·
عنوان:
عنوان از دو واژه وداع+جان تشکیل شدهاست و حجمی مناسب دارد. کلمهی وداع به معنی "خداحافظی، بدرود" و کلمهی جان به معنی "نفس، روح، زندگی" است که با این حساب، مفهوم ترک گفتن زندگی و یا اگر جان را استعاره از معشوق بگیریم، خداحافظی با معشوق از عنوان برداشت میشود. کلمهی وداع ۴۰ درصد کلیشه و کلمهی جان به علت تکرار زیاد در عناوین رمانهای عاشقانه، صد درصد کلیشه دارد که جمع هردو ۱۴۰ و تقسیم بر دو، کلیشهی عنوان ۷۰ درصد میشود. بالای حد نصاب (۶۵ درصد) است و پیشنهاد میشود تغییر یابد.
عنوان تکراری نیست و کمی محتوای رمان را لو میدهد زیرا به وداع گفتن با جان اشاره دارد که میتوان آن را هم با مفهوم مرگ و هم با مفهوم ترک معشوق خواند.
"وداع جان" با ژانر درام و عاشقانه تناسب دارد، با خلاصه و مقدمه فقط از لحاظ تکرار کلمهی "جان" متناسب است و از لحاظ مفهوم تناسبی ندارند. با محتوای رمان تناسبی علنی دارد زیرا شخصیت اصلی ابتدا فقدان پدر و مادر و سپس پس زده شدن توسط معشوق و دوری او را تجربه میکند.
·
ژانرها:
ژانرهای منتخب نویسنده درام، تاریخی، مذهبی و عاشقانه است که درام بهعنوان ژانر غالب برگزیده شده و از آنجا که تقریباً در اکثر پارتهای رمان شاهد فراز و فرود احساسی و بررسی زندگی شخصیتها در این چهارچوب هستیم، انتخابی بهجا میباشد.
ژانر تاریخی ابداً تناسبی با متن رمان ندارد؛ این ژانر برای آثاری بهکار میرود که از لحاظ زمانی در بازهی تاریخی قدیمی اتفاق بیفتند و رفتار و گفتار و فضای رمان، با آن بازهی تاریخی متناسب باشد. چنین چیزی در رمان مشاهده نمیشود و از این رو باید از ژانرها حذف شود.
ژانر مذهبی جزو ژانرهای مورد تأیید انجمن نیست و برای تحولات درونی شخصیت و تغییرات زندگی او، از ژانر درام استفاده میشود. همچنین در صورت تمرکز داشتن رمان بر عشق شدید بین فرد و خدا یا پیغمبر و امامان، از ژانر عاشقانه استفاده میشود، زیرا عاشقانه فقط مختص به روابط زن و مرد نیست. پس مذهبی نیز باید از ترتیب ژانرها حذف شود.
ژانر عاشقانه نیز اندکی در ابتدای رمان به چشم میخورد اما تا به اینجا، عشق دیبا به طاها یکطرفه بوده و اتفاق عاشقانهای به آن صورت در رمان دیده نمیشود. انتظار میرود که در آینده این ژانر کمکم وارد رمان شود، در غیر این صورت نویسنده عزیز موظف است آن را از ژانرها حذف کند. بنابراین ترتیب ژانر بهصورت "درام، عاشقانه" میباشد.
·
خلاصه:
خلاصه با لحنی ادبی نوشته شده، ۹ خط است که در حد استاندارد است (۳ تا ۹ خط) و جزئیات واضحی از محتوا در آن وجود دارد. نحوه بیان آن بهخاطر اشاره به دختری با دگرگونیهای درونی که پا در مسیر چالشبرانگیزی میگذارد، کلیشه بالایی دارد و نویسنده عزیز باید در صدد نوشتن خلاصهای برآید که رمان را از باقی رمانهایی با این مضمون متمایز کند و با نحوه نوشتاری جدید و جذاب، مخاطب را جلب کند.
با ژانر درام تناسب دارد، اما با عاشقانه تناسبی ندارد که این ضعفی محسوب میشود و پیشنهاد بازنویسی آن برای نمایش ژانر داده میشود. با مقدمه از لحاظ آوردن مفهوم رشد شخصیتی و روشن شدن دل، تناسب دارد و با محتوای رمان نیز واضحاً متناسب است.
