باسم رب
نقد شورا
رمان: پادشاهیار
نویسنده: عسل
@Me~
عنوان:
عنوان، واژهای ساخت نویسنده است که از دو واژهی "پادشاه" به معنی "فرمانروایی که بر یک سرزمین حکومت میکند" و "یار" به معنی "دلبر، جانان، محبوب" تشکیل شدهاست؛ معنی آن دلبرِ پادشاه است که با ژانر تاریخی و عاشقانه همخوانی دارد. حجم عنوان مناسب است و عنوان تکراری نیست.
کلمهٔ پادشاه در عنوان بسیاری از رمانها استفاده شده (پادشاه من، پادشاه نیمهاصیل، هیچکسان پادشاه، و...) و کلمه یار نیز در عنوان بسیاری از رمانها به کار رفته (یار و یاور، یار قدیم، حضرت یار و...) در کل، عنوان رمان شما حدود ۷۵ درصد کلیشه دارد که از حد نصاب (۶۵ درصد) بالاتر است و پیشنهاد تغییر آن یا استفاده از کلماتی هممعنی که کلیشه کمتری دارند، داده میشود. "پادشاهیار" به معنی "یارِ پادشاه"، با جلد، ژانرهای عاشقانه و تاریخی و محتوای رمان متناسب است. با خلاصه و مقدمه، فقط از لحاظ ژانر تاریخی تناسب دارد زیرا ژانر عاشقانه در خلاصه و مقدمه به چشم نمیخورد. تاحدودی داستان را لو میدهد زیرا مخاطب متوجه میشود که پادشاهی قرار است عاشق شود و این داستان درمورد دلبرِ اوست.
ژانرها:
ژانرهای منتخب نویسنده، تاریخی و عاشقانه هستند که تاریخی بهعنوان ژانر غالب انتخاب شده. ژانر تاریخی به وضوح در سراسر رمان دیده میشود و برای ژانر غالب، انتخاب مناسبی بوده. ژانر عاشقانه نیز با عشق نادرشاه به آراوی مشاهده میشود، هرچند که کمرنگ تر از ژانر تاریخی است و به همین دلیل، آوردن آن به عنوان ژانر دوم، انتخاب مناسبی از جانب نویسنده محترم بوده. پیشنهاد میشود به علت حضور شخصیتهای دربار که دائماً دسیسه میچینند، در تلاشند توی زندگی آراوی سنگ بیندازند و همچنین اتفاقات مداومی که در دربار برای آراوی میافتد، ژانر درام نیز به ژانرهای رمان اضافه شود.
درام ژانری است که در آن کاراکترهای فیلم یا داستان در چهارچوبی واقعی با مشکلات احساسی روبهرو میشوند.
این ژانر با به تصویر کشیدن چالشهای زندگی، روابط انسانی و تصمیمات دشوار، مخاطب را به تفکر و تأمل وا میدارد.
خلاصه:
خلاصه با لحن ادبی نوشته شدهاست. ۹ خط است که در حد استاندارد است (۳ تا ۹ خط) و در آن، جزئیاتی از سرنخها و محتوای رمان دیده میشود. طرز بیان آن (اشاره به افرادی در جستوجوی سلطنت) تا حدودی کلیشه است، اما تا حد خوبی ابهام دارد و داستان را لو نمیدهد. خط آخر خلاصه، تعلیق خوبی در ذهن مخاطب ایجاد میکند تا باقی رمان را بخواند. متن خلاصه با ژانر تاریخی تناسب دارد، اما با عاشقانه نه، و با مقدمه و محتوای رمان تناسب خوبی دارد.
جلد:
تصویر جلد نقاشیای از زن و مردی در کنار هم است. هردو تاج بر سر دارند و اینطور برداشت میشود که پادشاهی به همراه همسرش هستند، زیرا زن بازوی مرد را گرفته و هر دو به سمت هم خم شدهاند. موی زن بهصورت ساده در بالا جمع شده و شنل سلطنتی سرخرنگی بر کمرش دیده میشود. رنگ پسزمینه طیفهای خاکستری و امواج دریاست. بر روی عکس، کلمه "پادشاهیار" با فونت بزرگ و به رنگ طلایی نوشتهشده و برچسبی از یک تاج پشت آن قرار داده شدهاست.
تصویر با محتوای داستان و ژانرهای عاشقانه و تاریخی کاملاً مرتبط است. فونت آن چندان برای محتوای سلطنتی رمان مناسب نیست، زیرا فونتهایی که حالت شیکتری داشتهباشند، بیشتر حس قدرت و سلطنت را القا میکنند. همچنین تکست بالای جلد بهتر است کوچکتر باشد. رنگ طلایی و برچسب تاج کاملاً با محتوا همخوانی دارد و با تصویر، هماهنگی خوبی ایجاد میکند. تکست انتخابی "میان تیغ و ترانه، دختری رویید و پادشاهی به زانو افتاد" با وجود تناسب با محتوای رمان، لو دهندهی اتفاقات رمان است و پیشنهاد میشود به صورت مبهمتری ارائه شود یا تغییر دادهشود.
مقدمه:
مقدمه با لحن ادبی نوشته شده که با توجه به محتوا و ژانرهای رمان، تصمیم درستی است و توسط خود نویسنده نوشتهشده. تعداد خطوط آن ۱۱ خط است که از حجم استاندارد زیادتر است (۳ تا ۹ خط). مقدمه با ژانر تاریخی به خوبی ارتباط دارد زیرا از سلطنت و دنیای حکومت صحبت میکند، اما هیچ اثری از ژانر عاشقانه در آن دیده نمیشود، مگر اشارهی ریزی در خط آخر: "
این سرزمین نه فقط در میدانهای نبرد، بلکه در دلهای حکمرانان خود، برای سرنوشتسازی به نبردی بیپایان ادامه میدهد." مقدمه جذابیت خوبی دارد و از ابهام نسبتاً خوبی برخوردار است که محتوای داستان را لو نمیدهد. از آنجا که به صورت متن ادبی نوشتهشده و از پیچیدگی خوبی برخوردار است، کلیشه زیادی ندارد. با اینحال اشاره به جویندگان قدرت و آزمونهای سرنوشت تا حدودی کلیشه است. با اینکه مقدمه بهصورت جذاب و گیرایی نوشته شده، سختخوانی بعضی از جملات ممکن است باعث گیجی مخاطب و به هم خوردن روان بودن متن باشد.
مثال:
دنیای حکومت، سرزمینی است که در آن، هر لحظه، وزنهای از سرنوشت بر دوش کسانی است که در پی تاج و تختاند.
روان شده:
در دنیای حکومت، وزنهای از سرنوشت هرلحظه بر دوش جویندگان سلطنت سنگینی میکند.
مثال ۲:
در این دیاری که بذرهای قدرت در دلهای کسانی که آن را میکاشتند، درختی تنومند از امید و تردید میرویند،
روان شده:
در این دیار که بذر قدرت در دل بذرافشانان، بدل به درخت تنومندی از امید و تردید میشود،
آغاز:
داستان از زبان آراوی آغاز میشود. او که دلتنگ و سردرگم است، در سرزمین دورافتادهای قدم میزند و در افکار خود غوطهور است. صدای چند زن که مانند آراوی اسیر هستند در حال شستن لباس به گوش میرسد و آراوی از آنها دوری میکند، زیرا قصد حضور در میان جمع را ندارد و به این فکر میکند که جای او در دربار نادرشاه نیست. در همان لحظه، فرماندهی گروه اسیران سر میرسد و به آراوی اطلاع میدهد که دستور آمده تا او به همراه چند نفر دیگر به دربار بردهها وارد شوند. کمی بعد، همان شب، مرد دیگری به آراوی اطلاع میدهد که او را پیش از طلوع خورشید خواهند برد. آراوی با اینکه آمادهی سفر نیست، شجاع به راه میافتد.
آغاز با توصیفات بسیار زیادی از احساسات و افکار درونی آراوی همراه است که از این رو، آغازی کلیشهای به حساب میرود. این حجم از توضیحات در ابتدای رمان مناسب نیست و باعث یکنواختی میشود، همچنین به علت تمرکز زیاد روی مونولوگ درونی آراوی توصیفات زیادی از مکان، آواها و شخصیتها نداریم.
نویسنده محترم میتواند با اندکی کاستن از توصیفات درونی آراوی، به شکل دادن سرزمینی که او در آن قدم میزند، رنگ پوست، رنگ چشم، رنگ لباس، تن صدای زنان اسیر، تن صدای آراوی و... بپردازد. توجه شود که این توصیفات باید به صورت
گام به گام در متن آوردهشوند و یکجا به خورد مخاطب دادهنشوند.
در آغاز سه تعلیق ایجاد میشود؛ گذشتهی آراوی چیست؟ او به دنبال کشف چه حقیقتیست؟ چرا او را به دربار خواستهاند؟ نویسنده با ایجاد تعلیقاتی مناسب، خواننده را به کشف جواب این سوالات دعوت کردهاست.
آغاز با ژانر تاریخی ارتباط دارد (اشاره مستقیم به دربار، نادرشاه و...) اما با ژانر عاشقانه ارتباطی ندارد که این کاملاً طبیعیست و ژانر عاشقانه بعداً در داستان حضور پیدا خواهدکرد.
میانه:
در داستان، اوجهای متعددی وجود دارد (احضار آراوی نزد والده، احضار آراوی نزد نیشکر، تعظیم نکردن آراوی به نادرشاه و...) که با توجه به ژانر و محتوای داستان، مناسب است.
اوج اصلی داستان تا به اینجا، رفتن آراوی به محضر نادرشاه و سرباز زدن مستقیم او از خلوت با نادرشاه است. هرچند این نقطه اوج اصلی رمان نیست و گرهگشایی خاصی پس از آن انجام نشدهاست؛ پس این برداشت میشود که نویسنده محترم در حال ساختن بافت رمان برای به وجود آوردن آن نقطه اوج است. این اوج، کلیشه زیادی ندارد مگر استفاده از شخصیت دختری نافرمان و مردی که به نافرمانی او علاقهمند میشود. پرداختن به این اوج به خوبی انجام شده، اما پرورش آن تاحدودی نیمهتمام مانده، زیرا نویسنده محترم دیگر باقی خلوتهای آراوی با نادرشاه را شرح ندادهاست و مخاطب نمیبیند بین آنها چه میگذرد. قلم و توصیفات نویسنده برای صحنهسازی این اوج خوب عمل کرده و تنها نکتهای که آن را بهتر میکند استفاده از توصیفات ظاهری بیشتریست.
لحن و بافت:
دیالوگها و مونولوگها با لحن ادبی نوشته شدهاند که با توجه به بازه زمانیای که داستان در آن قرار دارد، انتخاب مناسبیست. اما در چندجا پرش لحن به محاوره دیده میشود:
نمیتونی در اینجا بمونی. ❌️
تو نمیتوانی در اینجا بمانی. ✅️
_چرا من؟ یک کاری کن نذار منو ببرن! ❌️
- چرا من؟ کاری کن، نگذار مرا ببرند! ✅️
من نمیتونم از دستور شاه سرپیچی کنم. ❌️
من نمیتوانم از دستور شاه سرپیچی کنم. ✅️
نگاهایی پر از پرسش ❌️
نگاههایی پر از پرسش ✅️
گفتن وقت آموزش نزدیکه ❌️
گفتند وقت آموزش نزدیک است ✅️
بازم بیاحترامی کرد. ❌️
باز هم بیاحترامی کرد. ✅️
ریههام ❌️
ریههایم ✅️
برام مهمه، خیلی مهم، که قصر امشب، بوی شکوه بده. ❌️
برایم مهم است، خیلی مهم، که قصر امشب بوی شکوه بدهد. ✅️
نویسنده محترم باید به بازخوانی و ویرایش رمان بپردازد تا لحن یکدست شود و پرش وجود نداشتهباشد.
سیر رمان:
سیر رمان در ابتدا اندکی تند است. تمرکز بیشتری بر مونولوگ دیده میشود و دیالوگ پس از چندین پاراگراف مونولوگ به چشم میخورد. این به علت تمرکز زیاد بر توصیفات اضافه از افکار و رفتار شخصیتهاست که نویسنده محترم باید به جای یکجا آوردن، آنها را در متن نمایش دهد. به عنوان مثال، به جای توصیفات زیادی از چگونگی رفتار و ذهنیت والدهسلطان، نویسنده میتواند حرکات و رفتارهایی برای او بنویسد که این ذهنیت را به مخاطب القا کند.
مثلاً نظم بیش از حدی در اتاق او، نحوهی لباس پوشیدن او که بیش از اندازه منظم و آراسته همراه با ظرافتی زنانه است، یا زبان بدن والدهسلطان که خوی کنترلگر اما مکار او را القا کند.
شخصیتهای اصلی داستان که شامل والده، بانونیشکر، هروی و نادرشاه هستند، به مرور اضافه شدهاند، اما نحوهی اضافه شدن هروی به داستان تا حدودی ناگهانیست و بهتر بود از قبل به آن سرنخهایی داده میشد.
در آغاز رمان،
پرش زمانی بی اینکه علامتی از آن برای مخاطب باشد دیده میشود: پس از صحبت فرمانده با آراوی ما ناگهان از زاویه دید والدهسلطان درحال خواندن رمان هستیم و آراوی پیش اوست. اما در پارت بعدی میبینیم که آراوی همچنان در راه است و تازه در اینجا توسط والده فراخوانده میشود. این پرش زمانی، نالازم است و مخاطب را گیج میکند. بهتر بود که نویسنده محترم به توصیف سفر آراوی میپرداخت و هنگامی که او به نزد والده میرفت، قسمت مربوط به والده را وارد رمان میکرد.
همچنین پرش زمانی دیگری هنگامی که آراوی به خلوت نادرشاه میرود دیده میشود، در ابتدا از زبان نادر میخوانیم که آراوی خلوت کردن با او را ننگ دانسته و در پارت بعد، چگونگی اتفاق افتادن این قضیه تعریف شده اما توضیحی مبنی بر پرش زمانی به گذشته داده نشده و این میتواند مخاطب را گیج کند. با هر عوض شدن زمان و مکان و زاویه دید، باید از *** استفاده و در صورت فلشبک بودن، در پرانتز بالای متن اعلام شود.
مثال:
نه چون شاه، که چون مردی از میانِ هزار تمنای بیپاسخ، به تمنای زنی برخورده بودم، که نخواست؛ و نخواستنِ او، مرا بیدار کرد.
***
(کمی قبلتر، همان شب)
شب، آهسته و بیصدا آمده بود، مثل دستی که از پشت پردهای مخملی بیرون بخزد و شعلهی روز را خاموش کند. در کاخ، همهچیز رنگی از احتیاط داشت. فانوسها را پایینتر آویخته بودند.
عنصر باورپذیری در رمان بسیار مهم است و داستان را برای مخاطب ملموس میکند. ایراد رمان از لحاظ باورپذیری، دلدادگی سریع نادرشاه به آراوی است. دلدادگی سریع چنین شاه بزرگی که حرمسرایی از زنان دارد آنهم وقتی فقط دو سه برخورد با آراوی داشته، چندان باورپذیر نیست و تنها دلیل ارائه شده برای این موضوع، نافرمان بودن آراویست. پیشنهاد میشود نویسنده عزیز قبل از بیان دلدادگی نادرشاه برخوردهای بیشتری بین او و آراوی بیاورد، یا در ابتدا احساس نادرشاه را کنجکاوی تعریف کند و به مرور زمان به علاقه بدل شود. همچنین توصیف اینکه هربار آراوی نزد شاه خوانده میشود بین آنها چه میگذرد به این کمک خواهدکرد.
اینکه آراوی مدام با سکوت کردن در برابر اعضای بالامرتبهی دربار، به آنها (خواسته یا ناخواسته) توهین میکند و هیچ تنبیهی از سوی آنها متحمل نمیشود کمی باورش سخت است. آراوی تنها هنگامی تنبیه شد که با صدای بلند از خلوت با نادرشاه سرپیچی کرد و بهتر است نویسنده محترم این را در نظر داشتهباشد که اگر آراوی بهخاطر سکوت خویش تنبیه شود و باز هم سکوت کند، پیام استقامت و ایستادگی شخصیتش به خوبی القا میشود.
دیالوگها و مونولوگها:
رمان بیشتر مونولوگمحور است که دلیل آن در رکن "سیر رمان" شرح داده شدهاست.
تمامی دیالوگها به جای - با _ شروع شدهاند و نویسنده محترم باید این را ویرایش کند.
مثال:
_ دیشب... جای ما را گرم کردی، بانو؟ ❌
- دیشب جای ما را گرم کردی، بانو؟ ✅️
همچنین در بعضی دیالوگها، گیومهای آخر دیالوگ به چشم میخورد که باید ویرایش شود.
مثال:
_اگر روزی چیزی را بترسم، پیش از آن، باید آن را باور کرده باشم.» ❌️
- اگر روزی چیزی را بترسم، پیش از آن، باید آن را باور کرده باشم. ✅️
اشتباه آوردن گیومه در جملات آخر پارت #۲۵ هم آوردهشده و لطفاً ویرایش شود.
صحبت کردن آراوی با خود، گاهی با گیومه و گاهی با _ نمایش داده شدهاست. صحبت شخصیت با خود، باید همیشه در قالب گیومه آورده شود.
مثال:
با خودش گفت:
_قصر، قصر است. چه از طلا، چه از خاک. مهم این است که دیوارهایش، چند نفر را بلعیده. ❌️
با خودش گفت: «قصر، قصر است؛ چه از طلا، چه از خاک. مهم این است که دیوارهایش، چند نفر را بلعیده.» ✅️
آراوی با خودش فکر کرد:
_چرا باید ترسید؟ همه چیز همین است. در این دنیا، کسی که شجاعت داشته باشد، برنده میشود. ❌️
آراوی با خودش فکر کرد: «چرا باید ترسید؟ همه چیز همین است. در این دنیا، کسی که شجاعت داشتهباشد، برنده میشود.» ✅️
چند نمونه از ایرادات نگارشی دیگری که به چشم خورده و نویسنده محترم باید ویرایش کند:
با صدایی آرام گفت:
امشب، تختْ خالیست ❌️
با صدایی آرام گفت:
- امشب، تختْ خالیست ✅️
آلوده ساختم…
چه؟ ❌️
آلوده ساختم، چه؟ ✅️
در کنار چشمهای که همچنان صدای آن به گوش میرسید، چند زن دیگر، که اسیران همنوع آراوی بودند، در حال شستن لباسها بودند. ❌️
در کنار چشمهای که صدایش همچنان به گوش میرسید، چند زن دیگر که اسیران همنوع آراوی بودند، در حال شستن لباسها بودند. ✅️ (تصحیح استفاده از کاماهای زیاد)
اما همگی در یک چیز مشترک بودند. قدرت. ❌️
اما همگی در یک چیز مشترک بودند: قدرت. ✅️
صدای بلند فرماندهی گروه اسیران به گوش رسید. صدای مردانهای که آراوی به خوبی آن را میشناخت. ❌️
صدای بلند فرماندهی گروه اسیران به گوش رسید؛ صدای مردانهای که آراوی به خوبی آن را میشناخت. ✅️
در متن، این ساختار جمله بسیار دیده میشود: انجام یک کار + نقطه + توصیفات کار.
مثال: صدای سُم اسبی آمد. آرام، شمرده.
این ساختار برای نوشتار رمان درست نیست، بیشتر برای نوشتن شعر یا متن ادبی مناسب است و بهتر است به اینصورت نوشتهشود:
صدای سُم اسبی، آرام و شمرده آمد.
مثالهای دیگر:
خاک را خط میانداخت. نه نقاشی، نه طلسم.
ایستاد. نه سلامی، نه اشارهای.
قصر است. چه از طلا، چه از خاک.
راه افتاد. بیشتاب، بیواهمه.
و... .
شخصیتپردازی:
الف. شخصیتپردازی بیرونی
شخصیت پردازی بیرونی (توصیف ظاهر و اخلاق و رفتار شخصیتها) به صورت کاملاً مستقیم انجام گرفته که اشتباه است و باید بهصورت گام به گام انجام شود.
نمونهای از شخصیتپردازی بیرونی مستقیم در رمان:
بانویی با لباس زربفت ایستاده بود. قامتش راست، موهایش جمعشده در شالی از مخمل کبود. نامش «بانو نیشکر» بود، آموزگار اصلی. صدایش آرام بود ولی با تهمایهای از آمرانه بودن.
نادر سلطان، جامهای سیاه و طلادوز بر تن داشت، عمامهای ساده اما سترگ بر سر. عبورش، چون عبور ابر بود از فراز قله.
شخصیتپردازی گام به گام:
بانویی با قامتی راست، استوار ایستادهبود. نور خورشید، از لای پردهها سرک میکشید و پارچهی زربفت لباسش را ماهرانه به آتش میکشاند، اما نمیتوانست از پس آن شالِ مخملکبود دستی بر موهای جمعشدهاش بکشد. وقتی شروع به صحبت کرد، طنین خفیفی از امر زیر کلماتش میپیچید.
(بهتر است مخاطب شغل و سِمَت بانونیشکر را از دیالوگ متوجه شود، مثلاً شخصیتی او را معرفی کند)
قامت شاهانهی نادرسلطان، برافراشته جلوی آفتاب، سایهای از عظمت بر سر دختران میانداخت و رقص نور روی طلادوزیهای جامهی سیاهش، درخششی به اطراف منعکس میکرد. عمامهی سادهاش در ورای نور بدل به جسمی سترگ شده و آسمان را میشکافت. عبورش، چون عبور ابر از فراز قله بود.
با وجود توصیفات مستقیم شخصیتپردازی، در ظاهر شخصیتها کلیشهای وجود ندارد و اخلاق هر شخصیت با نقش او در داستان مطابقت دارد. ظاهر شخصیتهایی مانند آراوی، نادرشاه، والدهسلطان و هروی، به جز یکی دو خصوصیت ظاهری توصیف چندانی نشده و بهتر است بیشتر از آنها شرح دادهشود. شخصیتهایی که توصیف شدهاند (بانونیشکر، مهرو، و...) به راحتی قابل تصورند و از هم متفاوتند.
در رمان، چند توصیف و تشبیه خوب نیز به چشم میخورد که دو مثال از آنها آورده شده:
نه نگاهش از زمین عبور میکرد و نه دلش از پردههای مرمرین تأثری میگرفت. گیسوان بافتهاش بیاعتنا به نظم صف، اندکی رها و مغرور از شانهها سرریز شده بود.
چرا آن مرد، با چشمهایی چون شبهای سوزناک آذربایجان، به او خیره ماند.
ب. شخصیتپردازی درونی
به اخلاق، رفتار و حالات شخصیتها بسیار پرداخته شده و به خوبی برای مخاطب قابل لمس و همزادپنداری هستند. در پرداختن به این حالات و رفتار، از تشبیهات خلاقانهای استفاده شده و خط فکری شخصیت به خوبی برای مخاطب قابل دنبال کردن است. مثلاً آراوی شخصیتی آرام، استوار و بیاعتنا دارد، نیشکر شخصیتی سختگیر و آمرانه اما هوشمند دارد و هَروی شخصیتی به ظاهر ظریف و دلربا اما در باطن دسیسهچین و حسود دارد.
مثال از توصیف حالات شخصیتها:
نقش قالی را گم کرده بودم. رنگ سرخش چون زخم مانده بر گردهی اسب خستهای، آزارم میداد.
مینشستم، برمیخاستم، دور میزدم در تالاری که عطری از کهربا و خ*یانت توأمان داشت، و هر بار تصویرم در آیینهی قدی میلرزید؛ گویی خودم را هم باور نداشتم.
آراوی، بیآنکه نگاهش را به سمت سایهها بدوزد، زمزمهها را حس میکرد.
در رگهایش، چیزی شبیه پیشآگهی راه میرفت؛ نه ترس، که آگاهی.
نام هَروی، چون خاری در ذهنش لغزید.
بیآنکه کسی آن را بر زبان آورد، میدانست که زهر، نه از لبان خادمان، که از نیش کلمات هَروی خواهد چکید.
توصیفات صحنه:
توصیف مکان، آواها، صدا و هیجانات باز هم بهصورت مستقیم است. نویسنده محترم باید به جای اینکه چیزی را برای مخاطب تعریف کند، متنی را بیاورد تا مخاطب مقصود نویسنده را از آن متن برداشت کند و خود به آن نتیجه برسد.
مثال:
در آیینه، خود را دیدم؛ آراوی نبودم. پیکرهای بودم از ترس و سکوت.
راهروهای قصر بوی بخور میداد. درها یکییکی گشوده شدند. فانوسها میسوختند، اما گرمایی نداشتند. صدای نگار، همچنان بیهیچ عاطفهای، تنها راه را نشان میداد:
_اینجاست.
در آن تالار، چراغها به نرمی میسوختند. پردههای زرشکی، فرشهای ابریشمی، و عطرهای شرقی در هم تنیده بودند. نادر بر تخت بلند نشسته بود، جامی در دست، نه از شراب، که از قدرت. مرا دید. نه با حیرت، نه با میل. فقط دید. مثل سنگی که بر موجی خیره شود و نجنبَد.
در آیینه، خود را دیدم و تصویرم را نشناختم. صدایی از نهادم برنمیآمد. به سمت در چرخیدم و لرزش خفیفی که در اندامم دویدهبود، شدت گرفت. حتی بوی بخور راهروهای قصر نتوانست از این لرزش بکاهد. هر دری که گشوده میشد، نگاه خیرهام از فانوسهایی که بر دیوارها میسوختند میگذشت و گویا نرسیدن گرمایشان به تنم، عاقبت شومم را رقم میزد. صدای خشک و عاری از عاطفهی نگار زیر گوشم پیچید:
- اینجاست.
نرمی نور چراغها، چشمهایم را نوازش دادند. نور لرزانشان را با نگاه دنبال کردم و از پردههای زرشکی و فرشهای ابریشمی، به قامت شاهانهی نادر بر آن تخت بلند رسیدم. با دیدنش، گویا عطر شرقیای که در اتاق تبآلود پیچیدهبود، زیر بینیام شدت گرفت. قدرت از لبهی چشمان سوزانَش سر میگرفت و در دستهایش همچون جام شرابی جاخوش میکرد. نگاهش بی هیچ اثری از حیرت یا میل، از رویم میگذشت، مثل سنگی که بر موجی خیره شود و نجنبد.
توصیفات با وجود مستقیم بودن، کلیشهای نیستند و از تشبیهات و آرایههای خلاقانهای برای نوشتار آنها استفاده شدهاست. در اکثر مواقع مخاطب میتواند به خوبی توصیفات آورده شده را تصور کند، اما بهتر است نویسنده محترم روی پرورش دادن توصیفات مکانی کار بیشتری انجام دهد زیرا قصر نادرشاه نقطه اصلی وقوع تمام اتفاقات است و تصور مخاطب از آن، نباید به هیچوجه محو باشد. با توصیف اتاق والدهسلطان به خوبی اینکار را انجام دادهاید و انتظار میرود که در توصیف بقیه اماکن نیز با این جزئیات و گام به گام عمل کنید.
توصیف صداها و آواها زیاد انجام نشده، بهعنوان مثال ما ایدهای از تن صدای آراوی یا نادرشاه نداریم
(صدای آنها زیر است یا بم؟ لهجهی خاصی دارند؟ هر توصیفی که بتواند تصور آن را برای مخاطب آسان کند) و در اکثر صحنهها توصیف آوایی زیاد انجام نشده، اما توصیف لحن صدا زیاد به چشم میخورد. پیشنهاد میشود نویسنده محترم صدای شخصیتها را در ذهن خود تصور کند و از خود سوال کند که چگونه میتوان این صدا را برای کسی که قبلاً آن را نشنیده توصیف کرد؛ سپس به آرامی و ذرهذره این اطلاعات را در متن وارد کند.
زاویه دید:
زاویه دید مدام درحال تغییر است، ابتدا با سوم شخص شروع میشود و سپس اول شخص میشود، سپس دوباره سومشخص میشود و... . این باعث سردرگمی مخاطب و عدم پیوستگی محتوای رمان شما میشود. با توجه به ژانرهای رمان شما، تعداد شخصیتهای موجود و اهمیت نشان دادن افکار تمام شخصیتها، پیشنهاد میشود فقط از زاویه
سوم شخص راوی استفاده کنید که دانای کل است و افکار و حرکات تکتک شخصیتها را به خوبی برای مخاطب وصف خواهد کرد.
در پارت #۳۵ رمان، اینکه داستان از دید چه کسی است را مشخص نکردهاید و به همین سبب، تا اواسط پارت، مخاطب آن را سومشخص برداشت خواهد کرد در صورتی که اولشخص و از زبان هروی است.
در پارت #۳۶ رمان، با اینکه زاویه دید و روایت از زبان نادرشاه است اما والده او را هروی خطاب کردهاست که باعث سردرگمی میشود:
والدهام گفته بود:
_ او را با نرمی بگیر دستت هروی. سخت، خواهد شکست؛ اما نرم، شاید خم شود آن دخترک گستاخ.
کشمکش و تعلیق:
تعلیق: در داستان تعلیقهای بزرگ و کوچک بسیاری وجود دارد. مهمهای آنها عبارتند از: هدف آراوی چیست؟ چرا دنبال انتقام است؟ گذشتهی او چیست؟ چهطور پایش به آن سرزمین و دربار باز شده؟ چرا نسبت به همهچیز بیاعتنایی میکند و ساکت است؟
این تعلیقها به خوبی در سیر رمان کش داده شده و کمکم پاسخ داده میشوند. مثلاً در دیالوگها اشاره میشود که آراوی از هند است و قبلتر نیز مونولوگی شامل بیسکنه بودن پناهگاه سابق او و خانوادهاش آورده شده.
این تعلیقها مدام در سیر رمان به مخاطب یادآوری میشوند و همین باعث میشود از یاد نرفته و برای مخاطب جذابیتی داشتهباشند که او را وادار به خواندن باقی رمان کند.
کشمکش درونی: این کشمکشها درون ذهن شخصیتها هستند و حالت فیزیکی ندارند، مثل افکار ضد و نقیض یا مشغلهی زیاد فکری بعضی شخصیتها. در رمان، مونولوگهایی از افکار و اهداف درونی شخصیتها آورده شده. وقتی داستان از زبان شخصیتهایی مانند آراوی و نادرشاه است، مشغلههای ذهنی آنها به خوبی و با جذابیت توصیف میشود، اما وقتی داستان سومشخص است مدام روی شخصیتهای مختلف میچرخد و خط فکرشان را زیاد برای مخاطب معلوم نمیکند. پیشنهاد میشود نویسنده محترم به پرورش این امر بپردازد و افکار و درگیریهای درونی شخصیتهای مختلف را ذرهذره در متن بیاورد.
هرچند توصیف کشمکش درونی شخصیت نباید خیلی زیاد و طولانی باشد که مخاطب را از ادامهی خواندن آن دلسرد کند. بعضی از توصیفات شما از افکار و مشغلههای آراوی یا نادرشاه بسیار طولانی بود و بهتر است این به چندبخش تقسیم شود و ذرهذره برای مخاطب آوردهشود.
کشمکش بیرونی: شامل کشمکش انسان با انسان، انسان با طبیعت و انسان با وقایع است. در داستان شما کشمکش انسان با انسان بسیار به چشم میخورد
(والده با آراوی، بانونیشکر با آراوی، هروی با آراوی و...) همچنین کشمکش انسان با وقایع نیز دیده میشود
(درگیری آراوی با زندگی در دربار).
بیشتر کشمکش انسان با انسان به چشم میخورد که با توجه به ایده و محتوای رمان، امری طبیعیست. با اینکه این کشمکشها به خوبی نمایان شدهاند اما طبق چیزی که پیشتر در قسمت باورپذیری رمان گفتهشد، عواقب خاصی به دنبال ندارند و این باعث میشود مخاطب در حین خواندن آنها چندان به هیجان نیاید و منتظر نتیجه آن نباشد. پیشنهادات مربوط به این امر در قسمت باورپذیری رمان بیان شدهاند.
ایده و پیرنگ:
داستان درمورد آراوی، دختری ساکت و نافرمان است که با گذشتهای مرموز به دربار نادرشاه برده میشود. آراوی نسبت به تمامی فرامین دربار بیاعتنایی میکند و هیچ رغبتی به سلطان نشان نمیدهد. سرانجام، نادرشاه که کنجکاو شده، او را به نزد خود فرا میخواند تا بیشتر با او آشنا شود و به مرور به او دل میبازد.
ایدهی مرد بلندمرتبهای که عاشق دختری نافرمان میشود زیرا دختر نسبت به مقام او بیاعتناست، بسیار تکرار شده و کلیشه است. اما باید به خاطر داشتهباشیم که در تمامی ایدهها مقداری کلیشه وجود دارد و این قلم نویسنده است که باید کلیشه بودن یا نبودن اثر را رقم بزند.
رمان با تشبیهات و آرایههای ادبی زیبا نوشتهشده و این به کاستن کلیشه اثر کمک میکند، اما دلدادگی سریع نادرشاه به آراوی بسیار به کلیشه بودن اثر میافزاید و بهتر است این پروسه بیشتر کش داده میشد و همچنین به باقی شخصیتها نیز پرداخته میشد. کاستن سرعت سیر رمان و پرداختن باحوصله به تمامی جنبههای آن، باعث میشود قلم خوب نویسنده بدرخشد و رمانی جذاب به مخاطب ارائه کند.
ایرادات نگارشی:
جملات رمان پیوستگی ندارند، به این معنی که یک خط نوشته شده و سپس، رها میشود و به خط بعد میرود. نویسنده محترم باید رمان را اصلاح کند و پیوستگی ایجاد کند:
در میان سایه و آینه، زنی نشسته بود.
والده سلطان.
چهرهاش را قبلاً دیده بودم؛ در خوابهایم.
زنی که وقتی میخندد، انگار دارد کسی را دفن میکند. ❌️
در میان سایه و آینه، زنی نشسته بود. والدهسلطان بود. چهرهاش را قبلاً در خوابهایم دیده بودم؛ زنی که وقتی میخندد، انگار دارد کسی را دفن میکند. ✅️
علائم نگارشی در اکثر رمان رعایت شدهاست، اما همانطور که پیشتر ذکر شد دیالوگها با _ شروع میشوند که غلط است و باید با - آغاز شوند، و حرف زدن هر شخصیتی با خودش نیز باید در گیومه قرار بگیرد. ایرادات نگارشی دیگری نیز به چشم خوردند که در ادامه بیان میشود و همچنین مقداری از آنها در رکن "دیالوگها و مونولوگها" بیان شدهاست.
از جنسی دیگر بود. مثل سکوت بعد از ❌️
از جنسی دیگر بود؛ مثل سکوت بعد از ✅️
با صدایی آرام گفت:
امشب، تختْ خالیست ❌️
با صدایی آرام گفت:
- امشب، تختْ خالیست ✅️
_زیباتر از این خلوتی که میسازند، تماشای ویرانیشان است… سهلا، برو… بذرِ شک بیفشان… ! بذر شک نه برو آن دخترک را از زمین محو ساز! ❌️
- زیباتر از این خلوتی که میسازند، تماشای ویرانیشان است. سهلا، برو بذر شک بیفشان! بذر شک نه، برو آن دخترک را از زمین محو ساز! (بهتر است بریدهبریده بودن صحبت در جملهی پیش از دیالوگ توصیف شود. هروی بریدهبریده گفت: )✅️
نیمفاصلهها گاهی در رمان رعایت شدهبودند و گاهی خیر. نویسنده محترم توجه کند که افعال ماضی نقلی و ماضی بعید باید با نیمفاصله نوشتهشوند. برای مثال:
کردهبود، نشستهبودم، رسیدهبود، آمدهاند، نوشتهشد، و... . (بعضی مثالها ممکن است در متن نباشند و برای آشنایی آورده شدهاند.)
لقب اشخاص با نیمفاصله به اسم آنها میچسبد:
والدهسلطان، نادرشاه، بانونیشکر، و... .
نیمفاصلهها در "ها" کلمات جمع و افعالی که با "می" شروع میشوند به خوبی رعایت شده، همچنین در کلمات دوبخشی نیز رعایت شده.
در رمان، فعل باید آخر جمله آوردهشود و بههم ریختگی زیاد ارکان جمله قابلقبول نیست. این مورد زیاد در رمان به چشم میخورد و خیلی دیده میشود که فعل بهجای آخر جمله، وسط جمله آورده شده که این در نوشتار رمان غلط است و بایستی اصلاح شود:
برگشتم به جای خود. ❌️
به جای خود برگشتم ✅️
به نرمی میلغزید روی سنگفرشهایی که ❌️
به نرمی روی سنگفرشهایی میلغزید که ✅️
گوشوارهاش، به نرمی سایید بر یقهی مخملش. ❌️
گوشوارهاش، به نرمی بر یقهی مخملش سایید. ✅️
آراوی نشسته بود کنار پنجرهای نیمهباز. ❌️
آراوی کنار پنجرهای نیمهباز نشستهبود. ✅️
باید به دربار برده همراه بعضیها وارد شوی ❌️
باید همراه بعضیها به دربار برده وارد شوی ✅️
همان صبحی که سایهی شب پیش را از شانهام نتکانده بودم هنوز. ❌️
همان صبحی که سایهی شب پیشش را هنوز از شانهام نتکانده بودم. ✅️
فقط چند مثال آوردهشده و پیدا کردن باقی جملات از این دست و اصلاح آنها به عهده نویسنده محترم است.
همچنین در زیر چند مثال از ایرادات دیگر آورده شدهاست:
و همیشه امیدوار بود که روزی فراتر از این زندگی بیثمر، روزی تازه در راه است. ❌️
و همیشه امیدوار بود که فراتر از این زندگی بیثمر، روزی تازه در راه باشد. ✅️
او در میان خاک و گیاهان، همچنان قدم میزد، چشمانش به سمت آسمان تیره که کمکم سایههای غروب را در بر میگرفت، دوخته بود. ❌️
او همچنان در میان خاک و گیاهان قدم میزد و چشمانش را به سمت آسمان تیره که کمکم سایههای غروب را در بر میگرفت، دوخته بود. ✅️
یا
چشمانش به سمت آسمان تیره که کمکم سایههای غروب را در بر میگرفت، دوخته شدهبود. ✅️
هیچگاه به دنبال اینچیزها نبوده بود. ❌️
هیچگاه به دنبال اینچیزها نبود. ✅️
به نظر میرسیدند از رازهایی که به زبان نمیآمدند، آگاهی داشتند ❌️
به نظر میرسید از رازهایی که به زبان نمیآمدند، آگاهی داشتند ✅️
هیچ چیزی اتفاقی نمیافتد؛ ❌️
هیچچیز اتفاقی رخ نمیدهد؛ ✅️
آراوی... هم در میانشان است؟ ❌️
آراوی... او هم در میانشان است؟ ✅️
شاه نیاز به تو دارد ❌️
شاه به تو نیاز دارد ✅️
نه با تنهایی از آن نوع ❌️
نه تنهایی از آن نوع ✅️
اشتباهات تایپی و املایی چندانی در رمان به چشم نمیخورند و از این رو، چند موردی که دیده شده در زیر آورده شده تا نویسنده عزیز ویرایش کند.
نروبتند ❌️
بروبند ✅️
میگوینپ ❌️
میگویند ✅️
نهرو ❌️
مهرو ✅️
مرا نکشیدند ❌️
مرا نکشتند ✅️
آم دخترک گستاخ ❌️
آن دخترک گستاخ ✅️
دخترک ترکناپذیر است. ❌️
دخترک ترک برنمیدارد. ✅️
سقفشان طلادوزیشده بود، ❌️
سقفشان طلاکوبی شدهبود، ✅️
یا
سقفشان طلاکاری شدهبود، ✅️
** طلادوزی در وصف پارچه، پرده و اشیائی از این قبیل به کار میرود.
_اگر روزی چیزی را بترسم، ❌️
- اگر روزی از چیزی بترسم، ✅️
یا متناسبتر با لحن رمان:
- اگر روزی از چیزی بهراسم، ✅️
بیحوصلهگی ❌️
بیحوصلگی ✅️
شنیدهم ❌️
شنیدهام ✅️
لابلای ❌️
لابهلای ✅️
ننشت ❌️
ننشست ✅️
درمورد رعایت تفکیک پرشهای زمانی و مکانی با *** در رکن "سیر رمان" توضیح داده شدهاست.
ضعفها و نقطه قوت:
نقاط قوت: ژانرها، خلاصه، عکس جلد، لحن و بافت، میانه، شخصیتپردازی درونی، تعلیق، کشمکش بیرونی، ایده و پیرنگ.
نقاط ضعف: عنوان، مقدمه، متن جلد، آغاز، سیر رمان، دیالوگ و مونولوگ، شخصیتپردازی درونی، توصیفات صحنه، زاویه دید، کشمکش درونی، ایرادات نگارشی.
سخن آخر منتقد و دیدگاه کلی از نظر یک خواننده:
عزیزم بسیار از خوندن رمانتون لذت بردم و خیلی از خلاقیتی که توی نوشتن دارین و ایدهای که برای نوشتن انتخاب کردین خوشم اومد. قلم خیلی خوبی دارین و مشتاقانه منتظر ادامهی رمان شما هستم 🌷 به امید پیشرفت روزافزون و مانا بودن قلمتون.