جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | نمای رجا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط Tara Motlagh با نام نقد شورا | نمای رجا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 106 بازدید, 5 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | نمای رجا
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط عاطفه حاتمی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
نام اثر: نمای رجا
(چشم‌انداز امید)
نویسنده: عاطفه حاتمی
ژانر: درام، عاشقانه

خلاصه:
در پی حوادث روزگار، دختری در میانه‌ی نبردی بی‌پایان، درجا می‌زند. او می‌داند که ثروت و دارایی، در برابر سرنوشت، هیچگاه نمی‌تواند خوشبختی را به ارمغان آورد.
او جنگید تا روزهای سخت، تکرار روزهای پیشین نباشند. روزی که خسته شد و زندگی را رها کرد، ناگهان نوری در تاریکی به سراغش آمد. نوری که زندگی‌اش را روشن کرد و به او یادآوری کرد که هنوز امیدی در دل شب‌های سرد وجود دارد.
این زندگی، به او بدهکار بود؛ بدهکار به آن لحظه‌های بی‌روح و سرد که در انتظار نوری چون او گذشت. آیا روزگار طلبش را صاف می‌کند؟

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,476
44,014
مدال‌ها
7
Notes_240517_235637_16b.jpg



بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @عاطفه حاتمی

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک
منتقد رمان شما: @MAHRO.

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@Tara Motlagh
@Raaz67
 

MAHRO.

سطح
1
 
منتقد آزمایشی کتاب
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
کاربر ممتاز
Oct
1,269
3,170
مدال‌ها
4
بسمه تعالی
نقد رمان نمای رجا
۲۹/۹

عنوان:
عنوان از دو واژه تشکیل شده است. نما به معنای نمود، ظاهر، منظره و... است. رجا نیز به معنای آرزو، آرمان، امید و امیدواری است.

عنوان از دو واژه‌ی ایرانی و عربی تشکیل شده است که معنای کامل آن به گفته‌ی نویسنده یعنی چشم‌انداز امید. واژه‌ی نما در رمان‌هایی چون آدم نما اثر ضحی کاظمی و شب‌نما اثر نسرین جمال پور در حال حاضر وجود دارد که این موضوع به کلیشه‌ای بودن واژه دامن می‌زند. واژه‌ی رجا نیز در آثاری چون رج رجا اثر لیلا قربانی و رجا در یاس اثر مهسا ۸۳ نیز وجود دارد.

عنوان با ترکیب دو کلمه، آوای خوشی ایجاد کرده و از میزان کلیشه‌ی آن کاسته است. در طول داستان اثری از امید در شخصیت‌ها موجود نبود و این موضوع در عنوان، می‌تواند فاش کننده‌ی اتفاقی باشد که در ادامه‌ی داستان خواهیم فهمید در نتیجه عنوان اطلاعات واضحی از پیرنگ را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد و لو دهنده‌ی داستان است.
عنوان با دو ژانر عاشقانه و درام ارتباطی ندارد، درواقع ژانر درام را نیز به‌طور کامل نقض می‌کند. عنوان ارتباطی با محتوا تا به اینجای رمان نداشته و پیشنهاد می‌شود عنوانی انتخاب شود که دربرگیرنده‌ی ژانرها و محتوا باشد و در عین حال لو دهنده‌ی محتوا نباشد.
عنوان و خلاصه با توجه به جمله‌ی (ناگهان نوری در تاریکی به سراغش آمد.) نوری که در تاریکی می‌درخشد ارتباط مستقیمی با کلمه‌ی رجا دارد.
مقدمه برخلاف خلاصه هیچ ارتباطی با عنوان ندارد.
ژانرها:
نویسنده دو ژانر عاشقانه و درام را برای رمان خود استفاده کرده است.
با توجه به انتخاب اول نویسنده، ژانر غالب عاشقانه است که انتخاب درستی می‌باشد.
در رمان احساسات عاشقانه‌ی زیادی به چشم می‌خورد. به عنوان مثال علاقه‌ی امیرحسین و آیدا به هم بسیار ملموس بود. علاقه‌ی فاطیما و آیدا عشق خواهرانه‌ی آن‌ها را به تصویر کشیده بود و علاقه‌ی ستاره به امیرحسین که دردسر های زیادی برای زندگی مشترک آیدا و امیرحسین ایجاد کرده بود.
از اتفاقات مرتبط به ژانر درام می‌توان به سقط جنین آیدا، احساساتی که بعد از خ*یانت امیرحسین گریبان‌گیرش شد و مشکلاتی چون بدگمانی آیدا به رابطه‌ی عاشقانه‌ی قبلی آن‌ها اشاره کرد که جای کار دارد و نویسنده باید با توصیف بهتر احساسات و پرداختن بهتر به موضوعات ذکر شده این ژانر را ملموس‌تر کند.
ژانر سومی که در رمان کاملاً مشهود بود اجتماعی است که نویسنده آن را اضافه نکرده است. موضوعاتی چون خ*یانت امیرحسین و مداخله‌ی پدر آیدا برای بردن او و اصرار به طلاقش با ژانر اجتماعی در ارتباط است و پیشنهاد می‌شود این ژانر را نیز به عنوان ژانر سوم به داستان اضافه کنید.

جلد:
تصویر عکس گل‌های رزی است که بر روی یک کتاب قرار گرفته‌اند. تصویر انتخاب شده برای جلد پیام خاصی برای مخاطب ندارد. تصویر با وجود گل‌ها می‌تواند ارتباط کمرنگی با ژانر عاشقانه داشته باشه؛ اما هیچ ارتباطی با ژانر درام ندارد. تکست بالای تصویر که با فونتی زیبا نگاشته شده است ژانر عاشقانه را شامل می‌شود؛ اما ارتباطی با ژانر درام ندارد. تصویر جلد مناسب محتوا نیست و بهتر است عکس دیگری انتخاب شود که با ژانرها مرتبط باشد.

خلاصه:
اندازه‌ی استاندارد خلاصه بین سه تا نه خط است. خلاصه‌ی نه خطی نویسنده که اندازه‌ی خوبی داشت؛ بیانگر درجا زدن‌های آیدا و خوشبختی که با هیچ ثروتی به دست نمی‌آید؛ اشاره مستقیمی به خوشبختی از دست رفته‌ی آیدا بعد از خ*یانت امیرحسین دارد. و جنگیدن آیدا در اثر کاملاً مشهود بود که او قصد دارد روزهای پیش رویش با روزهای قبلش تفاوت داشته باشد.
تا به اینجای رمان آیدا هنوز برای بهتر کردن زندگی خود و همسرش پافشاری می‌کند. و ادامه‌ی لو دهنده‌ی خلاصه،(روزی که خسته شد و زندگی را رها کرد، ناگهان نوری در تاریکی به سراغش آمد. نوری که زندگی‌اش را روشن کرد و به او یادآوری کرد که هنوز امیدی در دل شب‌های سرد وجود دارد.) اشاره به قسمتی از داستان می‌کند که هنوز وارد آن قسمت نشده‌ایم و مخاطب می‌داند آیدا کم خواهد آورد. مخاطب با این جمله انتظار کسی یا چیزی را می‌کشد و خبر دارد که اتفاق جدیدی برای آیدا خواهد افتاد؛ اتفاقی خوب که همچون نوری در تاریکی او را نجات خواهد داد.
و الباقی خلاصه که می‌گوید:
(این زندگی، به او بدهکار بود؛ بدهکار به آن لحظه‌های بی‌روح و سرد که در انتظار نوری چون او گذشت. آیا روزگار طلبش را صاف می‌کند؟)
یک خلاصه‌ی مطلوب باید، مبهم باشد، سرنخ‌هایی از داستان را در خود جای بدهد و در عین حال باعث گیجی مخاطب نشود.
نویسنده در واقع سیری کلی از داستان را برای خلاصه نوشته است که قسمتی از آن نیز لو دهنده‌ی ادامه‌ی رمان است. خلاصه با آنکه با لحن ادبی نگاشته شده است؛ اما هیچ واژه آرایی آوایی در آن به چشم نمی‌خورد و آرایش کلمات در آن بسیار ساده هستند.
قسمت اول خلاصه که در رابطه با تلاش آیدا برای بهتر کردن زندگیش است و نمی‌تواند کسی که باعث عذاب اوست را به علت علاقه‌اش رها کند ارتباط مستقیمی با ژانر عاشقانه دارد. زمانی که نویسنده در وصف حال آیدا از سختی رها کردن کسی که دوستش دارد؛ اما از او ضربه می‌خورد و کم آوردن او در خلاصه گفته می‌شود، ارتباط نامحسوس خلاصه با ژانر درام نمود پیدا می‌کند.
پیشنهاد می‌شود خلاصه با آرایه‌های ادبی و بدون آنکه داستان اصلی لو برود تغییر کند.

مقدمه:
مقدمه نیز همچون خلاصه باید سه تا نه خط باشد که نویسنده آن را رعایت کرده است.
مقدمه بیانگر حرف‌های دل عاشقانه‌ی آیدا است که از سختی رها کردن می‌گوید و آسیب‌هایی که امیرحسین؛ علارغم عشقی که آیدا به او دارد، به آیدا می‌رساند. مقدمه با آغاز و میانه در ارتباط است و ارتباط مستقیمی نیز با ژانرهای انتخابی عاشقانه و درام دارد. قسمتی که از سختی جدایی می‌گوید و آسیب‌هایی که این عشق به او وارد می‌کند، دربرگیرنده‌ی ژانر درام هستند.
آغاز:

داستان با تنش‌های اولیه‌ی آیدا و امیرحسین شروع می‌شود. دختری که آیدا باشد در کوچه راه می‌رود و مردی از پشت سر با عذرخواهی های مکرر به دنبال او است.
مخاطب در ابتدا به دنبال جواب سوالاتی می‌شود. ارتباط آن دو چیست؟ که جوابش به سرعت داده می‌شود. دلیل عذرخواهی مرد چه می‌تواند باشد؟ چرا حال کاراکتر دختر خوب نیست؟
توصیفات گنگ برخی صحنه‌ها را گیج‌کننده کرده بود. به عنوان مثال آیدا چاقو و بشقاب را از کابیت برداشت. قارچ‌های درون بشقاب که خونی شد، ترسیده جلو رفت.
در آن صحنه چه اتفاقی افتاد؟ مشغول خرد کردن قارچ‌ها بود؟ اگر بله چرا ذکر نشده بود؟
زمانی که ستاره به امیرحسین زنگ می‌زند و امیرحسین او را باعث و بانی بدبختی‌هایش می‌داند و گوشی را قطع می‌کند جواب سوالات، نصفه و نیمه دریافت می‌شود؛ اما مخاطب هنوز به طور واضح نمی‌داند که ارتباط امیرحسین و ستاره دقیقاً چیست و تنها سرنخ کوچکی به مخاطب می‌دهد.
در ادامه جواب سوال‌ها با فلش‌بک‌های کوتاه و به موقع داده می‌شود.
زمانی که امیرحسین و آیدا راهی سفر به شمال می‌شود و ستاره با حیله امیرحسین را تا صبح پیش خودش نگه می‌دارد؛ مخاطب واضحاً دلیل اختلاف آن دو را می‌فهمد و با شخصیت ستاره آشنا می‌شود.
داستان پس از وارد شدن پدر آیدا به ماجرا و رویارویی آن سه در خانه‌ی پدر فاطیما که آیدا را مجبور به تصمیم‌گیری می‌کند وارد قسمت جدیدی می‌کند.
درست است که نویسنده، آیدا را عاشق خطاب کرده و شخصیت دل‌رحمی از آن به نمایش گذاشته است. اما خ*یانت به تنهایی می‌تواند دلیل بزرگی برای برنگشتن آیدا آن هم به آن سرعت به خانه‌ی امیرحسین باشد؛ علاوه بر خ*یانت، دلیل بعدی سقط جنین آیدا است که انتظار می‌رفت با این اوصاف آیدا کمی بیشتر در رابطه با برگشتن به زندگی مشترکش فکر کند، مضاف بر اینکه یک شب تا صبح هم به بهانه‌ی خرید او را در ویلا تنها گذاشته بود. عقلانی بود که قبل برگشتن صحبتی با امیرحسین می‌کرد و دلیل کارش را جویا میشد.
آغاز داستان اگرچه با سوالات و ابهامات به وجود آمده گیرایی دارد؛ اما جای خالی توصیفات مکان به چشم می‌خورد. توصیفات نباید مستقیم باشد و در عین حال باید کامل و با جزئیات باشد. برای مثال:
( درب قدیمی که با چند فرفورژه ناهماهنگ و از مُد افتاده تزیین شده بود، با صدای قژقژی باز شد.) ⬅️ دستان سردش را بر روی پریدگی‌ رنگ‌های سفید درب گذاشت و بی‌توجه به فرفورژه‌های ناهماهنگ و قدیمی آن، درب را گشود که صدای قیژ بلندی در فضا پخش شد... .
توصیفات مکان بسیار گذرا بودند و تصویر کاملی از مکان را در اختیار مخاطب نمی‌گذاشتند.
نویسنده می‌توانست با اشارات غیرمستقیم تصویر کامل‌تری از مکان را در رمان خود بگنجاند. به عنوان مثال:
دستش را به میز گرفت و بلند شد.⬅️ آیدا دستش را به میز ناهار خوری چوبی خاکستری رنگی که در حاشیه‌ی مربعی شکلش کنده‌کاری شده بود و در وسط آشپزخانه قرار داشت، گرفت.
زمانی که چشمش به تلفن خانه افتاد⬅️ از کدام قسمت خانه تلفن را دید، تلفن کجای خانه قرار داشت و چه رنگی بود؟
آشپزخانه در کدام سمت خانه قرار داشت؟ وقتی آیدا از پله‌های ایوان بالا می‌رفت پله‌ها چه رنگی و طرحی داشتند؟ سنگی بودند یا آجری؟ وقتی ظروف را از کابیت برمی‌داشت رنگ کابینت‌ها چه بود؟ تمام این اطلاعات باید به صورت غیر مستقیم که بالاتر مثال زده شد در رمان جای بگیرد.
نگاهی به حیاط وهم‌‌آور و وحشتناک با آن دیوار‌های کوتاه انداخت؛ احوال‌پرسی را کنار گذاشت و... ⬅️ تنها با نوشتن کلمه‌ی وهم‌آور حس مکان منتقل نمی‌شود. نویسنده باید محیطی که در ذهن دارد را توصیف کند تا حس وحشت منتقل شود. به عنوان مثال اشاره‌ای به تاب زنگ‌زده و قدیمی یا درخت‌های پر پیچ‌وخم بکند.
توصیفات آوایی در ابتدا وجود داشت؛ اما بهتر بود کمی با جزئیات‌تر به این مبحث رسیدگی میشد. به عنوان مثال:
(صدای پاهایش را پشت سرش می‌شنید.)⬅️ (صدای خرچ خرچ کردن سنگ‌ریزه‌هایی که زیر پا‌های او حرکت می‌کرد را از پشت سرش می‌شنید... .) یا هر توصیف دیگری.
در آغاز لازم است که شخصیت‌پردازی کاملی از کارکترها داشته باشیم که این موضوع رعایت نشده بود و مخاطب تصویر دقیقی از کارکترها نداشت.
باید به شخصیت‌پردازی ها شاخ‌وبرگ داده میشد تا مخاطب تصویر ذهنی کاملی از کاراکترها داشته باشد. به عنوان مثال:
درون آن ژاکت و جین مشکی رنگش مانند مروارید می‌درخشید. ⬅️ قد کشیده‌اش درون آن ژاکت و جین مشکی مانند مروارید می‌درخشید و پوست روشنش تضاد زیبایی با رنگ تیره‌ی آن ایجاد کرده بود.
یا هر توصیف دیگری را میشد همراه این جمله بکار برد.

میانه:
داستان با برگشتن آیدا به خانه‌ی امیرحسین وارد میانه می‌شود. نقطه اوج چندانی در کل داستان به چشم نمی‌خورد.
داستان تا انتها سیر نسبتا ملایمی داشت و اوج‌های کوتاهی را در خود جای داده بود. تنها نقاط اوج در داستان که بسیار گذرا هستند، کشمکش‌های امیرحسین و ستاره در شمال اوج کوتاه و گذرایی بود. نقطه اوجی که بسیار سرسری و گذرا از آن گذشته بودید صحنه‌ی خ*یانت امیرحسین و سقط جنین آیدا بود.
میشد بسیار پرهیجان‌تر نوشته شود و یک نقطه اوج کامل رقم بخورد.
صحنه‌ی سقط جنین ناباورانه نوشته شده بود و جای خالی پردازشات و توصیفات در آن به راحتی حس میشد. سقط جنین با یک شوک امکان‌پذیر نیست و نویسنده ملزم به آن است که ابتدا پیش‌زمینه‌ای برای آن بنویسد. به عنوان مثال به دلیل شک‌هایی که آیدا به امیرحسین داشت و استرس متحمل شده ابتدا دچار لک‌بینی شده و بعد با یک شوک سقط جنین اتفاق بیوفتد.
گرفتن سهام از پدر ستاره و خط‌ونشان کشیدن ستاره برای زندگی امیرحسین و آیدا نیز اوج کوتاهی بود. با برگشتن آیدا به خانه‌ی امیرحسین قسمت‌های مهم ماجرا و اوج‌های کوتاه نیز فروکش می‌کند.
روند داستان با توجه به کشمکش‌های بین امیرحسین و ستاره گیرا است. گره‌گشایی‌ها نیز به موقع انجام می‌شوند؛ اما مخاطب انتظار یک اوج هیجانی و بلند را دارد که پیشنهاد می‌شود نویسنده، زودتر آن اوج را در رمان خود جای بدهد.
لحن و بافت:
دیالوگ محاوره و مونولوگ ادبی بودند به غیر از یک مورد.
رو به برادرش کرد که با آن ظاهر آب‌کشیده هنوزم برای دامادش شاخ و شانه می‌کشید و گفت⬅️ رو به برادرش کرد که با آن ظاهر آب‌کشیده، هنوز هم برای دامادش شاخ‌وشانه می‌کشید و گفت... .
هنوزم محاوره است که نباید در لحن ادبی بکار برود.
سیر رمان:
شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان بسیار کم و با فاصله بود که این موضوع سیر را روبه تندی پیش برده بود.
با اضافه کردن یک نقطه اوج معین و کامل با توصیفات مکان و شخصیت‌پردازی به اندازه می‌توان سیر را متعادل کرد. نکته‌ای که جای کار داشت و باید با تعلل بیشتر نوشته میشد، همان برگشتن سریع آیدا پیش امیرحسین است که به سرعت نوشته شده بود.
پرش‌ها و فلش‌بک‌‌ها با سه ستاره از هم جدا شده بودند. مواردی که پرش وجود داشت و سه ستاره استفاده نشده بود⬅️بین حرف زدن فاطیما و آیدا با گوشی و رسیدن فاطیما به شمال سه ستاره نیاز است. اول پارت بیست سه ستاره نیاز است. صحنه‌ی بیرون کشیدن سهام و پارت بعدش که به هفته‌ی بعد پرش می‌کند سه ستاره نیاز است.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها رعایت شده بود و علائم نگارشی در رمان به درستی رعایت شده بود.
دیالوگ شخصیت‌ها با هم متفاوت بود.

شخصیت پردازی:
شخصیت‌پردازی در رمان بسیار کم و با پرش توصیفات همراه بود. طوری که در میانه‌ی رمان اشاره کوتاهی به موهای بلند آیدا شده بود و در اواخر رمان اشاره‌ی کوتاهی به صاف بودن موهای او شده بود.
توصیفات بسیار گذرا و کم بودند و مخاطب هیچ تصویر کاملی از کارکترهایی چون، فاطیما، عموی آیدا، پدر آیدا، مادر آیدا، ستاره، پرستار بخش، مادر امیرحسین و حتی از امیرحسین هم تصویرسازی درستی ایجاد نشده بود.
به عنوان مثال:
(با کِشی که میان دستانش بود، موهای بلندش را دم اسبی بست.) در همین جمله که در میانه‌ی داستان بود، میشد اشاره‌ای به موهای صاف آیدا بکنید؛ اما تا پارت آخر این اشاره صورت نگرفته بود و مخاطب تصویر درستی از موهای آیدا نداشت.
یا مثلاً برای کارکتر ستاره:
( پالتوی چرمی با آن خزهای دور گردنش او را مانند دلقکی زشت کرده بود.) اشاره‌ای نیز به صورت بدون آرایشش شده بود؛ اما میشد با اشاره غیرمستقیم به رنگ پوست، رنگ چشم، حالت مو و... این زشتی را کامل‌تر بیان کنید.
از کارکتر امیرحسین تنها به گفتن رنگ چشم خاکستری اکتفا شده بود.
برای توصیفات کامل‌تر میشد به جمله‌ی پایین جزئیات افزود تا تصویر کامل‌تر از امیرحسین ایجاد کرد.
امیرحسین نفسش را بیرون داد و دستش را میان موهایش برد⬅️امیرحسین کلافه نفسش را با فوت بیرون داد و دستی میان موهای خرمایی یا مشکی فلان حالتش کشید.
صفات اخلاقی کارکترها با هم متفاوت بود. آیدا بسیار دل رحم و آرام بود و در مقابل فاطیما شخصیت یک‌دنده و تخسی داشت. پدر آیدا انسان سخت‌گیری بود و پدر فاطیما شخصیتی مستبد داشت.
توصیف مکان:
توصیفات مکان در رمان بسیار کم و گذرا بود، طوری که مخاطب در مورد خانه‌ی آیدا و امیرحسین تصویری در ذهن ندارد یا از شرکت امیرحسین یا از ویلای شمال. توصیفات بسیار کوتاهی از خانه‌ی پدربزرگ آیدا شده بود که تصویرسازی درستی برای مخاطب نداشت.
تنها توصیف از خانه‌ی شمال که بسیار مستقیم و کوتاه بود: چرخی در خانه زد و همه‌جا را چک کرد. خانه مبله، تمیز و نقلی بود. فقط حیاطش با معیار‌های امیرحسین نمی‌خواند و قابل قبول نبود. نمونه‌ی کامل و غیرمستقیم ⬅️ از میان حیاط موزاییک شده‌‌ی خانه گذشتند و راه نسبتا طولانی تا ورودی را طی کردند. بزرگی حیاط با معیارهای امیرحسین مطابقت نداشت.
آیدا به پذیرایی نقلی خانه چشم دوخت که با پرده‌ی‌های به رنگ (فلان) آذین شده بود.
میشد با توصیف مکان در مورد فضای کافه‌ و رستورانی که آیدا و فاطیما در شمال آنجا بودند به توصیفات خود بیافزایید.
نمونه‌ای از توصیف کوتاه مکان (از تلألو نور درون شیشه‌های رنگی در و پنجره، خانه زیبایی دلچسبی به خود گرفته بود.) توصیف کامل⬅️ (نسیم از مابین پنجره‌‌های چوبی سفید رنگ که با شیشه‌های مستطیل سبز و زرد و قرمز تصویر شاعرانه‌ای ایجاد کرده بود، عبور کرد و در خانه پیچید. )

توصیف صدا و آوا:
توصیفات آوایی در بعضی مواقع وجود داشت مثل صدای قیژقیژ درب و خش‌خش کفش‌ها. اما بسیار کم بود و جای کار داشت.
جاهایی که توصیف آوا نیاز بود و انجام نشده بود، فضای ساحل بود که میشد به صدای امواج و مرغ های دریایی اشاره کرد. یا فضای بهم خوردن قاشق و چنگال در رستوران و فضاهای این‌چنینی که لازم بود توصیفات آوایی داشته باشد؛ اما اشاره ای نشده بود.

توصیف احساسات:
توصیف احساسات در رمان باید ملموس باشد طوری که مخاطب همراه با شخصیت گریه کرده یا بخندد یا ذوق کند.
در صحنه‌ای که آیدا با خ*یانت امیرحسین رو‌به‌رو شد از حال خرابش تنها به تیر کشیدن زیر شکمش اشاره شده بود که میشد با توصیفاتی چون سرگیجه، تهوع، لرزش دست‌وپا و حالت خفگی که حاصل از بغض است را به عنوان توصیف احساسات بکار برد که ملموس‌تر باشد.
باید به احساساتی که آیدا بعد از سقط جنین داشت نیز بیشتر پرداخته بشود.

زاویه دید:
در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده بود و تا آخر به خوبی حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق:
از تعلیق در رمان می‌توان به تهدید ستاره اشاره کرد. ستاره‌ای که بازیچه‌ای دست امیرحسین بود و به او دلبسته است؛ اما در ادامه متوجه شد که امیرحسین همسر دارد و با فهمیدن این موضوع سعی در خراب کردن رابطه‌ی آن دو دارد. امیرحسین با آنکه خودش بیشتر مقصر است؛ اما با بیرون کشیدن سهامش از شرکت پدر ستاره باعت ورشکستگی او شده و این زمینه‌ای فراهم می‌کند که ستاره درصدد انتقام باشد. این انتظار برای انتقام برای مخاطب جذاب است و سوالات به وجود آمده که امیرحسین به چه دلیلی به ستاره نزدیک شد و قصدش چه بود؟ با توجه به اینکه آیدا هنوز نمی‌‌داند رابطه‌ی امیرحسین و ستاره چقدر عمیق بوده، اگر بفهمد چه عکس‌العملی نشان خواهد داد؟ تمام این ابهامات برای مخاطب جذاب هستند و باعث جذب مخاطب می‌شوند و دارای ابهام و تعلیق هستند.

کشمکش‌های بیرونی:
از دعواهای فیزیکی امیرحسین و ستاره می‌توان به عنوان کشمکش‌های بیرونی نام برد. این کشمکش‌ها به قدری جدی بود که امیرحسین، یک‌بار هم از شدت عصبانیت در حال خفه کردن ستاره بود. این کشمکش بین دو کارکتر جذاب است و داستان را گیرا می‌کند.

کشمکش درونی:
با توجه به موقعیت آیدا و اتفاقات پیرامونش، انتظار می‌رفت بیشتر شاهد کشمکش‌های درونی و حالات درونی این شخصیت باشیم. بعد از برگشتن به خانه‌ی امیرحسین اشاراتی به کشمکش‌های درونی و بدگمانی‌هایی که نسبت به امیرحسین دارد شده بود که در انتها موجب سردردش شد. و کشمکش‌های درونی امیرحسین که در پی یافتن دلیل این سردرد‌هاست و در انتها مجبور می‌شود از فاطیما کمک بگیرد. کشمکش درونی در رمان بود؛ اما اگر کمی بیشتر به این موضوع پرداخته شود بهتر است.
ایده و پیرنگ:
پیرنگ در واقع اسکلت اصلی داستان است.
زن و شوهری که به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند. زن از خ*یانت همسرش بی‌خبر است و با فهمیدن این موضوع جنینش سقط می‌شود. زن خبر ندارد که رابطه‌ی همسرش با دختری که آن‌ها را در کافه دیده بود، حتی قدیمی‌تر از رابطه‌ی خودش است؛ اما امیرحسین تنها همسرش را دوست دارد و دختر ستاره نام را به دلایلی که ذکر نشده بازیچه کرده است. حال که آیدا تصمیم دارد دوباره به امیرحسین فرصت بدهد، دختر با ورشکستی پدرش که عامل اصلی آن امیرحسین است، تصمیم به انتقام دارد و ادامه‌ی ماجرا... .
باتوجه به موضوع خ*یانت و وجود دوست‌دختری که به زندگی حال حاضر دوست‌پسر و همسرش حسودی می‌کند و دنبال انتقام است، موضوع کلیشه‌‌دار است؛ اما نویسنده با قلم خود توانسته این کلیشه را کمرنگ کند.
پیرنگ اصلی با ابهامات به وجود آمده، نحوه‌ی انتقامی که ستاره از امیرحسین و آیدا خواهد گرفت و علت نزدیک شدن امیرحسین به ستاره داستان جذابی خلق کرده و نویسنده منتظر این است که عاقبت آیدا را بفهمد و بداند چگونه از این منجلاب بیرون خواهد آمد.
ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی زیادی به چشم نمی‌خورد که این خود نقطه‌ی قوت رمان است. فقط چند مورد بود که ذکر می‌کنم.
⚪فعل همیشه باید آخر جمله باشد و حالت جمله هم باید به درستی حفظ شود، برای مثال:
عادت عجیبی داشت چشم طوسیِ دوست داشتنی؛ همیشه دستانش درون جیب‌هایش بود.⬅️ چشم طوسی دوست‌داشتنی عادت عجیبی داشت، دست‌هایش همیشه درون جیب‌هایش بود.
به‌سمت‌ او نگاهی انداخت. امیرحسین اما، مشغول تکاندن خود بود و نگاه نگران آیدا را ندید.⬅️ به سمت او نگاهی انداخت؛ اما امیرحسین مشغول تکاندن خود بود و نگاه نگران آیدا را ندید.
بارها پیامی نوشته را تصحیح کرد ⬅️ بارها پیامی که نوشته بود را تصحیح کرد.
به او رسید دهانش باز شد سلام کند⬅️ به او که رسید، دهان باز کرد که سلام کند... .
فاطیما اما صدایش پر بود از تشویش و نگرانی،⬅️ اما فاطمه صدایش پر از تشویش و نگرانی بود.
داغش تازه بود و خ*یانت امیرحسین عیان،⬅️ داغش تازه بود و خ*یانت امیرحسین هم عیان بود.
اما او دل‌بسته بود و نمی‌خواست گوش کند به حرف‌های کسی. و چه دردناک وضعیتی بود برایش⬅️ اما او دلبسته بود و نمی‌خواست به حرف‌های کسی گوش کند. و چه وضعیت دردناکی برایش بود.
چشمه‌ی اشکش می‌آمد پر شود جلوی خودش را می‌گرفت.⬅️ چشمه‌ی اشکش می‌آمد پر شود (که،اما) جلوی خودش را گرفت.
همان لحظه مهرِ آن مهندس جوان جوری به دلش نشست که از گرما فراموشش شد. در جمله‌ی بالا (از) اضافیه.
دلتنگ شد برای داشتن مادر و پدر،⬅️ برای داشتن پدر و مادر دلتنگ شد.
چشم گرفت از چشمان نگران همسرش و از پاسخ دادن طفره رفت.⬅️ از چشمان نگران همسرش چشم گرفت و از پاسخ دادن طفره رفت.
گوشی مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد⬅️ مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد. (اپراتور کلمه‌ی گوشی را نمی‌گوید.)
دست روی اهرمی (اهرم) شیر گذاشت و آب را بست.
علائم نگارشی:
سرش که به پایین افتاد(،)خیره به آسفالت اشک‌هایش یکی پس از دیگری از هم‌دیگر پیشی ‌گرفتند(؛)اما لبخند همچنان روی لبش بود، (.)
سعی‌ کرد لااقل تا آمدن پاسخی از طرف فاطیما بیدار بماند(؛)اما نتوانست.
⚪افعال گذشته و حال در یک بند:
دستش را به دنباله‌ی روسری‌اش بند کرد و آن را به دور انگشت می‌پیچید و بازش می‌کرد.⬅️ دستش را به دنباله‌ی روسری‌اش بند کرد و آن را دور انگشتش پیچید و باز کرد.
⚪ چند مورد ایراد نیم‌فاصله:
آن‌جا⬅️آنجا
این که⬅️ اینکه
هیچگاه⬅️ هیچ‌گاه
میتونید⬅️ می‌تونید
بی خبر⬅️ بی‌خبر
سالها⬅️ سال‌ها
میدونه⬅️ می‌دونه
سربلند کرد⬅️ سر بلند کرد
با دقت⬅️ بادقت
⚪ غلط املایی:
ارجحیت⬅️ ارجعیت
ناچارا ⬅️ ناچاراً
نقات قوت:
مقدمه، سیر، تعلیق و...
نقاط ضعف:
خلاصه، جلد، توصیفات، شخصیت‌پردازی و ...

نویسنده‌ی عزیز از خوندن رمان زیبات لذت بردم، قلمت مانا✨🤍
 
مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
منتقد ادبیات
ناظر تایید
Oct
778
2,185
مدال‌ها
2
بسمه تعالی
نقد رمان نمای رجا
۲۹/۹

عنوان:
عنوان از دو واژه تشکیل شده است. نما به معنای نمود، ظاهر، منظره و... است. رجا نیز به معنای آرزو، آرمان، امید و امیدواری است.

عنوان از دو واژه‌ی ایرانی و عربی تشکیل شده است که معنای کامل آن به گفته‌ی نویسنده یعنی چشم‌انداز امید. واژه‌ی نما در رمان‌هایی چون آدم نما اثر ضحی کاظمی و شب‌نما اثر نسرین جمال پور در حال حاضر وجود دارد که این موضوع به کلیشه‌ای بودن واژه دامن می‌زند. واژه‌ی رجا نیز در آثاری چون رج رجا اثر لیلا قربانی و رجا در یاس اثر مهسا ۸۳ نیز وجود دارد.

عنوان با ترکیب دو کلمه، آوای خوشی ایجاد کرده و از میزان کلیشه‌ی آن کاسته است. در طول داستان اثری از امید در شخصیت‌ها موجود نبود و این موضوع در عنوان، می‌تواند فاش کننده‌ی اتفاقی باشد که در ادامه‌ی داستان خواهیم فهمید در نتیجه عنوان اطلاعات واضحی از پیرنگ را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد و لو دهنده‌ی داستان است.
عنوان با دو ژانر عاشقانه و درام ارتباطی ندارد، درواقع ژانر درام را نیز به‌طور کامل نقض می‌کند. عنوان ارتباطی با محتوا تا به اینجای رمان نداشته و پیشنهاد می‌شود عنوانی انتخاب شود که دربرگیرنده‌ی ژانرها و محتوا باشد و در عین حال لو دهنده‌ی محتوا نباشد.
عنوان و خلاصه با توجه به جمله‌ی (ناگهان نوری در تاریکی به سراغش آمد.) نوری که در تاریکی می‌درخشد ارتباط مستقیمی با کلمه‌ی رجا دارد.
مقدمه برخلاف خلاصه هیچ ارتباطی با عنوان ندارد.
ژانرها:
نویسنده دو ژانر عاشقانه و درام را برای رمان خود استفاده کرده است.
با توجه به انتخاب اول نویسنده، ژانر غالب عاشقانه است که انتخاب درستی می‌باشد.
در رمان احساسات عاشقانه‌ی زیادی به چشم می‌خورد. به عنوان مثال علاقه‌ی امیرحسین و آیدا به هم بسیار ملموس بود. علاقه‌ی فاطیما و آیدا عشق خواهرانه‌ی آن‌ها را به تصویر کشیده بود و علاقه‌ی ستاره به امیرحسین که دردسر های زیادی برای زندگی مشترک آیدا و امیرحسین ایجاد کرده بود.
از اتفاقات مرتبط به ژانر درام می‌توان به سقط جنین آیدا، احساساتی که بعد از خ*یانت امیرحسین گریبان‌گیرش شد و مشکلاتی چون بدگمانی آیدا به رابطه‌ی عاشقانه‌ی قبلی آن‌ها اشاره کرد که جای کار دارد و نویسنده باید با توصیف بهتر احساسات و پرداختن بهتر به موضوعات ذکر شده این ژانر را ملموس‌تر کند.
ژانر سومی که در رمان کاملاً مشهود بود اجتماعی است که نویسنده آن را اضافه نکرده است. موضوعاتی چون خ*یانت امیرحسین و مداخله‌ی پدر آیدا برای بردن او و اصرار به طلاقش با ژانر اجتماعی در ارتباط است و پیشنهاد می‌شود این ژانر را نیز به عنوان ژانر سوم به داستان اضافه کنید.

جلد:
تصویر عکس گل‌های رزی است که بر روی یک کتاب قرار گرفته‌اند. تصویر انتخاب شده برای جلد پیام خاصی برای مخاطب ندارد. تصویر با وجود گل‌ها می‌تواند ارتباط کمرنگی با ژانر عاشقانه داشته باشه؛ اما هیچ ارتباطی با ژانر درام ندارد. تکست بالای تصویر که با فونتی زیبا نگاشته شده است ژانر عاشقانه را شامل می‌شود؛ اما ارتباطی با ژانر درام ندارد. تصویر جلد مناسب محتوا نیست و بهتر است عکس دیگری انتخاب شود که با ژانرها مرتبط باشد.

خلاصه:
اندازه‌ی استاندارد خلاصه بین سه تا نه خط است. خلاصه‌ی نه خطی نویسنده که اندازه‌ی خوبی داشت؛ بیانگر درجا زدن‌های آیدا و خوشبختی که با هیچ ثروتی به دست نمی‌آید؛ اشاره مستقیمی به خوشبختی از دست رفته‌ی آیدا بعد از خ*یانت امیرحسین دارد. و جنگیدن آیدا در اثر کاملاً مشهود بود که او قصد دارد روزهای پیش رویش با روزهای قبلش تفاوت داشته باشد.
تا به اینجای رمان آیدا هنوز برای بهتر کردن زندگی خود و همسرش پافشاری می‌کند. و ادامه‌ی لو دهنده‌ی خلاصه،(روزی که خسته شد و زندگی را رها کرد، ناگهان نوری در تاریکی به سراغش آمد. نوری که زندگی‌اش را روشن کرد و به او یادآوری کرد که هنوز امیدی در دل شب‌های سرد وجود دارد.) اشاره به قسمتی از داستان می‌کند که هنوز وارد آن قسمت نشده‌ایم و مخاطب می‌داند آیدا کم خواهد آورد. مخاطب با این جمله انتظار کسی یا چیزی را می‌کشد و خبر دارد که اتفاق جدیدی برای آیدا خواهد افتاد؛ اتفاقی خوب که همچون نوری در تاریکی او را نجات خواهد داد.
و الباقی خلاصه که می‌گوید:
(این زندگی، به او بدهکار بود؛ بدهکار به آن لحظه‌های بی‌روح و سرد که در انتظار نوری چون او گذشت. آیا روزگار طلبش را صاف می‌کند؟)
یک خلاصه‌ی مطلوب باید، مبهم باشد، سرنخ‌هایی از داستان را در خود جای بدهد و در عین حال باعث گیجی مخاطب نشود.
نویسنده در واقع سیری کلی از داستان را برای خلاصه نوشته است که قسمتی از آن نیز لو دهنده‌ی ادامه‌ی رمان است. خلاصه با آنکه با لحن ادبی نگاشته شده است؛ اما هیچ واژه آرایی آوایی در آن به چشم نمی‌خورد و آرایش کلمات در آن بسیار ساده هستند.
قسمت اول خلاصه که در رابطه با تلاش آیدا برای بهتر کردن زندگیش است و نمی‌تواند کسی که باعث عذاب اوست را به علت علاقه‌اش رها کند ارتباط مستقیمی با ژانر عاشقانه دارد. زمانی که نویسنده در وصف حال آیدا از سختی رها کردن کسی که دوستش دارد؛ اما از او ضربه می‌خورد و کم آوردن او در خلاصه گفته می‌شود، ارتباط نامحسوس خلاصه با ژانر درام نمود پیدا می‌کند.
پیشنهاد می‌شود خلاصه با آرایه‌های ادبی و بدون آنکه داستان اصلی لو برود تغییر کند.

مقدمه:
مقدمه نیز همچون خلاصه باید سه تا نه خط باشد که نویسنده آن را رعایت کرده است.
مقدمه بیانگر حرف‌های دل عاشقانه‌ی آیدا است که از سختی رها کردن می‌گوید و آسیب‌هایی که امیرحسین؛ علارغم عشقی که آیدا به او دارد، به آیدا می‌رساند. مقدمه با آغاز و میانه در ارتباط است و ارتباط مستقیمی نیز با ژانرهای انتخابی عاشقانه و درام دارد. قسمتی که از سختی جدایی می‌گوید و آسیب‌هایی که این عشق به او وارد می‌کند، دربرگیرنده‌ی ژانر درام هستند.
آغاز:

داستان با تنش‌های اولیه‌ی آیدا و امیرحسین شروع می‌شود. دختری که آیدا باشد در کوچه راه می‌رود و مردی از پشت سر با عذرخواهی های مکرر به دنبال او است.
مخاطب در ابتدا به دنبال جواب سوالاتی می‌شود. ارتباط آن دو چیست؟ که جوابش به سرعت داده می‌شود. دلیل عذرخواهی مرد چه می‌تواند باشد؟ چرا حال کاراکتر دختر خوب نیست؟
توصیفات گنگ برخی صحنه‌ها را گیج‌کننده کرده بود. به عنوان مثال آیدا چاقو و بشقاب را از کابیت برداشت. قارچ‌های درون بشقاب که خونی شد، ترسیده جلو رفت.
در آن صحنه چه اتفاقی افتاد؟ مشغول خرد کردن قارچ‌ها بود؟ اگر بله چرا ذکر نشده بود؟
زمانی که ستاره به امیرحسین زنگ می‌زند و امیرحسین او را باعث و بانی بدبختی‌هایش می‌داند و گوشی را قطع می‌کند جواب سوالات، نصفه و نیمه دریافت می‌شود؛ اما مخاطب هنوز به طور واضح نمی‌داند که ارتباط امیرحسین و ستاره دقیقاً چیست و تنها سرنخ کوچکی به مخاطب می‌دهد.
در ادامه جواب سوال‌ها با فلش‌بک‌های کوتاه و به موقع داده می‌شود.
زمانی که امیرحسین و آیدا راهی سفر به شمال می‌شود و ستاره با حیله امیرحسین را تا صبح پیش خودش نگه می‌دارد؛ مخاطب واضحاً دلیل اختلاف آن دو را می‌فهمد و با شخصیت ستاره آشنا می‌شود.
داستان پس از وارد شدن پدر آیدا به ماجرا و رویارویی آن سه در خانه‌ی پدر فاطیما که آیدا را مجبور به تصمیم‌گیری می‌کند وارد قسمت جدیدی می‌کند.
درست است که نویسنده، آیدا را عاشق خطاب کرده و شخصیت دل‌رحمی از آن به نمایش گذاشته است. اما خ*یانت به تنهایی می‌تواند دلیل بزرگی برای برنگشتن آیدا آن هم به آن سرعت به خانه‌ی امیرحسین باشد؛ علاوه بر خ*یانت، دلیل بعدی سقط جنین آیدا است که انتظار می‌رفت با این اوصاف آیدا کمی بیشتر در رابطه با برگشتن به زندگی مشترکش فکر کند، مضاف بر اینکه یک شب تا صبح هم به بهانه‌ی خرید او را در ویلا تنها گذاشته بود. عقلانی بود که قبل برگشتن صحبتی با امیرحسین می‌کرد و دلیل کارش را جویا میشد.
آغاز داستان اگرچه با سوالات و ابهامات به وجود آمده گیرایی دارد؛ اما جای خالی توصیفات مکان به چشم می‌خورد. توصیفات نباید مستقیم باشد و در عین حال باید کامل و با جزئیات باشد. برای مثال:
( درب قدیمی که با چند فرفورژه ناهماهنگ و از مُد افتاده تزیین شده بود، با صدای قژقژی باز شد.) ⬅️ دستان سردش را بر روی پریدگی‌ رنگ‌های سفید درب گذاشت و بی‌توجه به فرفورژه‌های ناهماهنگ و قدیمی آن، درب را گشود که صدای قیژ بلندی در فضا پخش شد... .
توصیفات مکان بسیار گذرا بودند و تصویر کاملی از مکان را در اختیار مخاطب نمی‌گذاشتند.
نویسنده می‌توانست با اشارات غیرمستقیم تصویر کامل‌تری از مکان را در رمان خود بگنجاند. به عنوان مثال:
دستش را به میز گرفت و بلند شد.⬅️ آیدا دستش را به میز ناهار خوری چوبی خاکستری رنگی که در حاشیه‌ی مربعی شکلش کنده‌کاری شده بود و در وسط آشپزخانه قرار داشت، گرفت.
زمانی که چشمش به تلفن خانه افتاد⬅️ از کدام قسمت خانه تلفن را دید، تلفن کجای خانه قرار داشت و چه رنگی بود؟
آشپزخانه در کدام سمت خانه قرار داشت؟ وقتی آیدا از پله‌های ایوان بالا می‌رفت پله‌ها چه رنگی و طرحی داشتند؟ سنگی بودند یا آجری؟ وقتی ظروف را از کابیت برمی‌داشت رنگ کابینت‌ها چه بود؟ تمام این اطلاعات باید به صورت غیر مستقیم که بالاتر مثال زده شد در رمان جای بگیرد.
نگاهی به حیاط وهم‌‌آور و وحشتناک با آن دیوار‌های کوتاه انداخت؛ احوال‌پرسی را کنار گذاشت و... ⬅️ تنها با نوشتن کلمه‌ی وهم‌آور حس مکان منتقل نمی‌شود. نویسنده باید محیطی که در ذهن دارد را توصیف کند تا حس وحشت منتقل شود. به عنوان مثال اشاره‌ای به تاب زنگ‌زده و قدیمی یا درخت‌های پر پیچ‌وخم بکند.
توصیفات آوایی در ابتدا وجود داشت؛ اما بهتر بود کمی با جزئیات‌تر به این مبحث رسیدگی میشد. به عنوان مثال:
(صدای پاهایش را پشت سرش می‌شنید.)⬅️ (صدای خرچ خرچ کردن سنگ‌ریزه‌هایی که زیر پا‌های او حرکت می‌کرد را از پشت سرش می‌شنید... .) یا هر توصیف دیگری.
در آغاز لازم است که شخصیت‌پردازی کاملی از کارکترها داشته باشیم که این موضوع رعایت نشده بود و مخاطب تصویر دقیقی از کارکترها نداشت.
باید به شخصیت‌پردازی ها شاخ‌وبرگ داده میشد تا مخاطب تصویر ذهنی کاملی از کاراکترها داشته باشد. به عنوان مثال:
درون آن ژاکت و جین مشکی رنگش مانند مروارید می‌درخشید. ⬅️ قد کشیده‌اش درون آن ژاکت و جین مشکی مانند مروارید می‌درخشید و پوست روشنش تضاد زیبایی با رنگ تیره‌ی آن ایجاد کرده بود.
یا هر توصیف دیگری را میشد همراه این جمله بکار برد.

میانه:
داستان با برگشتن آیدا به خانه‌ی امیرحسین وارد میانه می‌شود. نقطه اوج چندانی در کل داستان به چشم نمی‌خورد.
داستان تا انتها سیر نسبتا ملایمی داشت و اوج‌های کوتاهی را در خود جای داده بود. تنها نقاط اوج در داستان که بسیار گذرا هستند، کشمکش‌های امیرحسین و ستاره در شمال اوج کوتاه و گذرایی بود. نقطه اوجی که بسیار سرسری و گذرا از آن گذشته بودید صحنه‌ی خ*یانت امیرحسین و سقط جنین آیدا بود.
میشد بسیار پرهیجان‌تر نوشته شود و یک نقطه اوج کامل رقم بخورد.
صحنه‌ی سقط جنین ناباورانه نوشته شده بود و جای خالی پردازشات و توصیفات در آن به راحتی حس میشد. سقط جنین با یک شوک امکان‌پذیر نیست و نویسنده ملزم به آن است که ابتدا پیش‌زمینه‌ای برای آن بنویسد. به عنوان مثال به دلیل شک‌هایی که آیدا به امیرحسین داشت و استرس متحمل شده ابتدا دچار لک‌بینی شده و بعد با یک شوک سقط جنین اتفاق بیوفتد.
گرفتن سهام از پدر ستاره و خط‌ونشان کشیدن ستاره برای زندگی امیرحسین و آیدا نیز اوج کوتاهی بود. با برگشتن آیدا به خانه‌ی امیرحسین قسمت‌های مهم ماجرا و اوج‌های کوتاه نیز فروکش می‌کند.
روند داستان با توجه به کشمکش‌های بین امیرحسین و ستاره گیرا است. گره‌گشایی‌ها نیز به موقع انجام می‌شوند؛ اما مخاطب انتظار یک اوج هیجانی و بلند را دارد که پیشنهاد می‌شود نویسنده، زودتر آن اوج را در رمان خود جای بدهد.
لحن و بافت:
دیالوگ محاوره و مونولوگ ادبی بودند به غیر از یک مورد.
رو به برادرش کرد که با آن ظاهر آب‌کشیده هنوزم برای دامادش شاخ و شانه می‌کشید و گفت⬅️ رو به برادرش کرد که با آن ظاهر آب‌کشیده، هنوز هم برای دامادش شاخ‌وشانه می‌کشید و گفت... .
هنوزم محاوره است که نباید در لحن ادبی بکار برود.
سیر رمان:
شخصیت‌پردازی‌ها در سیر رمان بسیار کم و با فاصله بود که این موضوع سیر را روبه تندی پیش برده بود.
با اضافه کردن یک نقطه اوج معین و کامل با توصیفات مکان و شخصیت‌پردازی به اندازه می‌توان سیر را متعادل کرد. نکته‌ای که جای کار داشت و باید با تعلل بیشتر نوشته میشد، همان برگشتن سریع آیدا پیش امیرحسین است که به سرعت نوشته شده بود.
پرش‌ها و فلش‌بک‌‌ها با سه ستاره از هم جدا شده بودند. مواردی که پرش وجود داشت و سه ستاره استفاده نشده بود⬅️بین حرف زدن فاطیما و آیدا با گوشی و رسیدن فاطیما به شمال سه ستاره نیاز است. اول پارت بیست سه ستاره نیاز است. صحنه‌ی بیرون کشیدن سهام و پارت بعدش که به هفته‌ی بعد پرش می‌کند سه ستاره نیاز است.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها رعایت شده بود و علائم نگارشی در رمان به درستی رعایت شده بود.
دیالوگ شخصیت‌ها با هم متفاوت بود.

شخصیت پردازی:
شخصیت‌پردازی در رمان بسیار کم و با پرش توصیفات همراه بود. طوری که در میانه‌ی رمان اشاره کوتاهی به موهای بلند آیدا شده بود و در اواخر رمان اشاره‌ی کوتاهی به صاف بودن موهای او شده بود.
توصیفات بسیار گذرا و کم بودند و مخاطب هیچ تصویر کاملی از کارکترهایی چون، فاطیما، عموی آیدا، پدر آیدا، مادر آیدا، ستاره، پرستار بخش، مادر امیرحسین و حتی از امیرحسین هم تصویرسازی درستی ایجاد نشده بود.
به عنوان مثال:
(با کِشی که میان دستانش بود، موهای بلندش را دم اسبی بست.) در همین جمله که در میانه‌ی داستان بود، میشد اشاره‌ای به موهای صاف آیدا بکنید؛ اما تا پارت آخر این اشاره صورت نگرفته بود و مخاطب تصویر درستی از موهای آیدا نداشت.
یا مثلاً برای کارکتر ستاره:
( پالتوی چرمی با آن خزهای دور گردنش او را مانند دلقکی زشت کرده بود.) اشاره‌ای نیز به صورت بدون آرایشش شده بود؛ اما میشد با اشاره غیرمستقیم به رنگ پوست، رنگ چشم، حالت مو و... این زشتی را کامل‌تر بیان کنید.
از کارکتر امیرحسین تنها به گفتن رنگ چشم خاکستری اکتفا شده بود.
برای توصیفات کامل‌تر میشد به جمله‌ی پایین جزئیات افزود تا تصویر کامل‌تر از امیرحسین ایجاد کرد.
امیرحسین نفسش را بیرون داد و دستش را میان موهایش برد⬅️امیرحسین کلافه نفسش را با فوت بیرون داد و دستی میان موهای خرمایی یا مشکی فلان حالتش کشید.
صفات اخلاقی کارکترها با هم متفاوت بود. آیدا بسیار دل رحم و آرام بود و در مقابل فاطیما شخصیت یک‌دنده و تخسی داشت. پدر آیدا انسان سخت‌گیری بود و پدر فاطیما شخصیتی مستبد داشت.
توصیف مکان:
توصیفات مکان در رمان بسیار کم و گذرا بود، طوری که مخاطب در مورد خانه‌ی آیدا و امیرحسین تصویری در ذهن ندارد یا از شرکت امیرحسین یا از ویلای شمال. توصیفات بسیار کوتاهی از خانه‌ی پدربزرگ آیدا شده بود که تصویرسازی درستی برای مخاطب نداشت.
تنها توصیف از خانه‌ی شمال که بسیار مستقیم و کوتاه بود: چرخی در خانه زد و همه‌جا را چک کرد. خانه مبله، تمیز و نقلی بود. فقط حیاطش با معیار‌های امیرحسین نمی‌خواند و قابل قبول نبود. نمونه‌ی کامل و غیرمستقیم ⬅️ از میان حیاط موزاییک شده‌‌ی خانه گذشتند و راه نسبتا طولانی تا ورودی را طی کردند. بزرگی حیاط با معیارهای امیرحسین مطابقت نداشت.
آیدا به پذیرایی نقلی خانه چشم دوخت که با پرده‌ی‌های به رنگ (فلان) آذین شده بود.
میشد با توصیف مکان در مورد فضای کافه‌ و رستورانی که آیدا و فاطیما در شمال آنجا بودند به توصیفات خود بیافزایید.
نمونه‌ای از توصیف کوتاه مکان (از تلألو نور درون شیشه‌های رنگی در و پنجره، خانه زیبایی دلچسبی به خود گرفته بود.) توصیف کامل⬅️ (نسیم از مابین پنجره‌‌های چوبی سفید رنگ که با شیشه‌های مستطیل سبز و زرد و قرمز تصویر شاعرانه‌ای ایجاد کرده بود، عبور کرد و در خانه پیچید. )

توصیف صدا و آوا:
توصیفات آوایی در بعضی مواقع وجود داشت مثل صدای قیژقیژ درب و خش‌خش کفش‌ها. اما بسیار کم بود و جای کار داشت.
جاهایی که توصیف آوا نیاز بود و انجام نشده بود، فضای ساحل بود که میشد به صدای امواج و مرغ های دریایی اشاره کرد. یا فضای بهم خوردن قاشق و چنگال در رستوران و فضاهای این‌چنینی که لازم بود توصیفات آوایی داشته باشد؛ اما اشاره ای نشده بود.

توصیف احساسات:
توصیف احساسات در رمان باید ملموس باشد طوری که مخاطب همراه با شخصیت گریه کرده یا بخندد یا ذوق کند.
در صحنه‌ای که آیدا با خ*یانت امیرحسین رو‌به‌رو شد از حال خرابش تنها به تیر کشیدن زیر شکمش اشاره شده بود که میشد با توصیفاتی چون سرگیجه، تهوع، لرزش دست‌وپا و حالت خفگی که حاصل از بغض است را به عنوان توصیف احساسات بکار برد که ملموس‌تر باشد.
باید به احساساتی که آیدا بعد از سقط جنین داشت نیز بیشتر پرداخته بشود.

زاویه دید:
در طول داستان نویسنده از سوم شخص استفاده کرده بود و تا آخر به خوبی حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق:
از تعلیق در رمان می‌توان به تهدید ستاره اشاره کرد. ستاره‌ای که بازیچه‌ای دست امیرحسین بود و به او دلبسته است؛ اما در ادامه متوجه شد که امیرحسین همسر دارد و با فهمیدن این موضوع سعی در خراب کردن رابطه‌ی آن دو دارد. امیرحسین با آنکه خودش بیشتر مقصر است؛ اما با بیرون کشیدن سهامش از شرکت پدر ستاره باعت ورشکستگی او شده و این زمینه‌ای فراهم می‌کند که ستاره درصدد انتقام باشد. این انتظار برای انتقام برای مخاطب جذاب است و سوالات به وجود آمده که امیرحسین به چه دلیلی به ستاره نزدیک شد و قصدش چه بود؟ با توجه به اینکه آیدا هنوز نمی‌‌داند رابطه‌ی امیرحسین و ستاره چقدر عمیق بوده، اگر بفهمد چه عکس‌العملی نشان خواهد داد؟ تمام این ابهامات برای مخاطب جذاب هستند و باعث جذب مخاطب می‌شوند و دارای ابهام و تعلیق هستند.

کشمکش‌های بیرونی:
از دعواهای فیزیکی امیرحسین و ستاره می‌توان به عنوان کشمکش‌های بیرونی نام برد. این کشمکش‌ها به قدری جدی بود که امیرحسین، یک‌بار هم از شدت عصبانیت در حال خفه کردن ستاره بود. این کشمکش بین دو کارکتر جذاب است و داستان را گیرا می‌کند.

کشمکش درونی:
با توجه به موقعیت آیدا و اتفاقات پیرامونش، انتظار می‌رفت بیشتر شاهد کشمکش‌های درونی و حالات درونی این شخصیت باشیم. بعد از برگشتن به خانه‌ی امیرحسین اشاراتی به کشمکش‌های درونی و بدگمانی‌هایی که نسبت به امیرحسین دارد شده بود که در انتها موجب سردردش شد. و کشمکش‌های درونی امیرحسین که در پی یافتن دلیل این سردرد‌هاست و در انتها مجبور می‌شود از فاطیما کمک بگیرد. کشمکش درونی در رمان بود؛ اما اگر کمی بیشتر به این موضوع پرداخته شود بهتر است.
ایده و پیرنگ:
پیرنگ در واقع اسکلت اصلی داستان است.
زن و شوهری که به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند. زن از خ*یانت همسرش بی‌خبر است و با فهمیدن این موضوع جنینش سقط می‌شود. زن خبر ندارد که رابطه‌ی همسرش با دختری که آن‌ها را در کافه دیده بود، حتی قدیمی‌تر از رابطه‌ی خودش است؛ اما امیرحسین تنها همسرش را دوست دارد و دختر ستاره نام را به دلایلی که ذکر نشده بازیچه کرده است. حال که آیدا تصمیم دارد دوباره به امیرحسین فرصت بدهد، دختر با ورشکستی پدرش که عامل اصلی آن امیرحسین است، تصمیم به انتقام دارد و ادامه‌ی ماجرا... .
باتوجه به موضوع خ*یانت و وجود دوست‌دختری که به زندگی حال حاضر دوست‌پسر و همسرش حسودی می‌کند و دنبال انتقام است، موضوع کلیشه‌‌دار است؛ اما نویسنده با قلم خود توانسته این کلیشه را کمرنگ کند.
پیرنگ اصلی با ابهامات به وجود آمده، نحوه‌ی انتقامی که ستاره از امیرحسین و آیدا خواهد گرفت و علت نزدیک شدن امیرحسین به ستاره داستان جذابی خلق کرده و نویسنده منتظر این است که عاقبت آیدا را بفهمد و بداند چگونه از این منجلاب بیرون خواهد آمد.
ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی زیادی به چشم نمی‌خورد که این خود نقطه‌ی قوت رمان است. فقط چند مورد بود که ذکر می‌کنم.
⚪فعل همیشه باید آخر جمله باشد و حالت جمله هم باید به درستی حفظ شود، برای مثال:
عادت عجیبی داشت چشم طوسیِ دوست داشتنی؛ همیشه دستانش درون جیب‌هایش بود.⬅️ چشم طوسی دوست‌داشتنی عادت عجیبی داشت، دست‌هایش همیشه درون جیب‌هایش بود.
به‌سمت‌ او نگاهی انداخت. امیرحسین اما، مشغول تکاندن خود بود و نگاه نگران آیدا را ندید.⬅️ به سمت او نگاهی انداخت؛ اما امیرحسین مشغول تکاندن خود بود و نگاه نگران آیدا را ندید.
بارها پیامی نوشته را تصحیح کرد ⬅️ بارها پیامی که نوشته بود را تصحیح کرد.
به او رسید دهانش باز شد سلام کند⬅️ به او که رسید، دهان باز کرد که سلام کند... .
فاطیما اما صدایش پر بود از تشویش و نگرانی،⬅️ اما فاطمه صدایش پر از تشویش و نگرانی بود.
داغش تازه بود و خ*یانت امیرحسین عیان،⬅️ داغش تازه بود و خ*یانت امیرحسین هم عیان بود.
اما او دل‌بسته بود و نمی‌خواست گوش کند به حرف‌های کسی. و چه دردناک وضعیتی بود برایش⬅️ اما او دلبسته بود و نمی‌خواست به حرف‌های کسی گوش کند. و چه وضعیت دردناکی برایش بود.
چشمه‌ی اشکش می‌آمد پر شود جلوی خودش را می‌گرفت.⬅️ چشمه‌ی اشکش می‌آمد پر شود (که،اما) جلوی خودش را گرفت.
همان لحظه مهرِ آن مهندس جوان جوری به دلش نشست که از گرما فراموشش شد. در جمله‌ی بالا (از) اضافیه.
دلتنگ شد برای داشتن مادر و پدر،⬅️ برای داشتن پدر و مادر دلتنگ شد.
چشم گرفت از چشمان نگران همسرش و از پاسخ دادن طفره رفت.⬅️ از چشمان نگران همسرش چشم گرفت و از پاسخ دادن طفره رفت.
گوشی مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد⬅️ مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد. (اپراتور کلمه‌ی گوشی را نمی‌گوید.)
دست روی اهرمی (اهرم) شیر گذاشت و آب را بست.
علائم نگارشی:
سرش که به پایین افتاد(،)خیره به آسفالت اشک‌هایش یکی پس از دیگری از هم‌دیگر پیشی ‌گرفتند(؛)اما لبخند همچنان روی لبش بود، (.)
سعی‌ کرد لااقل تا آمدن پاسخی از طرف فاطیما بیدار بماند(؛)اما نتوانست.
⚪افعال گذشته و حال در یک بند:
دستش را به دنباله‌ی روسری‌اش بند کرد و آن را به دور انگشت می‌پیچید و بازش می‌کرد.⬅️ دستش را به دنباله‌ی روسری‌اش بند کرد و آن را دور انگشتش پیچید و باز کرد.
⚪ چند مورد ایراد نیم‌فاصله:
آن‌جا⬅️آنجا
این که⬅️ اینکه
هیچگاه⬅️ هیچ‌گاه
میتونید⬅️ می‌تونید
بی خبر⬅️ بی‌خبر
سالها⬅️ سال‌ها
میدونه⬅️ می‌دونه
سربلند کرد⬅️ سر بلند کرد
با دقت⬅️ بادقت
⚪ غلط املایی:
ارجحیت⬅️ ارجعیت
ناچارا ⬅️ ناچاراً
نقات قوت:
مقدمه، سیر، تعلیق و...
نقاط ضعف:
خلاصه، جلد، توصیفات، شخصیت‌پردازی و ...

نویسنده‌ی عزیز از خوندن رمان زیبات لذت بردم، قلمت مانا✨🤍
سلام ماهروی عزیزم، ممنون بابت نقد خوبت.
اگه بخوام صحنه‌هامو یکم کش‌دارتر کنم نمیشه پارت لابه‌لاش اضافه بشه؟
مثلا بین پارت شیش و هفت!
اگه یکم راهنماییم کنی ممنونم

و اینکه کِی میتونم دوباره شروع به پارت گذاری کنم؟
 

MAHRO.

سطح
1
 
منتقد آزمایشی کتاب
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
کاربر ممتاز
Oct
1,269
3,170
مدال‌ها
4
سلام ماهروی عزیزم، ممنون بابت نقد خوبت.
اگه بخوام صحنه‌هامو یکم کش‌دارتر کنم نمیشه پارت لابه‌لاش اضافه بشه؟
مثلا بین پارت شیش و هفت!
اگه یکم راهنماییم کنی ممنونم
عزیزم تو اپ ورد ویرایش بزن مواردی که گفته شد
بعد اینجا ویرایش بزن الصاق کن لازم نیست پارت اضافه بشه فقط نیاز به ویرایش داره
 
مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
منتقد ادبیات
ناظر تایید
Oct
778
2,185
مدال‌ها
2
عزیزم تو اپ ورد ویرایش بزن مواردی که گفته شد
بعد اینجا ویرایش بزن الصاق کن لازم نیست پارت اضافه بشه فقط نیاز به ویرایش داره
آخه صحنه‌پردازی و شخصیت‌پردازی بخوام اضافه کنم خیلی طولانی میشه!
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: za-wrde
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین