جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار هِلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط رازآفرین با نام هِلالی جغتایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 277 بازدید, 27 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع هِلالی جغتایی
نویسنده موضوع رازآفرین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط رازآفرین
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
گه نمک ریزد به خم، گه بشکند پیمانه را

محتسب تا چند در شور اورد می‌خانه را؟

هر کجا شب‌ها ز سوز خویش گفتم شمه‌ای

شمع را بگداختم، آتش زدم پروانه را

قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوشست

پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را

این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود؟

کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را

از هلالی دیگر ای ناصح، خردمندی مجوی

بیش از این تکلیف هشیاری مکن دیوانه را
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
ای شوخ، مکش عاشق خونین‌جگری را

شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را

خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد

زنهار! مرنجان دل صاحب‌نظری را

زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد

ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را

روزی که در وصل به رویم بگشایی

از عالم بالا بگشایند دری را

سر خاک شده از سجدهٔ آن کافر بدکیش

تا چند پرستم ز خدا بی‌خبری را؟

از گوشهٔ میخانه برون آی، هلالی

شاید که ببینم بت جلوه‌گری را
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
به چه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟

هرچه گویم به از آن است، چه گویم او را؟

مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب

که نکو نیست شنیدن خبر بدگو را

آن که بد خوی مرا داد چنان روی نکو

کاشکی خوی نکو دهد آن بدخو را

تیغ بر من چه زنی، حیف که همچون تو کسی

بهر آزادی سگی رنجه کند بازو را

چشمت آهوست، نظر سوی رقیبان مفکن

پند بشنو، به سگان رام مکن آهو را

پس که دارم المی بر دل از ازردن او

شب همه شب به خس و خار نهم پهلو را

چون هلالی صفت روی نکو گویم و بس

که بسی معتقدم این صفت نیکو را
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
به روز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

که یاران در چنین روزی به کار آیند یاران را

عجب خاری خلید از نو‌گلی در سی*ن*هٔ ریشم!

که برد از خاطر من خار خار گل‌عذاران را

ز ناز امروز با اغیار خندان می‌رود آن گل

دریغا! تازه خواهد کرد داغ دل‌فگاران را

به صد امید عزم کوی او دارند مشتاقان

خداوندا، به امیدی رسان امیدواران را

تو، ای فارغ، که عزم باغ داری سوی ما بگذر

که در خون جگر چون لاله بینی داغ‌داران را

اگر من بابلم، اما تو آن گل‌برگ خندانی

که از باغ تو بویی بس بود چون من هزاران را

هلالی کیست، کان مه توسن برانگیزد به قتل او

به خون این‌چنین صیدی چه حاجت شهسواران را؟
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
نهادی بر دلم فراق و سوختی جان را

به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را؟

منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین

که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را

شدم در جستجوی کعبهٔ وصلت، ندانستم

که همچون من بود سرگشته بسیار این بیابان را

اگر چشم خضر بر لعل جان‌بخش تو افتادی

به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را

خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان

معاذالله از آن ساعت که بینم روی هجران را
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
ز سوز سی*ن*ه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟

دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را

بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن

چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟

نمی‌خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد

که بی ظلمت صفای دیگرست اب حیوان را

به زلفت بسته شد دل‌های مشتاقان، بحمدالله

عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!

کسی چون جان برد زین کافران سنگ‌دل، یارب؟

که در یک لحظه میریزند خون صد مسلمان را

طبیبا، تا به کی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟

برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را

هلالی، دل منه بر شیوهٔ آن شوخ عاشق‌کش

سخن بشنو و گرنه بر سر دل می‌کنی جان را
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
هست آرزوی کشتن آن تندخو مرا

گر او نکشت می کشد این آرزو مرا

جان من از جدایی آن مه به لب رسید

ای وای! گر فلک نرساند به او مرا

با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم

آسودگی مباد ازین جستجو مرا

ننگست عاشقان جهان را ز نام من

عاشق مگوی، هرچه توانی بگو مرا

گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست

رسوای خلق می‌کند این آبرو مرا
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,459
مدال‌ها
2
زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا

عشق تو ره نمود به کوی جنون مرا

هم سی*ن*ه شد پر آتش و هم دیده شد پر آب

در آب و آتش است درون و برون مرا

شوخی که بود مردن من کام او کجاست؟

تا بر مراد خویش ببیند کنون مرا

خاک درت زقتل من اغشته شد به خون

آخر فگند عشق تو در خاک و خون مرا

چشمت، که صبر و همش هلالی به غمزه برد

خواهد فسانه ساختن از یک فسون مرا
 
بالا پایین