- Sep
- 5,799
- 27,078
- مدالها
- 2
چو مدة بر گذر راند و تالی یوم بر اتفاق القاعلة بر گذر رانده بود و والی و قاصد بر انتظر بر بودند تا تالی اخی بر شوند و اخبر بر نیک بر رانند ولٰکن هیچ بر میان نبود و قدم بر ره آنان سخیف.
در همان حال چو والی بر قاصد را بر گفت:
که حال چیست که بر تالی اخی بر اخبار آنان نیست تا روشن همیسازیم و اطلع بر عوام کنیم!
در همان حال قاصد را چو کلام آورد:
- که یا والا مرا بر ایام ظهیر بر گفته بودند که اگر ما را بر شما باشد یا نه تا دمي الاخر ابلیس را بر الموت رسانیم و بر کنیم؛ یشبه هذا ایشان در این ره مقتول بر آمدند و فرس را بر سزای خویش بر رساندهاند؛ حال ما را بر است که ضیافتی بر کوی و کلان وادی بر سر دهیم و عامه را بر خبیر الموت الابلیس بر کنیم.
چو والی را خرسند بیامد و صریح بر آن شد و امر بر داد:
- که چو الیل را بر سور دهیم و عیش همیآوریم و این اخبار را بر اطلع عموم بر رسان.
چو قاصد را بر همان شد و جارچیان را بر فرستاد تا عامه را اطلع بر جای آورند و بر کنند و آنان هم بر شدند و امر بر صریح آوردند و بر جای نشاندند... .
چو مدة بر گذر راند که الیل را بر آمد و چو بساط فخم الترف بر کوی و کلان سبنا بر شد و بزم اینک نشان مهین بود و چو والی و ملکة فرخنده
همیداشتند و تهنیت بر وادی بانگ بر نفیر بود.
در همان حال چو ایواس بر هوش خویش بر آمد و بر جای خویش بر نمود و امکنه را بر بین خویش داد و نظر بر آن کرد که چه بر سر وی آمده و حال بر چه است لٰکن چو نسیان بر میان داشت و هیچ خاطر بر نبود که بر کند و بر یاد آورد.
چو بر شد؛ صفیر از اندرون الظلام بر آمد که ورا میخواست چو خویش را بر نمایان وی کرد چو ایواس بر دید که چو رجل المطواط بر آن بیرون جهید و بر دست خویش چو سفینة بر بود و حال بر وی بپرسید و چو شد ولٰکن هیچ بر ندید و بر بین خویش آشنا نیامد!
در همان حال چو والی بر قاصد را بر گفت:
که حال چیست که بر تالی اخی بر اخبار آنان نیست تا روشن همیسازیم و اطلع بر عوام کنیم!
در همان حال قاصد را چو کلام آورد:
- که یا والا مرا بر ایام ظهیر بر گفته بودند که اگر ما را بر شما باشد یا نه تا دمي الاخر ابلیس را بر الموت رسانیم و بر کنیم؛ یشبه هذا ایشان در این ره مقتول بر آمدند و فرس را بر سزای خویش بر رساندهاند؛ حال ما را بر است که ضیافتی بر کوی و کلان وادی بر سر دهیم و عامه را بر خبیر الموت الابلیس بر کنیم.
چو والی را خرسند بیامد و صریح بر آن شد و امر بر داد:
- که چو الیل را بر سور دهیم و عیش همیآوریم و این اخبار را بر اطلع عموم بر رسان.
چو قاصد را بر همان شد و جارچیان را بر فرستاد تا عامه را اطلع بر جای آورند و بر کنند و آنان هم بر شدند و امر بر صریح آوردند و بر جای نشاندند... .
چو مدة بر گذر راند که الیل را بر آمد و چو بساط فخم الترف بر کوی و کلان سبنا بر شد و بزم اینک نشان مهین بود و چو والی و ملکة فرخنده
همیداشتند و تهنیت بر وادی بانگ بر نفیر بود.
در همان حال چو ایواس بر هوش خویش بر آمد و بر جای خویش بر نمود و امکنه را بر بین خویش داد و نظر بر آن کرد که چه بر سر وی آمده و حال بر چه است لٰکن چو نسیان بر میان داشت و هیچ خاطر بر نبود که بر کند و بر یاد آورد.
چو بر شد؛ صفیر از اندرون الظلام بر آمد که ورا میخواست چو خویش را بر نمایان وی کرد چو ایواس بر دید که چو رجل المطواط بر آن بیرون جهید و بر دست خویش چو سفینة بر بود و حال بر وی بپرسید و چو شد ولٰکن هیچ بر ندید و بر بین خویش آشنا نیامد!
آخرین ویرایش: