جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [وَسمه] اثر «پیچَک کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط پیچَک با نام [وَسمه] اثر «پیچَک کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 140 بازدید, 3 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [وَسمه] اثر «پیچَک کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع پیچَک
تاریخ شروع
پاسخ‌ها 0
بازدیدها 14
اولین پسند نوشته 0
آخرین ارسال توسط DELVIN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

پیچَک

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
2
3
مدال‌ها
1
نام اثر: وَسمه
ژانر: تراژدی، عاشقانه
نویسنده: پیچک
عضو گپ نظارت: S.O.W (۷)
خلاصه: چشمانش را زیر لبه کلاه مشکی رنگش که همشیه اثر قبار و دوده خاکستر بر روی‌ آن دیده می‌شد پنهان می‌کرد، خوب می‌دانست چه جادوی می‌کند سیاه چاله‌هایش، مگر غیر از این بود که جادوی سیاهی در عمق برق نینی چشمان منتظرش که عقبایی عجیبی در رنگ تیره‌اش قوطه ور بود و دائم از زیر لبه کلاه‌‌اش می‌کاوید شکارش را و در هنگام غروب در پس تاریکی کوچه‌های شهر پنهان می‌شد تا بشمارد تعداد گام‌های رهگذر قلبش را مستتر شده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,241
3,453
مدال‌ها
5
negar_۲۰۲۲۰۸۲۷_۲۲۰۴۳۴_ogx.png




"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان


و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان


قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.
درخواست جلد


چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.
درخواست نقد شورا


می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ


و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان




با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
موضوع نویسنده

پیچَک

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
2
3
مدال‌ها
1
مقدمه:
آسمان آبی است!
درختان می‌خندند و باد، چه غوغایی به پا کرده!
فروغ روی برگ گل نشسته و می‌رقصد!
ستارگان پشت پرده آبی آسمان پنهان شده اند،
به زیبایی زمین می‌نازند!
شاپرک زمزمه کنان می‌گوید:
- کاش هیچ انسانی پیدا نشود!
پرنده روی شاخه صنوبر می‌نشیند!
آن ها می آیند؛ از این شادی موقت لذت ببرید.
خنده درختان قطع می‌شود...
و باد محکم تر می وزد، می‌خواهد طوفان را بیدار کند!
نیازی به آمدنشان نیست، یادشان هم ترسناک است!
***

«آبان ماه سال یک هزار و سیصد و بیست و دو»

دوده باریک سیگار تنباکو میان انگشتان زمخت پدر و نوای گوش نواز ضبط شده پیانو فضای تاریک خانه را پر کرده بود، ساعت از بامداد گذر کرده بود و تنها عضوی که بی توجه به قانون مزخرفی که حکم می‌کرد تنها پدر حق بیدار ماندن را دارد، نینی چشمانش کل فضای تاریکی که تنها روزنه روشنایی‌اش قرص ماه کاملی بود که از پنجره اتاقک را روشن کرده بود را می‌کوایید من بودم، فرزند ناخلف و خودسر خانواده.
حتم داشتم همه اهالی عمارت محتشم از بیدار بودن تک دانه دختر خانواده خبر داشتند اما یک امای بزرگ این وسط مانع می‌شد تا چُقُلی عزیزکرده آقابزرگ را پیشش بکنند و آن امای بزرگ هم خود آقابزرگ بود؛ چندباری پسرعموی خود شیرین سعی کرد خلاف بزرگ البته از نظر دیگر اعضای خانواده را به آقابزرگ و پدر اطلاع دهد اما مگر سایه از کسی ابایی داشت؟! سوالی که جوابش مانند روزهای مرداد ماه روشن بود هیچکس اینجا جرعت نداشت به سایه بگوید بالای چشم‌ات ابرو، چرا؟ چون سایه، سایه است! سایه‌ برخلاف دختران خانواده که زندگی‌شان را پای عشق و عاشقی‌های پوچ و بیهوده، قرار‌های مزخرف با دوستان کم عقل تر از خودشان در کافه‌های شهر گذرانده بودند برای خود برو و بیایی داشت.
از تفکرات خود لبخند محوی بر روی شفه‌هایم نقش بست، طولی نکشید که نوای گوش نواز ضبط قطع شد و صدای گام‌های استوار پدر که از جلوی درب اتاق رد می‌شد در گوشم پیچید من نیز هم دستی به پیراهن بلند و سفیدم کشیدم گیسوان مواجم خرمایی‌ام را به وسیله انگشت سبابه به پشت گوش هدایت کردم و با گرفتن لبه‌های نرم پارچه مخمل سنگین پرده آن‌ را محکم کشیدم و اینگونه راه ورود روزنه نور ماه که با فرخ در دل آسمان تاریک می‌درخشید و درخشش چشم هر بیننده‌ای را درگیر خود می‌کرد را گرفتم.
 
آخرین ویرایش:

DELVIN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
13,759
32,210
مدال‌ها
10
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین