزاده و وادار کردن دختر برای کار کردن در عمارتشان و حتی عاشق شدنشان و رقیب عشقی مانند محمد یا یاسمن و غیره بودهایم مگر اینکه نویسنده در آینده چیز دیگری مدنظرش باشد و با اتفاق عجیب، ایده را از بقیه ایدههای تکراری و کلیشهای جدا کند و خواننده را سوپرایز کند.
ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی از علایم نگارشی مانند تعجب، سوال و... بسیار دیده میشود که باید ویرایش شود. ⬅️مثلاً جملهها اگر تعجب و سوال ندارد باید حتماً نقطه پایانی گرفته شود که مشخص شود جمله ادامه ندارد.
⬅️ کلماتی که تنوین دارند باید حتماً گذاشته شود و شکل درستی بگیرند مثل: واقعاً، حتماً.
⬅️فعلهایی که (می) میگیرند یا کلماتی مانند: بیاحساس با نیم فاصله بگیرند.
نقاط قوت: مقدمه، ژانرها، تناسب دیالوگ و مونولوگ، زاویه دید، کشمکش و تعلیق، لحن و بافت.
نقاط ضعف: عنوان، خلاصه، توصیف مکان، توصیف احساسات، شخصیتپردازی، توصیف آوا و صداها، میانه، سیر رمان، ایده و پیرنگ و ایرادات نگارشی.
سخن منتقد: عاطفه عزیزم، من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. قطعاً با پرداختن به نکات گفته شده رمان قشنگی ارائه میدید و بنده هر کمکی از دستم بربیاد دریغ نمیکنم. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@Atefe۹4