چو باشد وادی نیک بر آوازه سبنا که بر آن است چو مالک بر والی بر ملکة بر شهرت کاموس و نارس که حیات بیش بر عامه خویش میبردند و بسیار ارجمند داشت.
ایشان را چو مهین گیتی بودی و بر عموم را چو هیچ اذي بر نبردی و نکردی که چو خوف بر دادار باشد و امور چو پیش بر روزگار بودی و چو عامه بر ادعیه خیر آنان کردی و همان حال سوی بر رفتی و هیچ نیافتی که بر شر آنان شود.
در همان حال، چو ابلیس را بر قربت وادی، حیات بر القلعة خویش ببود و چو خبیر بر صدفة بیفتاد و ورا غیوری بینجامید و غضب بسیار راند و فکورت بر آن شد که چه عمل آورد.
در همان حال چو بر تأمل خویش بر آمد و بر گفت:
- که اگر عامه را چو مهر بر وادی بر باشد؛ مرا بر آن است که چو عموم را بر اَزَّجَ بر بتابم و نزاع بر همین باشد.
ثم، خویش را بر هیکس بکرد و بر وادی سبنا بشد و نخست بر آن کرد تا حقهی خویش را بر که راند.
در همان حال چو دکان بدید که مندوب المبیعات متاع بر قیمت اندکی، مستوق بر میفروشد و چو آنان را بر فرخنده بسیار است.
چو بر شد و قربت بر آن گشت و نیرنگ بر حال وی بپرسید و تخمین بر متاع بر راند!؟
ورا چو قیمت بر اندک بگفت و بر آورد:
- رخیص بر میفروشم که مالک بر امر داد تا خشنود بر روزگار بر باشد.
در همان حال چو اهرمن بر غضب راند:
- تو را چیست که بر اینگونه میرانی! مگر تو را بر اولاد و عیال نباشد که دینار بر خرج آنان دهی؟ اگر هکذا بر باشد دو سه یوم بر جان خویش بر حذر کنی و الموت بر دانی و چو اولاد و عیال خویش بر فقرة بر باشد و بغض لمذا برچکند که عمل بر سزا دیده نبردند و بر نکردند.
چو بائع آذان بر وی بشنید؛ خوف بر جست و چو سپاس بر وی راند و قیمت بر بیش کرد و أبیع بر دفع ثمن البضائع الخاصة بك برنمود و چو ابلیس را اینگونه بر دید فرح راند و طریق بر داد تا حقهی تالی بر شود و وادی را بر خسران بر کند.