عنوان
●عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هر چند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد؛ دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است از انتخاب عنوانهای طولانی پرهیز شود چرا که ماندگاری در ذهن خواننده ندارند.
عنوان یک دلنوشته باید در نگاه اول طوری باشد که خواننده هرچند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد
○میرای خیال ترکیبی شاعرانه و فلسفی دارد؛ "میرای" به معنای فناپذیر و ناپایدار و "خیال" نمایندهی ذهن، رویا و وهم است.
عنوان از نظر آهنگ، فشردگی معنایی و ظرفیت تأویلی، بسیار قوی است. از همان ابتدا حس میشود متن قرار است در مرز میان واقعیت و خیال، زندگی و مرگ، و هستی و نیستی حرکت کند.
ارتباط عنوان با محتوای متن نیز مستقیم و روشن است؛ کل اثر در محور «فناپذیری خیال و جاودانگی درد» شکل گرفته است. تنها نکتهی جزئی آن است که چون متن طولانی است، بهتر است عنوان فرعی یا توضیح کوتاهی در زیر آن بیاید تا مخاطب از ابتدا با فضای تراژدی/اگزیستانسیال مواجه شود.
ژانر
●ژانر یک دلنوشته در واقع بیانگر این موضوع است که دلنوشته در چه حیطه و سبکی نگارش شده و چه احساساتی را در بر میگیرد.
ژانرهای یک دلنوشته با یکدیگر ارتباط کامل برقرار کنند همچنین دلنویس باید در انتخاب ژانر دقت کافی به خرج دهد، ژانر یا ژانرهای انتخابی باید همگی در دلنوشته به طور یکسان و یکدست استفاده شده باشند.
برای مثال اگر نویسنده در یک پارت فقط غم و اندوه را بکار برده اما در بقیه پارتها نه نیازی نیست که ژانر تراژدی را جزو ژانرها قرار دهیم.
○اثری کاملاً همخوان با این دو ژانر است.
در سرتاسر متن، مفاهیمی چون پوچی، مرگ، فقدان، تنهایی، تکرار درد، و هویتگریزی حضور دارند. راوی در گفتوگویی درونی با غیابِ "او" (که میتواند نماد بخش ازدسترفتهٔ خویش باشد) به جستجوی معنا میپردازد و همین، محور اگزیستانسیال اثر را میسازد.
وجه تراژیک، در حس ناگزیر از رنج و سقوط تدریجی راوی به تاریکی دیده میشود.
زبان و تصویرها کاملاً با این ژانرها همسو هستند؛ هیچ شکست لحن یا ناهمخوانی ژانری در متن ندارد.
گاهی شدت تراژدی در بخشهای میانی (مثل پارت ۱۰ تا ۱۳) چنان بالا میرود که خواننده فرصت تأمل فلسفی را از دست میدهد؛ بهتر است ضرباهنگ تراژدی با وقفههای تأملی متعادل شود.
مقدمه
●مقدمه سرآغاز دلنوشته است و باید چکیدهای از احساسات بکار رفته در دلنوشته باشد و مقدمه باید به گونهای باشد که تمامی احساسات و موضوعات را در بربگیرد به بیانی دیگر جامع و کامل باشد.
مقدمه باید جامع و کامل باشد به بیانی دیگر اول و پایان حرفهای گفته شده در مقدمه مشخص باشد البته نباید مقدمه زیادی واضح و روشن باشد. اگر حرفی یا موضوعی در ابتدای مقدمه ذکر شده، دلیل آن و نتایجی که به دنبال دارد باید در سطرهای بعدی مقدمه روشن شود.
خود متن مقدمه را به سه قسمت( مقدمه + بدنه + نتیجه )
تقسیم بندی میکنیم؛ در قسمت مقدمه نویسنده میبایست مقدمهای از آنچه که اتفاق افتاده است یا مقدمهای از احساسات اتلاف شده بیان کند همچنین در قسمت مقدمه هرچه که بیان شده دلایل آن و اینکه چه احساساتی را در بر میگیرد میبایست در قسمت بدنه شرح داده شود.
مقدمهی اصلی («هنوز هم گاهی صدایی از قاب شکسته...»)، یکی از زیباترین نقاط متن است.
زبان آن تصویری، احساسی و در عین حال دارای رمز و استعاره است.
در این مقدمه، بذرهای مفهومی کل اثر کاشته میشود: "قاب شکسته"، "عکس قدیمی"، "غبار"، "رنگهای محو"، همه نشانههایی از زوال، خاطره و امید کمرنگ هستند.
تحلیل سهقسمتی:
آغاز: صدایی از گذشته و بازگشت خاطره (حسِ آغاز گفتوگو با مرگ یا غیاب)
میانه: صبر و انتظار، اشاره به گذر زمان
پایان: امید اندک به تطهیر و رهایی ("بارانی که رنگها را بشوید")
این مقدمه از نظر ادبی، زبانی و محتوایی کاملاً جامع است و حس مقدمهبودن را دارد؛ نه خیلی توضیحی است و نه بیربط با بدنه.
پیشنهاد: میتوان بهجای "تا روزی دستی غبار سیاه را کنار بزند" از جملهای نمادینتر استفاده کرد تا پیشگویی پایان اثر کمتر آشکار شود.
انسجام
الف) انسجام محتوایی:
متن در ۲۰ پارت پیش میرود، اما درونمایهی کلی — گفتوگوی راوی با غیاب/خاطره/مرگ — در تمام بخشها حفظ میشود.
با این حال، از پارت ۱۲ به بعد تکرار مفاهیم (شب، آیینه، مرگ، خیال) اندکی موجب کاهش تنوع معنایی میشود. انسجام در محور اصلی برقرار است ولی در خُردهمحورها، نیاز به نظم عاطفی بیشتری دارد.
ب) انسجام ادبی:
تصاویر و نمادها هماهنگاند؛ باران، آیینه، خانه، عطر، و شب همه بارهای مشابهی دارند.
زبان استعاری بهندرت شکسته میشود و تکرارها بیشتر کارکرد موسیقایی دارند تا ضعف ساختاری.
ج) انسجام نگارشی:
خطوط هر پارت برابر نیستند. حتما لازم نیست همه پارت ها مثلا دقیق ۴ خط باشد اما باید تفاوت خطور حداکثر ۲ خط باشد که این اصل رعایت نشده است.
واژگان در سطحی یکدست میان نثر شاعرانه و فلسفیاند. انتخاب افعال ("میبلعد"، "میپیچد"، "میروید") با ریتم درونی متن هماهنگ است.
بهندرت، جملههایی طولانیاند و نیاز به فشردهسازی دارند (بهویژه در پارت ۱۶ و ۱۸).
هدف
●هدف و ایده انتخابی نویسنده باید جدید و دور از کلیشه باشد.
اما اگر مانند بسیاری از دلنوشتهها هدف اصلی کلیشهای بود نویسنده حتما باید با مواردی که باعث زیبایی دلنوشته میشوند همراه با قلم نويسنده این کلیشگی دور شود.
○هدف اثر، کاوش در مرز خیال و واقعیت و بازنمایی دردِ ازدستدادن خویش در دیگری است.
این هدف در سراسر اثر رعایت شده و حتی در پایان، با جملهی «پایان داستان تو، به دستان خودت، نوشته خواهد شد» به اوج میرسد.
تأمل فلسفی بر "هویت" و "مرگ"، بیآنکه به شعار یا اغراق بیفتد، منتقل شده است.
ساختار
ساختار بخشمند و تدریجی دارد؛ هر پارت پلهایست در سیر فرو رفتن راوی در درون خویش.
روند نزولی و دایرهای (از قاب شکسته تا نوشتن پایان توسط دیگری) ساختار را بسته و کامل کرده است.
با این حال، ترتیب پارتها میتواند اندکی فشردهتر شود؛ مثلاً پارتهای ۶ تا ۹ مضمون مشترکی دارند و میشود در ادغام یا حذف تکرارها، انسجام ریتمی بیشتری ایجاد کرد.
نکتهٔ مثبت: ساختار متأمل و حلقوی
پیشنهاد: شمارهگذاری پارتها اگر حذف شود یا بهصورت بخشهای نامدار درآید (مثلاً «آینه»، «خانه»، «خاک»، «پایان»)، انسجام ادراکی بیشتر میشود.
دستور زبان
●همانطور که در بالا هم اشاره کردیم
دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است که به لحن ادبی نگارش شود زیرا باعث زیبایی هرچه بیشتر متن میشود و در انتقال احساسات کمک میکند که لحن این دلنوشته
اما دلنویس میتواند از لحن عامیانه استفاده کند و یا لحن ادبی و عامیانه را با هم استفاده کند ولی در این حالت دلنویس باید با قلم خود در لحن دلنوشته توازن برقرار کند.
قسمت بعدی در این رکن مورد بررسی قرار میگیرد ساختمان دلنوشته است.
نویسنده گاهی میتواند برای زیبایی بیشتر دلنوشته خود جای ارکان جمله را جابه جا کند(جابهجایی فاعل و مفعول)
اما این جابهجایی نباید به صورتی باشد که ساختمان جمله بهم بریزد و خواننده متوجه منظور نشود
○از نظر دستوری بسیار دقیق است. افعال با فاعلها منطبقاند، زمانها هماهنگاند و جملههای خبری، امری و توصیفی بهجا استفاده شدهاند.
در چند جملهی بلند، کمبود ویرگول باعث کندی خوانش شده است (نمونه: پارت ۱۸ جملهی دوم).
دستور ادبی
●استفاده از آرایههای ادبی و کلمات جدید متنوع در یک دلنوشته کاملا اجباری هستند.
این آرایههای ادبی هستند که یک متن ساده را تبدیل به متن ادبی میکنند. هرچه بیشتر از آرایههای ادبی در دلنوشته استفاده شود بهتر و زیباتر خواهد بود.
نویسنده باید سعی کند از آرایههای متنوعی بهره بگیرد و میزان استفاده را بالا ببرد نه اینکه در کل دلنوشته شاید یک یا دو آرایهی تکراری استفاده شود.
در دلنوشته هر چه تعداد آرایههای ادبی بیشتر باشد دلنوشتهی زیباتری خواهیم داشت.
○سطح بالای آگاهی ادبی مشهود است. ترکیبهای تازه ("یورش ضمایر گنگ"، "کرکسان غبطه خورده") نشان از خلاقیت زبانی دارد.
آرایهها بهویژه تشخیص، استعاره و مراعات نظیر بهوفور و با دقت بهکار رفتهاند.
لحن بین شاعرانه و اندوهناک، کاملاً با ژانر هماهنگ است.
از معدود ضعفها، گاهی تراکم آرایهها مانع از تنفس معنا میشود. (مثلاً در پارت ۲۰، سه استعاره پشتسرهم با واژهٔ «چیزی» آمده است.)
پیشنهاد: اگر در ویرایش بعدی، آرایهها اندکی تنکتر و تمرکز معنایی بیشتر شود، اثر از نظر خوانایی و ماندگاری بسیار قدرتمندتر خواهد بود.
«میرای خیال» اثریست درخشان، با نثری آگاهانه و زبان استعاری غنی. قدرت تصویرسازی و عمق فلسفی آن چشمگیر است.
در میان نوشتههای تراژدیـاگزیستانسیال فارسی، چنین یکدستی زبانی و عاطفی کمنظیر است.
با کمی ویرایش در تراکم استعاری و تعدیل ضرباهنگ تراژدی، میتواند به سطح یک متن شاخص در نثر ادبی معاصر برسد.
با آرزوی موفقیت برای دلنویس عزیز