آموزشی نمایشنامه فریب خورده

[-pariya-]

 

[-pariya-]

فریب خورده از جویس اتکینز با مردی آشنا می‌شویم که زنش را کتک می‌زند و همسرش نیز برای رهایی از دست او هیچ راهی ندارد. ناگهان شبی زن به این فکر می‌افتد که شاید معامله با شیطان، او را از این مخصمه نجات دهد. در نمایشنامه‌ی نامبرده، سرنوشت این زن و شوهر مشخص می‌شود.

 

[-pariya-]

درباره‌ی کتاب فریب‌خورده
نمایشنامه‌ی فریب‌خورده (Fetched) چهار شخصیت اصلی دارد: خانم فارار، تام (پسر خانم فارار)، مود (عروس خانم فارار) و مرد ناشناس. جویس اتکینز (Joyce Atkins) سعی کرده است با همین چهار شخصیت، نمایشنامه‌ای جذاب و پرکشش خلق کند.

 

[-pariya-]

صحنه‌ی اصلی نمایش‌نامه خانه‌ی کوچکی در یورکشایر است. تام که مریض است، بر روی تخت‌خواب خوابیده. وقتی مود وارد صحنه می‌شود، خانم فارار از او می‌خواهد که شربت تام را بدهد؛ اما مود از انجام این کار امتناع می‌کند و می‌گوید که آرزوی مرگ شوهرش را دارد.

 

[-pariya-]

تام در گذشته زنش را کتک می‌زده است و همسر او، مود، همیشه دوست داشته زودتر از شر تام خلاص شود. برای همین مود یک شب با وجود زخم‌های پشت کمر و صورتش، به تپه‌ای می‌رود که شیطان‌پرستان به آن‌جا می‌رفته‌اند. او از شیطان خواسته‌ای دارد؛ خواسته‌ای که سه روز بعد برآورده می‌شود؛ اما شیطان در قبال برآورده کردن آرزوی مود، از او چه می‌خواهد؟

 

[-pariya-]

کتاب فریب‌خورده را با ترجمه‌ی هوشنگ حسامی بخوانید تا بقیه‌ی ماجرا را بفهمید. این کتاب از جویس اتکینز جلد چهل‌وپنجم مجموعه‌ی تجربه‌های کوتاه نشر چشمه است.

 

[-pariya-]

در بخشی از کتاب فریب خورده می‌خوانیم
مود: چرا، ایشون کرده. توُ همین اتاق انداخت‌م رو زمین، با سر خوردم به پیش‌بخارى، همون‌جا ول‌م کرد رفت؛ وقتى به خودم اومدم، دیدم صورت‌م غرق خون ئه، درست نمى‌تونستم سر پا وایستم. گفتم: «تلافى‌ش رو سرت در مى‌آرم، تام فارار تلافى‌ش رو سرت در مى‌آرم. از این کارت پشیمون مى‌شى.» این کار رو هم کردم، گفتم و کردم.

خانم فارار: [با گریه می‌گوید:] تو زن بد و خبیثى هستى، مود فارار. من همیشه گفته‌م. وقتى تام ازدواج مى‌کرد به‌ش گفتم...

 

[-pariya-]

مود: [میان حرف او می‌پرد.] خفه شو! انتقام‌م رو گرفتم، حالى‌ت ئه؟ دیگه نمى‌تونه دست روم بلند کنه! دیگه نمى‌تونه چپ‌وراست دستور بده! دیگه نمى‌تونه سرم داد بکشه! حالا همه‌کاره من ام!

اون دیگه حتى نمى‌تونه مثل سابق عصاش رو بکوبه کف اتاق و من رو صدا بزنه!

 

[-pariya-]

خانم فارار: [مى‌ایستد و خیره در چشمان مود نگاه مى‌کند.] تو این بلا رو سرش آوردى؟ آره؟

مود: [رو بر مى‌گرداند.] شاید آره... شاید هم نه...

خانم فارار: [دست مود را مى‌گیرد و مى‌کشد.] تو این کار رو کردى!

 

[-pariya-]

مود دست خود را آزاد مى‌کند و به او پشت مى‌کند.

کارى‌ت نمى‌کنند، فقط مى‌گیرند‌ت... مى‌گیرند‌ت!

مود: [با استهزا دوباره رو بر مى‌گرداند.] مزخرف نگو، مامى‌جان! مى‌شه بگى من چه‌طور مى‌تونستم اون رو دچار سکته‌ى مغزى کنم، هان؟ مى‌تونستم؟

خانم فارار: نه، اما آخه...

مود: اون‌ها نمى‌تونند من رو به خاطر کارى که کرده‌م بگیرند. من خیلى از اون‌ها زرنگ‌تر ام. بیست‌سال تموم تام فارار به من ظلم کرد، حالا داره تقاص‌ش رو پس مى‌ده، دیگه هم نمى‌تونه هیچ غلطى بکنه