به نام خداوند مهربان که دلها را روشنایی میبخشد
و امید میآفریند
《عنوان》
عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هر چند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد؛ دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است از انتخاب عنوانهای طولانی پرهیز شود چرا که ماندگاری در ذهن خواننده ندارند.
عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هرچند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد
عنوان دلنوشته باید از ترکیب کلماتی که تشکیل شده باشد که علاوه بر تکراری نبودن، با یکدیگر ترکیب زیبایی ایجاد کرده و جذابیت داشته باشد. کلمات انتخاب شده در عنوان نباید تکراری و کلیشه باشند و نویسنده میبایست از کلمات جدید و متنوع برای جذابیت و گیرایی بیشتر دلنوشته استفاده کند.
- ارتباط با موضوع:
عنوان، به معنای «ییلاق» یعنی جای آرامش، خنکی و آسودگی است. این معنای بیرونی در نگاه اول بیشتر به آرامش و طبیعت میخورد تا عشق. اما با توجه به ژانر عاشقانه، میشود برداشت کرد که «معشوق همان ییلاقِ روح است» یا «آرامش عاشق در حضور معشوق». پس ارتباط وجود دارد، اما مستقیم و آشکار نیست.
ارتباط با ژانر:
برای دلنوشتهی عاشقانه، عنوان کمی غیرمستقیم و نمادین است. بیشتر به سمت «عرفانی ـ طبیعتمحور» میرود تا صرفاً عاشقانه. این هم نقطهی قوت است (ابهام زیبا میآورد) و هم ضعف (شاید مخاطب عادی نتواند سریع ارتباط بگیرد).
ادبی بودن:
واژهی بومی «ئیلاق» خودش بار ادبی و محلی دارد و خاص است. این باعث تمایز عنوان شده و از کلیشه دورش میکند.
کوتاه یا بلند بودن:
اصل عنوان («ئیلاق») کوتاه و بهیادماندنی است. اما توضیح در پرانتز «(جایی برای آرامش، ریشه گیلکی دارد)» باعث طولانی و توضیحی شدن آن شده که از زیبایی و ایجاز عنوان کم میکند.
تکراری یا کلیشهای بودن:
«ئیلاق» در مقام عنوان کمتر استفاده شده و نسبتاً تازه است. پس نقطهی قوت دارد.
جامعیت نسبت به کل دلنوشته:
متن پر از آرامش، عشق، حضور و دلتنگی است. میتوان گفت «ییلاق» نماد همان پناهگاه عاشقانه است، ولی چون در پارتهای پایانی متن اضطراب، جدایی و هراس هم پررنگ میشود، عنوان «آرامش» بهتنهایی تمام ابعاد کار (مثل رنج و فقدان) را پوشش نمیدهد.
《ژانر》
ژانر یک دلنوشته در واقع بیانگر این موضوع است که دلنوشته در چه حیطه و سبکی نگارش شده و چه احساساتی را در بر میگیرد.
ژانرهای یک دلنوشته با یکدیگر ارتباط کامل برقرار کنند همچنین دلنویس باید در انتخاب ژانر دقت کافی به خرج دهد، ژانر یا ژانرهای انتخابی باید همگی در دلنوشته به طور یکسان و یکدست استفاده شده باشند.
برای مثال اگر نویسنده در یک پارت فقط غم و اندوه را بکار برده اما در بقیه پارتها نه نیازی نیست که ژانر تراژدی را جزو ژانرها قرار دهیم.
هماهنگی با عنوان:
عنوان «ئیلاق» بیشتر بار «آرامش و طبیعت» دارد، و وقتی با متن همراه میشود، میتوان برداشت کرد که معشوق همان پناهگاه و ییلاق روح است. این ارتباط نمادین زیباست، اما کمی غیرمستقیم است.
انسجام درون متن:
همهی پارتها (از آغاز تا پایان) حول محور عشق، حضور و غیاب معشوق، دلتنگی، و گفتوگو با او میچرخند. هیچجایی از مسیر متن از فضای عاشقانه بیرون نمیرود؛ پس انسجام ژانری وجود دارد.
تنوع در عاشقانهنویسی:
متن از لحظات آرامش («تو میآیی و دل من آرام میشود») تا لحظات اضطراب و هراس («ترس دارم که روزی بیایی و نباشم») را پوشش میدهد. این باعث شده صرفاً یکدستِ رمانتیک نباشد، بلکه فراز و فرود داشته باشد.
کلیشهای یا متفاوت بودن:
مضمون اصلی (عاشق آرامش خود را در معشوق میبیند) کمی آشنا و تکراری است، اما با استفاده از عناصر بومی («ئیلاق»، طبیعت، تصاویر محلی) از کلیشه فاصله گرفته.
تأثیر بر مخاطب:
ژانر بهخوبی حس را منتقل میکند؛ زبان شاعرانه و بیان مستقیم احساسات باعث میشود مخاطب بهوضوح بفهمد با یک متن عاشقانه روبهروست.
《مقدمه》
مقدمه سرآغاز دلنوشته است و باید چکیدهای از احساسات بکار رفته در دلنوشته باشد و مقدمه باید به گونهای باشد که تمامی احساسات و موضوعات را در بربگیرد به بیانی دیگر جامع و کامل باشد.
مقدمه باید جامع و کامل باشد به بیانی دیگر اول و پایان حرفهای گفته شده در مقدمه مشخص باشد البته نباید مقدمه زیادی واضح و روشن باشد. اگر حرفی یا موضوعی در ابتدای مقدمه ذکر شده، دلیل آن و نتایجی که به دنبال دارد باید در سطرهای بعدی مقدمه روشن شود.
خود متن مقدمه را به سه قسمت( مقدمه + بدنه + نتیجه )
تقسیم بندی میکنیم؛ در قسمت مقدمه نویسنده میبایست مقدمهای از آنچه که اتفاق افتاده است یا مقدمهای از احساسات اتلاف شده بیان کند همچنین در قسمت مقدمه هرچه که بیان شده دلایل آن و اینکه چه احساساتی را در بر میگیرد میبایست در قسمت بدنه شرح داده شود.
آغاز متن:
متن با لحنی شاعرانه و مستقیم وارد احساس میشود؛ جملههایی مثل «تو را به یاد دارم حتی وقتی نمیآیی» (نمونهی مشابه از همین سبک) مقدمه را میسازند. این شروع، بیپرده و صمیمی است و سریع مخاطب را در فضای عاشقانه قرار میدهد.
وضوح آغاز:
آغاز قابلتشخیص است؛ نویسنده بدون مقدمهچینیهای طولانی یا توضیحهای بیرونی، بلافاصله وارد فضای دلنوشته میشود. این نقطهی قوت است چون حواس مخاطب را نگه میدارد.
مقدمه دو کار را انجام میدهد:
فضای احساسی متن را بنا میکند (دلتنگی و آرامش در حضور معشوق).
ارتباط با عنوان («ئیلاق» = آرامش) را برقرار میسازد.
جذابیت ادبی:
دیباچه از همان ابتدا تصویر شاعرانه میسازد، مثلاً استفاده از واژههای احساسی و طبیعتمحور. این باعث میشود شروع خشک یا گزارشی نباشد.
مقدمه کمی زود به تکرار میافتد؛ مضمون «آرامش در حضور تو» چند بار پشت سر هم بیان میشود.
تنوع آرایهای در مقدمه کم است؛ بیشتر بر جملههای خبری ساده تکیه دارد تا استعاره یا تصویرسازی قوی.
آغاز میتوانست با یک تصویر خاص (مثلاً منظرهای از ییلاق یا یک صحنه حسی ملموس) شروع شود تا همخوانی بیشتری با عنوان پیدا کند.
آغاز = معرفی حس اصلی (یاد و حضور تو)
سریع و احساسی اما ساده.
میانه = گسترش و توضیح حس (آرامش در حضور تو، دلتنگی در نبودت)
میانه: توضیحدهنده و شاعرانه اما کمی تکراری
پایان = جمعبندی و تأکید نهایی (گره خوردن آرامش به حضور تو
پایان: جمعبندی خوب اما نه چندان ماندگار.
تاکید بر مقدمهی یک دلنوشته بسیار مهم است زیرا مقدمه باعث میشود ارتباط گرفتن خواننده با دلنوشته بیشترشود.
《انسجام》
بین پارتهای یک دلنوشته ادبی میبایست انسجام کاملا برقرار باشد.
انسجام از ۳ لحاظ ادبی، نگارشی و محتوایی بررسی خواهد شد.
انسجام ادبی: منظور از انسجام ادبی رعایت لحن دلنوشته و عدم پرش لحن است.
دلنوشته دارای یک لحن یکسان بود.
دلنوشته یک اثر ادبی است، بهتر است لحن تمامی پارتها ادبی باشد زیرا خواننده با لحن ادبی بهتر میتواند احساسات را دریافت کند و به ژرف معنی و مفهوم دلنوشته پی ببرد.
واژهها اغلب شاعرانه انتخاب شدن («ئیلاق»، «آرامش»، «بودن/نبودن»).
لحن یکنواخت و نرم حفظ شده، هیچجا متن از مسیر شاعرانه خارج نمیشه.
تنوع تصویری کمه؛ بیشتر از تقابل بودن/نبودن و آرامش/دلتنگی استفاده میشه.
متن میتونست با تصویرسازی پررنگتر ادبیتر شه.
انسجام نگارشی: انسجام نگارشی باید به گونهای باشد که نویسنده در یک پارت ۳ خط قرار ندهد و در پارت بعدی ۶ یا ۷ خط.
حجم پارتها هیچ تاکیدی نیست که شبیه به هم باشند اما باید حجم مشابه و نزدیک به همی داشته باشند.
جملهها کوتاه و روان هستن و قطع و وصل ناگهانی ندارن.
خطوط در حالت استاندار قرار دارد.
نشانهگذاری (مثل ویرگول و سهنقطه) نسبتاً درست به کار رفته تا ریتم متن حفظ شه.
گاهی تکرار کلمات («تو را… تو را…»، «آرامش… آرامش…») بدون تنوع ساختی باعث یکنواختی شده.
انسجام محتوایی: همچنین در انسجام محتوایی باید موضوع و احساسات بکار رفته در تمامی پارتها یکسان و مشابه باشد
مضمون اصلی مشخصه (یاد معشوق = آرامش / نبود معشوق = دلتنگی).
متن از آغاز تا پایان روی همین محور حرکت میکنه، پس پراکندگی موضوعی نداره.
محتوای دلنوشته خطی پیش میره و فراز و فرود نداره؛ انتظار میره از مقدمه به یک اوج عاطفی برسیم و بعد جمعبندی کنیم، ولی این اتفاق نمیافته.
تضادها (بودن/نبودن، روشنایی/تاریکی) بیان میشن اما عمق روایی نمیگیرن؛ میتونست بیشتر کشمکش بسازه.
《هدف》
هدف و ایده انتخابی نویسنده باید جدید و دور از کلیشه باشد.
اما اگر مانند بسیاری از دلنوشتهها هدف اصلی کلیشهای بود نویسنده حتما باید با مواردی که باعث زیبایی دلنوشته میشوند همراه با قلم نويسنده این کلیشگی دور شود.
در اینجا به این نکته اشاره میکنیم که دلنوشته باید صحبت دربارهی احساسات نویسنده باشد.
ایده اصلی:
دلنوشته حول محور عشق و حضور/غیاب معشوق میچرخه.
آرامش، اشتیاق، دلتنگی، و تعلق به کسی که جای خاصی در قلب و روح نویسنده داره، محوریت داره.
عنصر ئیلاق (جایی برای آرامش) ایده محوریه که هم معنای مکان فیزیکی داره هم استعاری برای آرامش روحی.
ایده مشخص و یکنواخته؛ از ابتدا تا انتها روی همان حس و حال عاشقانه و دلتنگی میمونه.
استفاده از استعاره و تشبیهها به تثبیت ایده کمک کرده («دلنوشته = رودخانه خفته / آغوش = کهکشان فروبسته»).
تنوع موقعیتی یا زاویه نگاه کم هست؛ بیشتر همان لحظههای احساسی و چشم روایت میشه.
بعضی بخشها نزدیک به توصیف حالت درونی بدون حرکت یا داستان شده، یعنی ایده بیشتر احساسی و کمتر رواییه.
هدف ظاهری:
انتقال حس عشق عمیق، آرامش، دلتنگی و تعلق به معشوق به خواننده.
نشان دادن شدت و کیفیت تجربه عاطفی بدون روایت خطی داستان.
هدف ضمنی:
خلق یک فضای شاعرانه و مدیتیشنگونه برای مخاطب؛ جایی که مخاطب حس کند خودش در حضور معشوق است.
بررسی رابطه میان حس و مکان/نمادها (ئیلاق، آغوش، مهتاب، رودخانه).
هدف مشخصه و با سبک و لحن متن هماهنگه.
متن حسِ خواننده رو مستقیماً درگیر میکنه و تصویر ذهنی ایجاد میکنه.
بعضی بخشها ممکنه برای خواننده طولانی یا تکراری به نظر برسه، چون فقط همان ایده تکرار میشه بدون تحول یا تعلیق جدید.
ایده و هدف دلنوشته شفاف و همسو با هم هستن، اما محدودیتهایی در توسعه ایده و ایجاد کشمکش یا تنوع محتوایی دیده میشه. متن بیشتر برای احساسزدایی شاعرانه و تصویری طراحی شده تا داستان خطی با تحول.
《ساختار》
دلنوشته به ساختار خطی داستانی متداول پایبند نیست، بلکه ساختار احساسی و شعری دارد:
آغاز: معرفی فضا و حس
میانه: توالی حالات و تصاویر عاشقانه و تراژیک
پایان: اوج احساسی و تراژیک، حس ابدیت عشق
انسجام احساسی خوب است و خواننده کاملاً با حال و هوای دلنوشته همراه میشود.
از نظر روایت و جزئیات خط داستانی، ممکن است کمی پراکنده و فاقد گامهای منطقی باشد.
《دستور زبانی》
همانطور که در بالا هم اشاره کردیم
دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است که به لحن ادبی نگارش شود
اما دلنویس میتواند از لحن عامیانه استفاده کند و یا لحن ادبی و عامیانه را با هم استفاده کند ولی در این حالت دلنویس باید با قلم خود در لحن دلنوشته توازن برقرار کند.
قسمت بعدی در این رکن مورد بررسی قرار میگیرد ساختمان دلنوشته است.
نویسنده گاهی میتواند برای زیبایی بیشتر دلنوشته خود جای ارکان جمله را جابه جا کند(جابهجایی فاعل و مفعول)
جملهبندیها:
بیشتر جملات درست ساخته شدهن و فعل و فاعل هماهنگی دارن.
اما بعضی جاها طولانی و کشدار شدن و بدون نشانهگذاری مناسب، نفس خواننده رو میگیرن. مثال:
«سفر ادامه دارد و من در پیچوخم جادهها تنها ماندهام بیآنکه بدانم مقصد کجاست.»
بهتره با ویرگول یا دو جملهی کوتاهتر بیاد:
«سفر ادامه دارد. من در پیچوخم جادهها تنها ماندهام، بیآنکه مقصد را بدانم.»
کاربرد افعال:
بیشتر از زمان گذشته و حال استفاده شده، اما گاهی پرش ناگهانی زمان اتفاق میفته (یکجا حال، یکجا گذشته) که انسجام زبانی رو بهم میزنه.
کاربرد ضمایر:
ضمیر «من» بارها تکرار شده. این تکرار گاهی لازم و برای تأکید خوبه، اما اگر زیاد باشه متن یکنواخت میشه.
《دستور ادبی》
استفاده از آرایههای ادبی و کلمات جدید متنوع در یک دلنوشته کاملا اجباری هستند.
این آرایههای ادبی هستند که یک متن ساده را تبدیل به متن ادبی میکنند. هرچه بیشتر از آرایههای ادبی در دلنوشته استفاده شود بهتر و زیباتر خواهد بود.
نویسنده باید سعی کند از آرایههای متنوعی بهره بگیرد و میزان استفاده را بالا ببرد نه اینکه در کل دلنوشته شاید یک یا دو آرایهی تکراری استفاده شود.
در دلنوشته هر چه تعداد آرایههای ادبی بیشتر باشد دلنوشتهی زیباتری خواهیم داشت.
از آنجا لحن دلنوشته ادبی است، دلنویس میتوانست از آرایههای بیشتر و متنوع تری بهره ببرد.
جابهجایی ارکان جمله
نمونه:
«در آینه شکستهی دلم، تصویرت هنوز پیداست.»
این جمله به جای ساختار معمول «تصویرت هنوز در آینه شکستهی دلم پیداست» نوشته شده که آهنگ شاعرانه ایجاد کرده.
استفاده از تصاویر ادبی:
تشبیه («آینه شکستهی دل»، «پیچوخم جادههای زندگی») زیاد به کار رفته و متن رو شاعرانه کرده.
اما بعضی استعارهها کلیشهای هستن و تازگی ندارن.
هماهنگی سبک:
لحن بین ادبی و محاورهای تغییر نمیکنه، پس ثبات سبکی خوب حفظ شده.
با این حال، بعضی جملهها زیادی شعاری به نظر میان (مثلاً «سرنوشت بازیچه نیست») که از حالت ادبی به سمت شعار میره.
تنوع و میزان نمونهها
دلنویس هر قسمت تلاش کرده تصویر و حس متفاوت ایجاد کند.
متنوع بودن خوب است: هر قسمت عنصر متفاوتی (لمس، نگاه، صدا، لبخند، دست) را توصیف کرده و از تکرار مستقیم پرهیز شده.
با این حال، بعضی ترکیبات (مثل «چشمانت، دو منارهاند» یا «لبخندت، طلوع بیبدل») چند بار تکرار شدهاند، بنابراین تنوع حداکثری نیست ولی کافی به نظر میرسد.
کلمات و ترکیبات جدید و جذاب
«شیدافزاری» → تصویرسازی نو و ملموس برای حس حضور عاشقانه.
«پیلهایست که من به زور بر تنم دوختهام» → استعاره تازه و جسورانه برای عشق ناتمام.
«نسیمنگینِ جانافزا» → ترکیب خلاقانه برای حس لطافت و نیرو در لمس.
«مهفشانِ غریب» → ترکیب تصویری قوی و شاعرانه، ملموس و تازه.
«فُسحهی جنان» → لفظ تازه و اصیل برای اشاره به فضای آرامشبخش و مقدس.
دلنوشته متنوع و غنی از ترکیبات نو و شاعرانه است.
جابهجایی ارکان جمله و استعارهها به اثر ریتم و عمق شاعرانه داده است.
ایدهها و کلمات نو کافی هستند، ولی بعضی ترکیبها در چند قسمت تکرار شدهاند.
با آرزوی موفقیتهای بیکران