توجه: این نقد تا پارت سی انجام شده است.
عنوان رمان: پاستیکریا ( pasticceria) در زبان ایتالیایی به مغازهی کیک و شیرینی فروشی گفته میشود. این نام درصد کلیشهی کمی را دارد و باعث دفع و جذب نظر خواننده به طور همزمان میشود. استفاده از کلمات بیگانه با وجود جذابیتی که دارد، به دلیل سختی تلفظ و خواندن میتواند مخاطب را اذیت کند.( اگر منظور شما چیز دیگری است اطلاعرسانی کنید.) ارتباطی بین عنوان، مقدمه و بدنه دیده نشد.
ژانر: ژانرهای انتخابی به ترتیب عاشقانه، معمایی و اجتماعی بود. این ترتیب انتخابی با توجه به بدنه و داستان باید تغییر پیدا کند. ( اجتماعی، عاشقانه و معمایی) و ژانر اجتماعی به عنوان ژانر اصلی انتخاب شود. اگر در آینده قرار است ژانر معمایی پررنگتر از عاشقانه باشد نویسنده میتواند آنها را جابهجا کند.
جلد رمان: تا اینجا ارتباطی بین جلد و بدنه دیده نمیشود. فونت به کار رفته در نام و متن جلد مناسب است اما رنگ آنها، با توجه به رنگ پس زمینه باید تغییر پیدا کند. رنگ زرد قالب در جلد میتواند با ژانر اجتماعی ارتباط پیدا کند.
خلاصه: بهتر بود طولانیتر باشد. ( حداقل چهار خط کامل). خلاصه کلیت داستان را تا حدودی لو میدهد و باعث کم شدن کشش و جذابیت میشود. ارتباط میان نیمهی اول خلاصه با داستان یافت شد اما قسمت دوم خیر( زندگی سادهاش تبدیل به زندگی یک مافیا میشه)
مقدمه: مقدمه کوتاه است (حداقل چهار خط). استفاده از جملهی یک شخص معروف انتخاب هوشمندانهای است هرچند میتوانست با انتخاب جملات بهتر، به جذابیت آن بیفزاید. هر چند تا حدودی گنگ است و جذابیت لازم را به خواننده نمیدهد. ارتباطی میان مقدمه و سایر اجزا( عنوان، بدنه و...) یافت نشد.
آغاز رمان: داستان با حرکت دختر به سمت مدرسه و درگیری ذهنی او در مورد کسی که با آن رابطه دارد آغاز میشود.
« شروع:کوله آبی رنگم را روی شونهام گذاشتم و با گرفتن یک خداحافظی از مامان از خونه بیرون زدم، بعد از آمدن اتوبوس،سوار اتوبوس شدم و روی آخرین صندلی باقی مونده نشستم،بعد گذشت تقریباً نیم ساعت به مدرسه رسیدم، بغضی بدی به گلوم چنگ میانداخت. با بنیامین قهر کرده بودم و باهم بحث کرده بودیم، جسمم تو مدرسه فکرم پیش اون بود،»
وجود اشتباهات تایپی و استفادهی اشتباه و بیش از اندازه از ویرگول از جمله مواردی است که از جذابیت کم میکند. توصیفات و صحنهسازی کم اما قابل قبول برای نقطهی شروع داستان است. نقاط مجهول ندارد و مخاطب گیج نمیشود که باعث درک او از فضای داستان میشود
بدنه: بدنه سیر متعادل را دارا بود و مخاطب را به ادامه تشویق میکرد. نویسنده اصطلاحات عامیانه به کار برده بود مانند لقمه میگرفت. ولی نکتهی قابل توجه مکان قرارگیری فعل در جملات بود که در جای نامناسب استفاده شده بود. هرچند داستان گاهاً سیر ادبی را در پیش میگرفت و گاهاً محاورهای که این قابل قبول نیست و فقط یکی از آنها باید انتخاب و مورد استفاده قرار گیرد. نقطهی اوج بدنه را میتوان زمان تصمیمگیری آرام برای انتخاب یکی از دو شخص دانست. کلیشه دارد اما کم است.
