جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

داستانک [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط ممد صنوبر با نام [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,334 بازدید, 17 پاسخ و 22 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
Negar_1718619037653.png

اثر : وادی سبنا

نام نویسنده : ممد صنوبر

ژانر : ترسناک، فانتزی

سبک : ادبی (عراقی)

زبان : پارسی دری

عضو گپ: S.O.W(۱۱)

خلاصه:

حال، گویم تو را بر این قاعلة که اثنان اخی بر امر والی پیش برند تا ابلیش بر زمین کوبند لیک هیچ برآمد و هر تالی بر زخم خویش بخوردند و بر خاموشی پیش بردند که الظلام بر روزگارشان بیفتاد و هیچ نیافتند ولیک یکی را بر دادار خوش آمد و نیک سیرت بگرفت و انتهایش برآمد عشیقةای بر الإنقاذ وی که بسیار خیر باشد.
حال، هرچه را حُسن باید بر ایزد خوش بود و هر کَس بئس بیندازد بر ایام خویش، هلاک یابد که اهرمن، صدیق وی باشد و حبیب او نار الجحيم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

STARLET

سطح
4
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
طراح آزمایشی
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,645
17,005
مدال‌ها
10


1701985375932.png
"باسمه تعالی"
درود خدمت شما نویسنده عزیز و ارجمند.

🚫قوانین تاپیک داستان کوتاه🚫
⁉️داستان کوتاه چیست؟⁉️

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.

مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از اثر بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

پس از ارسال ۱۰ پارت از داستان کوتاه خود، درخواست جلد دهید.
«درخواست جلد»

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

بعد از ارسال حداقل ۲۰ پارت از اثر خود درخواست نقد شورا دهید.
«درخواست نقد شورا»

پس از ۲۵ پارت درخواست تگ و تعیین سطح اثر خود دهید.
«درخواست تگ»

توجه داشته باشید برای اعلام پایان اثر خود باید داستان کوتاه شما ۳۰ پست را دارا باشد.
«اعلام پایان داستان کوتاه»

×تیم مدیریت بخش کتاب×
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
مقدمه:

حال روزگار را دریاب که اهرمن بر شتاب دارد تا بنی‌آدم را از خویش برباید؛ روح و جان هر یک متكل به هم باشند پس همی کن و بر وجدان خویش حازم باش که ابلیس تو را بر خویش حب ندارد که دادار سرّی افکنده که ورا بر تافته‌ی خود می‌افزاید و وقف ندارد.
ای عوام! بر خویش باش که ناگه تسلط خود مفتقد نگردد که آبرو دارد وجود خویش به از ابلیس رجیم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
چو باشد وادی نیک بر آوازه سبنا که بر آن است چو مالک بر والی بر ملکة بر شهرت کاموس و نارس که حیات بیش بر عامه خویش می‌بردند و بسیار ارجمند داشت.
ایشان را چو مهین گیتی بودی و بر عموم را چو هیچ اذي بر نبردی و نکردی که چو خوف بر دادار باشد و امور چو پیش بر روزگار بودی و چو عامه بر ادعیه خیر آنان کردی و همان حال سوی بر رفتی و هیچ نیافتی که بر شر آنان شود.
در همان حال، چو ابلیس را بر قربت وادی، حیات بر القلعة خویش ببود و چو خبیر بر صدفة بیفتاد و ورا غیوری بینجامید و غضب بسیار راند و فکورت بر آن شد که چه عمل آورد.
در همان حال چو بر تأمل خویش بر آمد و بر گفت:
- که اگر عامه را چو مهر بر وادی بر باشد؛ مرا بر آن است که چو عموم را بر اَزَّجَ بر بتابم و نزاع بر همین باشد.
ثم، خویش را بر هیکس بکرد و بر وادی سبنا بشد و نخست بر آن کرد تا حقه‌ی خویش را بر که راند.
در همان حال چو دکان بدید که مندوب المبیعات متاع بر قیمت اندکی، مستوق بر می‌فروشد و چو آنان را بر فرخنده بسیار است.
چو بر شد و قربت بر آن گشت و نیرنگ بر حال وی بپرسید و تخمین بر متاع بر راند!؟
ورا چو قیمت بر اندک بگفت و بر آورد:
- رخیص بر می‌فروشم که مالک بر امر داد تا خشنود بر روزگار بر باشد.
در همان حال چو اهرمن بر غضب راند:
- تو را چیست که بر اینگونه میرانی! مگر تو را بر اولاد و عیال نباشد که دینار بر خرج آنان دهی؟ اگر هکذا بر باشد دو سه یوم بر جان خویش بر حذر کنی و الموت بر دانی و چو اولاد و عیال خویش بر فقرة بر باشد و بغض لمذا برچکند که عمل بر سزا دیده نبردند و بر نکردند.
چو بائع آذان بر وی بشنید؛ خوف بر جست و چو سپاس بر وی راند و قیمت بر بیش کرد و أبیع بر دفع ثمن البضائع الخاصة بك برنمود و چو ابلیس را اینگونه بر دید فرح راند و طریق بر داد تا حقه‌ی تالی بر شود و وادی را بر خسران بر کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
چو بر شد و بر بین خویش بیفتاد که چو شابی بر حاشیة سریر حجري بنشسته و فسوس بر
می‌خورد چو اهرمن را بر وی شتافت و حال بر صبی بپرسید و سخن بر کلام راند:
- که حال چیست تو را یا شباب که رکبة الحزن ببستی و بغض همی می‌چکی؟
بر همان جای چو شاب را کلام بیاورد:
- که مرا بر قاعله‌ای بر باشد چو اسي که آن را چو این‌گونه باشد؛ مرا چو دختی بر شیدا بر آیم که حب بر تالی بریم لٰکن چو ابی وی رخصت بر بدلة آن نمی‌دهد و مرا چو بغض بر بیش است.
چو ابلیس را حقه بر کلام داد:
- که لمذا بر علیك مقابلتها بر وی موعد بر نمی‌کنی و مجامعت همی نمی‌رانی؟
در همان حال چو شاب بر کلام داد:
- که آن چو بر عمل عدیم الاخلاق بر باشد و ذنوب العظیم بر جای شود و مرا بر مالک خویش شرمسار مانم.
در همان جای چو ابلیس بر غضب سخن گفت:
- که اگر این‌گونه باشد تو را بر من کاری نیست؛ بر قدم افسوس خویش خور و بغض بر کن که تو را بر سود آن است.
ثم بر آمد تا بر وی اقصاء بر شود که یغتتاً بر آمد چو شاب را بر وقف وی و عذر بر جای آورد و ورا بر گفت:
- که اگر تو را بر کلام نیک باشد؛ مرا بر عمل آن بسیار است؛ پس بر خویش می‌رانم و سخن برجای می‌آورم.
چو ابلیس را بر فرح خویش راند و احسنت بر وی گفت و وداع بر وی آورد و بر ره خویش شد تا طریق الحیلة بر دارد و دگران را بر سبیل الخدعة بر چکاند و نفس الشیء بر شد و بر واحدی یوم احدث صدعاً به ره بینداخت و نزاع بر عوام ببست و محکمه را چو روزی بر هیچ محاکمة بر نبود؛ بسیار معترض بر بود و نیست بر اتمم بر باشد.
چو ابلیس را این‌گونه بدید مسرور بر کوشک خویش بر نمود و عیش به بار آورد و چو بر ضیافت بپرداخت و ابتهج همی‌راند و چو ایام را بر وادی بر ره مینمود و بیش بر بیش حقه همی می‌راند و احتیال بر می‌بردی که ابتسام بر بیش ورا می‌نمود و فرخنده بر روزگار بدی... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
چو یومی بر آمدی که اخبار را بر آذان ملک بر شد و ورا چو جویا بر عمل آورد و چو رائد را بر انطلاق بر کرد تا طامح بر قاعله بر شود و تفحص بر راند و ورا هم بر امر بشد و بر استقصاء آن بپرداخت و بحث بر فهم آن بکرد که قاعله را بر چیست؟!
در همان حال، چو الشخصی را بدید که گویی بر فرس باشد و عمل بر نزاع عامه بر می‌کند و بر می‌آورد که گویا ورادء القصة الکاملة وی است.
ثم بر والی خویش بشتافت و چو خبیر بینجامید و طلب بر الحل عمل بخواست؛ چو بر شد و والی را بر فکرت بر آمد و در همان حال چو بدیل بر عمل را بیافت و قاصد را بگفت:
- که ورا بر چشم خویش کن و بر فهم دان که ره بر چه دارد و بر کجا می‌رود؛ ما را چو خبیر بر آن شود که قدم بر چه است؛ ورا بر الموت بر رسانیم و وادی را بر استت بر کنیم و چو مهین الیام الظهیر بر سازیم و بر داریم.
چو قاصد را بر امر والی بشد و چو عمل را بر صحت داد و بین بر وی کوفت که بر طریق چه است چو مدة بر گذر راند که چو عمل البئس ابلیس بر ختم بگشت و بر طریق خویش شد و بر اترک وادی بر آمد.
در همان حال، چو قاصد را بر مسعي وی بر آمد و ره بر سبیل وی سپرد که بر قدم چه است! چو بر شد و ابلیس را بر قلعة خویش گشت و باز بر مسرور خویش راند و ضیافت همی کرد.
چو قاصد را بر خبیر ماجرا بگشت و بر وادی بشتافت و والی را بر احاطة المغامرة بکرد و علاج بر عمل خواست!؟
چو والی را باز بر فکرت شد و بدیل بر اتم قاعله داد؛ در همان حال، چو فهم بر آمد و بر قاصد بر گفت:
- که عمل را اینگونه باشد که ما را بر آمد که بر انتخب واحدی یا بر تالی نفر باشد که دلیر بر بیش باید و الموت بر فرس بر رسانند و بر کنند؛ حال تو را چیست یا قاصد.
ورا چو بر صحت بیان والی بداشت و بر گفت:
- که یا ملک ما را بر است که چو یوم دگر بر جارچیان بر کنیم تا خبیر بر عامه شود و چو علاوة بر این عمل بر باشد تا بیش بر امتص بر آیند و بر کنند. چو والی را صحت بر سخن داشت و امر بر اداء آن بکرد و قاصد را چو پذیر بر آن آمد و چو یوم الدگر جارچیان بر اعلام آن بکردند و بر آمدند که گویی بر نیک آنان است و اطلع بر عموم دادند تا خبیر بر شوند و احاطة همی گسترانند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
در همان حال چو ابلیس را اطلع بر مقترح گشت و چو بیش بر غضب شد و بر آمد تا عموم را بسیار از ظهر بر اهتمام و ازج بر کند لٰکن چو عوام را خبیر بر نیرنگ وی ببودند و چو هیچ بر عمل بیاوردند و حذر بر کلام وی راندند و رجیم و آواز بر دادار بکردند و ملعون وی خواند و خطاف به عمل آوردند.
