جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء پنجره

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ASHVAN با نام پنجره ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 104 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع پنجره
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
عنوان انشا: پنجره
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
هیاهوی خیابان مرا به سمت پنجره می کشاند تا از آن شاهد جریان زندگی در شهر پر سر و صدا و شلوغ باشم، خیابانی که هر کدام از ما دنبال فرصتی می گردیم تا از دود و دم آن به جایی ساکت و خلوت پناه ببریم تا جسم و روحمان به آرامش برسد.

اول صبح است و با گذشت زمان خیابان رفته رفته شلوغ و شلوغ تر شده و هر لحظه به سر و صدای آن افزوده می شود و صدای بوق ماشین ها که هر کدام می خواهند زودتر از آن یکی به مقصد برسند در شهر می پیچد.

آدم های زیادی در خیابان مشغول رفت و آمد هستند که هر کدام دنبال مشغله و کار خود و تلاش برای زندگی اند ، یک یک آن ها در عالم خود سیر می کنند و دنیای خود را دارند دنیایی که جز خودشان کسی از آن خبر ندارد.

درخت ها به ردیف در کنار خیابان ایستاده اند و دود ماشین ها به سر و صورتشان می خورد و آن ها چاره ای جز ایستادن در جای خود و تماشای رفت و آمد آدم ها و ماشین ها ندارند و حتی دیگر کاری از آن ها هم برای از بین بردن این همه دود و آلودگی بر نمی آید.

خیابان هر روز میزبان تعداد زیادی از آدم ها و ماشین هاست که برای انجام دادن کارهایشان بیرون می آیند، در واقع خیابان است که شاید بیش تر از هر جای دیگر آدم و ماشین می بیند و سنگینی آن ها را احساس می کند.

خانه ها و مغازه ها، با ارتفاع بلند و کوتاه در کنار خیابان ساخته شده اند که هر کدام پنجره ای رو به خیابان دارند و خیابان در وسط آن ها کشیده شده است و همگان را به مقصد می رساند.

با رسیدن غروب شلوغی خیابان به اوج خود می رسد و انگار همه در تکاپوی رفتن به خانه هستند و از سر و صدا و شلوغی خیابان خسته شده اند.

شب هنگام دیگر خیابان کم کم خلوت و خالی از آدم ها و ماشین ها می شود تا شاید در شب کمی روی آرامش را ببیند که البته آن هم گاهی با صدای گوش خراش ماشین یا موتوری که از این خلوت سوء استفاده می کند بهم می ریزد.

خیابان فردا صبح و صبح های دیگر باز شاهد تکرار همه چیز خواهد بود و هیچ وقت از این تکرار رها نخواهد شد این تقدیر ابدی خیابان است.





 
بالا پایین