جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه [نویسنده‌ای که نمی‌نویسد]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط Eiman با نام [نویسنده‌ای که نمی‌نویسد] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 895 بازدید, 9 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع [نویسنده‌ای که نمی‌نویسد]
نویسنده موضوع Eiman
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Eiman
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
[بِسم رَب نور...
به نام خالق قلبی که می‌تپد...]

"کجایی" یه کلمه ی ساده نیست؛
گاهی خیلی معنی داره !
"کجایی؟"
یعنی چرا سراغم نمیای ؟
چیکار می کنی؟
چرا پیشم نیستی؟
کجایی به معنی فضولی کردن نیست
به این معنیه که برام مهمی ...
دلم برات تنگ شده ...
به یادتم ...
نگرانتم...
از کنار بعضی کلمات، نباید ساده گذشت.
حالا هی بگو به کلمه کجایی حساسم..
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
به نام خدا
این مقوای بزرگ رو که می‌بینید محور زمانی داستان نهنگه.
هر داستان یک ایده اولیه یه خطی داره.
بعد کم کم ایده قوام پیدا می‌کنه.
از ایده پرسش‌هایی می‌پرسیم و می‌رسیم به پیرنگ و طرح و نوشتن داستان.
ما قبل نوشتن یک محور زمانی می‌کشیم تا مشخص بشه شخصیت در چه زمانی کارهای مهم رو انجام میده.
کی عاشق میشه
کی می‌میره
کی بچه به دنیا میاره
کی از زندان آزاد میشه
کی مشکلش حل میشه
کی دردش دوا میشه
کی حاجتش روا میشه و....
اوایل داستان نویسنده مثل عروسک‌گردانه.
نخی به دست و پای شخصیت‌ها وصل کرده و اونها رو به هر سمتی که تمایل داره می‌‌کشونه.
حالا هر چقدر که این شخصیت‌ها غنی ‌تر و درست‌تر باشند زودتر نخ‌ها رو پاره می‌کنند و نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي اتفاق می‌افته.
اونها زنده میشن و زندگی می‌کنند.
نویسنده‌ای که به شخصیت‌های خلق شده خودش اعتماد نداشته باشه، دست از سر شخصیت‌ها بر نمیداره و اون‌ها رو مجبور به بازیگری می‌کنه
اما اگر نویسنده به مرحله فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ رسیده باشه،
دست زیر چونه فقط زندگی کردن شخصیت‌ها رو تماشا می‌کنه و می‌نویسه.
میگن داستان باید از نزدیک‌ترین نقطه به تقطه عدم تعادل شروع بشه.
. داستان خیلی از ماها از همون نقطه شروع میشه. قبلش فقط روزها رو به شب‌ها کوک زدیم اما بعدش...
دیگه ما اون آدم قبلی نیستیم و باید بشیم آدم بعدی...
آدم بعد از به هم خوردن تعادل!تعادل روح ، تعادل جسم تعادل ،شرایط مالی، تعادل شرایط جغرافیایی یا شغلی.
داستان از نزددیک ترین لحظه به لحظه عدم تعادل شروع میشه و خدا که به خودش و چیزی که خلق کرده مطمئن هست، ما رو تماشا می‌کنه.
من شبی که خسرو شهید شد خیلی گریه کردم. اون روزی که خورشید زایمانش سخت بود و حیدر بالای پشت‌بوم اذان می‌گفت تا زایمان آسان بشه هم خیلی گریه کردم.وقتی خسرو رفت به جلسه حزب توده تمام اون بوها رو می‌شنیدم. بوی تتون، الکل، صابون و عطرهای فرانسوی اما جلوشو نگرفتم. وقتی رفت کویت هم گذاشتم بره...
گاهی که شخصیت داره گریه می‌کنه دلت می‌خواد بغلش کنی بهش بگی:
_هی خودتو نباز یه کم دیگه دووم بیاری مشکلت حل میشه..من دارم محور زمانی زندگی تو رو می‌بینم. اصلا همه این بازی برا جذابیت داستان زندگیته
دارم به این محور نگاه می‌کنم و به محور زمانی زندگی خودم فکر می‌کنم. به اون‌همه اعتمادی که به من داشت و آزادم گذاشت..
به این همه اعتمادی که بهش دارم و می‌خوام بهش بگم:
أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ
می‌خوام بهش بگم: يا مَنْ بِيَدِهِ ناصِيَ
من آن توام مرا به من باز مده
م.امیرزاده
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
‏حالا دوستان فرمودن، رمان، کتاب نیست. ولی پیشنهاد من به شما دوستان اینه که از ادبیات غافل نشید. ادبیات دست مرزهای خیال شما رو می‌گیره، می‌بره خیلی دور. رمان یعنی تجربه کردن، بدون هزینه دادن. بخونید، تا میتونید بخونید. یه روزی خوشحال میشید که خوندید.
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
مگر مهم است که در میان این همه هیاهو، به جای این‌که چای بنوشم و قلم پردارم را جوهری کنم و کاغذ تقریبا سفیدی را خط خطی کنم، روی تخت خواب دراز می‌کشم و برای خودم، می‌نویسم؟!
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
همیشه سعی کردم شبیه بقیه باشم
شبیه بقیه برنامه ریزی کنم
شبیه بقیه بنویسم
شبیه بقیه بخوابم و زندگی کنم
ولی هیچ وقت، به این فکر نکردم که من یه روح آزاد و مستقل دارم که توانایی خلق و انجام دادن کارهای متفاوت رو داره
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
شاید اونقدری که فکر میکردم دوست داشتنی نبودم، اما مطمئنم دوست داشتنتو خوب بلد بودم
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
‏جایی خوندم نوشته بود:
«‌ترجیح میدهم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل...»
زندگی یعنی همین!
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
‏می‌دانم چرا هیچ‌گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخم‌ها بیشتر می‌اندیشد تا مرهم‌ها.
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
همیشه از قضاوت شدن می‌ترسیدم.
کاش یاد می‌گرفتیم
کاش می‌فهمیدیم
آدما با اون چیزی که دربارشون فکر می‌کنیم زمین تا آسمون فرق دارن
 
موضوع نویسنده

Eiman

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,010
21,442
مدال‌ها
15
مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد و به وسيله كوه ها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.
 
بالا پایین