جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد شورا | نبض سایه‌ی خاکستر (جلد دوم منطقه‌ی آشوب)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط ROKH با نام نقد شورا | نبض سایه‌ی خاکستر (جلد دوم منطقه‌ی آشوب) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 127 بازدید, 7 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | نبض سایه‌ی خاکستر (جلد دوم منطقه‌ی آشوب)
نویسنده موضوع ROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ROKH
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
عنوان: نبض سایه‌ی خاکستر (جلد دوم منطقه‌ی آشوب)
ژانر: فانتزی، تریلر، درام، عاشقانه
نویسنده: @Rasha_S

عضو گپ نظارت: (8)S.O.W

خلاصه: هیچ حقیقتی در نگاه اول زنده نمی‌ماند.
میان خاکسترِ آنچه سوخته، چیزی هنوز زنده است.
نام‌ها پاک شده‌اند، صداها خاموش‌اند، و تنها نشانه‌ها باقی مانده‌اند؛ نشانه‌هایی که کسی نباید دنبالش برود.
اما وقتی مرز بین دشمن و نجات‌دهنده محو شود، چه کسی هنوز گناهکار است؟
سکوت، وفاداری، و عشقی که از دل تاریکی سر برمی‌آورد... !
شاید این فقط آغاز باشد.

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
1000041292.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@Rasha_S

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ROKH

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@ROKH
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
باسم رب
نقد شورا
رمان: نبض سایه‌ی خاکستر (جلد دوم منطقه‌ی آشوب)
نوشته @Rasha_S

· عنوان:
عنوان نبض سایه‌ی خاکستر از سه کلمه تشکیل شده که حجمی مناسب دارد. نبض به معنی جنبیدن رگ یا تپش است، سایه به معنی محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم در برابر نور به وجود می‌آید و خاکستر به معنی باقی‌مانده جامد و پودری‌شکلی‌ست که پس از سوختن کامل مواد آلی مانند چوب، زغال، و گیاهان باقی می‌ماند.
نبض سایه‌ی خاکستر در کنار هم، مفهوم زنده بودن چیزی زیر خاکستر را می‌دهد و می‌تواند به آتشی اشاره کند که هنوز زیر خاکستر داغ است و می‌تواند دوباره برپا شود؛ از این رو مفهوم این را می‌رساند که پایان، آخرِ کار نبوده و هنوز توانایی احیای چیزی وجود دارد. لودهنده نیست، با محتوای رمان همخوانی دارد و احتمال می‌رود به این اشاره داشته باشد که پس از مرگ شخصیت‌های جلد یک، همه‌چیز تمام نشده و از خاکستر، آتشی تازه برخواهد خاست.
عنوان تکراری نیست، کلیشه‌‌ی آن ۶۰ درصد است که بیشتر به‌خاطر استفاده از کلمات نبض و سایه می‌باشد و پیشنهاد می‌شود نویسنده برای این کلمات مترادفی برگزیند.
نبض سایه‌ی خاکستر با ژانرهای تریلر و درام همخوانی دارد و با عاشقانه نسبت کم‌رنگی دارد، اما با فانتزی همخوانی دیده نمی‌شود و از آن‌جا که فانتزی ژانر غالب اثر شماست، پیشنهاد تغییر عنوان و همخوان شدن آن با ژانرها می‌رود. با خلاصه و مقدمه تناسب واضحی دارد.

· ژانرها:
ژانرهای منتخب نویسنده به ترتیب فانتزی، تریلر، درام و عاشقانه بوده‌اند که ژانر غالب فانتزی برگزیده شده‌است. معمولاً در داستان‌های پساقیامتی که اتفاقی به کل زمین را دگرگون کرده‌است، ژانر علمی‌تخیلی پیشنهاد می‌شود، اما رمان به جنبه‌ی علمی قضیه نپرداخته و بیشتر روی تخیلی تمرکز کرده‌است، پس ژانر فانتزی انتخاب مناسبی می‌باشد و در کلِ رمان حاکم است.
ژانر تریلر و درام نیز به‌خوبی با درگیری‌های مختلف، جنگیدن با موجودات غیرطبیعی و تنش احساسی بالا میان افراد دیده می‌شود و انتخاب‌های مناسبی بوده‌اند. ژانر عاشقانه هنوز به چشم نمی‌خورد؛ اما گمان می‌رود که این ژانر با بیشتر شدن ارتباط میان سانیار و دختر چشم‌عسلی مرموز، به میدان بیاید.

· خلاصه:
خلاصه با لحنی ادبی نوشته شده و ۹ خط است که در حد استاندارد ۳ تا ۹ خط می‌باشد. جزئیاتی از محتوا به‌صورت غیرمستقیم در آن به چشم می‌خورد، اما استفاده از جملاتی مانند "عشقی که از دل تاریکی سر بر می‌آورد" و "محو شدن مرز بین دشمن و نجات‌دهنده"، امری کلیشه‌ای‌ست و پیشنهاد می‌شود نویسنده گرامی از جملات نوین و استعاره‌های نو برای خلاصه استفاده کند.
لودهنده نیست و با استفاده از ابهامی مناسب نوشته شده‌است. با ژانر تریلر، درام و عاشقانه همخوانی دارد اما همخوانی با ژانر فانتزی در آن دیده نمی‌شود که باید اصلاح شود. با مقدمه و محتوای رمان تناسبی واضح دارد.

· جلد:
تصویر جلد دختر و پسری را نشان می‌دهد که پشت به مخاطب، کنار هم روبه‌روی دیواری سیاه ایستاده‌اند. لباس‌های تیره‌ای به تن دارند که با رنگ دیوار تقریباً یکی شده‌است و از بالای دیوار، به منظره‌ی خارج از آن می‌نگرند که کاخ‌هایی سر به فلک کشیده و خانه‌هایی درحال سوختن را نشان می‌دهد. همچنین گلوله‌ی آتشینی از گوشه‌ی بالا سمت چپ تصویر درحال شلیک شدن است. آسمان به رنگ نارنجی درآمده و جرقه‌های سوختن خانه‌ها به آن بلند شده. عنوان جلد با بافتی فلزی، ترکیب رنگی خاکستری و نارنجی کم‌رنگ که متناسب با تصویر است و الکتریسیته‌ای که به دور آن پیچیده، میان دختر و پسر قرار داده شده و فونتی واضح دارد.
تصویر با محتوا ارتباط دارد و می‌توان پسر را سانیار و دختر را دختر بی‌نام و چشم‌عسلی دانست. همچنین دنیای خارج از دیوارها و فضایی این‌چنین آشفته، هرچند هنوز وارد رمان نشده اما انتظار می‌رود که این صحنه‌ای از آینده‌ی رمان باشد. با ژانر فانتزی به‌علت کاخ‌ها و فضای فراطبیعی، با ژانر تریلر و درام به‌علت هرج و مرج، آشفتگی فضا و رنگ‌های تیره و با ژانر عاشقانه، به‌علت در کنار هم بودن این دو فرد و فاصله‌ی نزدیک آن ها به هم (همچنین دست پسر که تقریباً در کنار دست دختر قرار دارد) تناسب دارد.
نوشته‌ی بالای تصویر "وقتی سایه‌ها به خاکستر می‌نشینند، نبض زندگی دوباره می‌تپد" با عنوان و محتوای رمان تناسب واضحی دارد و همچنین با درام، تریلر و عاشقانه مرتبط است، اما با فانتزی تناسب واضحی دیده نمی‌شود.