·
جلد:
تصویر جلد پسزمینهای از راهی پر از برگهای پاییزیست که درختان محوی کنار آن سر برآوردهاند. چمدان قهوهای چرمیای جلوی راه روی زمین نهاده شده و روی آن دستهای از گلهای ژربرا دیده میشود. عنوان "وداع جان" با فونتی نستعلیق و رنگ سرخ، روی چمدان قرار گرفته و با ژانرها متناسب است.
تصویر با عنوان و محتوا از لحاظ مفهوم "وداع" متناسب است و از این رو با ژانر درام همخوانی دارد، دستهگل روی چمدان را نیز میتوان اشارهای به ژانر عاشقانه دانست.
ژانر تاریخی و مذهبی نیز در رکن ژانر غلط اعلام شدند و نیازی به تناسب تصویر با آنها نیست.
نوشتهی بالای تصویر (ظهور عشق در چشم نیست، در دلیست که وداعی تلخ و جانکاه را بر خود روا داشتهاست) با عنوان و محتوا تناسب آشکاری دارد و با ژانر درام و عاشقانه نیز همخوان است.
·
مقدمه:
متن مقدمه ادبیست و توسط نویسنده نوشته شده. ۱۱ خط است (با ارفاق ۱۰ خط) که از حجم استاندارد (۳ تا ۹ خط) بالاتر است و باید کوتاه شود. ابهام خاصی ندارد، حاوی محتوا و مفهومی مستقیم است و لودهنده است. مقدمه نباید لودهندهی سیر اتفاقات درون رمان باشد و باید جذابیت و ابهامی ایجاد کند، زیرا بعد از خلاصه میآید و کامل کردنِ جذب مخاطب را بهعهده دارد. مفهوم گم کردن خود و سپس پیدا کردن خود در اثر شخصی دیگر، در مقدمه رمانهای بسیاری دیده میشود و از این رو متنی کلیشهای برای مقدمه بهشمار میرود. پیشنهاد میشود مقدمه بازنویسی شود، از ابهام بیشتر و جملات جذابتری استفاده شود و لودهندگی آن کاهش یابد.
با محتوای رمان واضحاً تناسب دارد، با ژانر درام متناسب است و بهعلت وجود "انسانهایی از جنس امنیت و مهر" میتوان استنباط کرد که معشوق شخصیت اصلی نیز در میان آنان است و از این رو، با عاشقانه نیز تناسب کمرنگی دارد.
·
آغاز:
رمان با تدریس دیبا (شخصیت اصلی رمان) در دانشگاه آغاز میشود. او پس از راهنمایی و به پایان رساندن کلاس، به خانه میرود و پس از سامان دادن به کارهای خانه، مشغول مرور خاطرات دوسال پیش میشود. فلشبکی به گذشته میخورد که در آن، دیبا همراه مردی به نام طاهاست و میخواهد چیزی به او بگوید، اما اضطراب دارد. بالأخره به طاها اعتراف میکند که او را دوست دارد، اما طاها از این اعتراف بسیار خشمگین میشود و شروع به فریاد کشیدن میکند. او اعتقاد دارد که این حرف دیبا مزخرف است و صرفاً بهانهای برای نرفتن طاهاست. این که طاها قرار است به کجا برود مشخص نمیشود.
آقاجان با شنیدن سروصدا به آنجا میآید و جویای علت میشود. دیبا به او از طاها گله میکند و آقاجان از دست طاها عصبانی میشود که ناگهان، طاها شروع به گریه میکند و بدون اینکه اعتراف دیبا را برای آقاجان شرح دهد، علت خشمش را بهعنوان حرفهای الکی دیبا توضیح میدهد. دیبا مخالفت میکند و میگوید حرفش دروغین نبوده، اما طاها به دیوار مشت میکوبد و دیبا را از بازگویی حرفش منع میکند، سپس آنجا را ترک میکند.
دیبا با دلی شکسته بر جای میماند و آقاجان سعی در دلداری او میکند، اما دیبا نیز از آنجا میگریزد و سپس برملا میشود که او مدتها برای نرفتن به طاها التماس کرده، اما تلاشهایش بینتیجه بودهاند و حتی آقاجان نیز با رفتن طاها موافقت کردهاست.
آغاز کلیشهای نیست که نقطه قوتی به شمار میرود. از تعلیقهای ایجاد شده در آن میتوان این موارد را نام برد: طاها کیست؟ آقاجان کیست؟ طاها به کجا میرود؟ چرا دیبا را اینطور بیرحمانه پس میزند؟ دیبا بچه دارد، پس آیا در مدت نبود طاها ازدواج کردهاست؟ و غیره. مقداری از این سؤالات در طی رمان پاسخ داده شدهاند و اندکی نیز همچنان بیپاسخند که گمان میرود در آینده، علت آنها وارد رمان شود.
آغاز از لحاظ توصیفات ایرادی اساسی دارد؛ توصیفات مکانی ابداً به چشم نمیخورد که با توجه به سهبار تغییر مکان دادن (کلاس درس، خانهی دیبا، آشپزخانهی دیبا و طاها) ضعفی برای رمان محسوب میشود و مخاطب نمیتواند تصویری از هیچکدام از این اماکن در ذهن خود پدید آورد. پیشنهاد میشود توصیفاتی در سراسر متن از اماکنی که دیبا در آنها حضور دارد، پخش کنید. توصیفات احساسات و هیجانات بهخوبی داده شده، کشمکش درونی دیبا و کشمکش بیرونی او با طاها برای مخاطب ملموس است و فقط در مواردی میشود آن را بهتر کرد؛ بهعنوان مثال قبل از اینکه طاها شروع به گریه کند قطعاً علائمی از ناراحتی در صورت یا بدن او بروز میکند که ختم به گریستن میشود و نویسنده میتواند با شرح اینها از چشم دیبا، باورپذیری بیشتری به متن ببخشد.
نمونه توصیف خوب هیجانات از متن:
عضلات صورتش منقبض شدهبود، دستهایش یک لرزش سطحی داشت و چشمهایش قرمز شدهبود.
شخصیتپردازی به خوبی انجام گرفته؛ دیبا زنی شکسته و رنجور است که دل باخته و از وداع معشوقش رنج میکشد، طاها در حالت عادی مهربان و خوشروست اما دیبا را به چشم خواهر میبیند، آقاجان نیز مردی مسن است که شخصیتی پدرانه دارد و حامی دیباست.
توصیفات آوایی وجود ندارند که این نیز ضعف محسوب میشود. مخاطب اطلاعی از حالت و تن صدای دیبا، صدای طاها و صدای آقاجان ندارد و اماکن مختلف و صحنههای درگیری نیز توصیف صدایی همراه ندارند؛ مثلاً طاها دوبار به کابینتی مشت میزند اما هیچ وصف آوایی در پیاش دیده نمیشود که باورپذیری متن را کاهش میدهد.
توصیف ظاهر چندان انجام نگرفته، صرفاً اطلاعات کمی از چهرهی طاها در دست است که آن نیز مستقیم آورده شده و باید تصحیح و گامبهگام انجام گیرد.
توصیف مستقیم طاها:
آن موهای حجیم بورش، با آن چشمهای زلالش، همیشه بولدترین اجزای چهرهاش بودند.
آغاز با محتوا و ژانر درام و عاشقانه متناسب است.
دو فلشبک در آغاز رمان دیده میشود؛ بار اول اطلاعاتی به ما میدهد و بهجا است، اما بار دوم کوتاهتر است که بعداً در میانهی رمان نسخهی کاملتر این خاطره آورده شدهاست.
·
میانه:
در میانهی رمان، اوجهایی از قبیل خبر رسیدن طاها و برملا شدن گذشتهی دیبا و چگونگی آشنایی او با آقاجان و طاها، اتفاق میافتد. اوج اصلی تا به اینجای رمان، مرگ والدین دیبا و پذیرفته شدن او توسط آقاجان است که پس از آن، گرهگشایی در قالب پیشرفت شخصیتی دیبا به مرور در رمان دیده میشود. اوج مرگ والدین برای شخصیت اصلی در رمانهای بسیاری دیده شده و کلیشه است، با این حال نویسنده در کاستن از کلیشهی آن تا حدی موفق بوده و دلایلی برای آن ارائه دادهاست. رابطهی دیبا با آقاجان و طاها، رابطهای خانوادگی و به نسبت کلیشهایست که با تغییراتی در دیالوگها و افزودن به باورپذیری آنها، میتوان از این کلیشه کاست. اطلاعات بیشتری در رکن دیالوگ و مونولوگ بیان میشود.
اوج رمان توصیفات مکانی و آوایی چندانی ندارد و باید اصلاح گردد، اما توصیفات احساسات و هیجانات آورده شدهاست و باورپذیر است؛ هرچند مخاطب بهعلت انفجار خانهی دیبا، انتظار شوک بیشتر و شاید حتی کابوسهایی از جانب دیبا دارد. مشاهده کردن انفجار و هضم مفهوم سوختن والدین، برای فرد آسیبزننده است و پیامدهای روانی در پی دارد.
·
لحن و بافت:
لحن مونولوگها ادبی و دیالوگها محاورهی شکسته است. در اکثر پارتها لحن منسجم است، جز یکی دو مورد پرش لحن افعال:
شدهاست❌️
شدهست✅️
*دیالوگ محاوره است.
مسئله اش ❌️
مسئلهش✅️
همچنین یک مورد تکرار نادرست دیده شد:
طاها ناگهان با یک حالت ناباورانهای مردانه گریست. آنقدر دردناک که مرا نیز در اوج ناباوری گریاند. آنقدر سوزناک که قلب تکهتکه شدهام را نیز گریاند.
دوبار تکرار "گریاند" پس از فعل گریست، متن را روان جلوه نمیدهد و بهتر است از فعل مترادف یا هممفهوم استفاده شود.
·
سیر رمان:
سیر رمان در اصل متعادل است، اما در بعضی قسمتها به علت آوردن حجم اطلاعات بسیار زیاد در یکجا یا آوردن دیالوگهایی بسیار طولانی، کند جلوه میکند که در ارکان بعدی به این مسائل پرداخته خواهد شد. چندین بار برای برملاییِ گذشتهی دیبا، از تکنیک فلشبک استفاده شده که اکثراً بهجاست و اطلاعاتی از رمان را به مخاطب میدهد، اما مرور گذشته گاهی تا پارتهای زیادی طول میکشد و بهتر است در کنار آن، بیشتر به زمان حال پرداخته شود.
یکی دو مورد مشکل در باورپذیری رمان مشاهده شد که در زیر آورده شدهاند:
📝
اما دعوت پدر به جلسات مشاوره و روان درمانی، آن هم زمانیکه مشاورش دوست صمیمی مادر بود، یعنی یک اتهام بزرگ!
چه چیزی این خانواده را از رفتن به مشاور دیگری بازمیدارد؟ مسلماً دوست مادر نمیتواند تنها رواندرمان در این شهر باشد. اگر دلیلی برای این امر وجود دارد، بایستی در رمان ذکر شود.
📝
در پارت #۳۵ دیبا بهعلت فشار پایین و سرگیجه به درمانگاه برده میشود. طاها علائم او را برای دکتر میگوید و دکتر چندین دارو میدهد. دادن چند دارو برای قند افتاده و سرگیجه امری غیرطبیعیست و معمولاً پروسهی درمان ابتدا گرفتن فشار توسط خود دکتر و سپس تجویز سرم آبنمک یا قندینمکی در صورت نیاز است. با پیشتر رفتن رمان، آوردن سرم برای دیبا را شاهدیم اما نیازی به داروی خاصی همچنان مشاهده نمیشود.
· دیالوگها و مونولوگها:
در رمان تناسب زیادی میان دیالوگها و مونولوگها مشاهده نمیشود؛ بعضی پارتها بسیار مونولوگمحورند زیرا شخصیت مدام به فکر فرو میرود، روی گذشته تأمل میکند و سیلی از اطلاعات را روانهی مخاطب میکند. بعضی پارتها نیز بسیار دیالوگمحورند، به طوری که ۷۵ درصد و حتی بیشتر، فقط و فقط دیالوگ است.
تأملات طولانی شخصیت روی مسائل مختلف و تفسیر پر جزئیات او از این مسائل، گاهی تبدیل به دو_سه پارت پشت سر هم میشود و در میان این حجم اطلاعات ناگهانی، نقطهی نفسگیریای برای مخاطب مشاهده نمیشود و دیالوگی دیده نمیشود.
در پارتهای دیالوگمحور، گاهی شخصیتی شروع به صحبت میکند و صحبت او تا انتهای پارت طول میکشد. نویسنده عزیز میتواند با آوردن حرکاتی از سمت شخصیتها در میان دیالوگ، آن را بخشبخش کند و از دیالوگمحور بودن بکاهد و همچنین به واقعگرایانه بودن رمان کمک کند.
گفتوگوها میان شخصیتها باید اطلاعات مناسبی را درباره لحن و بیان گوینده، شخصیت درونی یا خلقوخو، حالات عاطفی و تفکرات را به مخاطب بدهند. گفتوگو باید به نحوی باشد که وقت خواننده را به هدر ندهد، سکته نداشته باشد و حاوی اطلاعات تکراری نباشد. گفتوگو نباید برای پر کردن فضاهای خالی مورد استفاده قرار گیرد.
در رمان استفادهی اینچنینی از دیالوگ چندین بار دیده شد:
- سلام.
- سلام.
- خوبید؟
- خوبم. خسته نباشید.
- مچکرم.
- ... .
چنین گفتگویی علاوه بر نداشتن بار معنایی خاصی، ۶ خط را به خود اختصاص داده درحالی که میتوان آن را در یک جمله "با هم سلام و احوالپرسی کردیم" خلاصه کرد.
در نوشتار دیالوگها و صحبت کردن شخصیتها میزان زیادی کلیشهنویسی وجود دارد و دیالوگها گاهی از مسیر واقعگرایی خارج میشوند. نویسنده عزیز میتواند با یکبار بازخوانی و تصور اینکه کدامیک از این جملات در مکالمهای عادی، غیرواقعی بهنظر میرسند در صدد تصحیح این امر برآید.
·
شخصیتپردازی:
الف. شخصیتپردازی بیرونی
شخصیتپردازی بیرونی به معنی توصیفات ظاهری شخصیتهای مختلف است که در رمان بسیار اندک است و بهندرت دیده میشود. پس از گذشت ۶ صفحه از رمان، همچنان توصیفات زیادی از شخصیت اصلی داستان وجود ندارد و تصویر او در ذهن مخاطب مبهم است. از باقی شخصیتها نیز توصیف چندانی در دست نیست؛ تنها میدانیم عطیه چشمانی درشت و موهایی خوشرنگ دارد و آقاجان قدی بلندتر از دیبا دارد، یک پایش از دوران جنگ تحمیلی مجروح است و دیبا تا سی*ن*هی او میرسد. همچنین طاها با موهایی حجیم و بور، چشمانی زلال و سبیلی که بلندتر از تهریشش است توصیف شده.
نداشتن اطلاعات ظاهری از شخصیتها، ضعفی برای رمان محسوب است و باعث میشود مخاطب در حین خواندن متن، تصوری از صورت، حالات و باقی خصوصیات شخصیتها نداشته باشد که توانایی ارتباطگیری با متن و همذاتپنداری با آنها را کاهش میدهد.
نویسنده بایستی در سراسر رمان، توصیفاتی غیرمستقیم از ظاهر شخصیتها را پخش کند.
📝 نمونه توصیف غیرمستقیم خوب از متن رمان:
طبق عادت گوشه سبیلش را که قدری بلندتر از ته ریشش بود، لمس کرد.
📝 توصیف مستقیم که نادرست است و باید با غیرمستقیم کردن آن، اصلاح شود:
طاها مثل همیشه که با هر تیپ و استایلی، در عین دلنشینی، مردانه به نظر میرسید، اینبار هم با تیشرت قرمز رنگی که به تن داشت، جالب توجه شدهبود و من در دل، قربان صدقه این همه جاذبه رفتم.
آقاجانم را هم که دیگر نگو...! پیراهن چهارخانه قرمز و مشکی پوشیده بود که مطمئن بودم از بین لباسهای طاها بیرون کشیده
📝 همچنین یک مورد توصیف کلیشهای در رمان دیده میشود (توصیف خود در آینه):
خود را درون آینه تماشا کردم. بهجز پوسته ظاهریام، همه اجزای بدنم از درون فرو پاشیده بود و تنها چشمهایم بود که آن حجم از غم را در دو گوی غمگین چشمانم منعکس کردهبود.
ب. شخصیتپردازی درونی
شخصیتپردازی درونی، بررسی توصیف رفتار، حالات و خلقوخوی شخصیتها در رمان است که بهدرستی انجام گرفته و میتوان بین افراد درون رمان تفاوتهایی دید. دیبا در ابتدا به علت کمبود محبت شدید از سوی والدین خود، تشنهی توجه است و رفتارهایی بر همین اساس دارد. طاها پسری سربهزیر است که هوش هیجانی بالایی دارد و خوشقلب است. آقاجان پیرمردی عاقل و فهمیده است که مهر پدرانهی بالایی دارد و حمایت خود را از دیبا دریغ نمیکند.
رفتار و حالاتی که هر شخصیت بروز میدهد، با عقاید و فرهنگ و گذشتهی او تناسب دارد و باورپذیر است و توانایی همذاتپنداری را در مخاطب ایجاد میکند؛ مثلاً دیبا در گذشته از شدت کمبود محبت و توجه، تعریف کوچکی که از او میشود را بسیار بزرگ میپندارد و مانند کودکی از بقیه راست و دروغش را جویا میشود.
· توصیفات صحنه:
توصیفات صحنه شامل توصیف مکان، آوا و صدا، احساسات و هیجانها میشود.
توصیف مکان در رمان ابداً به چشم نمیخورد و این ضعفی برای رمان محسوب میشود. چندین مکان از جمله دانشگاه، خانهی دیبا، خانهی آقاجان و... در متن آورده شدهاند که از هیچکدام توصیفی در دست نیست و این امر، توانایی تصور صحنه را در مخاطب از بین میبرد. نویسنده باید با بازخوانی متن رمان و افزودن توصیفاتی لازم از اماکن مختلف (حتماً بهصورت غیرمستقیم و گامبهگام) متن رمان را پیشرفت دهد و تصویری قوی در ذهن مخاطب ایجاد کند.
توصیفات آوایی نیز بسیار ناچیزند و مخاطب نمیتواند صدای هیچیک از شخصیتها را تصور کند یا هنگامی که شخصیتی مشغول به انجام کاریست، با تصور صدا همراه آن، صحنه برایش ملموس شود. مثالی از این، پیشتر در رکن آغاز آورده شد و نویسنده باید با بازخوانی متن، این موارد را نیز به آن بیفزاید تا صحنهسازی خوبی انجام گیرد.
توصیف احساسات و هیجانها به میزان مناسبی انجام گرفته و خواننده توانایی همراهی با احساسات دیبا و دیگر شخصیتها را در مواقع لازم دارد. این توصیفات اکثراً بهصورت غیر مستقیم انجام گرفتهاند که بسیار خوب است، اما گاهی مستقیم نیز دیده شد که باید اصلاح گردد.
مثالی از توصیف احساسات مستقیم در متن:
📝 نگران بود.
📝 با دیدن چهره غمزدهام، غم در چشمانش لانه کرد.
📝 طاها ناگهان با یک حالت ناباورانهای مردانه گریست.
توصیفات بهصورت مستقیم آورده شدهاند، مثلاً پارت #۸ از ابتدا تا انتها توضیحی درمورد بخشی از گذشتهی دیباست که علاوه بر مستقیم بودن این توصیف، اطلاعات زیاد از حدی را یکجا به مخاطب میدهد و این نوع توصیف گذشته در اثر تأمل شخصیت روی آن، بسیار کلیشه است و تعویض آن پیشنهاد میشود. بهتر است چنین اطلاعاتی پراکنده در قالب رمان به مخاطب معرفی شوند و پشت سر هم در قالب متنی طولانی نیایند.
·
زاویه دید:
زاویه دید رمان اولشخص و از دید دیبا است که با توجه به ژانر درام و عاشقانه، انتخاب درستی است. در تمامی پارتها رعایت شده و پرش دیده نمیشود که نقطه قوتی بهشمار میرود. همچنین از آن رو که رمان درمورد تحولات درونی دیبا و تغییر شخصیت او تحت تأثیر آقاجان و اطرافیانش است، زاویه دید اولشخص انتخاب مناسبی برای سیر رمان بودهاست.
·
کشمکش و تعلیق:
تعلیق:
در رمان تعلیقهای کوچک و بزرگ زیادی به چشم میخورد که اکثر آنها در رکن آغاز بیان شد و از تعلیقهای مهم دیگر، میتوان این موارد را نام برد: پس از برگشت طاها چه اتفاقی میافتد؟ آیا طاها پدر عطیه است؟ چرا دیبا مادر عطیه است با این که ازدواج نکرده و طاها نیز عشق او را پاسخ نمیدهد؟ آیا عطیه به سرپرستی گرفته شدهاست؟ و... .
این تعلیقها بهدرستی در سیر رمان جای گرفتهاند، باورپذیرند و با یادآوری بهموقع آنها به مخاطب، همچنان کشش خود را حفظ میکنند. تعلیقها با برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب، جذابیت دارند و تشویق به ادامهی خواندن میکنند.
کشمکش درونی:
با توجه به ژانر درام و ایدهی پیشرفت شخصیتی دیبا، انتظار دیدن کشمکشهای درونی زیادی میرود که همینطور هم بوده و در رمان به وضوح شاهد کلنجار رفتن دیبا با خود و مشغلههای ذهنی فراوان او هستیم. کشمکشها به خوبی پرداخته شدهاند و مشغله فکری دیبا کاملاً حس میشود، اما گاهی همانطور که پیشتر در رکن دیالوگ و مونولوگ گفته شد، به طول میانجامند.
کشمکش بیرونی:
شامل کشمکش انسان با انسان، انسان با طبیعت و انسان با وقایع است. در رمان کشمکش انسان با انسان (دیبا و طاها) و کشمکش انسان با وقایع (دیبا با کمبود محبتش، دیبا با مرگ پدر و مادرش، دیبا با دوری و رفتنِ طاها) دیده میشود. این کشمکشها نیز به درستی پرداخته شدهاند و مخاطب میتواند با آنها همذاتپنداری کند. در صورت افزودن توصیفات لازمه (در رکن توصیفات صحنه و شخصیتپردازی توضیح داده شد) و اصلاح دیالوگ و مونولوگ، جذابیت بیشتری نیز برای مخاطب خواهند داشت.
· ایده و پیرنگ:
ایده و پیرنگ رمان درمورد دختری به نام دیباست که در خانهای فاقد عاطفه و محبت والدین بزرگ میشود. پدر او به اختلال پارانویا دچار است و مدام به مادرش سوءظن دارد، مادرش نیز هرگز به دیبا آنطور که باید توجه نمیکند و مشاجره و دعوا در خانهی آنها موضوعی روزمره است.
این وضعیت تا پانزدهسالگی دیبا طول میکشد، اما مادر دیبا شبی به سراغش میآید و پس از زدن حرفهایی احساسی، جعبهای به او میدهد و او را مجبور میکند از خانه بیرون رفته و بهسمت آدرسی حرکت کند. هنوز مدت زیادی از بیرون رفتن دیبا از خانه نگذشته که خانه ناگهان شروع به سوختن میکند. مشخص میشود که این اتفاق عمدی بوده و مادر دیبا برای خلاصی، دست به این کار زدهاست. دیبا که شکستهاست، با بیچارگی خود را به آدرسی که باید میرفت میرساند و در آنجا با پیرمرد مسنی که "آقاجان" میخوانندش و پسرش طاها آشنا میشود.
مشخص میشود که مادر دیبا قبلاً آنجا به عنوان کمکدست همسر آقاجان مشغول به کار بوده. آقاجان توضیح میدهد که همسرش مدتیست فوت کرده و او هم دم پیری آرزوی داشتن یک دختر به دلش ماندهاست، سپس از دیبا خواهش میکند با آنها بماند. در ابتدا دیبا با این قضیه کلنجار میرود اما آقاجان میتواند او را راضی کند. آقاجان و طاها عقاید محکمی دارند و انسانهایی مذهبی هستند؛ آنها هرگز این عقاید را به دیبا تحمیل نمیکنند اما او در مدتی که با آنان زندگی میکند، اتفاقاتی از سر میگذراند که کمکم افکارش تحول مییابد و او نیز عقاید مذهبی محکمی پیدا میکند.
پس از گذشت هشت سال، دیبا که به طاها علاقهمند شده به او عشقش را اعتراف میکند، اما طاها که او را جز به چشم خواهری نمیبیند از این سخت خشمگین میشود و دیبا را از دوباره گفتنش منع میکند. مدت کوتاهی پس از این، طاها به همراه امیرارسلان (نسبت آنان معلوم نیست، اما اینطور برداشت میشود که خانوادههایشان نزدیک باشند) خانه را به مقصد نامعلومی ترک میکند. اینطور برداشت میشود که برای انجام کاری نظامی آنجا را ترک گفتهاند، زیرا در رمان حرفی از ترفیع گرفتن امیرارسلان به میان میآید.
دیبا نیز دوسال تمام در حسرت دیدن دوبارهی آنان میماند و ضمن تدریس در دانشگاه، از دختر کوچکی بهنام عطیه مراقبت میکند. مشخص نیست که عطیه دختر امیرارسلان است یا طاها، اما دیبا را مادر خود میداند. بالأخره پس از دوسال، خبر بازگشت طاها و امیرارسلان داده میشود و دیبا که از این خبر خوشحال است، مرورهایی بر خاطرات خود دارد.
ایدههای کلیشهای در این میان دیده میشوند؛ منجمله مرگ ناگهانی والدین شخصیت اصلی و پذیرفته شدن او در جمعی دیگر. پیرنگ با توجه به رکن توصیفات، دیالوگ و مونولوگ و علائم نگارشی، پردازش قویای ندارد و نویسنده عزیز با رفع ایراداتی که در ارکان پیش گفته شدند، میتواند از کلیشه بودن ایدهها بکاهد و با قلم خود، مسیر نویی برای پرورش پیرنگ رقم بزند.
·
ایرادات نگارشی:
📝 رعایت علائم نگارشی:
ایرادات نگارشی و نیمفاصلهای زیادی در رمان مشاهده میشود. منتقد صرفاً چند نمونه از آنها را در نقد بیان کرده و برای تصحیح کاملتر، نویسنده باید با ناظر خود به بررسی دوبارهی پارتها و ویرایش بپردازند. در زیر چند مورد ایراد علائم نگارشی آورده شدهاند:
دیدنی. و ناگزیر در ❌️
دیدنی، و ناگزیر در ✅️
📝 قبل از حرف و نقطه نمیآید. در صورتی که کاما زیاد توی متن استفاده شده، استفاده از نقطهویرگول نیز درست است:
دیدنی؛ و ناگزیر در ✅️
بر جانم تابید.کسانی که❌️
بر جانم تابید. کسانی که✅️
نه فقط با دل که بایستی❌️
نه فقط با دل، که بایستی✅️
خب.. حل❌️
خب... حل✅️
داوطلب نشدند. بنابراین❌️
داوطلب نشدند، بنابراین✅️
چی ازتون میخواد... بعد بر همون اساس❌️
چی ازتون میخواد، بعد بر همون اساس✅️
برگردیم به بحث.. توی❌️
برگردیم به بحث؛ توی✅️
شدهاست. پس بنابراین❌️
شدهاست، پس بنابراین✅️
خسته نباشید یا خداقوتی هم میپراندند❌️
«خسته نباشید» یا «خداقوتی» هم میپراندند✅️
از دانشکده بیرون زدم.
وقتی به خانه رسیدم، ابتدا❌️
از دانشکده بیرون زدم.
***
وقتی به خانه رسیدم، ابتدا✅️
*پرشهای زمانی، مکانی، تغییر زاویه دید یا شخصیت باید با *** تفکیک شوند.
نقش میبست.
با خستگی روی صندلی فرود آمدم❌️
نقش میبست.
با خستگی روی صندلی فرود آمدم✅️
*فاصله خالی افتادن بین خطوط رمان ممنوع است. این ایراد به وضوح در سراسر رمان دیده میشود و باید ویرایش و اصلاح گردد.
شاید هم از همان دَه سال پیش!
اصلاً نمیدانم که از کجا شروع کنم!❌️
شاید هم از همان دَهسال پیش!
اصلاً نمیدانم که از کجا شروع کنم!✅️
*دیده شد که یکبار *** را وسط صفحه گذاشتهاید. لطفاً تصحیح کنید و در راستای متن خود، سمت راست صفحه قرار دهید.
عمیق زد. از همان لبخندهایی که آن روزها دچارش شدهبودم. از آن لبخندهای❌️
عمیق زد؛ از همان لبخندهایی که آن روزها دچارش شدهبودم؛ از آن لبخندهای✅️
قند در دلم آب میکرد.
مثل همیشه فنجانی مقابلم گذاشت.❌️
قند در دلم آب میکرد. مثل همیشه فنجانی مقابلم گذاشت.✅️
*رفتن از پاراگرافی به پاراگراف بعد، زمانی که پاراگراف تکمیل شدهاست و به حد کافی مفصل است، جایز است. در غیر اینصورت (نوشتن متنی دو_سه خطی و پرش به خط بعد) باعث انفصال رمان میشود و رفتن به خط بعد در جاهایی که ضروری نباشد، ایرادگیری میشود.