- Oct
- 3,287
- 3,823
- مدالها
- 11
گفت: ای ملک جوانبخت، چون ماهیان آن بیت نخواندند، دختر تابه را سرنگون کرده ازهمان جا که در آمده بود بیرون گشت. وزیر گفت: این کاری است شگفت. ازملک نتوان پنهان داشت. در حال برخاسته پیش ملک آمد و ملک را ازماجرا آگاه گردانید. ملک گفت: من نیز باید ببینم. پس صیّاد بدادند. پس ملک با وزیر گفت که: در همین جا ماهیان بریان کن تا به عیان ببینم. وزیر گفت: تابه حاضر کردند وماهیان به تابه انداختند. هنوز یک روی آنها سرخ نشده بود که دیوار بشکافت. غلامکی بیامد سیاه وچوبی اندر کف داشت. بازبان فصیح گفت: ای ماهی به عهد قدیم و پیمان محکم هستی؟ ماهی سر برداشته گفت: آری آری. و همان بیت پیشین برخواند. پس ازآن غلامک تابه را با همان چوب سرنگون کرد وماهیان هر چهار بسوختند وغلامک ازهمان جا که درآمده بود، بیرون شد.