بسمهتعالی
نقد رمان وداد مذنب
به قلم: @عاطفه.
12/9
عنوان:
عنوان وداد مذنب از دو واژه تشکیل شده که ریشهی هر دو واژه عربی است. عنوان کلیشهی پایینی دارد؛ اما با توجه به واژگان غیر فارسی بکار رفته برای بعضی مخاطبین غیرقابل فهم خواهد بود. در حال حاضر عنوان وداد اثر فاطمه نجفی وداد گلگون اثر راضیه کیواننژاد و همچنین وداد فراساوند از الهه و وداد آل از سمیه رضایی در حال نگارش هستند که این امر عنوان را تکراری نموده است. نسبت کلیشهای عنوان وداد حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد است. عنوان با هر دو ژانر به دلیل کلمهی گناهکار مرتبط است.
همانطور که نویسنده نیز نقل کرده بود معنای عنوان وداد یعنی دوست داشتن و مذنب به معنای گناهکار است. تلفیق دو کلمه ارتباط جامعی از کلیت داستان را دربردارد و مستقیماً با ژانر عاشقانه مرتبط است. عنوان با آنکه جذابیت دارد؛ ولی قسمت اعظمی از محتوای داستان را افشا میکند. عنوان با خلاصه به دلیل کلماتی همچون منجلاب سرنوشت ارتباط دارد. با قسمتی از مقدمه و دو مصرع از اشعار حافظ نیز کاملاً مرتبط است.
ژانر:
ژانر های انتخابی نویسنده عاشقانه و درام است.
ژانر غالب با توجه به انتخاب اول نویسنده عاشقانه است که تا به اینجای داستان تنها میتوان به علاقهی گونش به مادر فوت شدهاش و چند نمونه کوتاه دلباختگی پسر حاجی به راضیه را بیان کرد. پیشبینی میشود علاقهای بین گونش و علیسان نیز شکل بگیرد. با توجه به ژانر غالب انتظار پردازشات بیشتری به توصیفات عاشقانهی داستان میرود و این امر نیاز به خلق بیشتر اتفاقات عاشقانه در سیر رمان را دارد.
از همان ابتدا شاهد اتفاقات درام زندگی گونش بودیم. مرگ مادر گونش با ژانر انتخابی مرتبط است و گونشی که به دنبال قاتل مادرش میگردد علاوه بر ژانر درام، ژانر اجتماعی را نیز شامل میشود.
باتوجه به عدم وجود صحنه های عاشقانه ژانر غالب تا به اینجای داستان اجتماعی یا درام است. نویسنده باتوجه به میزان شناختی که از اثر خود دارد میتواند ژانر غالب را به اجتماعی تغییر بدهد.
به دلیل وجود اتفاقاتی چون ترد شدن علیسان، اهدای قلب مادر گونش به زن حاجی و گرفتن خانه به ازای قلب میتوان ژانر اجتماعی را به داستان اضافه کرد.
خلاصه:
خلاصه با لحن ادبی نگاشته شده است و جزئیاتی از احوالات گونش را درون خود جای داده است. نویسنده از بختواقبالی سخن میگویید که قرعهی خوشبختی را به نام کسی که گمان میرود گونش باشد درآورده است. این مطلب میتواند لو دهندهی سیر داستان باشد؛ چراکه تا به اینجای داستان خبری از خوش اقبالی برای هیچ شخصیتی پیشبینی نمیشود.
خلاصه کلیشهی چندانی ندارد و در هالهی از ابهام بیان شده است. این موضوع سطح خلاصه را بالا میبرد و از جذابیت خاصی برای مخاطب برخوردار است.
ژانرهای عاشقانه و درام بکار رفته توسط نویسنده کاملاً با خلاصه در ارتباط است و از نسبت خوب ۳ الی ۹ خط برخوردار است.
خلاصه با عنوان و مقدمه نیز به علت وجود کلماتی چون منجلاب سرنوشت و... مرتبط است.
جلد:
تصویر جلد، نگارهای از دستهای در هم گره خوردهی زن و مردی است که ژانر عاشقانه را به خوبی پوشش میدهد. پسزمینهی مشکی رنگ نیز دربرگیرندهی ژانر درام است.
تصویر و فونت بکار رفته مناسب محتوای داستان بوده و تکست کوتاه بالای تصویر نیز مستقیماً با احوالات عاشقانهای داستان در ارتباط است. فونت استفاده شده، نوع چینش و بافت بکار رفته با ژانر درام هماهنگ است. پیشنهاد میشود تکستی انتخاب شود که به تمام ژانرها ارتباط داشته باشد؛ از جمله ژانر اجتماعی که قبلتر گفته شد.
مقدمه:
مقدمه نیز همانند خلاصه با لحن ادبی نگاشته شده بود. به نظر میرسید مقدمه از زبان دومین شخصیت اصلی داستان، یعنی علیسان نوشته شده باشد. با آنکه مقدمه دربرگیرندهی ژانر عاشقانهی داستان است؛ اما قسمت مهمی از داستان را افشا میکند و به نظر اشارهی مستقیم به ارتباطی دارد که تا به اینجای داستان اثری از آن دیده نشده است. این در حالیست که مقدمه، این رابطه را افشا میکند. در ادامه قسمتی که افشاگر عشق دوشخصیت اصلی است بیان میشود، که بهتر است سربستهتر نوشته بشود.
«و ای تو آفتاب زندگانیام! تو بودی همان که با وجود گرمت مرا بدِ خوبتر از خوب خواندی»
نویسنده در ادامه ابیات زیبایی از حافظ را در مقدمه بکار برده است؛ که این موضوع علارغم دلشنشین بودن، کلیشهی بسیاری را شامل میشود.
مقدمه در حد استاندارد ۳ الی ۹ خط میباشد و محتوای رمان را درون خود گنجانده است.
آغاز
آغاز داستان با شخصیت اصلی همراه است. دختری که در قبرستان بر سر مزار مادرش نشسته و اشک میریزد. در آغاز توصیفات غیرمستقیمی از گونش و راضیه در رمان ذکر شده بود. حالت شخصیتها و خصوصیات اخلاقی هر دو شخصیت به خوبی در ذهن نقش میبست. شخصیتپردازی بیرونی هر دو کارکتر در آغاز خوب بود، که با ذکر جزئیات بیشتر جذابتر نیز خواهد شد.
هارمونی صدای مویهی زنی که بالای سر قبری نشسته است با باد سرد پاییزی و اشکهای گونش دربرگیرندهی ژانر درام است.
با توجه به زاویه دید سوم شخص نویسنده
در ادامه گونش به کمک دختر خالهاش به دنبال قاتل مادرش است. آنها گمان میکنند، قاتل پسر همان شخصی باشد که قلب مادرش درون سی*ن*هی اوست. شکوتردیدها با دیدن عکس صحنهی تصادف ماشین علیسان و مادر گونش بالا میگیرد؛ اما علیسان خیلی زود از این اتهام تبرعه میشود.
ادامهی داستان با توجه به ابهام و تعلیق به وجود آمده گیرایی لازم را ایجاد میکند که مخاطب را با خود همراه سازد.
توصیفات:
توصیف مکان
توصیفات در صحنه پردازی و ساختن یک مکان در ذهن نویسنده نقش به سزایی دارد. یک فضاسازی درست آن است که تصویر ذهنی مخاطب، مکان گفته شده را با همان حال و هوا تجسم کند.
در ابتدا توصیفاتی از فضای مخوف قبرستان آورده شده که به راحتی در ذهن شکل میگیرد. پردازش نویسنده نسبت به فضای قبرستان، درختهای پر پیچوخم و قبری که تصویر مردی بر رویش نقش بسته بود؛ خوب بود؛ اما جای کار داشت.
بهتر است نویسنده کمی بیشتر فضای قبرستان، خانهی گونش و مغازهی حاجی را توصیف کرده و به جزئیات بپردازد.
توصیفات مکان گذرا و خلاصهوار نوشته شده بود
نویسنده این رکن را در داستان خود بکار برده بود؛ اما اکثراً بسیار سریع و گذرا بودند.
به عنوان مثال توصیفات مکان خانهی علیسان و شخصیتپردازهای ظاهری با هم ترکیب شده بود و توان تجسم دادههای سریع و پشت سرهم از مخاطب سلب میشد.
(در راهرو توقف کرد، نیمبوتش را با صندل مشکیاش عوض کرد و مستقیم بهسوی آشپزخانه که سمت راست خانه بود و با جزیرهی زیبای خاکستریرنگ از پذیرایی جدا میشد، رفت. آشپزخانهای که با بهترین و مدرنترین وسایل برقی با ترکیب رنگ مشکی و نقرهای دیزاین شده بود. ماگ بزرگ طرح آسمانیاش را که بر روی سینک گرانیتی مشکی بود، برداشت و از آبسردکن یخچال دوقلوی مشکی، پر از آب کرد و یک نفس سر کشید. خنکی آب هم نتوانست از التهاب درونیاش کم کند. سرش را که چرخاند دخترک را دید که آنطرف جزیره ایستاده و طرهای از موهای دودیرنگش را دور انگشت اشارهاش پیچانده و با بغض نگاهش میکرد.)
توصیفات تنها نوشتن یک مکان نیست. توصیف یک مکان الزاماً باید حالوهوا مکان را نیز به مخاطب القا کند.
به عنوان مثال برای خانهی مدرن علیسان میشد با پر و بال دادن آرامآرام وارد جزئیات شد. مثال برای توصیف غیرمستقیم مکان:
علیسان با شنیدن صدای نازک رزا دندانهایش را بر روی هم سایید؛ دلش میخواست سرش را به گرانیت مشکی رنگ ظرفشویی که مشخص بود بسیار سخت و محکم است بکوبد تا دیگر صدای او را نشنود... .
یا به محض ورود با احساس سرما چشمش به شومینهای که با سنگهای سفید رنگ مربعی شکل آذین شده بود و هماهنگی زیبایی با دیوار مشکی رنگ کنارش داشت، افتاد و متوجه جای خالی شعلههای قرمز رنگ بر روی سفالهای طرح چوبی که در پایینترین نقطهی شومینه قرار داشت، شد.
توصیفات نویسنده در بعضی جاها بسیار زیاد و کلیشهای است و در بعضی موارد مثل آغاز داستان و فضای قبرستان جای کار دارد. نویسنده میتواند با پرداختن به حزئیاتی همچون قبرهای خالی سیمانی در قربستان توصیفات آن مکان را جامعتر کند.
توصیف احساسات
توصیف احساسات گونش بیشتر در رابطه با غم از دست دادن مادرش است؛ گفتن کلمهی گریه نمیتواند به اندازه کافی عمق غم گونش را بیان کند. توصیف احساسات نویسنده با آنکه در سراسر رمان وجود دارد؛ اما با پرداختن بهتر و توصیفات جامعتر میتوان احساسات کارکترها را ملموستر کرد.
توصیف آوا
توصیفات آوایی شبیه مویه کردن زن در قبرستان و صدای برخورد دانههای باران به چتر گونش وجود داشت؛ اما قبلتر نیز گفته شده بود. توصیفات آوایی میتوانست جامعتر باشد و این رکن باتوجه به قلم گیرای نویسنده میتواند بهتر از اینها بیان بشود.
میتوانست با توصیفات آوایی و مکانی به جذابیت آغاز داستان بیافزاید.
برای مثال صدای لاالهالاالله گفتن جمعی که از آن اطراف میگذشتند. یا صدای میکروفون مداحی که از دور به گوش میرسید نیز میتوان به توصیفات آوایی پرداخت.
میانه
داستان با خبر خواستگاری فاطمه و حضور گونش در خانهی حاجی اوج میگیرد.
دعوای حاجی و پسرش با علیسان مقابل چشم گونش زمینهای برای شناخت بیشتر دو کاراکتر نسبت هم شکل میدهد و داستان در اوج به پایان میرسد.
دیدار کوتاه گونش و علیسان در خیابان بارانی و ریخته شدن آبهای کنار جاده بر اثر عبور ماشین علیسان، بر روی گونش نیز به موضوع شناخت این دو کارکتر دامن میزند.
نویسنده روند یکنواخت را حفظ کرده است و بیشتر به معرفی خصوصیات شخصیتها میپردازد. برای مثال، نویسنده برای شناساندن شخصیت علیسان دختری به نام رزا را مقابل او قرار میدهد که قبلاً با او در حد یک قهوه خوردن ساده وقت گذرانده است. علیسان بارها این مطلب را به او خاطر نشان میکند که هیچ دختری را بیش از یکبار نمیبیند. نویسنده شخصیت زخم خورده و مغروری از علیسان به نمایش گذاشته است.
تمام این اتفاقات جزئی از میانه هستند. میانهی داستان اگرچه هیجان زیادی ندارد؛ اما کشش قلم و سوالات به وجود آمده داستان گیرایی را به وجود آورده است.
اگرچه سیر داستان یکنواخت است و تا به اینجا تنها نقطهی اوج همان دعوای کوتاه حاجی و علیسان در مراسم خواستگاری فاطمه و پیدا شدن عکس ماشین علیسان در محل قتل مادر گونش است؛ اما پیشبینی میشود در ادامه، داستان بیشتر در اوج بماند و هیجان بیشتری به مخاطب القا کند.
داستان در رابطه با موضوع علیسان که پسر ناخلف یک حاجی است، کلیشهای نسبتاً بالایی دارد؛ اما نویسنده توانسته با پرداختن به جزئیاتی مثل توصیفات این کلیشه را کمرنگ کند؛ لذا نویسنده در رابطه با این موضوع به خوبی عمل کرده است.
سیر رمان:
سیر یکنواخت است و اوج و فرودهای ملایمی دارد. سوالات به وجود آمده در داستان برنامهریزی شده است و نویسنده قصد دارد به مرور، جوابها را در رمان خود بگنجاند؛ اما بهتر است نویسنده نشانههایی در مورد جواب سوالاتی چون یافتن قاتل مادر گونش در رمان جای بدهد تا مخاطب از گنگی زیاد داستان دلزده نشود.
کشمکشهای درونی گونش بیشتر مواقع در تنهایی و در کنار مزار مادرش است.
نویسنده بیشتر ژانر درام را در سیر حفظ کرده است؛ به عنوان مثال در مراسم چهلم مادرش، زمانی که همسر حاجی بر سر مزار حاضر شد و گونش درخواست کرد کمی به تپش صدای قلب مادرش گوش بدهد.
داستان سیر نسبتاً کندی را میگذرانَد؛ اگرچه نویسنده با توصیفات و پردازشات درست این روند را پوشش داده است. انتظار میرود کمی به روند داستان بیافزاید و کمی بیشتر به ژانر عاشقانه بپردازد.
مونولوگ و دیالوگ:
نسبت دیالوگها و مونولوگها تقریباً پنجاه به پنجاه است؛ حتی گاهی پارتها کاملاً دیالوگمحور میشوند. نمونههایی شبیه به پارت ده و ۲۴ در داستان دیده میشود که بهتر است نویسنده صبر و حوصلهی بیشتری در دیالوگها به خرج بدهد و مونولوگهای بیشتری بین دیالوگ بکار ببرد.
علائم نگارشی بکار رفته برای دیالوگها نیز به درستی استفاده شده است.
لحن و بافت
روند داستان با لحن مونولوگهای ادبی و دیالوگهای محاوره به درستی رعایت شده است؛ فقط در بعضی موارد کلمات مناسب لحن نبود.
✖️گونش با شنیدن صدای مردانهی او هوری دلش ریخت.
با توجه به لحن ادبی بهتر است مانند نمونهی پایین نوشته شود.
✔️ با صدای مردانهی او چیزی در قلب پر کوبشش فرو ریخت و ته دلش خالی شد.
✖️- گمشو بیرون. یکبار دیگه اینجاها ببینمت بلایی سرت میارم که تا آخر عمرت از مرد جماعت گریزان (✔️ گریزون) باشی.
✖️فاطمه دلش غنج رفت برای برادرزادهی چهار سالهاش که خوب چهرهی عموی بزرگش را که فقط تو(✔️در) عکسها دیدهبود، بهخاطر آوردهبود.
شخصیت پردازی
شخصیت پردازی ها به دو دستهی درونی و بیرونی تقسیم میشوند.
شخصیت پردازی درونی مجموعهی خلقوخو و رفتار کاراکترهاست که نویسنده به خوبی به آن پرداخته بود. نویسنده به این رکن به درستی و به صورت غیرمستقیم پرداخته بود؛ طوری که تصویر ذهنی مخاطب از شخصیت راضیه رکگو و مستقل بود.
«او برخلاف دخترخالهاش بدون هیچ استرسی کلمات را راحت به زبان آورد. – حاجی! اون خدایی که شبانهروز براش چند مرتبه نماز میخونی، نگفته نارو زدن به بندهی خدا، اونم یه بچه یتیم گناهه؟»
جملات بالا نمونهای از خصوصیات رفتاری و بیپروایی راضیه را نشان میدهد که بدون استرس مقابل حاجی میایستد تا از حق گونش دفاع کند.
درست برخلاف راضیه، از گونش شخصیتی آرام و دختری خجالتی به نمایش درآمده و به خوبی به آن پرداخته شده است.
در واقع نویسنده برای تمام شخصیتها، هم شخصیتپردازی درونی و هم بیرونی را به خوبی انجام داده بود.
شخصیت پردازی بیرونی
نویسنده مجموعهای از توصیفات ظاهری کارکترها را در داستان بکار برده بود. شخصیتپردازی بیرونی در رمان اکثراً به صورت غیرمستقیم بود و کلیشهی چندانی را شامل نمیشد. تنها ایراد نویسنده یکجا به کار بردن توصیفات بود. توصیه میشود هم توصیفات درونی و هم توصیفات بیرونی به مرور وارد داستان شود. نویسنده از تمام شخصیتها تصویر خوبی ارائه داده و مخاطب از کارکترها تصویر ذهنی دارد که این نکتهی مثبتی به شمار میرود.
تنها نقطهی ضعف نویسنده این بود که گاهاً در رابطه با ارائه دادن خصوصیات ظاهری شخصیتها شتابزده عمل میکرد. به عنوان مثال در جملهی پایین شخصیتپردازی علیسان و برادرش را به صورت مستقیم و پشتسرهم انجام داده است. که توصیه میشود غیر مستقیم و با فاصله بیان شود.
( تنها تفاوتشان در این بود که علیسان چهرهای پختهتر و بدنی پر و ورزیدهتر داشت؛ وگرنه هر دو دارای موهای مشکی، صورت کشیده و زاویهدار، چشمان درشت سیاه و ابروهای پر هشتی و بینی کشیدهی مردانهای که کمی به پدرشان شبیه بود، بودند.)
مثال برای توصیف غیرمستقیم:
گونش زیر چشمی نظری به آنها انداخت و دو برادر را مقایسه کرد. بدن ورزیدهی علیسان درون پیراهن آبی رنگش بسیار قویتر از برادرش به چشم میآمد... .
از تمام اینها گذشته، امکان ندارد تمام خصوصیات ظاهری دو کارکتر به جز ورزیده بودن علیسان کاملاً یکسان باشد.
شخصیت جسور راضیه و خصوصیات مظلومانهی گونش به خوبی در داستان حس میشود. شخصیتها از نظر ظاهر و پوشش، با توجه به توصیفات نویسنده به زیبایی در مقابل چشم نقش میگیرد و نویسنده به خوبی به این موضوعات پرداخته است.
زاویه دید:
داستان از زبان سوم شخص بیان میشود که انتخاب مناسبی برای این داستان است. داستان نویسنده حولمحور دو کارکتر یعنی گونش و علیسان میگردد؛ به این ترتیب زاویه دید انتخاب شده مناسب است.
توصیه میشود کمی از پرشهای داستان بکاهید و سیر مستقیم داستان را حفظ کنید.
کشمش و تعلق:
تعلیق:
تعلیق اصلی و مهم در داستان همان قاتل مادر گونش است که مخاطب مدام در پی یافتن اوست. این تعلیق گیرا بوده و باعث جذب مخاطب میشود. تعلیق دیگر رفتار علیسان با دختر های اطرافش است. اشاراتی به نامزد علیسان شده است که زمانی او را به برادر کوچکترش ترجیح داده بوده، شده است؛ اما تا به اینجای داستان دلیل واضح و مشخصی از دلیل جدایی آنها بیان نشده است.
کشمکشها به دو دستهی درونی و بیرونی تقسیم میشود. کشمکشهای درونی همان افکار کارکترهاست که در رابطه با موضوعات مختلف درگیر آن میشوند.
کشمکشهای بیرونی نیز مقابله به مثل و مشاجرههای شخصیتهای داستان است.
کشمکشهای درونی گونش، با توجه به ژانر درام اکثراً در رابطه با مادرش است. گاهاً نیز در ذهن، خاطراتش با راضیه را مرور میکند که همگی دربرگیرندهی ژانر درام است و حال و هوای غمگین دارد.
کشمکشهای بیرونی داستان بیشتر در رابطه با حاجی و پسرانش است؛ نویسنده به خوبی توانسته حس تنفر بعضی از اعضای خانواده را نسبت به علیسان توصیف کند و با استفاده از کشمکش بین آنها به این موضوع دامن بزند.
همواره کشمکشهای کوتاه نیز بین راضیه و گونش اتفاق میافتد که نتیجهی اعتراضات راضیه از شخصیت آرام و مظلوم گونش است.
کشمکشهای بیرونی در داستان به اندازه هستند و ابهامی به جا نمیگذارند. کشمکشها نه آنقدر بلند هستند که مخاطب از خواندنش دلزده شود؛ نه آنقدر کوتاه که سوالات بیجواب به جا بگذارند.
نویسنده توانسته از پس این رکن به خوبی بربیاید و از کشمکشها به عنوان یک نقطهی جذب در داستانش استفاده کند.
ایده و پیرنگ:
داستان حول محور دختری به نام گونش میچرخد که مادرش به تازی به قتل رسیده است. گونش قلب مادرش را به همسر حاجی اهدا کرده و در ازاء آن سوئیت چهل متری اختیار کرده است.
داستان از جایی شروع میشود که دخترخالهی گونش مدرکی به دست میآورد که قتل خالهاش زیر سر یکی از پسران حاجی است.
سوالات به وجود آمده به گونهایست که گونش گمان میکند حاجی و پسرانش با نقشهی قبلی به او و مادرش نزدیک شدهاند. با باز شدن پای پسر بزرگ حاجیِ محل به داستان، ابهامات و سوالاتی مطرح میشود.
اینکه چرا ماشین علیسان در صحنهی جرم مادر گونش است؟ آیا تمام قضایا زیر سر علیسان است؟ اگر نه چه کسی با او دشمنی دارد که میخواهد علیسان را قاتل جلوه بدهد.
ایدهی اصلی داستان با ژانر درام کاملا در ارتباط است. پیرنگ داستان اگرچه به خوبی با ژانر درام در ارتباط است؛ اما ژانر غالب، یعنی عاشقانه را به اندازهی کافی شامل نمیشود.
داستان نویسنده، کلیشهای نسبی را شامل میشود. مرگ مادر گونش، اهدای قلب به همسر حاجی و در ادامه شک در مورد آنکه شاید خانوادهی حاجی نقشی در قتل مادر گونش داشتهاند.
تمام این موضوعات کلیشهدار هستند؛ اما نویسنده با قدرت قلم این کلیشه را پوشش داده و داستان جذابی خلق کرده است.
تنها توصیه در رابطه با ایدهی اصلی پرداختن بیشتر به ژانر عاشقانه است.
ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی چندانی در داستان به چشم نمیخورد و نویسنده در نگاشتن رمان خود به خوبی عمل کرده بود.
علائم نگارشی اکثراً درست و به جا استفاده شده بود. جملات با علائم نگارشی مناسب به درک مفهوم بهتر کمک میکرد و ایراد چندانی نداشت.
در ادامه چند نکته از ایرادات گفته میشود.
✖️بیجا ✔️بیجا
✖️چیشد ✔️چیشد
✖️آنچنان✔️آنچنان
✖️چشمان پیله انداختش از شدت گریه میسوخت
✔️ چشمهای پیله انداختهاش از شدت گریه میسوخت.
گاهی به جای علائم نگارشی، از حرف و بیشازحد استفاده شده بود. بهتر است برای جملات، بیشتر از علائم نگارشی استفاده کنید و حروف ربط مشابه در یک جمله بیش از یک یا دو بار استفاده نشود.
به عنوان مثال:
✖️فاطمه ریزریز خندید و(به جای و بهتر است از ، استفاده بشود) او را بهسوی تختش هدایت کرد و باهم بر روی تخت شستند.
✖️راضیه ماشین را روشن کرد و (اینجا هم بهتر است از ، استفاده بشود ) دنده را جابهجا کرد و از آینهی جلو نگاهی به دو برادر انداخت و پرسید:
نقاط قوت
جلد
خلاصه
مقدمه
کشمکش
تعلیق
ایده و پیرنگ
آغاز
و...
نقاط ضعف
سیر کند و نسبتا یکنواخت
نپرداختن به اندازه به ژانر غالب(عاشقانه)
توصیفات پشت سرهم و مستقیم در برخی موارد
دیالوگمحور بودن برخی پارتها
سخن آخر
نویسندهی عزیز از خواندن رمان زیبای شما لذت بردم و منتظر ادامه داستان جذاب زندگی گونش هستم. قلمتان مانا✨🤍