STARLET
سطح
4
୧(ارشد بخش ادبیات)୨
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Feb
- 3,645
- 17,001
- مدالها
- 10
آقا پسر ۱۸ساله به همراه پدر، مادر، ودو خواهر، هر پنج دایی و هر هشت خاله، خانعمو و دو جفت پدربزرگ و مادربزرگ میروند به منزل امیدشان. پدر دختر که منتظر است همه بروند داخل و در را ببندد: «بفرمایید... خوش آمدید... پسرم کامل اومدی داخل درو ببندم؟!»
خواستگار با یک دنیا شرموحیا: «نه... اجازه بدید سه پیل از شلوارم هنوز تو کوچهس!»
(خانوادهها دورتادور نشستهاند و برای اینکه اول زندگی دو جوان، دودستگی و پراکنده نباشد، دارند موج مکزیکی میسازند! بعد از آن...)
پدر دختر: خب پسرم چند سالته؟
خواستگار که نزدیک است آب بشود برود توی فرش: با اجازه شما ۱۸ سال.
پدردختر: ماشاا... ماشاا... با این سنات چه سبیلی داری... آفرین... خب ببینم؛ این پشت مو رو کدوم سلمونی برات درست کرده؟ ماشاا.. ماشاا.....
خواستگار: همین علیآقا رشتی بالای چهار راه!
پدردختر: خب چیکار میکنی؟ شغلت چیه؟
خواستگار: وردست بابام تو کله پزی کله میزنم.
مادربزرگ پدری پسر: خب این حرفا رو ول کنید. بریم سر اصل مطلب؛ آقا آخرش چند سکه؟! مهریه چقدر باشه؟
خواستگار با یک دنیا شرموحیا: «نه... اجازه بدید سه پیل از شلوارم هنوز تو کوچهس!»
(خانوادهها دورتادور نشستهاند و برای اینکه اول زندگی دو جوان، دودستگی و پراکنده نباشد، دارند موج مکزیکی میسازند! بعد از آن...)
پدر دختر: خب پسرم چند سالته؟
خواستگار که نزدیک است آب بشود برود توی فرش: با اجازه شما ۱۸ سال.
پدردختر: ماشاا... ماشاا... با این سنات چه سبیلی داری... آفرین... خب ببینم؛ این پشت مو رو کدوم سلمونی برات درست کرده؟ ماشاا.. ماشاا.....
خواستگار: همین علیآقا رشتی بالای چهار راه!
پدردختر: خب چیکار میکنی؟ شغلت چیه؟
خواستگار: وردست بابام تو کله پزی کله میزنم.
مادربزرگ پدری پسر: خب این حرفا رو ول کنید. بریم سر اصل مطلب؛ آقا آخرش چند سکه؟! مهریه چقدر باشه؟