جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

داستانک [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط ممد صنوبر با نام [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 979 بازدید, 17 پاسخ و 21 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [وادی سبنا] اثر «ممد صنوبر کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ;FOROUGH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
چو مدة بر گذر راند و تالی یوم بر اتفاق القاعلة بر گذر رانده بود و والی و قاصد بر انتظر بر بودند تا تالی اخی بر شوند و اخبر بر نیک بر رانند ولٰکن هیچ بر میان نبود و قدم بر ره آنان سخیف.
در همان حال چو والی بر قاصد را بر گفت:
که حال چیست که بر تالی اخی بر اخبار آنان نیست تا روشن همی‌سازیم و اطلع بر عوام کنیم!
در همان حال قاصد را چو کلام آورد:
- که یا والا مرا بر ایام ظهیر بر گفته بودند که اگر ما را بر شما باشد یا نه تا دمي الاخر ابلیس را بر الموت رسانیم و بر کنیم؛ یشبه هذا ایشان در این ره مقتول بر آمدند و فرس را بر سزای خویش بر رسانده‌اند؛ حال ما را بر است که ضیافتی بر کوی و کلان وادی بر سر دهیم و عامه را بر خبیر الموت الابلیس بر کنیم.
چو والی را خرسند بیامد و صریح بر آن شد و امر بر داد:
- که چو الیل را بر سور دهیم و عیش همی‌آوریم و این اخبار را بر اطلع عموم بر رسان.
چو قاصد را بر همان شد و جارچیان را بر فرستاد تا عامه را اطلع بر جای آورند و بر کنند و آنان هم بر شدند و امر بر صریح آوردند و بر جای نشاندند... .
چو مدة بر گذر راند که الیل را بر آمد و چو بساط فخم الترف بر کوی و کلان سبنا بر شد و بزم اینک نشان مهین بود و چو والی و ملکة فرخنده
همی‌داشتند و تهنیت بر وادی بانگ بر نفیر بود.
در همان حال چو ایواس بر هوش خویش بر آمد و بر جای خویش بر نمود و امکنه را بر بین خویش داد و نظر بر آن کرد که چه بر سر وی آمده و حال بر چه است لٰکن چو نسیان بر میان داشت و هیچ خاطر بر نبود که بر کند و بر یاد آورد.
چو بر شد؛ صفیر از اندرون الظلام بر آمد که ورا می‌خواست چو خویش را بر نمایان وی کرد چو ایواس بر دید که چو رجل المطواط بر آن بیرون جهید و بر دست خویش چو سفینة بر بود و حال بر وی بپرسید و چو شد ولٰکن هیچ بر ندید و بر بین خویش آشنا نیامد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
چو بر آن شد و صفیر بر اخی داد تا جویای حال وی شود لٰکن بر آمد چو صفیر دگر که گویی بر فرخنده بر داد.
چو ایواس بر حیرت آمد و بر گفت:
- حال تو را کیست یا شخص العجایب که حال بر من جای می‌شوی و نام بر من می‌کنی!؟
چو الرجل المطواط بر آورد:
- که حال تو را بر اخی خویش چو نشان نداری که بر شناسی!؟
چو ایواس کلام بر وی بشنید بر سوی آن شد و ابط بر مسمین بگرفت و چو بغض بر چکید و بر گفت:
- تو را بر من شد که الموت بر رانده‌ای و الابلیس بر خون تو گشته و بر افلاک رسانده.
چو مسمین بر فرح آمد و بر گفت:
- چو آن می‌آمد اگر مرا بر خادم وی نمی‌شدم.
در همان جای چو ایواس انفصل عنه و بر شد و غضب بر داد:
- که خویش را بر چه عمل رانده‌ای یا اخی! تو را عبد دادار است نه بر اهرمن!
چو مسمین بر بانگ داد:
- که اگر مرا بر آن نمی‌شدم چو الموت بر بودم و اینجا نبودم و حال دان یا اخی تو را همچو من چو خادم فرس بر است و تو را چو مصاص دماء بر کرده و هر تالی بر دمي الناس عطش بریم و شرب دماء بر می‌نوشیم.
چو ایواس الوقت را بر خبیر آمد چو بر خویش کراهیة بر راند و بر گفت:
- حال ما را چو بر دادار بر نیست که اعبد بر کنیم و ادعیه بر گوییم؟!
چو مسمین بر قربت وی گشت و بر گفت:
نِی دگر ما را بر وی هیچ نیست و وجود خویش را بر بعنا بر ابلیس بکردیم و لیس هناك عودة الي وراء و حال ما را دگر الناس بر نیست و عدو بر آنانیم. ثم چو بن را بر گشود و چو شیء الحبری بر الید بر گرفت و بر گفت:
- که آوازه بر آن چو مجال السحر بر است و الابلیس را بر تلك واسط بر خطاف ما بر خواند و ما را بر است که الاحفط آن دانیم و نگذاریم بر نشان آن دانند و بر کنند چو اگر اعلم بر آیند و آن را الید بر شکنند ما را چو الموت بر است و انتهیب همی‌شویم و حال یا اخی بر خویش شتاب تا بر خفیٰ راز بر نماییم و چو اخرج بر قلعة بر شویم تا شرب الدماء بر نوشیم و الابلیس را بر خرسند کنیم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
در همان حال چو ایواس خبیر بر قاعلة بر آمد چو صریح بر کلام وی شد و مقبول بر آمد و همره بر شدند و سفینة الوثن را بر جایی نهان نهادند و بر قلعة اخرج بگشتند تا عطش خویش را بر رفع گردانند و چو مسمین را بر فلک بر خاست و بر وادی بشد و ایواس را چو بر ارض بر شتافت و چو هجوم آنان بر حذر نماند.
چو مدة بر گذر راند که بر سبنا بر رسیدند و ناگه بر دیدند که چو عوام را بر سور بیش است و چو بزم بر هم تنیدند و خنیاگران بر هم جسته‌اند و چو آنان بر فکورة باشد که بر الموت آنان بساط ضیافت بر چیده‌اند.
ثم بر غضب خویش بر راندند و هجوم بر آنان گشتند و انقاض الناس بردند و چو والی بر ملکة چنین بر دیدند امر بر دادند که بر اترک ضیافت همی‌گویید و جان بر جان خویش تحریر بر کنید و چو عده‌ای بر عوام بر گریختن شتاب کردند ولٰکن چو اندک را بر تکشیرة آنان جستند و بر الموت خویش دادند و تالی اخی بر عطش دمي آنان بردند و چو صوم بیرون جهیدند بر اتراک سبنا بر شدند و بر قلعة باز بگشتند و چو فرخنده آمدند که چو قصاص ارباب خویش را بر دادند و حال بر است که چو ایام را بر سبنا هجوم برند و عطش خویش را بر ملا سازند.
در همان حال بر تاق خویش بر رفتند و بر بالین جهیدند تا یوم دگر بر آید و چو قاعلة بر مجدد باشد؛ چو بر شد بر والی را بر خوف روزگار بود و چو قاعلة الیل بر بختک وی می‌راند و هیچ خفته بر نبود که بر کند و بر راند و با خویش بر گفت:
- که آنان را چه بود! ویان را بر کیست! لمذا هجوم بر وادی باشد! هْل ایشان را بر الناس بر باشد یا اهرمن! هْل آنان را بر سوی فرس بر آمد است یا نه!
چو بیان را بر حیرت بود و متعجب الدنیا و حال بر خویش راند تا یوم سپید دم بر مغامرة بر شود و پی بیرون آید؛ چو مدة بر گذر راند و چو قمر بر رفت و الشمس بیرون بیامد و مهر بتابید و یوم سپید بر شد.
در همان حال، چو والی قاصد را بر خواند تا بر مغامرة امس ورا بر استشارة بر کند و چو ساعي بر حضور وی شد؛ تعظیم بر راند و امر بر بیان وی کرد.
چو والی بر کلام شد:
- که هْل اتفاق الیل را بر خاطر داری؟
چو قاصد بر بغض شد و بر راند:
- آری یا والی که حزن بر مغامرة بود.
چو والی باز بر کلام شد و بر گفت:
- مرا بر این است آیت بر آن دارم و تو را بر نصیحة خویش خوانم؛ تو را هر چه است بر گوی که محترم است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
چو قاصد را بر دها بر بیش بود و بر گفت:
- که یا والی مرا بر دان که هر چه گویم یا بر وهم است و یا بر صریح و آنچه که بر فهم دارم بر گویم و بر سازم و حال دانید که قد ویان را چو تالی اخی بر باشد که بر ما وارد شده بود و بر الحرب الابلیس بر شتافته بود و مثل عَن طریق اهرمن بر عجایب موجودات بشده‌اند و وی آنان را نوبة به کرده است و قصاص بر الموت ما دارد.
چو والی بشنید بر خوف خویش راند و چاره بر عمل خواست؛ چو قاصد باز بر بیان آورده:
- که یا ارباب اگر حل بر عمل آن این است که ربما بر بدد آنان بر اراح ایشان یابیم و سبنا بر استقرر بر باشد.
چو والی باز بر سخن گفت:
- که حال آنان را در کجاست تو را اعلم بر حیات آنان باشد؟
چو قاصد بر گفت:
- حال مرا بر این باشد که ویان را بر همان قلعة الابلیس بر آید که زیم بر آنجاست.
چو والی بر آن شد و احسنت بر قاصد بگفت و بر دهای وی حسن بخواند و سپاس بگذاشت و قاصد بر خویش ببالید و اشکر بر والی بکرد و چو وی بر قاصد بر خواند:
- که حال خویش تو را بر اجابت آمل من است و مرا بر این است که بر قلعة بر شتابم و خطاف آنان را بر یابم و ایشان را بر سزای خویش بر رسانم.
چو قاصد را بر آورد:
- که حال شما را بر است؛ لوحدة بر آنجا روید و بر کنید قد شما را حادث ارضی بر دهد.
لٰکن چو والی را بر خرسند بر آمد و بر گفت:
- که مرا چو محارب بر بیش است و هیچ بر نیست که عمل سوء ظن بر بیفتد ثم بر کوشک خویش بر اخرج بگشت و سوار بر مرکب خویش شد و بر قاصد بر گفت:
- که اگر مرا بر وصل سبنا بر نیامد و صدفة بر آمد چو الیل را همره ملکة بر قلعة بر تابید و عجایب الموجدین را بر سزای خویش بر رسانید.
در همان حال بر مرکب خویش بر شتافت و بر قلعة اللعنة بر تاخت... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
چو مدة بر گذر راند كه بر آنجا رسید و مرکب خویش را بر جایی بچسباند و چو آواز دادار بر قلعة بشد و نگر بر میان جست؛ چو رعب خویش بر بود و قدم بر می‌نهید.
سیف بر الید خویش بر بود تا تالی اخی را بر یابد و ویان را بر سزای اعمالشان بر رساند لٰکن هیچ بر نبود و گویی ک.س بر آنجا نباشد ولیک چو تفحص بر بسیار کرد تا اگر نبود ورا بر اخرج القلعة بر آید و بر جای دگر پی بیرون آید.
چو مدة بر گذر راند و تفحص وی بر ختم رسید یغتتاً بر آمد بر عین خویش چو آیت بر بن که چو عجایب بر میان بود و چو طلب داشت که بر قربت آن شود ولٰکن چو حس بر میان داشت که گویی بر وراء وی شخصی فی الکآبة بر وقف بر است و ورا نظر می‌کند.
چو بر آن شد و انظر بر آن کرد ولٰکن هیچ بر ندید بر آن گشت که قد بر وهم خویش بر آمد و بر آن است؛ ثم بر شد تا باز بر سفینة بر شود تا جویای آن گردد.
ناگه بر آن شد که گویی بر ناحیة بر است و یشعر بصوت انفاسه بر می‌کند؛ باز بر آن شد و چو نظر بر کرد ولٰکن چو هیچ بر ندیده.
در همان حال بر جای بر شد و بر خویش بر گفت:
- که امکنه را چو ابلیس بر است و چو سفینة را بر الوثن ایشان و حال مرا بر آن است که حال بر کوشک خویش برم و سپه را معد بر ذلك کنم و چو اخرج بر شد و سوار بر مرکب بر آمد و بر سبنا بر شتافت.
در همان حال، چو ایواس را بر بانگ اخی خویش بر خفته بر حذر کرد و بر تاق خویش اخرج بگشت و بر وی تاخت تا حال وی جویا شود.
چو بر وی رسید ناگه بدید که دست وی تافته بر آمده و مسمین را چو ناله بر است چو ایواس را بر ناحیة وی شد و ضیق بر پرسید و ماجرا خواست چو مسمین را بر کلام شد و بر آورد:
- که حال مرا بر خفته بود که ناگه چو صفیر بشنیدم که ک.س را بر قلعة ما وارد شده و قدم بر می‌نهد؛ مرا چو بر وی تاختم و چو نظر بر کردم که بر چه عمل است! ناگه بدیدم که چو والی سبنا است و تفحص بر ما دارد تا بر سزای ما بر رساند؛ مرا چو خفیٰ بر میان بود تا بر جای شوم و ورا بر عطش خویش سازم و الموت دهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
در همان حال، چو وی را بر سفینة الوثن ما بر رسید و طلب داشت که بر قربت آن شود ولٰکن مرا چو ظاهر بر خویش کردم تا منع وی جویم ولیک ورا بر احاطه به آمد و أدر رأسك نحوي؛ مرا چو آن لحظه بر نهان گشتم و چو ظلال بر شدم و مرا چو بر ندید و باز بر آمد تا سفینة بر الید بر دهد که این‌بار بر شتافتم و بر ناحیة وی شدم تا خون ورا بچشم که باز بر خبیر آمد و بر راند تا اخرج بر قلعة شود.
مرا حال بر آمد تا دست بر وی سپارم و قیثارة بر زنم تا منع بر اخرج آن شوم که ناگه الید خویش را بر تالق الشمس، بیفروخت و مرا چو تفته بینداخت و ورا بر گریختن شتاب کرد و مرا بر باز داشت.
حال یا اخی چه بر کنیم که والی را بر رفته و باز گشت بر سپه خویش است؛ در همان حال ایواس چو فکرة بر داد و بر گفت:
- که حال یا اخی که ما را چو شعاع مهر بر گریزان است و ظلمت بر حیات ما و بر دان یا مسمین که الیل را باز بر وادی شتابیم و چو نهان بر دعونا نغتال الملک بر آییم.
چو مسمین بر کلام وی شد و صحت بر آمد و مقبول بر عمل اخی خویش کرد.
در همان حال چو والی بر سبنا بر رسید و قاصد را بر خواست و وی بر ایشان حاضر گشت و چو فرح بر میان داشت که ورا چو صحت بر سلامة است.
ثم والی بر وی راند:
- که سپه اعظم بر ساز که مرا بر آنان یافتم و الوثن موجودات العجیب را بر بین خویش آمد و حال ما را بر است که هجوم بر سازیم و چو الیل را بر سزای آنان کنیم.
چو قاصد را بر امر شد و بر شتافت و چو ضفیف بر آرایش داد و چو الیل را بر معد آنان ساخت.
در همان حال، چو والی بر ملکة بشتافت و ورا بر گفت:
- که ملابس الحرب بر پوش که ما را چو رزم بر اهرمن است تا عوام را بر آنان آسوده بر باشد چو ملکة را بر فرح شد و بر امر راند و خویش را بر علی استعداد النزاع بر کرد.
چو والی را هم بر بود و اسعدّ ل بر حرب می نمود:
- که ناگه بر آن شد و حس بر کرد که شخصی بر نظر اوست چو بین بسیار کرد و بر نظار وی شد.
یغتتاً بر آمد چو چشم بر روشن صماص الدماء بر آمد که رخ بر وی بشد و چو رنگ الاحمر بر چشم وی می تابد.
چو والی بر قربت وی شد و بر آورد:
حال چیست تو را یا موجود العجایب، نظر بر حال من چه است!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
5,799
27,078
مدال‌ها
2
در همان حال، چو ایواس بر کلام راند:
- که یا بنی آدم مرا بر این آمده که تو را حال بر اقلیم ما ارتطم بر آمدی و از لغز ما خبیر داری و حال تو را بر است که بر الموت خویش سازی و عطش دمي ما بر کنی.
ثم بر فرخنده خویش بر آمد چو بر شد و والی را بر خوف بر آمد و بر گفت:
- تو را بر حال چیست یا اهرمن؟ مرا بر چه عمل قتیل می‌گویی و بر همان شد و قدم بر گریختن شتاب کرد ولٰکن چو الرجل مطواط بر وی ظاهر گشت و چو ورا بر دست بگرفت و بر فلک بر خواست و والی را چو بر ایواس یرمي بر نمود و ورا چو بر والی بگرفت و چو دست بر صدر وی ببرد و قلب بر والی بکشاند و خون بر بخورد و ورا چو بر ارض بینداخت.
در همان حال چو مسمین بر خاک بنشست و ورا بر جهید و شرب الدماء بر بنوشید و چو والی را بر الم خویش خموش داد و چو الموت بر رفت و چو ایواس و مسمین اوان را بر آمدند که عمل بینجامیدند و بر ظلمات شدند و بر قلعة خویش باز آمدند.
در همان حال چو ملکة، جامه الرزم بپوشیده بود و چو بر والی وارد شد ولٰکن چو ورا بر الموت بدید که دمي بر البدن بر می‌چکید و چو السفاح بر است.
چو بغض در گرفت و بر وی شتافت و چو حزن بر داشت و آخر الوداع بر گفت و چو غضب بر شد و قاصد را بر خواست و چو وی بر ظاهر خویش کرد ناگه بر والی بیفتاد که قتیل بر ارض بچسبیده و خون بر است.
چو اندوه بر جای آورد و بیان بر امر ملکة بشد چو وی بر خواند:
- که چو جیش را بر معد است؟
قاصد را چو بر گفت:
آری یا سرور من سپه بر جاهز الحرب الابلیس است.
چو ملکة بر بانگ داد:
پس الیٰ امام لمحاربة العدو.
ثم بر آن شدند و بر کردند و ملکة بر مرکب خویش شد و بر قاصد بر کرد حال دان که اگر مرا ترجع بر نباشد.
عوام را بر ران و بر وادی دگر حجرت بر کن تا ویان را بر امان باشد؛ چو قاصد را بر پذیر بر آمد و بر گفت:
- که یا ملکة مرا بر شوق کامروایی شماست حال اگر شما را چنین امر باشد مرا مقبول آن است.
چو بر شد و ملکة را وداع با قاصد بر گفت و جیش را بر قلعة الابلیس بر راند...
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,054
16,167
مدال‌ها
7
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین