- Aug
- 1,271
- 4,329
- مدالها
- 2
پس از آن بگریست و گفت: ای ملک، پاداش من نه این بود. تومراپاداش همی دهی چنان که نهنگ صیادرا. ملک گفت: چون است حکایت نهنگ باصیاد؟ حکیم گفت: ای ملک، درزیرتیغ چگونه توانم حدیث گفت؟ توازمن درگذروبه غریبی من ببخشای که خدای تعالی بخشندگان ببخشاید. پس در آن هنگام یکی ازخاصان، پایه سریرملک را بوسه داده گفت: ای ملک، از او درگذرو به غریبی من ببخشای که خدای تعالی بخشندگان ببخشاید. پس در آن هنگام یکی ازخاصان، پایه سریر ملک رابوسه داده گفت: ای ملک، از او درگذر که ما گناهی از او ندیده ایم. ملک گفت: اگر من او را نکشم خود کشته شوم. از آنکه کسی که تواند چوگانی به دست من داده از ناخوشی برص نجاتم دهد، این نیز میتواند که دسته گلی به من دهد که من او را بوییده هلاک شوم. مرا گمان این است که او جاسوسی است که به کشتن من آمده به ناچار او را باید کشت.