Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,532
- 22,013
- مدالها
- 3
بیتا ابراهیمی از انتشار داستان «پسری به نام امید» نوشته لارا ویلیامسون خبر داد و افزود: دلم میخواهد برای نوجوانها ترجمه کنم. گرچه هنوز هم تعریف مشخصی از این گروه سنی وجود ندارد.
بیتا ابراهیمی، از ترجمه و انتشار داستانی با عنوان «پسری به نام امید» خبر داد و اظهار کرد: این داستان، ماجرای پسرکی است که دلش میخواهد خواهرش به قطب شمال برود و فقط سالی یک بار به دیدن آنها بیاید. آرزو دارد به شرلوک هولمز کمک کند تا بزرگترین معمای قرن حل شود؛ البته اگر این معما درباره زامبیها باشد، همه چیز هیجانانگیزتر است. راستی بزرگترین آرزوی پسرک این است که پدرش دوستش داشته باشد. این کتاب را لارا ویلیامسون، نویسنده انگلیسی نوشته و کتاب چ، بخش کودک و نوجوان نشر چشمه منتشر کرده است.
مترجم «پسری به نام امید» در پاسخ به اینکه چه عواملی موجب شده تا به ترجمه روی آورد بیان کرد: من پدر بسیار کتابخوانی داشتم که از بچگی ما را به کتاب خواندن، تشویق و کتابهای خوب را به ما معرفی میکرد. به همین خاطر من هم دلم میخواهد همان حسی را که در نوجوانی تجربه کردم، به بچههای امروز منتقل کنم.
ابراهیمی به اهمیت دوره نوجوانی و اینکه هنوز هم تعریف مشخص و روشنی از دوره نوجوانی وجود ندارد اشاره و بیان کرد: یک زمان، آدمها کشاورز یا دامدار بودند یا اینکه کارشان، به هر دلیل به دست وابسته بود؛ به همینخاطر دورهای به اسم نوجوانی وجود نداشت و آدمها از کودکی به جوانی و بزرگسالی میرسیدند و بچهها ناچار بودند از شش و هفت سالگی کار کنند؛ اما در سالهای اخیر با پیشرفت تکنولوژی و راحتی بیشتر بشر، توانستهایم دوران نوجوانی داشته باشیم، گرچه هنوز هم نتوانستهایم مرز این دوران را به روشنی مشخص کنیم و همچنان توقع جامعه و حتی پدر و مادرها از نوجوانها، انتظار روشنی نیست.
به گفته مترجم «تابستان دیوانه»، دوره نوجوانی، بسیار حساسی است و آدمها در این دوران میتوانند چیزهای بسیاری بیاموزند و در تمام زندگی خود به کار بگیرند؛ اصلا به همین دلیل است که من دوست دارم برای این گروه سنی، کارهای خوب و واقعی ترجمه کنم. شاید با بعضی کارهای خود بتوانم به نوجوانها بیاموزم.
ابراهیمی در پاسخ به اینکه در ترجمه به چه ملاک و معیارهایی توجه میکند گفت: ترجمه برای نوجوانها برایم هدفمند است. از سوی دیگر آموزههای القایی را دوست ندارم و دلم نمیخواهد به نوجوانها پند و اندرز بدهم؛ اما دلم میخواهد در قالب داستانهای واقعی، مفاهیم انسانی بسیاری را به آنها منتقل کنم؛ به همینخاطر، انتخاب من در تمام این سالها، کتابهای واقعگرا بوده که خشونت را ترویج نمیدهند و از ارزشهای انسانی میگویند که عامل پایداری و رشد یک اجتماع است تا نوجوانها هم لذت ببرند هم چیزی یاد بگیرند.
بیتا ابراهیمی، از ترجمه و انتشار داستانی با عنوان «پسری به نام امید» خبر داد و اظهار کرد: این داستان، ماجرای پسرکی است که دلش میخواهد خواهرش به قطب شمال برود و فقط سالی یک بار به دیدن آنها بیاید. آرزو دارد به شرلوک هولمز کمک کند تا بزرگترین معمای قرن حل شود؛ البته اگر این معما درباره زامبیها باشد، همه چیز هیجانانگیزتر است. راستی بزرگترین آرزوی پسرک این است که پدرش دوستش داشته باشد. این کتاب را لارا ویلیامسون، نویسنده انگلیسی نوشته و کتاب چ، بخش کودک و نوجوان نشر چشمه منتشر کرده است.
مترجم «پسری به نام امید» در پاسخ به اینکه چه عواملی موجب شده تا به ترجمه روی آورد بیان کرد: من پدر بسیار کتابخوانی داشتم که از بچگی ما را به کتاب خواندن، تشویق و کتابهای خوب را به ما معرفی میکرد. به همین خاطر من هم دلم میخواهد همان حسی را که در نوجوانی تجربه کردم، به بچههای امروز منتقل کنم.
ابراهیمی به اهمیت دوره نوجوانی و اینکه هنوز هم تعریف مشخص و روشنی از دوره نوجوانی وجود ندارد اشاره و بیان کرد: یک زمان، آدمها کشاورز یا دامدار بودند یا اینکه کارشان، به هر دلیل به دست وابسته بود؛ به همینخاطر دورهای به اسم نوجوانی وجود نداشت و آدمها از کودکی به جوانی و بزرگسالی میرسیدند و بچهها ناچار بودند از شش و هفت سالگی کار کنند؛ اما در سالهای اخیر با پیشرفت تکنولوژی و راحتی بیشتر بشر، توانستهایم دوران نوجوانی داشته باشیم، گرچه هنوز هم نتوانستهایم مرز این دوران را به روشنی مشخص کنیم و همچنان توقع جامعه و حتی پدر و مادرها از نوجوانها، انتظار روشنی نیست.
به گفته مترجم «تابستان دیوانه»، دوره نوجوانی، بسیار حساسی است و آدمها در این دوران میتوانند چیزهای بسیاری بیاموزند و در تمام زندگی خود به کار بگیرند؛ اصلا به همین دلیل است که من دوست دارم برای این گروه سنی، کارهای خوب و واقعی ترجمه کنم. شاید با بعضی کارهای خود بتوانم به نوجوانها بیاموزم.
ابراهیمی در پاسخ به اینکه در ترجمه به چه ملاک و معیارهایی توجه میکند گفت: ترجمه برای نوجوانها برایم هدفمند است. از سوی دیگر آموزههای القایی را دوست ندارم و دلم نمیخواهد به نوجوانها پند و اندرز بدهم؛ اما دلم میخواهد در قالب داستانهای واقعی، مفاهیم انسانی بسیاری را به آنها منتقل کنم؛ به همینخاطر، انتخاب من در تمام این سالها، کتابهای واقعگرا بوده که خشونت را ترویج نمیدهند و از ارزشهای انسانی میگویند که عامل پایداری و رشد یک اجتماع است تا نوجوانها هم لذت ببرند هم چیزی یاد بگیرند.