جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقد شورا | وداع جان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط ROKH با نام نقد شورا | وداع جان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 156 بازدید, 7 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | وداع جان
نویسنده موضوع ROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ROKH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
عنوان: وداع جان
نویسنده: زینب باقری
ژانر: درام، تاریخی، مذهبی، عاشقانه

عضو گپ نظارت S.O.W (۳)

خلاصه:
دیبا، دختری در آستانه‌ی دگرگونی‌های درونی، ناخواسته در مسیرهایی گام می‌گذارد که مرزهای آشنای ذهنش را به چالش می‌کشند. آنچه آغاز می‌شود، سفری آرام و خاموش است به سوی کشف خود، در جهانی که همه‌چیز، از آدم‌ها تا احساسات، گاه ناشناخته‌تر از آنی‌ست که می‌نمایند.
این داستان، روایتی‌ست از رشد تدریجی در دل تجربه‌هایی که شاید ساده به‌نظر برسند، اما ردشان تا همیشه در جان می‌ماند.


لینک اثر
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
Picsart_25-07-26_17-28-55-166.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@zeinab bagheri

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ROKH

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@ROKH
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
باسم رب
نقد شورا
رمان: وداع جان
نوشته @zeinab bagheri

· عنوان:
عنوان از دو واژه وداع+جان تشکیل شده‌است و حجمی مناسب دارد. کلمه‌ی وداع به معنی "خداحافظی، بدرود" و کلمه‌ی جان به معنی "نفس، روح، زندگی" است که با این حساب، مفهوم ترک گفتن زندگی و یا اگر جان را استعاره از معشوق بگیریم، خداحافظی با معشوق از عنوان برداشت می‌شود. کلمه‌ی وداع ۴۰ درصد کلیشه و کلمه‌ی جان به علت تکرار زیاد در عناوین رمان‌های عاشقانه، صد درصد کلیشه دارد که جمع هردو ۱۴۰ و تقسیم بر دو، کلیشه‌ی عنوان ۷۰ درصد می‌شود. بالای حد نصاب (۶۵ درصد) است و پیشنهاد می‌شود تغییر یابد.
عنوان تکراری نیست و کمی محتوای رمان را لو می‌دهد زیرا به وداع گفتن با جان اشاره دارد که می‌توان آن را هم با مفهوم مرگ و هم با مفهوم ترک معشوق خواند.
"وداع جان" با ژانر درام و عاشقانه تناسب دارد، با خلاصه و مقدمه فقط از لحاظ تکرار کلمه‌ی "جان" متناسب است و از لحاظ مفهوم تناسبی ندارند. با محتوای رمان تناسبی علنی دارد زیرا شخصیت اصلی ابتدا فقدان پدر و مادر و سپس پس زده شدن توسط معشوق و دوری او را تجربه می‌کند.

· ژانرها:
ژانرهای منتخب نویسنده درام، تاریخی، مذهبی و عاشقانه است که درام به‌عنوان ژانر غالب برگزیده شده و از آنجا که تقریباً در اکثر پارت‌های رمان شاهد فراز و فرود احساسی و بررسی زندگی شخصیت‌ها در این چهارچوب هستیم، انتخابی به‌جا می‌باشد.
ژانر تاریخی ابداً تناسبی با متن رمان ندارد؛ این ژانر برای آثاری به‌کار می‌رود که از لحاظ زمانی در بازه‌ی تاریخی قدیمی اتفاق بیفتند و رفتار و گفتار و فضای رمان، با آن بازه‌ی تاریخی متناسب باشد. چنین چیزی در رمان مشاهده نمی‌شود و از این رو باید از ژانرها حذف شود.
ژانر مذهبی جزو ژانرهای مورد تأیید انجمن نیست و برای تحولات درونی شخصیت و تغییرات زندگی او، از ژانر درام استفاده می‌شود. همچنین در صورت تمرکز داشتن رمان بر عشق شدید بین فرد و خدا یا پیغمبر و امامان، از ژانر عاشقانه استفاده می‌شود، زیرا عاشقانه فقط مختص به روابط زن و مرد نیست. پس مذهبی نیز باید از ترتیب ژانرها حذف شود.
ژانر عاشقانه نیز اندکی در ابتدای رمان به چشم می‌خورد اما تا به اینجا، عشق دیبا به طاها یک‌طرفه بوده و اتفاق عاشقانه‌ای به آن صورت در رمان دیده نمی‌شود. انتظار می‌رود که در آینده این ژانر کم‌کم وارد رمان شود، در غیر این صورت نویسنده عزیز موظف است آن را از ژانرها حذف کند. بنابراین ترتیب ژانر به‌صورت "درام، عاشقانه" می‌باشد.

· خلاصه:
خلاصه با لحنی ادبی نوشته شده، ۹ خط است که در حد استاندارد است (۳ تا ۹ خط) و جزئیات واضحی از محتوا در آن وجود دارد. نحوه بیان آن به‌خاطر اشاره به دختری با دگرگونی‌های درونی که پا در مسیر چالش‌برانگیزی می‌گذارد، کلیشه بالایی دارد و نویسنده عزیز باید در صدد نوشتن خلاصه‌ای برآید که رمان را از باقی رمان‌هایی با این مضمون متمایز کند و با نحوه نوشتاری جدید و جذاب، مخاطب را جلب کند.
با ژانر درام تناسب دارد، اما با عاشقانه تناسبی ندارد که این ضعفی محسوب می‌شود و پیشنهاد بازنویسی آن برای نمایش ژانر داده می‌شود. با مقدمه از لحاظ آوردن مفهوم رشد شخصیتی و روشن شدن دل، تناسب دارد و با محتوای رمان نیز واضحاً متناسب است.

· جلد:
تصویر جلد پس‌زمینه‌ای از راهی پر از برگ‌های پاییزی‌ست که درختان محوی کنار آن سر برآورده‌اند. چمدان قهوه‌ای چرمی‌ای جلوی راه روی زمین نهاده شده و روی آن دسته‌ای از گل‌های ژربرا دیده می‌شود. عنوان "وداع جان" با فونتی نستعلیق و رنگ سرخ، روی چمدان قرار گرفته ‌و با ژانرها متناسب است.
تصویر با عنوان و محتوا از لحاظ مفهوم "وداع" متناسب است و از این رو با ژانر درام همخوانی دارد، دسته‌گل روی چمدان را نیز می‌توان اشاره‌ای به ژانر عاشقانه دانست.
ژانر تاریخی و مذهبی نیز در رکن ژانر غلط اعلام شدند و نیازی به تناسب تصویر با آن‌ها نیست.
نوشته‌ی بالای تصویر (ظهور عشق در چشم نیست، در دلی‌ست که وداعی تلخ و جانکاه را بر خود روا داشته‌است) با عنوان و محتوا تناسب آشکاری دارد و با ژانر درام و عاشقانه نیز همخوان است.

· مقدمه:
متن مقدمه ادبی‌ست و توسط نویسنده نوشته شده. ۱۱ خط است (با ارفاق ۱۰ خط) که از حجم استاندارد (۳ تا ۹ خط) بالاتر است و باید کوتاه شود. ابهام خاصی ندارد، حاوی محتوا و مفهومی مستقیم است و لودهنده است. مقدمه نباید لودهنده‌ی سیر اتفاقات درون رمان باشد و باید جذابیت و ابهامی ایجاد کند، زیرا بعد از خلاصه می‌آید و کامل کردنِ جذب مخاطب را به‌عهده دارد. مفهوم گم کردن خود و سپس پیدا کردن خود در اثر شخصی دیگر، در مقدمه رمان‌های بسیاری دیده می‌شود و از این رو متنی کلیشه‌ای برای مقدمه به‌شمار می‌رود. پیشنهاد می‌شود مقدمه بازنویسی شود، از ابهام بیشتر و جملات جذاب‌تری استفاده شود و لودهندگی آن کاهش یابد.
با محتوای رمان واضحاً تناسب دارد، با ژانر درام متناسب است و به‌علت وجود "انسان‌هایی از جنس امنیت و مهر" می‌توان استنباط کرد که معشوق شخصیت اصلی نیز در میان آنان است و از این رو، با عاشقانه نیز تناسب کم‌رنگی دارد.

· آغاز:
رمان با تدریس دیبا (شخصیت اصلی رمان) در دانشگاه آغاز می‌شود. او پس از راهنمایی و به پایان رساندن کلاس، به خانه می‌رود و پس از سامان دادن به کارهای خانه، مشغول مرور خاطرات دوسال پیش می‌شود. فلش‌بکی به گذشته می‌خورد که در آن، دیبا همراه مردی به نام طاهاست و می‌خواهد چیزی به او بگوید، اما اضطراب دارد. بالأخره به طاها اعتراف می‌کند که او را دوست دارد، اما طاها از این اعتراف بسیار خشمگین می‌شود و شروع به فریاد کشیدن می‌کند. او اعتقاد دارد که این حرف دیبا مزخرف است و صرفاً بهانه‌ای برای نرفتن طاهاست. این که طاها قرار است به کجا برود مشخص نمی‌شود.
آقاجان با شنیدن سروصدا به آنجا می‌آید و جویای علت می‌شود. دیبا به او از طاها گله می‌کند و آقاجان از دست طاها عصبانی می‌شود که ناگهان، طاها شروع به گریه می‌کند و بدون اینکه اعتراف دیبا را برای آقاجان شرح دهد، علت خشمش را به‌عنوان حرف‌های الکی دیبا توضیح می‌دهد. دیبا مخالفت می‌کند و می‌گوید حرفش دروغین نبوده، اما طاها به دیوار مشت می‌کوبد و دیبا را از بازگویی حرفش منع می‌کند، سپس آنجا را ترک می‌کند.
دیبا با دلی شکسته بر جای می‌ماند و آقاجان سعی در دلداری او می‌کند، اما دیبا نیز از آنجا می‌گریزد و سپس برملا می‌شود که او مدت‌ها برای نرفتن به طاها التماس کرده، اما تلاش‌هایش بی‌نتیجه بوده‌اند و حتی آقاجان نیز با رفتن طاها موافقت کرده‌است.
آغاز کلیشه‌ای نیست که نقطه قوتی به شمار می‌رود. از تعلیق‌های ایجاد شده در آن می‌توان این موارد را نام برد: طاها کیست؟ آقاجان کیست؟ طاها به کجا می‌رود؟ چرا دیبا را این‌طور بی‌رحمانه پس می‌زند؟ دیبا بچه دارد، پس آیا در مدت نبود طاها ازدواج کرده‌است؟ و غیره. مقداری از این سؤالات در طی رمان پاسخ داده شده‌اند و اندکی نیز همچنان بی‌پاسخند که گمان می‌رود در آینده، علت آن‌ها وارد رمان شود.
آغاز از لحاظ توصیفات ایرادی اساسی دارد؛ توصیفات مکانی ابداً به چشم نمی‌خورد که با توجه به سه‌بار تغییر مکان دادن (کلاس درس، خانه‌ی دیبا، آشپزخانه‌ی دیبا و طاها) ضعفی برای رمان محسوب می‌شود و مخاطب نمی‌تواند تصویری از هیچ‌کدام از این اماکن در ذهن خود پدید آورد. پیشنهاد می‌شود توصیفاتی در سراسر متن از اماکنی که دیبا در آن‌ها حضور دارد، پخش کنید. توصیفات احساسات و هیجانات به‌خوبی داده شده، کشمکش درونی دیبا و کشمکش بیرونی او با طاها برای مخاطب ملموس است و فقط در مواردی می‌شود آن را بهتر کرد؛ به‌عنوان مثال قبل از اینکه طاها شروع به گریه کند قطعاً علائمی از ناراحتی در صورت یا بدن او بروز می‌کند که ختم به گریستن می‌شود و نویسنده می‌تواند با شرح این‌ها از چشم دیبا، باورپذیری بیشتری به متن ببخشد.
نمونه توصیف خوب هیجانات از متن:
عضلات صورتش منقبض شده‌بود، دست‌هایش یک لرزش سطحی داشت و چشم‌هایش قرمز شده‌بود.

شخصیت‌پردازی به خوبی انجام گرفته؛ دیبا زنی شکسته و رنجور است که دل باخته و از وداع معشوقش رنج می‌کشد، طاها در حالت عادی مهربان و خوش‌روست اما دیبا را به چشم خواهر می‌بیند، آقاجان نیز مردی مسن است که شخصیتی پدرانه دارد و حامی دیباست.
توصیفات آوایی وجود ندارند که این نیز ضعف محسوب می‌شود. مخاطب اطلاعی از حالت و تن صدای دیبا، صدای طاها و صدای آقاجان ندارد و اماکن مختلف و صحنه‌های درگیری نیز توصیف صدایی همراه ندارند؛ مثلاً طاها دوبار به کابینتی مشت می‌زند اما هیچ وصف آوایی در پی‌اش دیده نمی‌شود که باورپذیری متن را کاهش می‌دهد.
توصیف ظاهر چندان انجام نگرفته، صرفاً اطلاعات کمی از چهره‌ی طاها در دست است که آن نیز مستقیم آورده شده و باید تصحیح و گام‌به‌گام انجام گیرد.
توصیف مستقیم طاها:
آن موهای حجیم بورش، با آن چشم‌های زلالش، همیشه بولدترین اجزای چهره‌اش بودند.

آغاز با محتوا و ژانر درام و عاشقانه متناسب است.
دو فلش‌بک در آغاز رمان دیده می‌شود؛ بار اول اطلاعاتی به ما می‌دهد و به‌جا است، اما بار دوم کوتاه‌تر است که بعداً در میانه‌ی رمان نسخه‌ی کامل‌تر این خاطره آورده شده‌است.

· میانه:
در میانه‌ی رمان، اوج‌هایی از قبیل خبر رسیدن طاها و برملا شدن گذشته‌ی دیبا و چگونگی آشنایی او با آقاجان و طاها، اتفاق می‌افتد. اوج اصلی تا به اینجای رمان، مرگ والدین دیبا و پذیرفته شدن او توسط آقاجان است که پس از آن، گره‌گشایی در قالب پیشرفت شخصیتی دیبا به مرور در رمان دیده می‌شود. اوج مرگ والدین برای شخصیت اصلی در رمان‌های بسیاری دیده شده و کلیشه است، با این حال نویسنده در کاستن از کلیشه‌ی آن تا حدی موفق بوده و دلایلی برای آن ارائه داده‌است. رابطه‌ی دیبا با آقاجان و طاها، رابطه‌ای خانوادگی و به نسبت کلیشه‌ای‌ست که با تغییراتی در دیالوگ‌ها و افزودن به باورپذیری آن‌ها، می‌توان از این کلیشه کاست. اطلاعات بیشتری در رکن دیالوگ و مونولوگ بیان می‌شود.
اوج رمان توصیفات مکانی و آوایی چندانی ندارد و باید اصلاح گردد، اما توصیفات احساسات و هیجانات آورده شده‌است و باورپذیر است؛ هرچند مخاطب به‌علت انفجار خانه‌ی دیبا، انتظار شوک بیشتر و شاید حتی کابوس‌هایی از جانب دیبا دارد. مشاهده کردن انفجار و هضم مفهوم سوختن والدین، برای فرد آسیب‌زننده است و پیامدهای روانی در پی دارد.

· لحن و بافت:
لحن مونولوگ‌ها ادبی و دیالوگ‌ها محاوره‌ی شکسته است. در اکثر پارت‌ها لحن منسجم است، جز یکی دو مورد پرش لحن افعال:
شده‌است❌️
شده‌ست✅️
*دیالوگ محاوره است.
مسئله اش ❌️
مسئله‌ش✅️

همچنین یک مورد تکرار نادرست دیده شد:
طاها ناگهان با یک حالت ناباورانه‌ای مردانه گریست. آنقدر دردناک که مرا نیز در اوج ناباوری گریاند. آنقدر سوزناک که قلب تکه‌تکه شده‌ام را نیز گریاند.
دوبار تکرار "گریاند" پس از فعل گریست، متن را روان جلوه نمی‌دهد و بهتر است از فعل مترادف یا هم‌مفهوم استفاده شود.

· سیر رمان:
سیر رمان در اصل متعادل است، اما در بعضی قسمت‌ها به علت آوردن حجم اطلاعات بسیار زیاد در یک‌جا یا آوردن دیالوگ‌هایی بسیار طولانی، کند جلوه می‌کند که در ارکان بعدی به این مسائل پرداخته خواهد شد. چندین بار برای برملاییِ گذشته‌ی دیبا، از تکنیک فلش‌بک استفاده شده که اکثراً به‌جاست و اطلاعاتی از رمان را به مخاطب می‌دهد، اما مرور گذشته گاهی تا پارت‌های زیادی طول می‌کشد و بهتر است در کنار آن، بیشتر به زمان حال پرداخته شود.
یکی دو مورد مشکل در باورپذیری رمان مشاهده شد که در زیر آورده شده‌اند:
📝 اما دعوت پدر به جلسات مشاوره و روان درمانی، آن هم زمانی‌که مشاورش دوست صمیمی مادر بود، یعنی یک اتهام بزرگ!
چه چیزی این خانواده را از رفتن به مشاور دیگری بازمی‌دارد؟ مسلماً دوست مادر نمی‌تواند تنها روان‌درمان در این شهر باشد. اگر دلیلی برای این امر وجود دارد، بایستی در رمان ذکر شود.
📝 در پارت #۳۵ دیبا به‌علت فشار پایین و سرگیجه به درمانگاه برده می‌شود. طاها علائم او را برای دکتر می‌گوید و دکتر چندین دارو می‌دهد. دادن چند دارو برای قند افتاده و سرگیجه امری غیرطبیعی‌ست و معمولاً پروسه‌ی درمان ابتدا گرفتن فشار توسط خود دکتر و سپس تجویز سرم آب‌نمک یا قندی‌نمکی در صورت نیاز است. با پیش‌تر رفتن رمان، آوردن سرم برای دیبا را شاهدیم اما نیازی به داروی خاصی همچنان مشاهده نمی‌شود.

· دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
در رمان تناسب زیادی میان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها مشاهده نمی‌شود؛ بعضی پارت‌ها بسیار مونولوگ‌محورند زیرا شخصیت مدام به فکر فرو می‌رود، روی گذشته تأمل می‌کند و سیلی از اطلاعات را روانه‌ی مخاطب می‌کند. بعضی پارت‌ها نیز بسیار دیالوگ‌محورند، به طوری که ۷۵ درصد و حتی بیشتر، فقط و فقط دیالوگ است.
تأملات طولانی شخصیت روی مسائل مختلف و تفسیر پر جزئیات او از این مسائل، گاهی تبدیل به دو_سه پارت پشت سر هم می‌شود و در میان این حجم اطلاعات ناگهانی، نقطه‌ی نفس‌گیری‌ای برای مخاطب مشاهده نمی‌شود و دیالوگی دیده نمی‌شود.
در پارت‌های دیالوگ‌محور، گاهی شخصیتی شروع به صحبت می‌کند و صحبت او تا انتهای پارت طول می‌کشد. نویسنده عزیز می‌تواند با آوردن حرکاتی از سمت شخصیت‌ها در میان دیالوگ، آن را بخش‌بخش کند و از دیالوگ‌محور بودن بکاهد و همچنین به واقع‌گرایانه بودن رمان کمک کند.
گفت‌وگوها میان شخصیت‌ها باید اطلاعات مناسبی را درباره لحن و بیان گوینده، شخصیت درونی یا خلق‌وخو، حالات عاطفی و تفکرات را به مخاطب بدهند. گفت‌وگو باید به نحوی باشد که وقت خواننده را به هدر ندهد، سکته نداشته باشد و حاوی اطلاعات تکراری نباشد. گفت‌وگو نباید برای پر کردن فضاهای خالی مورد استفاده قرار گیرد.
در رمان استفاده‌ی این‌چنینی از دیالوگ چندین بار دیده شد:
- سلام.
- سلام.
- خوبید؟
- خوبم. خسته نباشید.
- مچکرم.
- ... .

چنین گفتگویی علاوه بر نداشتن بار معنایی خاصی، ۶ خط را به خود اختصاص داده درحالی که می‌توان آن را در یک جمله "با هم سلام و احوال‌پرسی کردیم" خلاصه کرد.
در نوشتار دیالوگ‌ها و صحبت کردن شخصیت‌ها میزان زیادی کلیشه‌نویسی وجود دارد و دیالوگ‌ها گاهی از مسیر واقع‌گرایی خارج می‌شوند. نویسنده عزیز می‌تواند با یک‌بار بازخوانی و تصور اینکه کدام‌یک از این جملات در مکالمه‌ای عادی، غیرواقعی به‌نظر می‌رسند در صدد تصحیح این امر برآید.

· شخصیت‌پردازی:
الف. شخصیت‌پردازی بیرونی
شخصیت‌پردازی بیرونی به معنی توصیفات ظاهری شخصیت‌های مختلف است که در رمان بسیار اندک است و به‌ندرت دیده می‌شود. پس از گذشت ۶ صفحه از رمان، همچنان توصیفات زیادی از شخصیت اصلی داستان وجود ندارد و تصویر او در ذهن مخاطب مبهم است. از باقی شخصیت‌ها نیز توصیف چندانی در دست نیست؛ تنها می‌دانیم عطیه چشمانی درشت و موهایی خوش‌رنگ دارد و آقاجان قدی بلندتر از دیبا دارد، یک پایش از دوران جنگ تحمیلی مجروح است و دیبا تا سی*ن*ه‌ی او می‌رسد. همچنین طاها با موهایی حجیم و بور، چشمانی زلال و سبیلی که بلندتر از ته‌ریشش است توصیف شده.
نداشتن اطلاعات ظاهری از شخصیت‌ها، ضعفی برای رمان محسوب است و باعث می‌شود مخاطب در حین خواندن متن، تصوری از صورت، حالات و باقی خصوصیات شخصیت‌ها نداشته باشد که توانایی ارتباط‌گیری با متن و همذات‌پنداری با آن‌ها را کاهش می‌دهد.
نویسنده بایستی در سراسر رمان، توصیفاتی غیرمستقیم از ظاهر شخصیت‌ها را پخش کند.
📝 نمونه توصیف غیرمستقیم خوب از متن رمان:
طبق عادت گوشه سبیلش را که قدری بلندتر از ته ریشش بود، لمس کرد.
📝 توصیف مستقیم که نادرست است و باید با غیرمستقیم کردن آن، اصلاح شود:
طاها مثل همیشه که با هر تیپ و استایلی، در عین دل‌نشینی، مردانه به نظر می‌رسید، این‌بار هم با تی‌شرت قرمز رنگی که به تن داشت، جالب توجه شده‌بود و من در دل، قربان صدقه این همه جاذبه رفتم.
آقاجانم را هم که دیگر نگو...! پیراهن چهارخانه قرمز و مشکی پوشیده بود که مطمئن بودم از بین لباس‌های طاها بیرون کشیده
📝 همچنین یک مورد توصیف کلیشه‌ای در رمان دیده می‌شود (توصیف خود در آینه):
خود را درون آینه تماشا کردم. به‌جز پوسته ظاهری‌ام، همه اجزای بدنم از درون فرو پاشیده‌ بود و تنها چشم‌هایم بود که آن حجم از غم را در دو گوی غمگین چشمانم منعکس کرده‌بود.

ب. شخصیت‌پردازی درونی

شخصیت‌پردازی درونی، بررسی توصیف رفتار، حالات و خلق‌وخوی شخصیت‌ها در رمان است که به‌درستی انجام گرفته و می‌توان بین افراد درون رمان تفاوت‌هایی دید. دیبا در ابتدا به علت کمبود محبت شدید از سوی والدین خود، تشنه‌ی توجه است و رفتارهایی بر همین اساس دارد. طاها پسری سربه‌زیر است که هوش هیجانی بالایی دارد و خوش‌قلب است. آقاجان پیرمردی عاقل و فهمیده است که مهر پدرانه‌ی بالایی دارد و حمایت خود را از دیبا دریغ نمی‌کند.
رفتار و حالاتی که هر شخصیت بروز می‌دهد، با عقاید و فرهنگ و گذشته‌ی او تناسب دارد و باورپذیر است و توانایی همذات‌پنداری را در مخاطب ایجاد می‌کند؛ مثلاً دیبا در گذشته از شدت کمبود محبت و توجه، تعریف کوچکی که از او می‌شود را بسیار بزرگ می‌پندارد و مانند کودکی از بقیه راست و دروغش را جویا می‌شود.

· توصیفات صحنه:
توصیفات صحنه شامل توصیف مکان، آوا و صدا، احساسات و هیجان‌ها می‌شود.
توصیف مکان در رمان ابداً به چشم نمی‌خورد و این ضعفی برای رمان محسوب می‌شود. چندین مکان از جمله دانشگاه، خانه‌ی دیبا، خانه‌ی آقاجان و... در متن آورده شده‌اند که از هیچ‌کدام توصیفی در دست نیست و این امر، توانایی تصور صحنه را در مخاطب از بین می‌برد. نویسنده باید با بازخوانی متن رمان و افزودن توصیفاتی لازم از اماکن مختلف (حتماً به‌صورت غیرمستقیم و گام‌به‌گام) متن رمان را پیشرفت دهد و تصویری قوی در ذهن مخاطب ایجاد کند.
توصیفات آوایی نیز بسیار ناچیزند و مخاطب نمی‌تواند صدای هیچ‌یک از شخصیت‌ها را تصور کند یا هنگامی که شخصیتی مشغول به انجام کاری‌ست، با تصور صدا همراه آن، صحنه برایش ملموس شود. مثالی از این، پیش‌تر در رکن آغاز آورده شد و نویسنده باید با بازخوانی متن، این موارد را نیز به آن بیفزاید تا صحنه‌سازی خوبی انجام گیرد.
توصیف احساسات و هیجان‌ها به میزان مناسبی انجام گرفته و خواننده توانایی همراهی با احساسات دیبا و دیگر شخصیت‌ها را در مواقع لازم دارد. این توصیفات اکثراً به‌صورت غیر مستقیم انجام گرفته‌اند که بسیار خوب است، اما گاهی مستقیم نیز دیده شد که باید اصلاح گردد.
مثالی از توصیف احساسات مستقیم در متن:
📝 نگران بود.
📝 با دیدن چهره غم‌زده‌ام، غم در چشمانش لانه کرد.
📝 طاها ناگهان با یک حالت ناباورانه‌ای مردانه گریست.

توصیفات به‌صورت مستقیم آورده شده‌اند، مثلاً پارت #۸ از ابتدا تا انتها توضیحی درمورد بخشی از گذشته‌ی دیباست که علاوه بر مستقیم بودن این توصیف، اطلاعات زیاد از حدی را یک‌جا به مخاطب می‌دهد و این نوع توصیف گذشته در اثر تأمل شخصیت روی آن، بسیار کلیشه است و تعویض آن پیشنهاد می‌شود. بهتر است چنین اطلاعاتی پراکنده در قالب رمان به مخاطب معرفی شوند و پشت سر هم در قالب متنی طولانی نیایند.

· زاویه دید:
زاویه دید رمان اول‌شخص و از دید دیبا است که با توجه به ژانر درام و عاشقانه، انتخاب درستی است. در تمامی پارت‌ها رعایت شده و پرش دیده نمی‌شود که نقطه قوتی به‌شمار می‌رود. همچنین از آن رو که رمان درمورد تحولات درونی دیبا و تغییر شخصیت او تحت تأثیر آقاجان و اطرافیانش است، زاویه دید اول‌شخص انتخاب مناسبی برای سیر رمان بوده‌است.

· کشمکش و تعلیق:
تعلیق:
در رمان تعلیق‌های کوچک و بزرگ زیادی به چشم می‌خورد که اکثر آن‌ها در رکن آغاز بیان شد و از تعلیق‌های مهم دیگر، می‌توان این موارد را نام برد: پس از برگشت طاها چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا طاها پدر عطیه است؟ چرا دیبا مادر عطیه است با این که ازدواج نکرده و طاها نیز عشق او را پاسخ نمی‌دهد؟ آیا عطیه به سرپرستی گرفته شده‌است؟ و... .
این تعلیق‌ها به‌درستی در سیر رمان جای گرفته‌اند، باورپذیرند و با یادآوری به‌موقع آن‌ها به مخاطب، همچنان کشش خود را حفظ می‌کنند. تعلیق‌ها با برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب، جذابیت دارند و تشویق به ادامه‌ی خواندن می‌کنند.
کشمکش درونی:
با توجه به ژانر درام و ایده‌ی پیشرفت شخصیتی دیبا، انتظار دیدن کشمکش‌های درونی زیادی می‌رود که همین‌طور هم بوده و در رمان به وضوح شاهد کلنجار رفتن دیبا با خود و مشغله‌های ذهنی فراوان او هستیم. کشمکش‌ها به خوبی پرداخته شده‌اند و مشغله فکری دیبا کاملاً حس می‌شود، اما گاهی همان‌طور که پیش‌تر در رکن دیالوگ و مونولوگ گفته شد، به طول می‌انجامند.
کشمکش بیرونی:
شامل کشمکش انسان با انسان، انسان با طبیعت و انسان با وقایع است. در رمان کشمکش انسان با انسان (دیبا و طاها) و کشمکش انسان با وقایع (دیبا با کمبود محبتش، دیبا با مرگ پدر و مادرش، دیبا با دوری و رفتنِ طاها) دیده می‌شود. این کشمکش‌ها نیز به درستی پرداخته شده‌اند و مخاطب می‌تواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند. در صورت افزودن توصیفات لازمه (در رکن توصیفات صحنه و شخصیت‌پردازی توضیح داده شد) و اصلاح دیالوگ و مونولوگ، جذابیت بیشتری نیز برای مخاطب خواهند داشت.

· ایده و پیرنگ:
ایده و پیرنگ رمان درمورد دختری به نام دیباست که در خانه‌ای فاقد عاطفه و محبت والدین بزرگ می‌شود. پدر او به اختلال پارانویا دچار است و مدام به مادرش سوءظن دارد، مادرش نیز هرگز به دیبا آنطور که باید توجه نمی‌کند و مشاجره و دعوا در خانه‌ی آن‌ها موضوعی روزمره است.
این وضعیت تا پانزده‌سالگی دیبا طول می‌کشد، اما مادر دیبا شبی به سراغش می‌آید و پس از زدن حرف‌هایی احساسی، جعبه‌ای به او می‌دهد و او را مجبور می‌کند از خانه بیرون رفته و به‌سمت آدرسی حرکت کند. هنوز مدت زیادی از بیرون رفتن دیبا از خانه نگذشته که خانه ناگهان شروع به سوختن می‌کند. مشخص می‌شود که این اتفاق عمدی بوده و مادر دیبا برای خلاصی، دست به این کار زده‌است. دیبا که شکسته‌است، با بیچارگی خود را به آدرسی که باید می‌رفت می‌رساند و در آنجا با پیرمرد مسنی که "آقاجان" می‌خوانندش و پسرش طاها آشنا می‌شود.
مشخص می‌شود که مادر دیبا قبلاً آنجا به عنوان کمک‌دست همسر آقاجان مشغول به کار بوده. آقاجان توضیح می‌دهد که همسرش مدتی‌ست فوت کرده و او هم دم پیری آرزوی داشتن یک دختر به دلش مانده‌است، سپس از دیبا خواهش می‌کند با آن‌ها بماند. در ابتدا دیبا با این قضیه کلنجار می‌رود اما آقاجان می‌تواند او را راضی کند. آقاجان و طاها عقاید محکمی دارند و انسان‌هایی مذهبی هستند؛ آن‌ها هرگز این عقاید را به دیبا تحمیل نمی‌کنند اما او در مدتی که با آنان زندگی می‌کند، اتفاقاتی از سر می‌گذراند که کم‌کم افکارش تحول می‌یابد و او نیز عقاید مذهبی محکمی پیدا می‌کند.
پس از گذشت هشت سال، دیبا که به طاها علاقه‌مند شده به او عشقش را اعتراف می‌کند، اما طاها که او را جز به چشم خواهری نمی‌بیند از این سخت خشمگین می‌شود و دیبا را از دوباره گفتنش منع می‌کند. مدت کوتاهی پس از این، طاها به همراه امیرارسلان (نسبت آنان معلوم نیست، اما اینطور برداشت می‌شود که خانواده‌هایشان نزدیک باشند) خانه را به مقصد نامعلومی ترک می‌کند. این‌طور برداشت می‌شود که برای انجام کاری نظامی آنجا را ترک گفته‌اند، زیرا در رمان حرفی از ترفیع گرفتن امیرارسلان به میان می‌آید.
دیبا نیز دوسال تمام در حسرت دیدن دوباره‌ی آنان می‌ماند و ضمن تدریس در دانشگاه، از دختر کوچکی به‌نام عطیه مراقبت می‌کند. مشخص نیست که عطیه دختر امیرارسلان است یا طاها، اما دیبا را مادر خود می‌داند. بالأخره پس از دوسال، خبر بازگشت طاها و امیرارسلان داده می‌شود و دیبا که از این خبر خوشحال است، مرورهایی بر خاطرات خود دارد.
ایده‌های کلیشه‌ای در این میان دیده می‌شوند؛ من‌جمله مرگ ناگهانی والدین شخصیت اصلی و پذیرفته شدن او در جمعی دیگر. پیرنگ با توجه به رکن توصیفات، دیالوگ و مونولوگ و علائم نگارشی، پردازش قوی‌ای ندارد و نویسنده عزیز با رفع ایراداتی که در ارکان پیش گفته شدند، می‌تواند از کلیشه بودن ایده‌ها بکاهد و با قلم خود، مسیر نویی برای پرورش پیرنگ رقم بزند.

· ایرادات نگارشی:
📝 رعایت علائم نگارشی:
ایرادات نگارشی و نیم‌فاصله‌ای زیادی در رمان مشاهده می‌شود. منتقد صرفاً چند نمونه از آن‌ها را در نقد بیان کرده و برای تصحیح کامل‌تر، نویسنده باید با ناظر خود به بررسی دوباره‌ی پارت‌ها و ویرایش بپردازند. در زیر چند مورد ایراد علائم نگارشی آورده شده‌اند:
دیدنی. و ناگزیر در ❌️
دیدنی، و ناگزیر در ✅️

📝 قبل از حرف و نقطه نمی‌آید. در صورتی که کاما زیاد توی متن استفاده شده، استفاده از نقطه‌ویرگول نیز درست است:
دیدنی؛ و ناگزیر در ✅️
بر جانم تابید.کسانی که❌️
بر جانم تابید. کسانی که✅️
نه فقط با دل که بایستی❌️
نه فقط با دل، که بایستی✅️
خب.. حل❌️
خب... حل✅️
داوطلب نشدند. بنابراین❌️
داوطلب نشدند، بنابراین✅️
چی ازتون می‌خواد... بعد بر همون اساس❌️
چی ازتون می‌خواد، بعد بر همون اساس✅️
برگردیم به بحث.. توی❌️
برگردیم به بحث؛ توی✅️
شده‌است. پس بنابراین❌️
شده‌است، پس بنابراین✅️
خسته نباشید یا خداقوتی هم می‌پراندند❌️
«خسته نباشید» یا «خداقوتی» هم می‌پراندند✅️
از دانشکده بیرون زدم.

وقتی به خانه رسیدم، ابتدا❌️
از دانشکده بیرون زدم.
***
وقتی به خانه رسیدم، ابتدا✅️

*پرش‌های زمانی، مکانی، تغییر زاویه دید یا شخصیت باید با *** تفکیک شوند.
نقش می‌بست.

با خستگی روی صندلی فرود آمدم❌️
نقش می‌بست.
با خستگی روی صندلی فرود آمدم✅️

*فاصله خالی افتادن بین خطوط رمان ممنوع است. این ایراد به وضوح در سراسر رمان دیده می‌شود و باید ویرایش و اصلاح گردد.
شاید هم از همان دَه سال پیش!

اصلاً نمی‌دانم که از کجا شروع کنم!❌️
شاید هم از همان دَه‌سال پیش!
اصلاً نمی‌دانم که از کجا شروع کنم!
✅️
*دیده شد که یک‌بار *** را وسط صفحه گذاشته‌اید. لطفاً تصحیح کنید و در راستای متن خود، سمت راست صفحه قرار دهید.
عمیق زد. از همان لبخندهایی که آن روزها دچارش شده‌بودم. از آن لبخندهای❌️
عمیق زد؛ از همان لبخندهایی که آن روزها دچارش شده‌بودم؛ از آن لبخندهای✅️
قند در دلم آب می‌کرد.
مثل همیشه فنجانی مقابلم گذاشت.❌️
قند در دلم آب می‌کرد. مثل همیشه فنجانی مقابلم گذاشت.✅️

*رفتن از پاراگرافی به پاراگراف بعد، زمانی که پاراگراف تکمیل شده‌است و به حد کافی مفصل است، جایز است. در غیر این‌صورت (نوشتن متنی دو_سه خطی و پرش به خط بعد) باعث انفصال رمان می‌شود و رفتن به خط بعد در جاهایی که ضروری نباشد، ایرادگیری می‌شود.
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
در رمان دیده شد که گاهاً یک خط تا نصفه نوشته شده و سپس به خط بعد رفته‌اید که این امر نادرست است و باید اصلاح شود.
او برای من طاها بود. نه آقا طاها.. بی‌تکلّف❌️
او برای من طاها بود، نه آقاطاها؛ بی‌تکلّف✅️
- طاها❌️
- طاها... !✅️
لحن شوخش دلم را لرزاند.
آهسته لب زدم:
من... ❌️
لحن شوخش دلم را لرزاند. آهسته لب زدم:
- من... .✅️
- من بهت علاقه دارم طاها❌️
- من بهت علاقه دارم طاها!✅️

در پارت #۵ نبود علامت تعجب در آخر جملاتی که نیاز به آن دارند به وضوح دیده می‌شود و نویسنده علامت نگارشی دیگری نیز به‌جای آن قرار نداده‌است:
- طاها
فریاد کشید:
- کافیه
- من بهت علاقه دارم طاها
📝 رعایت فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها:
وایت برد❌️
وایت‌برد✅️
تک سرفه‌ای❌️
تک‌سرفه‌ای✅️
دختر ها ❌️
دخترها✅️
جواب‌شان❌️
جوابشان✅️
تمامتر❌️
تمام‌تر✅️
بدست❌️
به‌دست✅️
دلگرم کننده‌بود.❌️
دلگرم‌کننده بود.✅️
بخاطر❌️
به‌خاطر✅️
تکه پرانی‌های❌️
تکه‌پرانی‌های✅️
اعتماد بنفسم❌️
اعتماد به‌نفسم✅️
ایرج خانَم❌️
ایرج‌خانَم✅️
کمرنگ❌️
کم‌رنگ✅️
عکس العملشان❌️
عکس‌العملشان✅️
سرو صدا❌️
سروصدا✅️
شات داون، لپ تاپم را ❌️
شات‌داون، لپ‌تاپم را ✅️
هم‌زمان❌️
همزمان✅️
دل انگیز آن‌‌را❌️
دل‌انگیز آن را✅️
از خود بیخود❌️
از خود بی‌خود✅️
لا به لایش❌️
لابه‌لایش✅️
دیبا خانم!❌️
دیباخانم!✅️
پیچیده بود❌️
پیچیده‌بود✅️
میبافه❌️
می‌بافه✅️

و حجم زیادی از ایرادات نیم‌فاصله‌ی دیگر که نویسنده عزیز باید با ناظر به بازخوانی رمان پرداخته و آنان را از بین ببرد.
📝 تناسب فعل و فاعل و عدم پرش‌های زمانی:
تناسب فعل و فاعل رعایت شده‌بود و تنها یک مورد دیده شد:
گاه ناشناخته‌تر از آنی‌ست که می‌نمایند.❌️
گاه ناشناخته‌تر از آنی‌اند که می‌نمایند.✅️

آخر پارت #۵ دیالوگی از آقاجان (اینجا چه خبره؟) وارد رمان می‌شود. از آنجا که شخصیت آقاجان قبل‌تر در این صحنه حضور نداشته و قبل از دیالوگ او نامی آورده نشده، دیالوگ او به اشتباه به دیبا یا طاها نسبت داده می‌شود، اما سپس حضور آقاجان در رمان معلوم می‌شود. این امر باعث سردرگمی مخاطب می‌شود زیرا نمی‌داند شخصیت آقاجان کی وارد شده‌است و صدایش از کجا آمده. باید به این‌صورت نوشته شود:
آقاجان: اینجا چه خبره؟
یک مورد پرش زمانی فعل نیز دیده شد:
نگاهش حرف‌ها داشت ولی من قادر نیستم ❌️
نگاهش حرف‌ها داشت، ولی من قادر نبودم ✅️
📝 رعایت دستور زبان:

در رمان جمله‌بندی این‌چنینی زیاد دیده شد:
مثل یک تلنگری،❌️
مثل یک تلنگر،✅️
یا
مثل تلنگری،✅️
ناگهان با یک حالت ناباورانه‌ای مردانه گریست.❌️
ناگهان با حالت ناباورانه‌ای، مردانه گریست.✅️
غرق در یک غم و ترسی عجیب ❌️
غرق در غم و ترسی عجیب ✅️
یک موضوع دیگری هم ❌️
موضوع دیگری هم✅️
یا
یک موضوع دیگر هم✅️

در نظر داشته باشید که وقتی "یک" می‌آورید، نیازی به آوردن "ی" پشت کلمه نیست و بالعکس. هر دو مسئول ایفای یک نقش هستند.
اشتباهات تایپی و املایی:
در پارت #۳۲ اول جمله‌ای جا افتاده:
را روی دستم گذاشت تا خشک‌شان کنم.
سایر غلط‌های تایپی و املایی:
واقعا ❌️
واقعاً ✅️
دیبا خانوم❌️
دیباخانم✅️
بیست‌و‌سه‌سال❌️
۲۳سال✅️
حالی نذار❌️
حالی نزار✅️
ببینت‌تون❌️
ببیندتون✅️
بر من قالب شده‌است.❌️
بر من غالب شده‌است.✅️
📝 رعایت تفکیک پرش‌های زمانی و مکانی با ***:

کاملاً و به‌درستی رعایت شده‌بود، جز یک مورد که در بخش علائم نگارشی بیان شد.

· ضعف‌ها و نقطه قوت:
نقاط قوت: جلد، لحن و بافت، شخصیت‌پردازی درونی، زاویه دید، کشمکش و تعلیق.
نقاط ضعف: عنوان، ژانرها، خلاصه، مقدمه، آغاز، سیر رمان، دیالوگ و مونولوگ، شخصیت‌پردازی بیرونی، توصیفات صحنه، ایده و پیرنگ، ایرادات نگارشی.

· سخن آخر منتقد و دیدگاه کلی از نظر یک خواننده:
نویسنده گرامی، ایده خوب و قلم شیوایی دارید. امید دارم که با این نقد، به پیشرفت روزافزون شما و رمانتان کمکی کرده باشم. قلمتان ماندگار.
 

Psy.znb

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
75
932
مدال‌ها
2
سلام و ادب🙏
سرکارخانم، از حسن توجه شما صمیمانه سپاسگزارم. از نکته سنجی و توجهتون به جزئیات هم لذت بردم. در ادامه نکاتی رو در خصوص مطالبی که مطرح کردید ارائه میدم، تا یک سری از ابهامات برطرف شه:
-در ابتدا لازم هست عرض کنم که این رمان کشمکش های بسیاری رو در ادامه در پیش داره که چون برای نقد شورا یه تعداد پارت ابتدایی مشخصی لازم بود، هنوز بهشون پرداخته نشده و برای همین گاهی بعنوان ابهام و ضعف شناخته شده که به تفکیک خدمتتون توضیح میدم تا با روند داستان همگام و همراه بشید.
عنوان:
در واقع «وداع جان» فقط یک ترکیب احساسی نیست؛ بلکه استعاره‌ای از جدال بین دل‌بستگی عاطفی و رهایی درونی هم هست. همچنین «وداع» در این داستان صرفاً خداحافظی با یک شخص نیست (البته که تاحد زیادی مربوط به این موضوعه)، ولی معانی عمیقی از جمله خداحافظی با تصویر ذهنی‌ در خودش داره که شخصیت از خودش و دیگران ساخته؛ و «جان» هم، استعاره‌ای از تمام چیزهایی‌ هستش که شخصیت براش جنگیده، دلبسته شده، و در نهایت، باید از اونا بگذره تا به رشد برسه. این اسم، در واقع تلاقی لطافت و درد، هست. ضمن اینکه در قالب یک شعر، یک بیتی از اون چند بار در اوج داستان بین شخصیت ها تکرار میشه. درست زمانی که دل کندن باید اتفاق بیافته.

ژانر:
در خصوص ژانر، طبق توضیح خوب شما مذهبی حذف میشه ولی از این نظر تاریخی نوشته شده که به برهه خاصی از زمان ارتباط داره و سفر طاها و امیرارسلان کاملا بهش ارتباط داره اما زمان میبره تا خواننده به تدریج متوجه روابط، مقصد سفرشون و هدف بشه. اصطلاحا دیبایی که در زمان حاله، قبل از برگشت اون دو نفر، داره کم کم با فلش بک ها به خواننده توضیح میده که چرا رفته اند؟ کجا رفته اند؟ و چرا برگشته اند؟ که بیان همه اونها در پارت های ابتدایی، از جذابیت رمان کم میکرد. احتمالا اگر پیرنگ کامل رمان رو که در نظارت رمان در ابتدا ارسال کردم، خونده باشید، اونجا اشاره کردم که سفر به کجاست. ولی اینجا چون همه میتونن نقد رو مطالعه کنند، شاید درست نباشه مطرح بشه.
عاشقانه بودن ژانر هم نیاز به زمان داره و در آینده شاهد حل شدن کشمکش های درونی دیبا و در مسیر درست عشق قرار گرفتن او و شخصیت مقابلش خواهیم بود.
-در خصوص مقدمه و خلاصه چشم.. تغییراتی ایجاد خواهم کرد.

-در مورد اماکن، چشم سعی میکنم اماکن رو بیشتر توضیح بدم. چون قبلش با ستاره مشخص کردم فضای رمان عوض میشه و بعد با جملاتی مثل چشمهام رو بستم یا به گذشته رفتم، مخاطب رو آماده کردم ولی بعنوان نویسنده تمایل دارم خواننده تلاش کنه برای فهمیدن. گاهی وقتی همه چیز رو مستقیم به خواننده بگیم، انگیزه و حس خوب کشف تو خواننده گم میشه و حس میکنه که چیزی برای فهمیدن نیست پس میشه اسکرول کرد و رد شد.

-توصیفات آوایی حتما تقویت میشن.
ولی در خصوص توصیفات ظاهری، چهره، یا حتی پوشش، نکته ای رو لازم هست بگم خدمتتون. تو سبک نوشته های فاخر ایرانی و اروپایی، نوشته ها تقریبا خالی از ظواهر شخصیت ها هستند. ممکنه بصورت کلی در موردشون صحبت بشه اما اینکه در چشم و ابرو و صورت و قد و لباس ریز بشن، دیده نمیشه. در واقع کاهش جزئیاتی از این قبیل تو نوشته من هم عامدانه است. من زشتی و زیبایی رو از صورت گرفتم و به باطن سوق میدم تا کمتر زرد بنظر بیاد و اصطلاحا خواننده با همون اطلاعات کلی، میتونه تصویری رو تو ذهنش شکل بده یا حتی با ویژگی های درونی‌شون همذات پنداری کرده و ناخودآگاه کاراکتر هارو به یک فرد آشنای خودش تشبیه کنه که این رشد رو بهمراه داره. چیزی که هدف من از نوشتن این رمان بوده.
-آسیبی که دیبا دید، آسیب بزرگی بود که اگر آقاجان و طاها و امیرارسلان و خانواده اش نبودند، تبدیل به یک ترومای بزرگ میشد. اون ابتدا مریض حال بود.. چند روز حال بد و یک جور فلج شدگی اجتماعی داشت و تو فلش بک ها اشاره میشد. مثل همین عدم علاقه به تحصیل یا اینکه بمحض تنهایی مرور خاطرات داشت یا حالش بشدت مرزی بود. ولی چشم حتما یک سری جزئیات از قبیل پیامدهای روانی مثل کابوس و .. اضافه میشه.

-در مورد تجویز پزشک، دیبا وقتی جعبه رو به خانه اقاجان میبرد، اشاره به فصل سرما شد. در واقع فقط ضعف نبود بلکه ترکیبی از ضعف و سرماخوردگی بود که به جسم و روحش نشسته بود..

-دیالوگ های کوتاه خصوصا بین امیر ارسلان و دیبا جزئیات و هدفی دارد که نمیشد به سلام و احوالپرسی کردیم ختم شود. ولی حتما موارد مشابه رو بررسی کرده و اصلاح میکنم.

-بابت علائم نگارشی هم گام به گام با ناظر پیش رفتم و حتما مجدد اصلاح میشه ولی قدری تفاوت در سبک ناظر ها مشاهده میشه. مثل ۲۳ سال و بیست و سه سال (نظر شما عددی و نظر ناظر محترم حروف هست) و...

در نهایت مجددا سپاسگزارم و به تدریج طی چند روز آینده به ویرایش جزئیات مطرح شده از سمت شما میپردازم.
پاسخ و توضیحات من به معنی جسارت نبوده و نیست و فقط نشون دهنده توجه کامل و همه جانبه من به نقد ارزشمند شما و روشن کردن نقاط ابهام داستان هست. 😊🍀
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
سلام و ادب🙏
سرکارخانم، از حسن توجه شما صمیمانه سپاسگزارم. از نکته سنجی و توجهتون به جزئیات هم لذت بردم. در ادامه نکاتی رو در خصوص مطالبی که مطرح کردید ارائه میدم، تا یک سری از ابهامات برطرف شه:
-در ابتدا لازم هست عرض کنم که این رمان کشمکش های بسیاری رو در ادامه در پیش داره که چون برای نقد شورا یه تعداد پارت ابتدایی مشخصی لازم بود، هنوز بهشون پرداخته نشده و برای همین گاهی بعنوان ابهام و ضعف شناخته شده که به تفکیک خدمتتون توضیح میدم تا با روند داستان همگام و همراه بشید.
عنوان:
در واقع «وداع جان» فقط یک ترکیب احساسی نیست؛ بلکه استعاره‌ای از جدال بین دل‌بستگی عاطفی و رهایی درونی هم هست. همچنین «وداع» در این داستان صرفاً خداحافظی با یک شخص نیست (البته که تاحد زیادی مربوط به این موضوعه)، ولی معانی عمیقی از جمله خداحافظی با تصویر ذهنی‌ در خودش داره که شخصیت از خودش و دیگران ساخته؛ و «جان» هم، استعاره‌ای از تمام چیزهایی‌ هستش که شخصیت براش جنگیده، دلبسته شده، و در نهایت، باید از اونا بگذره تا به رشد برسه. این اسم، در واقع تلاقی لطافت و درد، هست. ضمن اینکه در قالب یک شعر، یک بیتی از اون چند بار در اوج داستان بین شخصیت ها تکرار میشه. درست زمانی که دل کندن باید اتفاق بیافته.

ژانر:
در خصوص ژانر، طبق توضیح خوب شما مذهبی حذف میشه ولی از این نظر تاریخی نوشته شده که به برهه خاصی از زمان ارتباط داره و سفر طاها و امیرارسلان کاملا بهش ارتباط داره اما زمان میبره تا خواننده به تدریج متوجه روابط، مقصد سفرشون و هدف بشه. اصطلاحا دیبایی که در زمان حاله، قبل از برگشت اون دو نفر، داره کم کم با فلش بک ها به خواننده توضیح میده که چرا رفته اند؟ کجا رفته اند؟ و چرا برگشته اند؟ که بیان همه اونها در پارت های ابتدایی، از جذابیت رمان کم میکرد. احتمالا اگر پیرنگ کامل رمان رو که در نظارت رمان در ابتدا ارسال کردم، خونده باشید، اونجا اشاره کردم که سفر به کجاست. ولی اینجا چون همه میتونن نقد رو مطالعه کنند، شاید درست نباشه مطرح بشه.
عاشقانه بودن ژانر هم نیاز به زمان داره و در آینده شاهد حل شدن کشمکش های درونی دیبا و در مسیر درست عشق قرار گرفتن او و شخصیت مقابلش خواهیم بود.
-در خصوص مقدمه و خلاصه چشم.. تغییراتی ایجاد خواهم کرد.

-در مورد اماکن، چشم سعی میکنم اماکن رو بیشتر توضیح بدم. چون قبلش با ستاره مشخص کردم فضای رمان عوض میشه و بعد با جملاتی مثل چشمهام رو بستم یا به گذشته رفتم، مخاطب رو آماده کردم ولی بعنوان نویسنده تمایل دارم خواننده تلاش کنه برای فهمیدن. گاهی وقتی همه چیز رو مستقیم به خواننده بگیم، انگیزه و حس خوب کشف تو خواننده گم میشه و حس میکنه که چیزی برای فهمیدن نیست پس میشه اسکرول کرد و رد شد.

-توصیفات آوایی حتما تقویت میشن.
ولی در خصوص توصیفات ظاهری، چهره، یا حتی پوشش، نکته ای رو لازم هست بگم خدمتتون. تو سبک نوشته های فاخر ایرانی و اروپایی، نوشته ها تقریبا خالی از ظواهر شخصیت ها هستند. ممکنه بصورت کلی در موردشون صحبت بشه اما اینکه در چشم و ابرو و صورت و قد و لباس ریز بشن، دیده نمیشه. در واقع کاهش جزئیاتی از این قبیل تو نوشته من هم عامدانه است. من زشتی و زیبایی رو از صورت گرفتم و به باطن سوق میدم تا کمتر زرد بنظر بیاد و اصطلاحا خواننده با همون اطلاعات کلی، میتونه تصویری رو تو ذهنش شکل بده یا حتی با ویژگی های درونی‌شون همذات پنداری کرده و ناخودآگاه کاراکتر هارو به یک فرد آشنای خودش تشبیه کنه که این رشد رو بهمراه داره. چیزی که هدف من از نوشتن این رمان بوده.
-آسیبی که دیبا دید، آسیب بزرگی بود که اگر آقاجان و طاها و امیرارسلان و خانواده اش نبودند، تبدیل به یک ترومای بزرگ میشد. اون ابتدا مریض حال بود.. چند روز حال بد و یک جور فلج شدگی اجتماعی داشت و تو فلش بک ها اشاره میشد. مثل همین عدم علاقه به تحصیل یا اینکه بمحض تنهایی مرور خاطرات داشت یا حالش بشدت مرزی بود. ولی چشم حتما یک سری جزئیات از قبیل پیامدهای روانی مثل کابوس و .. اضافه میشه.

-در مورد تجویز پزشک، دیبا وقتی جعبه رو به خانه اقاجان میبرد، اشاره به فصل سرما شد. در واقع فقط ضعف نبود بلکه ترکیبی از ضعف و سرماخوردگی بود که به جسم و روحش نشسته بود..

-دیالوگ های کوتاه خصوصا بین امیر ارسلان و دیبا جزئیات و هدفی دارد که نمیشد به سلام و احوالپرسی کردیم ختم شود. ولی حتما موارد مشابه رو بررسی کرده و اصلاح میکنم.

-بابت علائم نگارشی هم گام به گام با ناظر پیش رفتم و حتما مجدد اصلاح میشه ولی قدری تفاوت در سبک ناظر ها مشاهده میشه. مثل ۲۳ سال و بیست و سه سال (نظر شما عددی و نظر ناظر محترم حروف هست) و...

در نهایت مجددا سپاسگزارم و به تدریج طی چند روز آینده به ویرایش جزئیات مطرح شده از سمت شما میپردازم.
پاسخ و توضیحات من به معنی جسارت نبوده و نیست و فقط نشون دهنده توجه کامل و همه جانبه من به نقد ارزشمند شما و روشن کردن نقاط ابهام داستان هست. 😊🍀
سلام عزیزم. به یک‌سری از نکات شما پاسخی میدم تا دلایلم برای نقد واضح‌تر باشن.🤍
● عنوان شما مفهوم رو به خوبی می‌رسونه، اما متأسفانه نمیشه از کلیشه‌ای بودن کلمه‌ی جان و تکرار بسیار زیاد اون در عناوین دیگه گذشت، مخصوصاً در رمان‌هایی که ژانری عاشقانه دارن. از این لحاظ به شما پیشنهاد اصلاح داده شد تا عنوانی که دارید بهتر و متمایز در ذهن مخاطب بمونه.
● ژانر تاریخی همونطور که گفتم برای آثاری به کار میره که در برهه‌ی زمانی قدیمی نوشته شده باشن. مثال میزنم: رمانی که کل فضا و زمانش توی دوره‌ی هخامنشیان اتفاق می‌افته و شخصیت‌ها، رفتار، فرهنگ و کلاً داستانش مربوط به اون دوره‌ست، تاریخی محسوب میشه. سفر شخصیت‌ها به اماکن تاریخی یا یاد کردن از تاریخ دلیل بر آوردن ژانر تاریخی نمیشه، ما مشخصاً و فقط برای آثاری که مثال زدم این ژانر رو استفاده می‌کنیم. فکر نمی‌کنم برنامه‌ی شما برای رمان، سفر در زمان شخصیت‌هاتون باشه پس از این جهت این ژانر باید حذف بشه.
● اتفاقاً من تشویق کردم که مستقیم نگید و غیرمستقیم توضیح بدید، اما توضیح حتما باید باشه. مثال میزنم؛ وقتی میگید دیبا توی کلاس درسه، چه صحنه‌ای توی ذهنتونه؟ باید همون صحنه کلاس رو طوری بیارید که مخاطب هم بتونه اون مکان رو به‌خوبی تصور کنه چون مخاطب از صحنه‌ای که شما درنظر دارید اطلاعی نداره و همه اطلاعات رو از طریق نوشته‌های شما دریافت می‌کنه. مثلاً خونه‌ها چه شکلی‌ان؟ فرش دارن؟ چه رنگ‌هایی استفاده شده؟ فضای سنتی یا مدرن؟ همه و همه‌ی این‌ها به فضاسازی رمانتون کمک می‌کنه و باعث میشه وقتی شخصیتی در مکانی کاری انجام میده، تصور مخاطب از اون مکان یک چیز محو و گنگ نباشه. اون تلاش برای فهمیدن که اشاره کردید هم با توصیف غیرمستقیم حل می‌کنیم؛ مثلاً به جای "خانه‌ی آقاجان با فرش‌های زیبا مزین شده‌بود" که توصیفی خبری و گزارشیه، میگیم "با عبور از روی فرش دست‌بافت زیبایی که نقش و نگارهایش زمین را آراسته‌بودند، به‌سمت عطیه رفتم".
● متأسفانه کمبود توصیفات ظاهری در رمان همچنان ضعف بزرگی محسوب میشه. در همون رمان‌هایی که مثال زدید، اجازه بدید من هم یک مثال نقضش رو برای شما بزنم و بگم توی اکثر رمان‌های این‌چنینی، درسته که مخاطب بالأخره برای هر شخصیتی چیزی تصور می‌کنه اما اگر بالفرض اون داستان تصویرگری بشه، قطعاً از تفاوت ظاهر شخصیت‌ها با تصور خودش شوک میشه. چرا؟ چون نویسنده هیچ توصیفی از کاراکترها نیاورده و چیزی که توی ذهن نویسنده بوده، از طریق متن به مخاطب اطلاعی داده نشده‌. البته که روال کار ما این نیست که توی رمان بشینیم و فقط یک پاراگراف توضیح ظاهر بنویسیم، بلکه در متن پخشش می‌کنیم. مثلاً اون‌جایی که می‌گفتید موهای خوش‌رنگ عطیه، میشد گفت موهای بور خوش‌رنگ عطیه. این‌طوری هم رنگ موها ظریف گنجونده شده و هم مخاطب از خوندن توصیفات خسته نمیشه. اگر سؤال بیشتری در این مورد داشتید در خدمتم و مسلماً اینکه مخاطب بتونه ظاهر شخصیت‌ها رو کاملاً تصور کنه با پیام زشتی و زیبایی باطن تناقضی نداره.
● اول میشه گفت سلام و احوال‌پرسی کردیم بعد گفتگوی مهم رو در قالب دیالوگ آورد، و البته به‌جای اینکه سکوت رو با -... . مشخص کنید میشد نوشت "مکثی کوتاه بینمان شکل گرفت" یا جملاتی از این قبیل که ظاهر داستان رو هم زیباتر می‌کنن. در حین نوشتن گفتگوها حتماً در ذهن داشته باشید که باید اطلاعاتی به مخاطب برسونن و داستان رو طوری پیش ببرن، کوتاه و بلندش مهم نیست تا وقتی این رعایت بشه.
● اشاره به فصل سرما تقریباً اول رمانتون اتفاق افتاده و مریضی دیبا در حدود میانه، به علت افتادن فاصله بین فلش‌بک‌ها بهتر بود که بازم بهش اشاره می‌کردید یا مثلاً دکتر می‌گفت که به‌نظر سرماخوردگی میاد و دیبا رو یه چکاپ می‌کرد و فقط بر اساس توصیفات طاها دارویی نمی‌نوشت.
● ما کلاً بر اساس یک سری قوانین نظارت می‌کنیم و اونم این هست که اعدادی که بینشون "و" داره مثلاً بیست و دو، به‌صورت عددی نوشته میشن و اعداد بی "و" مثل پانزده، حروفی. اگر ناظر گوشزد نکرده بررسی می‌کنم تا ببینم مشکل چی بوده. یک‌سری ایرادات هم دیدم که ناظر گفته‌بود و شما ویرایشی نزده‌بودید، شاید از دستتون در رفته‌بود.
در آخر هم از انتقادپذیری و روحیه خوب شما متشکرم و بازم سؤالی بود من نمایه یا خصوصی در خدمت شمام🪷🤍
 

Psy.znb

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jun
75
932
مدال‌ها
2
ممنونم عزیزم از وقتی که گذاشتید
نظر شما محترم هستش و همین تفاوت نظرها به کار زیبایی و جلوه بیشتری میده
ان شاءالله به مرور طبق فرمایشات، ویرایشات انجام میشه
 
موضوع نویسنده

ROKH

سطح
3
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
1,252
4,959
مدال‌ها
8
ممنونم عزیزم از وقتی که گذاشتید
نظر شما محترم هستش و همین تفاوت نظرها به کار زیبایی و جلوه بیشتری میده
ان شاءالله به مرور طبق فرمایشات، ویرایشات انجام میشه
قلمتون جاودان و موفق باشید 🪷
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین