مجموعه اشعار واعظ قزوینی

[BALLERINA]

در رسته عاشقی،که نفعش ضرر است
جنسش نه متاع و، نقدنی سیم و زر است
جنسش، نظر عنایت حضرت دوست
نقدش، زر سرخ های جگر است!

 

[BALLERINA]

ما را نه حرف تند یاران ضرر است
تندی صرصر، ملایمت شاخ تر است
دلتنگ ز حرف سرد یاران نشویم
کآن بر دل ما چون نفس شیشه گر است

 

[BALLERINA]

ملک است چو خانه‌ای که دردار فناست
از پادشه و رعیت این خانه به جاست
شاهست چو خانه‌ای، رعیت دیوار
جا بر سرشان دارد و زیشان برپاست

 

[BALLERINA]

ای آنکه غم لباس جان تو گداخت
نتوان به قبا گردن عزت افراخت
تن، خوار ز جامه های گوناگونست
جانست عزیز، زآنکه با یک تن ساخت

 

[BALLERINA]

آنکو بدلش بیم گنه کمیاب است
گر دعوی دل کند، یقین کذاب است
اندک گنهی خراب سازد دل را
در خانه آیینه نمی سیلاب است

 

[BALLERINA]

حسنت، روزی که دست و شمشیر افراخت
اول نگهت بطاقت دل پرداخت
برخاستنت، بخاک و خونم انداخت
تمکین خرام، بر صف هوشم تاخت

 

[BALLERINA]

خوش آنکه بغم شکفته باشی همه شب
در خون جگر نهفته باشی همه شب
شرمت باد از خروس ای طایر جان
کو بیدار و تو خفته باشی همه شب

 

[BALLERINA]

هر ذره ز مهر تست جانی بی‌تاب
هر شبنمی، از یاد تو چشمی پرآب
هر برگ گلی است یک کتاب از سخنت
هر غنچه کتابخانه‌ای پر ز کتاب

 

[BALLERINA]

یارب! نه سزای تست گر کرده ما
نی لایق درگه تو آورده ما
هر چند فگنده ایم ما پرده ز روی
یارب! تو مدر ز لطف خود پرده ما

 

[BALLERINA]

تا کام دهی، نفس بخود معجب را
گردی شب و روز مشرق و مغرب را
کرد است ترا اسیر، نفس سگ تو
ک.س دیده که سگ مرس کند صاحب را؟