ragazza della notte
سطح
2
مدیر موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
کاربر رمانبوک
- Jan
- 3,047
- 7,634
- مدالها
- 3
چطور بودی؟ حدس میزنم حالت خوب بوده باشه
از آخرین باری که ندیدیم خیلی وقت گذشته
صادقانه بگم، در تمام عمرم
در اعماق وجودم، هرگز احساس نمیکردم زندم
روشی که برای لمس روح من استفاده کردی
همیشه خیلی شیرین و دوست داشتنی بود
مهم نیست چقدر از هم دور بودیم
همیشه گوشی رو بر می داشتی
اما حالا من واقعاً در این دنیا تنهام
دلم برای حس زمان هایی که به استخوانهایم نزدیک بودی تنگ شده است
من در اعماق غرق می شوم
من فقط سعی می کنم خودم رو مجبور به گریه کنم تا بخوابم
خواهشا "این درد رو تمومش کن
اگر تغییر نکرده بودی، من هنوز در کنارت بودم
اگر یک فرصت دیگر به تو بدم، آیا می تونیم دوباره برگردیم؟
تو باعث شدی احساس کنم که کامل شدیم
اما حالا تو با هیچ چیز جز غرور پر نشدی
زمان هایی که (با هم) داشتیم تلخ و شیرین بود (تلخ شیرین)
دلم برای روزهایی که می خندیدیم و درمان می کردیم تنگ شده (بخند و شفا بده)
جوری که تو روحم رو لمس میکردی
همیشه مرا خوشحال نگه داشته بود
تو همیشه پیام من را می خوندی
و جوری به من روح میدادی که انگار میخواستی برم
حالا من واقعاً در این دنیا تنهام
دلم برای حس زمان هایی که به استخوانهایم نزدیک بودی تنگ شده است
من در اعماق غرق می شم
من فقط سعی می کنم خودم رو مجبور به گریه کنم تا بخوابم
خواهشا "این درد رو تمومش کن
اگر تغییر نکرده بودی، من هنوز در کنارت بودم
اگر آخرین فرصت را بهت بدم، آیا می تونیم دوباره برگردیم؟
راستش، بدون تو توی زندگی
در اعماق وجودم هرگز احساس زنده بودن نکردم
از آخرین باری که ندیدیم خیلی وقت گذشته
صادقانه بگم، در تمام عمرم
در اعماق وجودم، هرگز احساس نمیکردم زندم
روشی که برای لمس روح من استفاده کردی
همیشه خیلی شیرین و دوست داشتنی بود
مهم نیست چقدر از هم دور بودیم
همیشه گوشی رو بر می داشتی
اما حالا من واقعاً در این دنیا تنهام
دلم برای حس زمان هایی که به استخوانهایم نزدیک بودی تنگ شده است
من در اعماق غرق می شوم
من فقط سعی می کنم خودم رو مجبور به گریه کنم تا بخوابم
خواهشا "این درد رو تمومش کن
اگر تغییر نکرده بودی، من هنوز در کنارت بودم
اگر یک فرصت دیگر به تو بدم، آیا می تونیم دوباره برگردیم؟
تو باعث شدی احساس کنم که کامل شدیم
اما حالا تو با هیچ چیز جز غرور پر نشدی
زمان هایی که (با هم) داشتیم تلخ و شیرین بود (تلخ شیرین)
دلم برای روزهایی که می خندیدیم و درمان می کردیم تنگ شده (بخند و شفا بده)
جوری که تو روحم رو لمس میکردی
همیشه مرا خوشحال نگه داشته بود
تو همیشه پیام من را می خوندی
و جوری به من روح میدادی که انگار میخواستی برم
حالا من واقعاً در این دنیا تنهام
دلم برای حس زمان هایی که به استخوانهایم نزدیک بودی تنگ شده است
من در اعماق غرق می شم
من فقط سعی می کنم خودم رو مجبور به گریه کنم تا بخوابم
خواهشا "این درد رو تمومش کن
اگر تغییر نکرده بودی، من هنوز در کنارت بودم
اگر آخرین فرصت را بهت بدم، آیا می تونیم دوباره برگردیم؟
راستش، بدون تو توی زندگی
در اعماق وجودم هرگز احساس زنده بودن نکردم