جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی نمونه نمایشنامه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نمایش‌نامه توسط شاهدخت با نام نمونه نمایشنامه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 174 بازدید, 7 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نمایش‌نامه
نام موضوع نمونه نمایشنامه
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
نمونه نمایشنامه
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
عنوان: سایه‌های دور
شخصیت‌ها:
1. آیدا - دختری ۲۵ ساله، رویاپرداز و حساس.
2. پویا - پسری ۲۷ ساله، واقعی و منطقی.
3. مادر آیدا - زن میانسالی، نگران و محافظه‌کار.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه اول: یک باغ پر از گل
(آیدا و پویا در وسط باغ نشسته‌اند. گل‌ها درحال شکفتن هستند و صدای پچ‌پچ مردم در دوردست به گوش می‌رسد.)
آیدا: (با شوق) می‌دونی پویا؟ من همیشه فکر می‌کردم عشق مثل گل‌هاست. اول شکوفا می‌شه، بعد باید مراقب باشی که پژمرده نشه.
پویا: (با لبخند) درست می‌گی، آیدا. اما گاهی زندگی اجازه نمی‌ده که گل‌ها همیشه شکوفا بمونن.
آیدا: (نگران) یعنی تو هم فکر می‌کنی روزی این گل‌ها پژمرده می‌شن؟
پویا: (سکوت می‌کند و سپس می‌گوید) زندگی همیشه در حال تغییره. بعضی وقت‌ها نباید به پژمردن فکر کرد.
(آیدا نگران به زمین نگاه می‌کند. سایه‌ها به آرامی طولانی می‌شوند.)
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه دوم: خانه آیدا
(آیدا و مادرش در آشپزخانه نشسته‌اند. مادر نگران به آیدا نگاه می‌کند.)
مادر آیدا: (با تردید) آیدا، من نگران آینده‌ت هستم. پویا آدمی به درد بخور نیست. همیشه باید در حرفه‌اش پیشرفت کنه، ولی زندگی خودش رو فراموش کرده!
آیدا: (عصبانی) اما مادر، پویا عاشق من هست! کسی نمی‌تونه احساسات او رو کمرنگ کنه!
مادر آیدا: (با نگرانی) عشق کافی نیست! تو باید به آینده‌ت فکر کنی.
(آیدا با ناراحتی از خانه بیرون می‌رود.)
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه سوم: باغ در غروب
(آیدا و پویا دوباره در باغ نشسته‌اند. آیدا چهره‌اش غمگین به نظر می‌رسد.)
آیدا: (با صدای کم) پویا، مادر می‌گه که عشق کافی نیست. فکر می‌کنم باید عاقلانه‌تر عمل کنیم.
پویا: (ناراحت) ولی من نمی‌خواهم عشق‌مون تحت تأثیر فشارهای دیگران قرار بگیره. ما باید انتخاب کنیم.
آیدا: (با اشک) اما زندگی واقعی‌ست. نمی‌تونیم فقط در دنیای خیال‌مون زندگی کنیم.
(پویا ساکت می‌شود و به آیدا نگاه می‌کند. سایه‌ها طولانی‌تر می‌شوند.)
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه چهارم: وداع
(آیدا و پویا در باغ، انگار می‌دانند که لحظات آخرشان را با هم سپری می‌کنند.)
پویا: (با کوشش برای آرام بودن) آیدا، می‌دونی که همیشه در قلبم خواهی ماند. من نمی‌خواهم تو رو از دست بدم، اما...
آیدا: (با درد) من هم نمی‌خواهم، پویا. اما واقعیت دردناک‌تر از عشق‌مونه.
پویا: (اشک در چشمانش) پس باید بپذیریم که بعضی عشق‌ها نمی‌تونن به واقعیت تبدیل بشن.
(آیدا سرش را پایین می‌اندازد و اشک‌هایش را پاک می‌کند. پویا دستش را به آرامی روی چهره آیدا می‌گذارد.)
آیدا: (با صدا لرزان) پویا، چه وحشتناک است که می‌دانیم باید جدا شویم. این احساس، مثل تیغی است که در قلبم فرو رفته.
پویا: (عمیقاً) می‌دانم. اما گاهی باید از دوستی که بیشتر از هر چیز دیگری دوستش داریم، دور شویم، تا به خودمان و به آرزوهایمان وفادار بمانیم.
(آیدا سرش را بالا می‌آورد و به چشمان پویا نگاه می‌کند.)
آیدا: وقتی به یاد تو می‌افتم، تمام لحظات خوب و بد، لبخندها و اشک‌ها، همه‌اش را به یاد می‌آورم... آیا هیچ‌وقت از یادم خواهی رفت؟
پویا: (با محبت) هرگز. هر گلی که در این باغ می‌روید، یادآور عشق ماست. عشق ما همیشه در دل این گل‌ها زنده خواهد ماند.
(آیدا در آغوش پویا می‌افتد و هر دو به آرامی اشک می‌ریزند.)
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه پنجم: آخرین خداحافظی
(آیدا و پویا در حال وداع در باغ هستند. صدای باد آرامش‌بخش و بوی گل‌ها در فضا پخش شده است.)
آیدا: (با صدای کم) تو همیشه برای من ویژه خواهی بود. هیچ‌ک.س نمی‌تواند آنچه ما با هم داشتیم را فراموش کند.
پویا: (با بغض) و من هم همیشه یک شمع برای خاطرات‌مون در قلبم روشن نگه می‌دارم. حسرتی برای آنچه از دست می‌دهیم، زیبا نیست. باید به جلو حرکت کنیم.
(پویا به آرامی دست آیدا را می‌گیرد و آن را بوسه می‌زند. آیدا با غم و عشق به او نگاه می‌کند.)
آیدا: امیدوارم در آینده، هر جای دنیا که باشیم، برای هم خوشحال باشیم.
پویا: (با نگاهی دلسوز) امیدوارم یادهای ما، مثل همین گل‌ها، همیشه با ما باشند.
(آیدا به عقب برمی‌گردد و به آرامی از باغ خارج می‌شود. پویا در حالی که به دور شدن او نگاه می‌کند، اشک‌هایش را پاک می‌کند.)
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,334
مدال‌ها
25
صحنه ششم: تنها در باغ
(پویا در باغ تنها می‌ماند. باغ پر از گل‌هاست و صدای پرندگان در دوردست به گوش می‌رسد. او به گل‌ها نگاه می‌کند و آرام آرام با خود صحبت می‌کند.)
پویا: (به آرامی) عشق ما چیزی فراتر از یک لحظه بود. حتی اگر حالا دور شده‌ایم، عشق هیچ‌گاه نمی‌میرد. هر گل‌ای که از این خاک می‌روید، یادآور تو و من خواهد بود.
(پویا به پیاده‌روی باغ می‌رود و گل‌ها را لمس می‌کند. در دلش احساس می‌کند که عشق آنها هرگز فراموش نخواهد شد.)
 
بالا پایین