سیر داستان: روند مناسب را دارا بود و با دوری از اتفاقات تکراری، خواننده را به ادامه تشویق میکرد. درصد کلیشهی تقریباً کمی دارد و قابل قبول است.
میانه: داستان با شروع زندگی جدید آرام ادامه پیدا کرد و لحظهای که آرام متوجه گذشته و حال (تغییر زندگی خود) شد را میتوان به عنوان نقطهی اوج داستان در نظر گرفت. جزئیات بیان شده اندازهی قابل قبول برای این بخش دارد. درصد کلیشهی تقریبا زیاد دارد.
لحن و بافت: دیالوگها و مونولوگها محاورهای است و در طول داستان تقریباً رعایت شده است. هرچند توضیح داستان گاهی ادبی و گاهی محاورهای بود که در بالا به آن اشاره کردیم.
دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگهای به کار گرفته شده اطلاعات لازم را به مخاطب میدهند ولی متأسفانه از علائم نگارشی صحیح استفاده نشده. دیالوگها محاورهای بودند و با دنیای یک دختر نوجوان سازگار بودند. مونولوگها اندازهی کافی داشتند و باز هم با دنیای دختر نوجوان و درگیریهای او همخوانی داشتند.
شخصیتپردازی: مستقیم و گاهاً غیر مستقیم بود اما باید بیشتر میبود تا مخاطب با شخصیتها ارتباط بگیرد. همچنین شخصیتپردازی صحیح، شخصیتپردازیای است که غیر مستقیم باشد.
بعد درونی کافی نبود و گویی نویسنده میخواست به طور مستقیم به مخاطب القا کند آرام شخصیت سادهای دارد.
بعد بیرونی نسبت به درونی بیشتر توصیف شده بود هرچند میتوانست بیشتر باشد.
توصیف مکان: توصیفات مکان بسیار کم و انگشتشمار بودند. مانند مبل کرمی و خانهی ... متری.
توصیف احساسات: تقریباً خوب و قابل قبول بود برای آرام اما برای دیگر شخصیتها توصیفات بیشتری لازم بود.
زاویه دید: اول شخص بود و در طول داستان رعایت شده بود. این نوع زاویه دید برای این فضا و این ژانرها مناسب است.
ایده و پیرنگ: جذاب بود و موضوعات و درگیریهای یک دختر نوجوان و تصمیمات نابالغانهی او باعث جذابیت داستان میشود. برای مثال تلاش و ترس دختر برای پنهان نگه داشتن روابطش با بنیامین به دلیل ترس از واکنش خانواده و همچنین عدم توانایی برای مدیریت و تصمیمگیری درست. در عین حال، وجود شخصیتهای کلیشهای جذابیت آن را کم میکرد. ایدهی کلی کلیشهای بود ولی جزئیات باعث جذابیت آن شده بود.
کشمکش و تعلیق: داستان پتانسیل کشمکش درونی و بیرونی بالایی را داراست و نویسنده میتواند با مانور درست روی آن، از آن به نحو احسنت استفاده کند.
کشمکشهای درونی آرام میتوانست بیشتر و واضحتر باشد.
کشمکشهای بیرونی وجود داشت اما میتوانست بیشتر هم باشد. برای مثال درگیری آرام با بنیامین در مهمانی و یا بنیامین و امیر و...
نقاط ضعف: جلد و خلاصه و مقدمه داستان_ توصیفات مکان و شخصیتپردازی_ موارد نگارشی و...
نقاط قوت: ایده و پیرنگ_ دیالوگها و مونولوگها_ سیر داستان و...
نویسندهی عزیز از خواندن اثر شما لذت بردم و متوجه پتانسیل بالای شما در نوشتن شدم. امیدوارم با نقد دوستانهی خود کمکی در جهت پیشرفت شما کرده باشم.
با آرزوی موفقیت.