چو بر شد و اهرمن را چو فسوس و اسي بر میان داشت و بر قلعة خویش بشد و اندوه به میان داشت و حزن بر چکید لٰکن بر خویش نیامد و بر آن داشت که خود را معد بر آن یوم بر کند که گرچه عوام را بر وی ملعون بخواندند؛ فلذا ورا چو جنیة بر مالک است و روزگار بر تهدیم بر می‌کند و بر می‌دهد.
در همان حال، چو والی بر قاصد را انتظر بر قلعة بر بودند که واحد بر تالی بر آید و خویش را بر شجار الابلیس، نمایان سازدند.
چو بر شد ناگه محصل الدیون بر آنان وارد شد و اطلع بر داد:
- که یا مالک تالی نفر بر دیدار شما می‌انجامند و سخن بر جای دارند.
چو والی بر کلام وی شد و امر بر ادخل آنان داد؛ محصل الدیون بر آمد و امر بر جای نشاند و ثم اخرج بر کرد و ایشان را بر تزویر والی برساند و ویان را چو تعظیم در آمدند و چو تمهید به جای آوردند و درود بر وی راندند.
چو والی بر خرسند آمد و بر خطاب ایشان گفت:
- که شما را باد سلامة بر روزگاران خویش، حال بر سخن گویید که آذان بر فوهتان بسته‌ام و می‌شنوم.
چو واحدی را که گویی بر وحید اعظم باشد بر آورد:
- که یا والی ما را چو اخی بر هم باشد و چو یوم گذر بر خویش شنیدیم که گویی بر فرس بر باید که وادی بر هم زده و نزاع بر عموم تاخت؛ ما را بر آمده تا ورا اجلد بر میان داریم و الموت بر رسانیم که شما را بر خرسند خویش، سازد و سور اعوام بر دارد.
چو والی بر کلام وی شد بر مسرور خویش گشت و بر وی شد و وقف بر وجها وجه ورا نمود و دست بر جنوب الشخص راند و کلام داد:
- که تو را چو دادار بر فرستاده که کدح بر ما بر نهی و ابلیس را بر سزای خویش بر رسانی؛ حال گوی یا الشخص که آوازه بر چه دارید که وادی را بر شهرت شما سازم و حصة بر آوریم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
در همان حال شخص را بر آورد:
- که آوازه مرا بر اخی اِیواس و مسمین بر باشد که المقاتلون بر بیش باشیم و هیچ نباشد که گیتی را بر ما تازد و بر ما آید.
چو والی سخن بر اِیواس بشنید بر ابتسام خویش بر آمد و بر گفت:
- که وقت الیضیع بر نرانید و بر شوید که کامروایی انتظر بر میان است و الموت بر اهرمن.
ثم بر قاصد بر راند:
- که طریق بر تالی نفر روشن بر کن تا قلعة الساحر را بر خبیر بر شوند و خون بر وی ریزند.
چو قاصد را بر امر والی بشد و تالی اخی را همره بر طریق وی راند و ایشان را بر وداع والی بگفتند و چو تعظیم بر جای آوردند و والی را خطوة البخطوة ویان بشد و آمل بر افتح آنان کرد.
در همان حال، چو آنان را اخرج بر وادی بگشتند و سبیل بر ره کوشک الابلیس براندند و چو مدة بر گذر راند که وصل بر رسیدند و طریق بر جای رساندند و چو بر شد و قاصد بر کلام راند:
- که ما را بر قصد خویش چو بر رسیدیم و حال شما را بر است که عداء بر دارید و سزا بر وی رسانید.
در همان حال چو ایواس بر کلام راند:
- که خاطر بر آسوده باشید که ما را بر وی چو الموت باشد و اگر ما را بر شما وصل نباید؛ احاطة بر آیید که بر این سبیل چو قتیل بر آمده‌ایم و حتیٰ دمائهم الاخیرة بر نزاع وی رانیم و لقد انکسر بر اهرمن را بر دهیم.
چو قاصد را خرسند بر آن گشت و چو وداع الیعتنق بر آمد و اقصاء بر میان شد و بر رفت؛ در همان جای چو تالی اخی دست بر هم زدند و رافق بر هم بردند و چو بر آواز دادار بر راندند و ادخل بر قلعة بر شدند چو بر شد و چو تالی اخی را بین بر امکنه جستند که حال نظر بر چه است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
در همان حال، چو ایواس امر بر اخی خویش بداد که قدم بر یمین کن و بین بر آنجا ران و مرا چو یسار بر پیش می‌روم و نگر بر آنجا می‌کنم.
چو مسمین پذیر بر میان داشت و پای بجنباند و ره بر طریق بشد؛ ایواس را چو سبیل بر داد و چو سیف بر کشید و بر آن داشت تا ابلیس را بر نهد و سزا بر جایش برساند.
در همان حال، یغتتاً چو بانگ بر آمد اخی را که طلب بر نصرت می‌خواست؛ چو ایواس را اعلم شد بر نفیر بشتافت و بر آن ابلیس باشد و ورا خوش بر میان داشت و فرخنده بر مینمود.
چو ایواس را معد بر میان شد و بانگ بر داد:
- نشان بر خویش کن یا رجیم، گوی بر سر اخی چه آوردی یا ملعون؟
در همان حال، ناگه چو ابلیس خویش را بر نمایان ساخت و حقه بر کلام آورد:
- که یا شخص الکبیر تو را چیست که بر قلعة من پای بر نهفتی و بر رانده‌ای؟
چو ایواس بر غضب کلام آورد:
- که مرا بر است بر الموت تو که قتیل بر دهم و چو خون خویش بر ره معالجة تو بر کنم و بر رانم.
چو ابلیس بر فرخنده آمد که تو را کیست که بر می‌کنی یا محارب! لمذا والی را بر نیست که بر کند و بر شود؛ تو را ارجع بر کن و بگذار؛ وی بر من شتابد و الموت بر رساند.
در همان جای چو ایواس خبیر بر حقه وی بر آمد و بر گفت:
- که یا ملعون، کلام تو مرا بر أبانَ است و هیچ بر ندارم که بر کنم و گوش بر تافهة تو بر سپارم؛ حال بر شو که نزاع تو بر من است.
در همان حال چو ابلیس بر فرخنده بر آمد و بر گفت:
- که یا محارب، مرا بر تو چو ثمر بسیار است و اگر تو را این‌گونه باشد؛ منع بر ندارم و بر نکنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,742
26,814
مدال‌ها
2
ثم، خطاف بر میان شد و اختفیٰ همی‌برد و باز صفیر بر داشت:
- که یا محارب تو را کلام بر زدی که اخیت بر چه آورده‌ام! حال بر گویم یا بنی‌آدم که ورا رمق بر نزاع من نداشت و الموت بر خویش کرد و قتیل بر آورد.
چو ایواس کلام بر فرس بشنید، غضب بر شد و سخن بر داشت:
- که یا ملعون، تو را چه بر سر أخي بر آوردی؟ مرا عطش بر ثار تو است و تا دموي بر نریزم اترک بر قلعة بر نکنم.
چو بر شد، ناگه چو ابلیس را ظهور بر قربت وی بکرد و چو دژم بر میان داشت و هجوم بر وی کرد و دست بر صدر وی راند و القلب ورا اندرون بیرون کشید و بر الید خویش برداشت و کلام آورد:
- مرا رمق بر هیچ بنی بشر بر نیست که نزاع بر کند و قتیل همی‌آورد و مرا بر است بر عطش خون الناس دارم و بر کنم؛ در همان جای چو ایواس بر ارض بیفتاد و بر لف الالم بشد و چو بیان داشت:
- مرا بر است تا آخر فطر من دمي بر تو الحرب بر کنم و هیچ وقف بر نسوزم تا بر وادی اعوام لا تکون خجولا بر نشوم.
چو فرس بر کلام وی بشنید چو فرخنده بر آمد و بر گفت:
- لا تقلق! مرا بر تو چو عملی باشد که چو مسرور آنان بر بیش باید و بسیار بر ابتهج آنان بر شتابد.
ثم بر قدم خویش بر راند و اخذ مسافة الصغيرة بر ایواس بر آمد و چشم بر وی کرد و بر گفت:
- حال بر آمده که مرا قصاص بر عوام و والی وادی سبنا بر آید و آن دست بر عمل کَس باشد که لربما یومی بر اسطورة آنان بر بود و حال مرا بر عملی بر آید که چو محارب آنان بر رمي آنان متعطش بر کند و شرب الدم عموم بر خورد.
در همان حال، عمد بر آن شد و وردی بر خواند و ایواس را همی ادانة بر کرد و وی بر آن شد تا عمل بر ابلیس باز دارد ولٰکن چو غیر قادر بر پیش داشت و بر همان جای چو مدهوش بر کرد و بر حال برفت.
چو بر شد و ابلیس را فهم بر اجرائات الخبیس خویش بر آمد بر فرح خویش راند و چو محو بر خطاف گشت و اقصاء بر قلعة خویش بداد؛ چو فهم بر آن داشت که تالی اخی بر عمل وی بر می‌آیند و چو وادی را انتهیب بر می‌سازند.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین