به نام خداوند که دل را روشنایی بخشید
و امید آفرید
《عنوان》
عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هر چند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد؛ دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است از انتخاب عنوانهای طولانی پرهیز شود چرا که ماندگاری در ذهن خواننده ندارند.
عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هرچند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد
دلنوشته یک اثر ادبی است. بهتر است از عناوین ادبی استفاده شود.
«سایههای ناتمام» استعاری و چندلایهست؛ هم به تراژدی و مرگ ارتباط داره، هم حسِ نیمهکاره بودن زندگی/قصه رو منتقل میکنه.
کمی کلی و عمومیست؛ میتوانست با اضافه شدن یک نشانهی خاصتر (مثلاً «سایههای ناتمام بر دیوار مرگ») متمایزتر بشه.
عنوان دلنوشته باید از ترکیب کلماتی که تشکیل شده باشد که علاوه بر تکراری نبودن، با یکدیگر ترکیب زیبایی ایجاد کرده و جذابیت داشته باشد. کلمات انتخاب شده در عنوان نباید تکراری و کلیشه باشند و نویسنده میبایست از کلمات جدید و متنوع برای جذابیت و گیرایی بیشتر دلنوشته استفاده کند.
《ژانر》
ژانر یک دلنوشته در واقع بیانگر این موضوع است که دلنوشته در چه حیطه و سبکی نگارش شده و چه احساساتی را در بر میگیرد.
ژانرهای یک دلنوشته با یکدیگر ارتباط کامل برقرار کنند همچنین دلنویس باید در انتخاب ژانر دقت کافی به خرج دهد، ژانر یا ژانرهای انتخابی باید همگی در دلنوشته به طور یکسان و یکدست استفاده شده باشند.
برای مثال اگر نویسنده در یک پارت فقط غم و اندوه را بکار برده اما در بقیه پارتها نه نیازی نیست که ژانر تراژدی را جزو ژانرها قرار دهیم.
متن از ابتدا تا انتها با «مرگ» و «فقدان» پیوند خورده و حالوهوای تراژیک رو بهخوبی حفظ کرده.
تراژدی بیشتر بر کشمکش، نقطهعطف و سقوط استوار است. این متن بیشتر به سوگنامه/دلنوشتهی فلسفی نزدیکه تا تراژدی در معنای کلاسیک.
《مقدمه》
(آغاز / میانه / پایان)
مقدمه سرآغاز دلنوشته است و باید چکیدهای از احساسات بکار رفته در دلنوشته باشد و مقدمه باید به گونهای باشد که تمامی احساسات و موضوعات را در بربگیرد به بیانی دیگر جامع و کامل باشد.
مقدمه باید جامع و کامل باشد به بیانی دیگر اول و پایان حرفهای گفته شده در مقدمه مشخص باشد البته نباید مقدمه زیادی واضح و روشن باشد. اگر حرفی یا موضوعی در ابتدای مقدمه ذکر شده، دلیل آن و نتایجی که به دنبال دارد باید در سطرهای بعدی مقدمه روشن شود.
خود متن مقدمه را به سه قسمت( مقدمه + بدنه + نتیجه )
تقسیم بندی میکنیم؛ در قسمت مقدمه نویسنده میبایست مقدمهای از آنچه که اتفاق افتاده است یا مقدمهای از احساسات اتلاف شده بیان کند همچنین در قسمت مقدمه هرچه که بیان شده دلایل آن و اینکه چه احساساتی را در بر میگیرد میبایست در قسمت بدنه شرح داده شود.
مقدمه نوشته شده:
مرگ، واژهایست که با سکوت آغاز میشود و با هزار فریاد در دلها میماند. نه پایان است، نه آغاز؛ فقط نقطهایست که واژهها در آن بیصدا میشوند. اینجا، زمزمهی کسیست که با مرگ گفتوگو میکند، بیآنکه از آن بگریزد.
اندازه مقدمه باید از اندازه مطلوبی برخوردار باشد تا خواننده از خواندن آن خسته نشود.
آغاز (دیباچه): شروع بسیار قوی؛ تعریف شاعرانه از مرگ با تضاد «سکوت/فریاد» و «پایان/آغاز». کشش بالاست.
میانه: ساختار تکراری و فهرستوار دارد («مرگ را در دلِ … دیدم/نوشتم»). این ریتم، هم مزیت است (ایجاد هارمونی)، هم ضعف (یِکنواختی).
پایان: با «مرگ را در دلِ دلتنگی جا دادم و آرام گرفتم» تمام میشود. پایان حس جمعبندی دارد، اما به اندازهی آغاز قدرت تصویری ندارد.
تاکید بر مقدمهی یک دلنوشته بسیار مهم است زیرا مقدمه باعث میشود ارتباط گرفتن خواننده با دلنوشته بیشترشود.
《انسجام》
بین پارتهای یک دلنوشته ادبی میبایست انسجام کاملا برقرار باشد.
انسجام از ۳ لحاظ ادبی، نگارشی و محتوایی بررسی خواهد شد.
انسجام ادبی: منظور از انسجام ادبی رعایت لحن دلنوشته و عدم پرش لحن است.
دلنوشته دارای یک لحن یکسان بود.
دلنوشته یک اثر ادبی است، بهتر است لحن تمامی پارتها ادبی باشد زیرا خواننده با لحن ادبی بهتر میتواند احساسات را دریافت کند و به ژرف معنی و مفهوم دلنوشته پی ببرد.
ادبی: تصاویر شاعرانه و استعاری هماهنگاند. تکرار ساختار جملهها انسجام موسیقایی ایجاد کرده.
انسجام نگارشی: انسجام نگارشی باید به گونهای باشد که نویسنده در یک پارت ۳ خط قرار ندهد و در پارت بعدی ۶ یا ۷ خط.
حجم پارتها هیچ تاکیدی نیست که شبیه به هم باشند اما باید حجم مشابه و نزدیک به همی داشته باشند.
بعضی جاها نشانهگذاری کم است و جملات پشت هم میآیند. مثلاً اگر ویرگول یا نقطه بیشتر استفاده میشد، متن نفسدارتر میبود.
انسجام محتوایی: همچنین در انسجام محتوایی باید موضوع و احساسات بکار رفته در تمامی پارتها یکسان و مشابه باشد
خط کلی (مرگ در دلِ عناصر مختلف) کاملاً حفظ شده؛ اما تنوع محتوایی در نیمههای متن کاهش مییابد و مخاطب ممکن است خسته شود.
《هدف》
هدف و ایده انتخابی نویسنده باید جدید و دور از کلیشه باشد.
اما اگر مانند بسیاری از دلنوشتهها هدف اصلی کلیشهای بود نویسنده حتما باید با مواردی که باعث زیبایی دلنوشته میشوند همراه با قلم نويسنده این کلیشگی دور شود.
در اینجا به این نکته اشاره میکنیم که دلنوشته باید صحبت دربارهی احساسات نویسنده باشد.
ایده اصلی: رویارویی با مرگ از زاویههای مختلف (طبیعت، زمان، خاطره، عشق…).
گسترهی عناصر زیاد است؛ از اشیا و طبیعت گرفته تا مفاهیم انتزاعی.
گاهی متن در سطح تصویر باقی میماند و به لایهی عمیق فلسفی نمیرسد. مثلاً «مرگ را در دلِ عکسها نوشتم» زیباست اما معنای تازهای نسبت به قبل نمیسازد.
《ساختار》
نوع: بیشتر دلنوشتهی شاعرانه است تا روایت. داستانگونگی ندارد.
ساختار تکراری باعث ریتم و هارمونی میشود (حس سرود/سوگنامه).
همین تکرار بیشازحد باعث یکنواختی و پیشبینیپذیری متن میشود. اگر چند جا این الگو شکسته میشد (مثلاً دیالوگ، روایت شخصی، یا تصویر متفاوت)، اثر پرکششتر میشد.
《دستور زبان》
همانطور که در بالا هم اشاره کردیم
دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است که به لحن ادبی نگارش شود زیرا باعث زیبایی هرچه بیشتر متن میشود و در انتقال احساسات کمک میکند که لحن این دلنوشته ادبی ست
اما دلنویس میتواند از لحن عامیانه استفاده کند و یا لحن ادبی و عامیانه را با هم استفاده کند ولی در این حالت دلنویس باید با قلم خود در لحن دلنوشته توازن برقرار کند.
زبان درست و بیخطاست.
قسمت بعدی در این رکن مورد بررسی قرار میگیرد ساختمان دلنوشته است.
نویسنده گاهی میتواند برای زیبایی بیشتر دلنوشته خود جای ارکان جمله را جابه جا کند(جابهجایی فاعل و مفعول)
اما این جابهجایی نباید به صورتی باشد که ساختمان جمله بهم بریزد و خواننده متوجه منظور نشود
جابهجایی ارکان برای شاعرانهکردن جملهها زیاد دیده میشود («مرگ را در دلِ زمان گم کردم و جاودانگی را یافتم»). این کار قدرت شاعرانه میدهد.
گاهی همین جابهجایی باعث سنگینی و دورشدن از روانی میشود.
《دستور ادبی》
استفاده از آرایههای ادبی و کلمات جدید متنوع در یک دلنوشته کاملا اجباری هستند.
این آرایههای ادبی هستند که یک متن ساده را تبدیل به متن ادبی میکنند. هرچه بیشتر از آرایههای ادبی در دلنوشته استفاده شود بهتر و زیباتر خواهد بود.
نویسنده باید سعی کند از آرایههای متنوعی بهره بگیرد و میزان استفاده را بالا ببرد نه اینکه در کل دلنوشته شاید یک یا دو آرایهی تکراری استفاده شود.
در دلنوشته هر چه تعداد آرایههای ادبی بیشتر باشد دلنوشتهی زیباتری خواهیم داشت.
از آنجا لحن دلنوشته ادبی است، دلنویس میتوانست از آرایههای بیشتر و متنوع تری بهره ببرد.
تشخیص (جاندار کردن مرگ: «آمد، بیقدم و بیاجازه»)
تضاد (سکوت/فریاد، بودن/نبودن)
تکرار (ساختار «مرگ را در دلِ…»)
کلمات تازه: ترکیبهایی مثل «پژمردگیِ باشکوه»، «قافیهی بیوزن»، «نتِ آخرِ بودن»، «آغوشی بیگرما» خلاقانهاند.
در نیمهی متن، بسیاری از استعارهها مشابه و همجنساند (سکوت/سایه/خاموشی/بیصدا). تنوع آرایهها کمتر میشود.
«سایههای ناتمام» متنی شاعرانه، یکپارچه و سرشار از تصویر است که در انتقال فضای مرگ و فقدان موفق است. قوت اصلی آن آغاز قدرتمند، هماهنگی استعاری و ترکیبهای تازه است. ضعف اصلی آن تکرار بیشازحد ساختار و تصاویر مشابه، و پایان نسبتاً کماثرتر نسبت به شروع است.