جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار پل الوار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ZaHARa با نام پل الوار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 612 بازدید, 18 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع پل الوار
نویسنده موضوع ZaHARa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZaHARa
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
چشم‌اندازی عریان

که دیری در آن خواهم زیست

چمن‌زارانی‌ گسترده دارد

که حرارت تو در آن آرام می‌گیرد.


چشمه‌هایی که پستان‌هایت

روز را در آن به درخشش وا می‌دارد

راه‌هایی که دهان‌ات از آن

به دهانی دیگر لب‌خند می‌زند.

بیشه‌هایی که پرنده‌گان‌‌اش

پلک‌های تو را می‌گشایند

زیر‌ آسمانی

که از پیشانی ِ بی‌ابر تو باز تابیده

جهانِ یگانه‌ی من

کوک شده‌ی سبُک من

به ضرب آهنگ طبیعت

گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند…
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
تو را تماشا می‌کنم

خورشید بزرگ می‌شود

و عنقریب روزمان را سرشار می‌سازد


بیدار شو

با قلب و سری رنگین

تا ادبار ِ شب زایل گردند

تو را تماشا می‌کنم

و همه چیز عریان می‌شود

بیرون بَلَم‌ها در آب‌های کم عمق می‌رانند

سخن کوتاه باید کرد:

دریای ِ بدون ِ عشق سرد است

جهان آغاز شده ست

موج ها گهواره‌ی آسمان را تکان می‌دهند

و تو در میان شمدهایت به خود تسلی می‌دهی

و خواب را به خویش می‌خوانی

بیدار شو

تا در پی‌ات روان گردم

من تنی دارم برای انتظار کشیدن‌ات،

تنی برای دنبال کردن‌ات

از دروازه‌ی سحر تا مَدخل ِ شب

تنی برای صرف‌‌‌ِ عمرم به مهر ورزیدن‌ات

و قلبی برای به خویش فراخواندن‌ات، به وقت ِ بیداری‌ات…
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
محبوب من

سپیده که سر بزند

شاید در این بیشه زار خزان زده گلی بروید

نظیر آنچه در بهار دلبستگی‌ام رویید

محبوب من

بگذر ز من

ورق بزن مرا و به آفتاب فردا بیندیش


که برای تو طلوع می‌کند
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
مرا نمی‌توان شناخت

بهتر از آن‌که تو شناخته‌ای


چشمان تو

که ما هر دو،

در آن‌ها به خواب فرو می‌رویم

به روشنایی‌های انسانی من

سرنوشتی زیباتر از شب‌های جهان می‌بخشند

چشمان تو

که در آن‌ها به سیر و سفر می‌پردازم

به جان جاده‌ها

احساسی بیگانه از زمین می‌بخشند

چشمان‌ات که تنهایی بی‌پایان ما را می‌نمایانند

آن نیستند که خود می‌پنداشتند

تو را نمی‌توان شناخت

بهتر از آن‌که من شناخته‌ام.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
شب هیچ‌گاه کامل نیست

همیشه چون این را می‌گویم و تاکید می‌کنم

در انتهای اندوه پنجره‌ی بازی هست

پنجره‌ی روشنی.


همیشه رویای شب‌زنده‌داری هست

و میلی که باید بر آورده شود،

گرسنه‌گی‌یی که باید فرونشیند

یکی دلِ بخشنده

یکی دست که درازشده، دستی گشوده

چشمانی منتظر

یکی زندگی

زندگی‌یی که انسان با دیگران‌اش قسمت کند…
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
جلو خودم را نگاه کردم

در جمعیت تو را دیدم

میان گندم‏‌ها تو را دیدم

زیر درختى تو را دیدم.

در انتهاى همه سفرهایم

در عمق همه عذاب‏‌هایم

در خَم همه خنده‏‌ها

سر بر کرده از آب و از آتش،

تابستان و زمستان تو را دیدم

در خانه‌‏ام تو را دیدم

در آغوش خود تو را دیدم

در رؤیاهاى خود تو را دیدم

دیگر ترکت نخواهم کرد
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
شب همیشه به تمامی شب نیست

چرا که من می گویم

چرا که من می دانم

که همیشه

در اوج غم یک پنجره باز است

پنجره ای روشن

و همیشه هست،


رویاهایی که پاسبانی می دهند

آرزویی که جان می گیرد

گرسنگی که از یاد می رود

و قلبی سخاوتمند

و دستی بخشنده

دستی گشوده

و چشم هایی که می پایند

و زندگی

یک زندگی برای با هم بودن همیشه هست…
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم


تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به خاطر بوی لاله‌های وحشی

به خاطر گونه‌ی زرین آفتاب گردان

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده‌ام دوست می‌دارم

تو را برای لبخند تلخ لحظه‌ها

پرواز شیرین خاطره‌ها دوست می‌دارم

تو را به اندازه‌ی همه‌ی کسانی که نخواهم دید دوست می‌دارم

اندازه قطرات باران، اندازه‌ی ستاره‌های آسمان دوست می‌دارم

تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می‌دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به جای همه‌ی کسانی که نمی شناخته‌ام… دوست می‌دارم

تو را به جای همه‌ی روزگارانی که نمی زیسته‌ام… دوست می‌دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می‌شود و

برای نخستین گناه،

تو را به خاطر دوست داشتن، دوست می‌دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی‌دارم، دوست می‌دارم.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
آه ای قلب محزون من

دیدی که چگونه سودا رنگ شعر گرفت

دیدی که جغرافیای فاصله را

چگونه با نوازش نگاهی می شود طی کرد

و نادیده گرفت

دیدی که دردهای کهنه را

چگونه با ترنمی می شود به یکباره فراموش کرد

دیدی که آزادی لحظه ناب سرسپردن است

دیدی که عشق یک اتفاق نیست

قرار قبلی است


مثل یک تفاهم ازلی

از ازل بوده

و تا ابد ادامه خواهد داشت
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
ارشد بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,502
9,773
مدال‌ها
2
این است قانون گرم انسان‌ها

از رز باده می‌سازند

از زغال آتش و

از بوسه‌ها انسان‌ها.


این است قانون سخت انسان‌ها

دست‌ناخورده ماندن

به رغم شوربختی و جنگ

به رغم خطرهای مرگ.

این است قانون دل‌پذیر انسان‌ها

آب را به نور بدل کردن

رویا را به واقعیت و

دشمنان را به برادران.

قانونی کهنه و نو

که طریق کمالش

از ژرفای جان کودک

تا حجت مطلق می‌گذرد
 
بالا پایین