· مقدمه:
مقدمه با لحنی ادبی و توسط نویسنده نوشته شده. ۸ خط است که با حد استاندارد ۳ تا ۹ خط مطابقت دارد. ابهام خوبی دارد و بدون لودهندگی داستان، مخاطب را برای خواندن آن کنجکاو می‌کند. کلیشه‌ی چندانی در آن دیده نمی‌شود، به‌جز "رقص زندگی و مرگ". مقدمه با محتوای رمان مرتبط است و با ژانرهای تریلر و درام نسبتی واضح و با فانتزی و عاشقانه نیز نسبت کم‌رنگی دارد.

· آغاز:
در آغاز رمان، وارد خوابِ شخصیت اصلی رمان می‌شویم. او خودِ شش‌ساله‌اش را خوشحال و خندان در دشتی سرسبز می‌بیند که ناگهان بوی خاکستر می‌پیچد و موجودی بی‌چهره پدیدار می‌شود تا پسر را بگیرد. سانیار به‌سرعت به‌طرف پسر می‌رود، اما پیش از آنکه به او برسد از خواب می‌پرد. پس از تلاشی برای آرام کردن خود، از اتاق بیرون می‌رود و در آنجا شخصیت‌های آرین و سهراب وارد داستان می‌شوند. آرین، برادر آروین (شخصیت اصلی جلد یک) است که پس از فرار از آنجا، سرنوشت نامعلومی داشت و حال، زنده بودن او معلوم می‌گردد. مشخص می‌شود که آرین، سهراب و سانیار خارج از دیوارها و با آزادها زندگی می‌کنند و اجباراً به دیوارنشین‌ها باج می‌دهند و باقی مناطق نیز از این حمایت می‌کنند. همچنین مشخص می‌شود که از زمان پایان تراژیک آروین و همراهانش، ۲۴سال سپری شده.
سهراب و سانیار بیرون می‌روند تا برای رسیدن دیوارنشین‌ها آماده شوند. پس از رسیدن آن‌ها، رجبی که فرمانده‌ی آن گروه است و مسئول مالیات‌گیری از آزادها، با سخت‌گیری سانیار را تهدید می‌کند و فضای آن‌جا به‌شدت سنگین می‌شود. سانیار و سهراب کودکی را از مورد هدف خشم سربازان قرار گرفتن نجات می‌دهند و سربازان به‌سرعت کیسه‌های دست‌رنج آزادها را توی ماشین‌هایشان جا می‌دهند. سپس سانیار که قرار است برای تهیه‌ی مایحتاج آزادها به درون دیوارها برود، سوار ماشین می‌شود و شروع به حرکت به‌سمت منطقه‌ی پنجم می‌کنند.
آغاز رمان با کلیشه‌ی خاصی شروع نشده و از خواب پریدن شخصیت اصلی نیز به شکل کلیشه‌ای آورده نشده، بلکه با دلیلِ قبلی بوده‌است‌. توضیحات بیش از حدی در اوایل داستان دیده نشد و اطلاعات به‌خوبی در سراسر آن پخش شده‌اند.
آغاز با ایجاد کردن چند تعلیق قوی، مخاطب را به خواندن ادامه‌ی رمان جلب می‌کند. آرین پیش آزادها چکار می‌کند؟ چه بر سر رابین آمده‌است؟ در ۲۴سالی که از آن واقعه گذشته، چه تغییراتی رخ داده‌است؟ سانیار کیست؟ سهراب کیست؟ قرار است چه بر سر سانیار بیاید؟ و... .
آغاز شخصیت‌پردازی خوب و غیرمستقیمی از سانیار، سهراب و آرین دارد. سهراب به‌نسبت زودجو‌ش‌تر است و نظراتی دارد که بر اساس حس نفرت قلبی و خشمش نسبت به دیوارنشینان بیان می‌شوند و بیشتر به زور فکر می‌کند تا به عقل. آرین رک و پوست‌کنده حرف می‌زند، سعی می‌کند برای سهراب توضیحات منطقی بیاورد و بین سهراب و سانیار، میانجی‌گری می‌کند‌. سانیار ترجیح می‌دهد از بحث‌ها جدا باشد، تودار است و هرجا که لازم است، زبانش را نگه می‌دارد و به فکر آینده‌ی مردمش است.
توصیفات مکان گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم آورده شده‌اند.
مثال مستقیم:
دشت، سبز بود. باد نرم از لا‌به‌لای علف‌ها می‌گذشت و آفتاب، گرم و بی‌صدا روی پوستش می‌نشست.
سرم رو بالا گرفتم و به آسمون تیره چشم دوختم. انگار خورشید با خساست نفسش رو حبس کرده‌بود.
باد تغییر کرد. انگار توی یک لحظه از گرمای ظهر تابستون به سوختن بین شعله‌های آتیش کشیده شده‌بودیم.
مثال غیرمستقیم:
روی تخت نشستم و به ترک بزرگ روی دیوار که نور خورشید با تمام قدرت اون رو بهم نشون می‌داد، خیره شدم. صدای حرکت آروم پره‌های پنکه‌ی آویزون از سقف سیاه شده، تنها چیزی بود که سکوت رو می‌شکست و حواسم رو از کوبش محکم قلبم به سی*ن*ه‌م پرت می‌کرد.

همچنین توصیفات آوایی و احساسی و کشمکش‌های درونی و بیرونی، همه وجود دارند و به‌صورتی غیرمستقیم و باورپذیر آورده شده‌اند که پوئن مثبتی به شمار می‌رود.

· میانه:
در میانه اوج‌های ریز و درشتی وجود دارد (پیدا شدن خنجر آلفا توسط سانیار، دفاع دختر چشم‌عسلی از سانیار، مکالمه‌ی سانیار و آروین و...) که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به جمع‌آوری آزادهای جوان و به کارگیری آنان به‌عنوان نیرو توسط منطقه‌ی پنجم اشاره کرد. این اوج چندان کلیشه‌ای نیست.
اوج به‌خوبی با استفاده از توصیفات مناسب و کشمکش‌های مناسب پرداخته شده و نویسنده با شخصیت‌پردازی مناسب برای کاراکترهای رمان، به آن جان بخشیده‌است. قلم نویسنده نیز در القای جدیت اوج تأثیر داشته و احساسات را به‌خوبی منتقل می‌کند، هرچند گاهی اوقات توصیفات مستقیم شده که در رکن توصیفات صحنه به آن خواهیم پرداخت.

· لحن و بافت:
لحن دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها محاوره‌ی ساده است که در تمامی پارت‌ها به‌خوبی رعایت شده و پرش لحنی دیده نمی‌شود. اصولاً در رمانی با بافت و ژانرهایی جدی، از لحن محاوره برای مونولوگ استفاده نمی‌شود، اما نویسنده توانسته جدیتی که در سیر رمان لازم است را با مونولوگ محاوره القا کند و از این رو لزومی به تغییر لحن رمان نیست.
در بافت رمان تعدادی انفصال دیده شد که در زیر آورده شده و باید اصلاح شوند:
خودم بودم. شش‌ساله، با پیرهنی که همیشه گِلی بود و خنده‌ای که هنوز دنیا رو نشکسته‌بود.
از دور نگاهش می‌کردم؛ بی‌صدا و با حسرتی که به خاطر تموم شدن دنیای سفید کودکیم توی چشم‌هام داشتم.❌️
خودم بودم. شش‌ساله، با پیرهنی که همیشه گِلی بود و خنده‌ای که هنوز دنیا رو نشکسته‌بود. از دور نگاهش می‌کردم؛ بی‌صدا و با حسرتی که به خاطر تموم شدن دنیای سفید کودکیم توی چشم‌هام داشتم.✅️
بوی خاکستر پیچید. دود از بینن علف‌ها بالا رفت و کودک وایساد. با چشم‌هایی پر از ترس، به نقطه‌ای نامعلوم خیره شد.
و اونجا، درست پشت سرش چیزی توی سایه‌ها وایساده‌بود؛ بی‌چهره و با دست‌هایی که برای گرفتن پسر بچه دراز شده‌بودن، ❌️
بوی خاکستر پیچید. دود از بینن علف‌ها بالا رفت و کودک وایساد. با چشم‌هایی پر از ترس، به نقطه‌ای نامعلوم خیره شد و اونجا، درست پشت سرش چیزی توی سایه‌ها وایساده‌بود؛ بی‌چهره و با دست‌هایی که برای گرفتن پسر بچه دراز شده‌بودن، ✅️
نه از خواب، که انگار از خودم بیدار شده‌بود و بهم چسبیده‌بود.
حس عجیبی داشتم. ضربان قلبم بالا رفته‌بود و حرکت قطرات عرق از روی پیشونی به‌سمت ابروهام رو حس می‌کردم.
انگار اون پسر به امید رسیدن قدم‌هام بهش، هنوز جایی توی دشت منتظرم بود. ❌️
نه از خواب، که انگار از خودم بیدار شده‌بود و بهم چسبیده‌بود. حس عجیبی داشتم. ضربان قلبم بالا رفته‌بود و حرکت قطرات عرق از روی پیشونی به‌سمت ابروهام رو حس می‌کردم. انگار اون پسر به امید رسیدن قدم‌هام بهش، هنوز جایی توی دشت منتظرم بود. ✅️
چند قدمی بیشتر برنداشته‌بودم که با صدای همهمه‌ای که از میدون بزرگ پایگاه میومد، به قدم‌هام سرعت بخشیدم. جلو رفتم و با دست مردم فشرده‌ی دور میدون رو از سر راهم کنار زدم.
زن و مردی توی دهه‌ی پنجم زندگیشون، با پوست تیره و آفتاب‌سوخته کنار وسایل زیادی که روی چمن‌های توی میدون ریخته‌بودن، وایستاده‌بودن و توجه مردم رو با صدای بلند به اجناس جلب می‌کردن.❌️
چند قدمی بیشتر برنداشته‌بودم که با صدای همهمه‌ای که از میدون بزرگ پایگاه میومد، به قدم‌هام سرعت بخشیدم. جلو رفتم و با دست مردم فشرده‌ی دور میدون رو از سر راهم کنار زدم. زن و مردی توی دهه‌ی پنجم زندگیشون، با پوست تیره و آفتاب‌سوخته کنار وسایل زیادی که روی چمن‌های توی میدون ریخته‌بودن، وایستاده‌بودن و توجه مردم رو با صدای بلند به اجناس جلب می‌کردن.✅️
مأمور بعد از مطمئن شدن از خالی بودن جیب‌ها و لباس‌هام، ازم فاصله گرفت.
لبخند کوچیکی زدم.❌️
مأمور بعد از مطمئن شدن از خالی بودن جیب‌ها و لباس‌هام، ازم فاصله گرفت. لبخند کوچیکی زدم.✅️
شونه‌ای بالا انداختم و با ذهنی درگیر، از دروازه‌ها رد شدم.
صدای برخورد فلز سنگین درها به هم، باعث شد با حرص زیر لب زمزمه کنم:❌️
شونه‌ای بالا انداختم و با ذهنی درگیر، از دروازه‌ها رد شدم. صدای برخورد فلز سنگین درها به هم، باعث شد با حرص زیر لب زمزمه کنم:✅️
زنجیری دور دست و پاهام وصل شد و من رو به صف طولانی اضافه کرد.
بین صداهای التماس‌واری که عاجزانه درخواست آزادی بچه‌هاشون رو داشتن، نگاهم روی آرین قفل شد.❌️
زنجیری دور دست و پاهام وصل شد و من رو به صف طولانی اضافه کرد. بین صداهای التماس‌واری که عاجزانه درخواست آزادی بچه‌هاشون رو داشتن، نگاهم روی آرین قفل شد.✅️
صدای اطاعتشون بلند شد که در ماشین رو گرفت و سوار شد. ماشین با صدای بلندی از جا کنده شد و ازمون دور شد.
خیره به رد چرخ‌ها که سبزه‌ها رو له کرده‌بود مونده‌بودم که سهراب کنار گوشم زمزمه کرد:❌️
صدای اطاعتشون بلند شد که در ماشین رو گرفت و سوار شد. ماشین با صدای بلندی از جا کنده شد و ازمون دور شد. خیره به رد چرخ‌ها که سبزه‌ها رو له کرده‌بود مونده‌بودم که سهراب کنار گوشم زمزمه کرد:✅️
*تکرار زیاد فعل "شد" در پاراگراف.
مطمئن بودم قبلاً لبش پاره شده‌بوده.
قدمی به‌طرفم برداشت و با چشم‌های ریز و متمرکز شده، توی صورتم خیره شد.❌️
مطمئن بودم قبلاً لبش پاره شده‌بوده. قدمی به‌طرفم برداشت و با چشم‌های ریز و متمرکز شده، توی صورتم خیره شد.✅️

📝 توجه داشته باشید که چنین فاصله‌گذاری در خطوط رمان تنها زمانی مجاز است که پاراگراف طولانی شده باشد (حدأقل شش_هفت خط) و نیاز به تغییر موضوع باشد. در رمان شما از تمامی فاصله‌گذاری‌ها ایراد گرفته نشد زیرا پیرو این قاعده بودند، اما برخی بسیار کوتاه بودند که ایرادگیری شده.

· سیر رمان:
سیر رمان متعادل پیش می‌رود، نه آنقدر کند که مخاطب را دل‌زده کند و نه آنقدر تند که به مخاطب فرصت پردازش و هضم مطلب را ندهد. استفاده از توصیفات و تعلیق‌های به‌جا، به جلو بردن سیر رمان کمک کرده و خواننده را به ادامه‌ی خواندن مشتاق می‌کند. همچنین شخصیت‌ها به آرامی به رمان اضافه می‌شوند تا فرصت آشنایی با تمامی آن‌ها برای مخاطب فراهم باشد.
ایرادی در باورپذیری سیر رمان دیده نشد.

· دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
تناسب میان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها عمدتاً رعایت شده. در برخی قسمت‌ها به‌علت آمدن توضیحاتی توسط سانیار، رمان به‌سوی مونولوگ‌محوری رفته‌بود اما بلافاصله با آمدن چند دیالوگ این امر اصلاح گردیده و مشکلی از لحاظ تناسب ایجاد نشده‌بود. گفتگوها نیز با هدف در رمان آمده‌اند و اطلاعات مفیدی به مخاطب می‌دهند. علائم نگارشی و نیم‌فاصله‌ها اکثراً به‌خوبی و با دقت زیادی رعایت شده‌اند و چند مورد ایرادی که دیده شد در رکن ایرادات نگارشی بیان می‌شود.

· شخصیت‌پردازی:
الف. شخصیت‌پردازی بیرونی:
شخصیت‌پردازی بیرونی شامل توصیف ظاهر شخصیت‌هاست. در رمان این امر اکثراً به‌صورت غیرمستقیم و پراکنده در سراسر متن صورت گرفته‌است که پوئن مثبتی به‌شمار می‌رود. با این‌حال اکثر اطلاعاتی که اکنون از شخصیت‌ها در دست است به رنگ، اندازه‌ی مو، ته‌ریش و گاهاً رنگ چشم محدود می‌شود که بهتر است نویسنده‌ی گرامی با بسط دادن این توصیفات در آینده، تصویر کامل‌تری از شخصیت‌ها را در ذهن مخاطب رقم بزند و جزئیات بیشتری از شخصیت‌ها بیان شود که مختص خودِ آن‌ها باشد.
توصیفات شخصیت‌ها کلیشه نبود و با پس‌زمینه و اطلاعاتی که از آن‌ها در دست بود همخوانی داشت، به‌عنوان مثال به موهای جوگندمی آروین اشاره شده که با توجه به گذشت ۲۴سال از آن واقعه، با سن او همخوانی دارد.
توصیف غیرمستقیم و خوب:
دست‌های لرزون و چروکش رو بالا آورد و خواست چیزی بگه که مرد ابروهای پهن و مشکی‌رنگش رو به هم نزدیک کرد.
توصیف مستقیم:
زن و مردی توی دهه‌ی پنجم زندگیشون، با پوست تیره و آفتاب‌سوخته کنار وسایل زیادی که روی چمن‌های توی میدون ریخته‌بودن، وایستاده‌بودن و توجه مردم رو با صدای بلند به اجناس جلب می‌کردن.

ب. شخصیت‌پردازی درونی:

شخصیت‌پردازی درونی شامل پردازش به اخلاق، رفتار و حالات شخصیت‌ها می‌شود‌. نویسنده همانند آغاز رمان، در باقی رمان نیز در این زمینه قوی عمل کرده‌است و بدون توضیح مستقیم رفتار یک شخصیت (مثال: فلانی آدم عصبانی‌ای بود) آن رفتار را در کنش و واکنش‌های شخصیت نمایان ساخته‌است. (مثال: سهراب آدم زودجوش و تندخویی‌ست که سریع قضاوت می‌کند، اما در برابر منطق سریع از جبهه‌ی خود پایین می‌آید.)
تنها ایراد این نوع شخصیت‌پردازی، ارائه‌ی توصیفات احساسی مستقیم است (مثال: با گیجی نگاهش کردم.) که در رکن توصیفات صحنه به آن پرداخته خواهد شد.
شخصیت‌ها ملموس و باورپذیرند و مخاطب به‌خوبی می‌تواند با طرز تفکر آن‌ها و کارهایشان همذات‌پنداری کند.

· توصیفات صحنه:
توصیفات مکان:
اکثراً به‌صورت کلی انجام شده‌بود. گاهاً غیرمستقیم بود و گاهاً مستقیم؛ پیشنهاد می‌شود نویسنده با بسط دادن توضیحات برخی اماکن و غیرمستقیم ساختن توصیفات مستقیم، رنگ تازه‌ای به فضای رمان ببخشد.
توصیف مستقیم:
تورهای ضخیم، قطور و از جنس فلز سرتاسر ماشین رو پوشونده‌بود و هیچ راه نفوذی برای مهاجم‌ها نذاشته‌بود.
ساختمون‌های کوتاه و بلندی که قدمتشون به بیش از ۳۰ سال می‌رسید، برای دهه‌ها متروک مونده‌بودن و حالا چیزی جز سنگ‌نماهای شکسته و زیر خزه پنهان شده، ازشون نمونده‌بود. محو تماشا بودم که حرکت چیزی از گوشه‌ی چشم نظرم رو جلب کرد. سگی سیاه‌رنگ با چشم‌های قرمز پشت دیوار یه خونه‌ی متروک دو طبقه پنهون شده‌بود و نگاهمون می‌کرد.
توصیف غیرمستقیم:
بدون توجه به لکه‌های روغن سیاه کف ماشین، نشستم و به یکی از کیسه‌ها تکیه دادم. از بین میله‌های آهنی که شیشه رو پوشش داده‌بودن، نگاهم به سربازهایی خورد که قرار بود مثل همیشه مسیر زندگی آزادها تا پایگاه رو پیاده طی کنن.

جاهایی مثل میدان بزرگ پایگاه بهتر بود که توصیف بیشتری داشته باشد. اکثر جاها یک توصیف کلی دارند و در مواردی به جزئیات نیز پرداخته شده، اما توصیف معمولاً به کلیات محدود شده که باید در آینده بیشتر بسط داده شود تا مخاطب ایده‌ی واضح‌تری از اماکن رمان پیدا کند.
توصیف مکانی خوب و بهره‌گیری از حس بویایی:
نگاهم رو ازشون گرفتم و زیر نور قرمز خورشید درحال غروب که اطرافمون رو با خودش هم‌رنگ کرده‌بود، به‌طرف خونه حرکت کردم. با قدم‌های بلند خودشون رو بهم رسوندن و توی سکوت، مسیر نیم‌ساعته رو طی کردیم.
با جلو بردن دستم و هول دادن حفاظ‌های چوبی، وارد قبیله‌ی آزادها شدم.
در جواب تشکرشون، لبخندی زدم و با عبور از کنار صف منتظر وسایل، قدم‌هام رو به‌طرف ساختمون قدیمی و سیمانی برداشتم. دستم رو از بین تیکه‌های بزرگ و کوچیک شیشه‌ی شکسته‌ی در داخل بردم و قفل رو باز کردم. در رو هول دادم و باعجله پله‌ها رو یکی‌درمیون بالا رفتم.
جلوی پاگرد وایستادم و دستم رو توی جیبم فرو کردم. کارت قدیمی‌ای رو بیرون کشیدم و با فشار دادن توی شیار در، زبونه رو کنار زدم و در رو باز کردم. کفش‌های گلی و کثیفم رو از پاهام بیرون کشیدم و وارد خونه شدم. نفس عمیقی کشیدم که بوی نم توی بینیم پیچید و باعث شد از کارم پشیمون بشم.


توصیفات آوایی و صدایی:
به‌خوبی در سراسر رمان در جاهای مناسب به چشم می‌خورد و غیرمستقیم آورده شده‌بود. چند مثال:
توصیف آوایی خوب:
قیمت رو به قدری آروم گفت که به سختی از بین همهمه‌ها متوجه شدم و دستم رو توی جیب شلوارم فرو کردم.
سعی کردم صدای پرغرورش رو به کمک خش‌خش علف‌ها نادیده بگیرم؛ هرچند پوزخندش بهم ثابت کرد تلاشم موفقیت‌آمیز نبوده.

تنها یک مورد نیاز به توصیف آوایی بیشتر دیده شد:
کوبیده شدن چیزی به زمین کنارم، باعث شد از فکر خارج بشم. به کنار پام نگاه کردم و با دیدن سنگ نمایی که به هزاران تیکه تقسیم شده‌بود، اخم کردم. به ساختمون پشت سرم نگاه کردم و با دیدن سنگ‌های بزرگی که از کنار پنجره‌ی طبقه‌ی آخر تقریباً کنده شده‌بودن و آماده‌ی سقوط بودن، با عجله خودم رو به جلو پرت کردم و از ساختمون کرمی و نابود شده، فاصله گرفتم. سنگ روی زمین فرود اومد و تیکه‌هاش به اطراف پرتاب شدن.
در متن بالا، با خواندن پرتاب شدن سنگ‌ها و قطعه‌قطعه شدن آن‌ها، توقع شنیدن صدای شکستگی یا برخورد می‌رود.

توصیفات احساسات و هیجان‌ها:
در تمامی رمان وجود داشت و اکثراً دارای پردازش خوبی بود، هرچند توصیفات مستقیم چندین‌بار به چشم خوردند. توصیفات مستقیم احساسی، اطلاع‌رسانی کردن احساس شخصیت به‌صورت خبری است و توضیح یا نشانه‌ای به دنبال ندارد تا مخاطب آن را حس و لمس کند.
مثال مستقیم از متن رمان:
متعجب و عصبانی نگاهم کرد.

چه چیزی باعث این برداشت شده؟ آیا شخصیت با چشمانی گرد و اخم‌هایی در هم به سانیار نگریسته‌است؟ با توضیح این‌چنین مواردی، مستقیم بودن توصیف از بین می‌رود و به‌جای مخابره شدن این پیام به مخاطب، خودِ او از متن چنین برداشتی خواهد کرد.

· زاویه دید:
زاویه دید رمان اول‌شخص است که در تمامی پارت‌ها رعایت شده و بین یکی_دو شخصیت در گردش است. هیچ پرش زاویه دید دیده نمی‌شود که پوئن مثبتی برای رمان به حساب می‌آید. با ژانرها متناسب است، از آن‌جا که داستان را بیشتر از زاویه دید سانیار خواهیم دید، اتفاقات را همزمان با او تجربه خواهیم کرد و سطح دانسته‌هایمان درمورد اسرار منطقه‌ی پنجم با او یکی‌ست.

· کشمکش و تعلیق:
تعلیق:
در رمان تعلیق‌های ریز و درشت بسیاری مطرح شده که می‌توان از میان آنان به چند مورد اشاره کرد: هدف شایان از اجیر کردن آزادهای جوان چیست؟ آیا آزادهای جوان موفق می‌شوند به اسرار دست یابند و شایان را برکنار کنند؟ چه اتفاقی برای رابین، بچه‌ی آروین و شقایق افتاده و چرا آرین بر زنده بودن او اصرار دارد؟ آرین چه چیزی را مخفی می‌کند؟ هویت سانیار چیست؟ و... .
تعلیق‌ها به موقع و به‌جا در داستان ایجاد شده‌اند و به پیش‌روی سیر آن کمک شایانی کرده‌اند. از لحاظ محتوایی نیز برای مخاطب جذابیت دارند و او را وادار به خواندن ادامه‌ی رمان برای پیدا کردن پاسخ این پرسش‌ها می‌کنند.

کشمکش درونی:
با توجه به ژانرها و سیر رمان رمان، انتظار دیدن میزان زیادی کشمکش درونی دیده می‌شود که همین‌طور هم بوده و مدام شاهد کلنجار رفتن سانیار با خود و غرق شدن او در فکر هستیم‌. سانیار شخصیت بی‌فکر و یک‌دنده‌ای ندارد و از این رو بیشتر شاهد تلاش او برای رازگشایی از اطرافیان مرموزش هستیم.
این کشمکش‌ها به خوبی پرداخته شده‌اند و مخاطب می‌تواند خط فکری سانیار را دنبال کند و با آن موافقت کند.

3. کشمکش بیرونی:
شامل کشمکش انسان با انسان، انسان با طبیعت و انسان با وقایع است که در رمان کشمکش انسان با انسان (رجبی و سانیار، سانیار و نگهبانان، سهراب و سانیار و...)، انسان با طبیعت (سانیار با سگ‌ها) و انسان با وقایع (آرین با وقایع ۲۴سال پیش، آزادها با حکومت دیوارنشین‌ها، آزادها با اجیر شدن برای سربازی و...) را مشاهده می‌کنیم. تمامی این کشمکش‌ها به‌خوبی پرداخته شده و برای مخاطب جذابیت لازم را دارند.

· ایده و پیرنگ:
ایده‌ی داستان درمورد ۲۴ سال پس از وقایع جلد یک است. سیاسی‌ها (از جمله شایان) حالا تبدیل به قدرت منطقه شده‌اند و از آزادها به زور باج‌گیری می‌کنند. آرین که ۲۴ سال پیش با کودکی در بغل از منطقه‌ی پنجم گریخته، حالا در اینجا حضور دارد و مشغول تعلیم سانیار بوده‌است. سانیار، سهراب و دیگر جوانان آزاد، در مزارع کار می‌کنند و با پرورش محصول، به دیوارنشینان باج می‌دهند.
یکی از آزادها نیز معین می‌شود تا برای جمع‌آوری مایحتاج گروه، به داخل دیوارها برود و آنچه لازم است را بخرد. سانیار که داوطلب شده، به داخل دیوارها می‌رود و خنجر قدیمی‌ای با حکاکی گرگ را پیدا می‌کند که گویا لنگه‌ی آن در دست آروین، آلفای سابق منطقه‌ی پنجم بوده و این لنگه متعلق به آرین است. با اینکه نگهبانان نمی‌خواهند بگذارند سانیار خنجر را با خود ببرد، دختری با چشمان عسلی که جزو نگهبانان است به کمک او می‌آید و سانیار موفق می‌شود. آرین با دیدن آن خنجر به گذشته پرتاب می‌شود، اما از پاسخ‌دهی به سؤال‌های سانیار سرباز می‌زند.
منطقه‌ی پنجم جوانانِ آزاد را بالاجبار جمع‌آوری می‌کند و آن‌ها را برای خدمت سربازی به درون دیوارها می‌برد. سانیار برای دوستانش دلیل می‌آورد که حتماً شایان از سر مجبوری به این روز افتاده و این شانسی‌ست برای آن‌ها تا به او ضربه‌ای نهایی بزنند. همه با سرسختی تمرینات را از سر می‌گذرانند تا وقتی که روز آزمون می‌رسد و سانیار با یک سگ جهش‌یافته گلاویز شده و او را با سختی شکست می‌دهد. دختر چشم‌عسلی نیز آن‌جاست و به‌نظر نسبت به این قضیه عصبانی و بی‌میل است.
مضمون حکومتی فاسد پس از واقعه‌ای که زمین زا تغییر می‌دهد و منطقه‌بندی شدن مردم و باج دادن کشاورزان به افراد سیاسی، مضمونی‌ست که در کتاب‌هایی از قبیل بازی‌های گرسنگی نیز مشاهده می‌شود و از این رو درصدی کلیشه دارد. با این حال، نویسنده توانسته با تغییر فضا و دادن ایده‌های خود، از کلیشه بودن این مضمون تا حدودی بکاهد و با پردازش مناسب ایده، پیرنگی خوب به مخاطب ارائه دهد.

· ایرادات نگارشی:
رعایت علائم نگارشی:
علائم نگارشی اکثراً و به‌خوبی در رمان رعایت شده‌بود، تنها چند ایراد وجود داشت که در زیر به آن‌ها می‌پردازیم:
تنها کاری که بلدن گرفتن همه‌چیز از ما❌️
تنها کاری که بلدن، گرفتن همه‌چیز از ما✅️
بهتره بیای. ❌️
بهتره بیای! ✅️
پوزخند زد.
سهراب: ترسو بودنت رو توجیه نکن!❌️
پوزخند زد:
- ترسو بودنت رو توجیه نکن!✅️

*در اینجا از انجام کار توسط سهراب در دیالوگ، می‌توان استنباط کرد که دیالوگ بعدی از زبان اوست، مگر اینکه "ادامه دادم:" در متن بیاید. پس نیازی به آوردن اسم او پیش از دیالوگ نیست.
آزادها مجاز به صبحت خصوصی در حضور افراد پایگاه پنجم نیستن.❌️
آزادها مجاز به صحبت خصوصی در حضور افراد پایگاه پنجم نیستن!✅️
روی گردنم قرار داد.
رجبی: این اولین و آخرین باری بود❌️
روی گردنم قرار داد.
- این اولین و آخرین باری بود✅️

*در اینجا نیز از دیالوگ می‌توان به راحتی استنباط کرد که گوینده، رجبی‌ست و نیازی به آوردن نام نبود.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
از سر راه گمشو کنار. ❌️
از سر راه گم شو کنار! ✅️
لب‌های لرزونش رو از هم باز کرد:
مسعود: اما... ! ❌️
لب‌های لرزونش رو از هم باز کرد:
- اما... ! ✅️
رجبی سرش رو تکون داد و به‌طرف ما چرخید.
رجبی: کدومتون برای تهیه‌ی مایحتاج گروه‌تون قراره وارد پایگاه بشه؟ ❌️
رجبی سرش رو تکون داد و به‌طرف ما چرخید.
- کدومتون برای تهیه‌ی مایحتاج گروهتون قراره وارد پایگاه بشه؟✅️

*در رمان، این نام بردن پیش از دیالوگ بسیار زیاد دیده شد که گاهاً نیازی به آن وجود نداشت و منتقد فقط چند نمونه برای مثال آورده‌است، نویسنده محترم باید با بازخوانی متن و کمک‌گیری از ناظر خود، باقی موارد را اصلاح کند.
توی ذهنم آروین رو خطاب قرار دادم:
- خنجرت بالاخره راه خونه رو پیدا کرد ❌️
توی ذهنم آروین رو خطاب قرار دادم: «خنجرت بالاخره راه خونه رو پیدا کرد✅️

*حرف زدن شخصیت‌ها در ذهن خودشان، با گیومه نشان داده می‌شود.
استفاده نکردم ؛ بذار ❌️
استفاده نکردم؛ بذار✅️

📝 ابتدای پارت #۲۴ گذاشتن سه‌ستاره *** لازم است زیرا بین به خواب رفتن و بیدار شدن سانیار پرش زمانی و تغییر وضعیت وجود دارد.
همون‌طور که به مشتم خیره مونده‌بودم، باز و بسته‌شون کردم.❌️
همون‌طور که به مشتم خیره مونده‌بودم، باز و بسته‌ش کردم.✅️

*فاعل جمله فقط یک مشت است.
سر جای اولش برگرده. سهراب: بکشش سانیار!❌️
سر جای اولش برگرده.
سهراب: بکشش سانیار!✅️
تیغه‌ی خنجر رو روی بدن پر موی سگ کشیدم بعد ❌️
تیغه‌ی خنجر رو روی بدن پر موی سگ کشیدم. بعد✅️

در پارت #۱۰‌ بهتر است هنگامی که سانیار به گذشته فلش‌بک می‌زند، «فلش‌بک» زیر *** نوشته شود.

رعایت فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها:
نیم‌فاصله و فاصله‌ها به‌خوبی در اکثر رمان رعایت شده‌بود و تنها چند ایراد دیده شد که در زیر آورده شده‌است:
کشیده‌شد❌️
کشیده شد✅️
سانیار خان❌️
سانیارخان✅️
یک بار❌️
یک‌بار✅️
سه سانت❌️
سه‌سانت✅️
برگرد سرکارت ❌️
برگرد سر کارت✅️
میکارم❌️
می‌کارم✅️
گروه‌تون❌️
گروهتون✅️
خونریزیش❌️
خون‌ریزیش✅️
کوبیده‌شدم❌️
کوبیده شدم✅️
داده‌باشه❌️
داده باشه ✅️
بسته‌شد. ❌️
بسته شد.✅️
چشم غره‌ای ❌️
چشم‌غره‌ای✅️
کشته‌شدن ❌️
کشته شدن✅️

📝 نویسنده‌ی عزیز توجه کند که علاوه بر افعالی که با "می" شروع می‌شوند، فقط افعال ماضی نقلی و بعید (فعل+ه+بود و فعل+ه+است؛ مثال: کرده‌بود، کرده‌است، کرده‌بودیم و...) نیم‌فاصله می‌گیرند و افعالی مانند داده باشد یا کشیده شد بدون نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. نیم‌فاصله‌گذاری چنین موردی در رمان زیاد دیده شد که باید ویرایش شود.
حالا ۲۴ سال گذشته بود، ولی اون همچنان❌️
حالا ۲۴سال گذشته‌بود، ولی اون همچنان✅️
میشینن ❌️
می‌شینن✅️

تناسب فعل و فاعل و عدم پرش‌های زمانی:

پرش‌های زمانی در رمان وجود ندارد و فقط یک مورد عدم تناسب فعل و فاعل وجود داشت که در رکن علائم نگارشی بیان شده‌است.

رعایت دستور زبان:
دستور زبان به خوبی و در سراسر رمان رعایت شده‌است و هیچ‌جا اشتباه دیده نمی‌شود.

اشتباهات تایپی و املایی:
در رمان بسیار رعایت شده، تنها عیب‌های ناچیزی وجود داشت:
بینن❌️
بین✅️
توجه‌م❌️
توجهم✅️
هولمون داد❌️
هلمون داد✅️
توی چشم‌هام هم خیره شده‌بودیم❌️
توی چشم‌های هم خیره شده‌بودیم✅️
بقیه‌ی زن و مردهایی مشغول کار بودن هم❌️
بقیه‌ی زن و مردهایی که مشغول کار بودن هم✅️
بالآخره❌️
بالأخره ✅️
صبحت❌️
صحبت✅️
با موج شدیدی و داغی❌️
با موج شدید و داغی✅️
نقش بستن چهره‌ی کیوان و مهدیار❌️
با نقش بستن چهره‌ی کیوان و مهدیار✅️
هولم داد. ❌️
هلم داد.✅️
میومد ❌️
می‌اومد ✅️
میومدن ❌️
می‌اومدن✅️
پارچه‌ها لوازم مورد نیازم ❌️
پارچه‌ها و لوازم مورد نیازم ✅️
سبزی خورد کردن ❌️
سبزی خُرد کردن✅️
بی‌احترامی‌های که کردن و ❌️
بی‌احترامی‌هایی که کردن و✅️
راه بیوفت ❌️
راه بیفت✅️
من فقط یتیمی‌ای هستم❌️
من فقط یتیمی هستم✅️
هرکسی مقامت کرد❌️
هرکسی مقاومت کرد✅️
پسری با موهای بلند و که پشت سرش❌️
پسری با موهای بلند که پشت سرش✅️
چند سانتی از هم کوتاه‌تر بود ❌️
چند سانتی ازم کوتاه‌تر بود✅️
ولی بقیه‌ی هم‌اتاقی‌هام که تا❌️
ولی برای بقیه‌ی هم‌اتاقی‌هام که تا✅️
خون لزش ❌️
خون لزجش✅️

رعایت تفکیک پرش‌های زمانی و مکانی با ***:

کاملاً رعایت شده‌بود و تنها یک‌مورد دیده نشد که قبل‌تر ذکر شد.

· ضعف‌ها و نقطه قوت:
نقاط قوت: ژانرها، جلد، مقدمه، آغاز، میانه، سیر رمان، دیالوگ و مونولوگ، شخصیت‌پردازی بیرونی (تا حدودی)، شخصیت‌پردازی درونی، توصیفات آوایی، توصیفات احساسات (تا حدودی)، زاویه دید، کشمکش و تعلیق، ایده و پیرنگ، ایرادات نگارشی (تا بخشی).

نقاط ضعف: عنوان، خلاصه (تا حدودی)، لحن و بافت، شخصیت‌پردازی بیرونی (تا حدودی)، توصیفات مکانی، توصیفات احساسات (تا حدودی)، ایرادات نگارشی (تا بخشی‌).

· سخن آخر منتقد و دیدگاه کلی از نظر یک خواننده:
از خوندن رمان شما، چه جلد یک و چه جلد دو لذت بردم‌. موفق و سربلند باشید و داستان خوش‌قلمتون رو به همین منوال ادامه بدید.
 

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,396
12,759
مدال‌ها
4
با سلام و عرض خسته نباشید.
ممنون از وقتی که گذاشتید. برای عنوان موردی مد نظر شما هست که به عنوان پیشنهاد داشته باشیم؟
توی جلد اگر دقت کنید توی آسمون سایه‌ی آبی‌رنگ یه موجود آبی وجود داره که شباهت زیادی به استرنجرها داره (ژانر فانتزی).
در مقدمه و بخش‌های ابتدایی که به اون اشاره کردید و حتی عنوان، از ژانر عاشقانه به طور استعاری و کنایی استفاده شده. برای مثال کلمه‌ی نبض و برخواستن از تاریکی، تقابل روشنایی و تاریکی و.... که می‌تونن منظور از عشق باشن.
در بخش ایده، یک نکته که اشتباه متوجه شدید موضوع خنجر بود. اگر دقت کرده باشید آروین با دو خنجر می‌جنگید که طبق گفته‌ی پیرمرد فروشنده، یکیش توی همون جنگ آخر گم شد و این یکی روی زمین افتاده بود که این مرد برمیداره. حالا خنجری که دست سانیار، در واقع تنها خنجر باقی مونده از آروینه، نه آرین.

در بخش توصیفات مختلف، قطعاً در ادامه اطلاعات بیشتری داده میشه. اگر تمام توصیفات تنها توی سی پارت آورده بشن، ادامه برای خواننده چیزهای جدید کمتری خواهد داشت.

باز هم از زحمات شما سپاسگزارم
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
با سلام و عرض خسته نباشید.
ممنون از وقتی که گذاشتید. برای عنوان موردی مد نظر شما هست که به عنوان پیشنهاد داشته باشیم؟
توی جلد اگر دقت کنید توی آسمون سایه‌ی آبی‌رنگ یه موجود آبی وجود داره که شباهت زیادی به استرنجرها داره (ژانر فانتزی).
در مقدمه و بخش‌های ابتدایی که به اون اشاره کردید و حتی عنوان، از ژانر عاشقانه به طور استعاری و کنایی استفاده شده. برای مثال کلمه‌ی نبض و برخواستن از تاریکی، تقابل روشنایی و تاریکی و.... که می‌تونن منظور از عشق باشن.
در بخش ایده، یک نکته که اشتباه متوجه شدید موضوع خنجر بود. اگر دقت کرده باشید آروین با دو خنجر می‌جنگید که طبق گفته‌ی پیرمرد فروشنده، یکیش توی همون جنگ آخر گم شد و این یکی روی زمین افتاده بود که این مرد برمیداره. حالا خنجری که دست سانیار، در واقع تنها خنجر باقی مونده از آروینه، نه آرین.

در بخش توصیفات مختلف، قطعاً در ادامه اطلاعات بیشتری داده میشه. اگر تمام توصیفات تنها توی سی پارت آورده بشن، ادامه برای خواننده چیزهای جدید کمتری خواهد داشت.

باز هم از زحمات شما سپاسگزارم
سلام وقتتون بخیر
برای عنوان، چون نبض سایه‌ی خاکستر همچنان با محتوا و غیره تناسب زیادی داره، من پیشنهاد میدم از کلمات مترادفی برای سایه استفاده کنید که درصد کلیشه‌ی عنوانتون پایین بیاد.
مترادف‌هایی برای سایه که کمتر استفاده شدن: ظل، نسار، نش.
اون چیزی که توی جلد گفتید چون زیاد مشخص نیست، من وقتی زوم کردم با دود اشتباه گرفتم. الان متوجه شدم که باید استرنجر باشه.
استعاره‌هایی که فرمودید هم من به معنای زندگی دوباره و خیزش دوباره‌ی آزادها و ادامه دادن راه آروین برداشت کرده‌بودم. با این حال درست میگید و می‌تونن نمادی از عشق هم باشن.
در مورد توصیفات هم داخل نقد گفتم که در آینده باید بسط داده بشن و تنها ایرادم به توصیفات مکانی بود که کم‌کم باید تصویری توی ذهن مخاطب شکل بگیره.
موفق و مؤید باشید و رمانتون رو پر قدرت ادامه بدید.
 

Rasha_S

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
3,396
12,759
مدال‌ها
4
سلام وقتتون بخیر
برای عنوان، چون نبض سایه‌ی خاکستر همچنان با محتوا و غیره تناسب زیادی داره، من پیشنهاد میدم از کلمات مترادفی برای سایه استفاده کنید که درصد کلیشه‌ی عنوانتون پایین بیاد.
مترادف‌هایی برای سایه که کمتر استفاده شدن: ظل، نسار، نش.
اون چیزی که توی جلد گفتید چون زیاد مشخص نیست، من وقتی زوم کردم با دود اشتباه گرفتم. الان متوجه شدم که باید استرنجر باشه.
استعاره‌هایی که فرمودید هم من به معنای زندگی دوباره و خیزش دوباره‌ی آزادها و ادامه دادن راه آروین برداشت کرده‌بودم. با این حال درست میگید و می‌تونن نمادی از عشق هم باشن.
در مورد توصیفات هم داخل نقد گفتم که در آینده باید بسط داده بشن و تنها ایرادم به توصیفات مکانی بود که کم‌کم باید تصویری توی ذهن مخاطب شکل بگیره.
موفق و مؤید باشید و رمانتون رو پر قدرت ادامه بدید.
بزرگوارید. پس در مورد عنوان اگه مشکلی نداشته باشید توی خصوصی مشورت می‌گیرم. اون موارد پایین هم که گفتید، مثل استعاره و...، از نقاط ضعف حذف میشه یا همچنان باید تغییر بدم؟
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,313
5,278
مدال‌ها
8
بزرگوارید. پس در مورد عنوان اگه مشکلی نداشته باشید توی خصوصی مشورت می‌گیرم. اون موارد پایین هم که گفتید، مثل استعاره و...، از نقاط ضعف حذف میشه یا همچنان باید تغییر بدم؟
نه مشکلی نداره خصوصی بزنید.
نقد رو ویرایش زدم، با این حال به‌علت باقی ایرادهایی که به اون ارکان وارد شد از نقاط ضعف حذفشون نکردم و می‌دونم که با بهتر کردنشون می‌تونید کار فوق‌العاده‌ای ارائه بدید.
 
بالا پایین