- Jul
- 1,274
- 3,390
- مدالها
- 7
✅چرا در داستان متوقف می شویم.
علتی که باعث می شود یک نویسنده حرفه ای از نوشتن باز بماند و ادامه ندهد، اینست که به توانایی خود تردید داشته باشند، هر چند مهارت های خود را حفظ کرده باشند. اگر نویسنده ای احساس کند نمی تواند اثری را به پایان برساند، نیمه کاره رها می کند و دست از نوشتن می کشد.
یک نویسنده سه مرحله را طی می کند:
۱_مرحله ی قبل از نوشتن داستان
۲_مرحله ی شروع نوشتن
۳_مرحله ی بعد از اتمام داستان
مرحله قبل از داستان نویسنده یک جرقه در ذهنش ایجاد می شود (بر اثر دیدن یک فرد خاص، یا یک صحنه، یا حادثه، یا کشمکش درونی...) که باعث تشکیل ایده ی داستان می شود.
مثال:
نگاه نیوتن به افتادن سیب از درخت که موجب کشف جاذبه زمین شد.
بوجود امدن ایده داستان بر اساس پلات فرم، نویسنده راوی و زاویه دید مناسب را انتخاب کرده و از یک #عدم_تعادل داستان را شروع می کند.
اگر به مراحل پیش از داستان نگاه ساختاری داشته باشیم، می توان آن را به سه مورد #جرقه/ #درونمایه(تم) و #خلاصه_داستان، تفکیک کرد.
وقتی جرقه و درونمایه ایجاد شوند منجر به طرح می شود.
طرح کلی داستان دو وجه دارد:
۱_وجه درون مایه (تم)
۲_وجه خلاصه داستان
داستان هایی که نیمه تمام هستند معمولا طرح کلی شان دچار مشکل شده که مانع پیشرفت داستان می شود.
این اتفاق به دو دلیل انجام می شود:
۱_طرح کلی داستان، طرح دقیقی نبوده.
۲_نویسنده طرح کلی برای داستانش در نظر نگرفته.
برای شروع داستان حتی اگر طرح کاملی نداشته باشید. ابتدا درون مایه داستان را مشخص کنید. (چه چیزی؟) سپس شخصیت ها، حوادث و عدم تعادل را روی کاغذ پیاده کنید.
#مهمترین مسعله ای که باعث نیمه تمام ماندن داستان می شود این است، که نویسنده تم داستان را فراموش می کند.
تم داستان دو مفهوم دارد:
۱_مفهوم حداقلی
۲_مفهوم حداکثری
مثلا دیدن صحنه ای که باعث بوجود امدن جرقه و ایده ی داستانی شده، یک مفهوم کلی در ذهن و احساس نویسنده ایجاد می کند. (مثل عشق یا نفرت یا بدبینی...)
نویسنده باید در ابتدا این مفهوم دریافتی را به یک جمله معنادار تبدیل کند. مثلا: "عشق رهایی بخش است." یا "عشق باعث بازگشت انسان به وطنش می شود." و....
هر کدام از این مفاهیم وقتی به جمله ی معنادار تبدیل شوند، درون مایه یا تم داستان را می سازند.
درون مایه در داستان مثل یک قطب نما می کند که همه عناصر داستان را جهت می دهد.
جرقه و ایده وقتی با درون مایه هماهنگ شوند طرح کلی داستان شکل می گیرد، که ممکن در میانه ی داستان، به علت بوجود امدن تم های مختلف دیگر، از خاطر نویسنده برود. گم کردن تم داستان سبب رکود داستان می شود.
روح داستان بر اساس تم مشخص می شود. هر چه که تم پیچیده تر باشد، داستان عمیق تر خواهد شد.
برای انتقال تم به طرح کلی داستان، نیاز به فکر و اندیشه بسیار دارد. که در عین پیچیدگی، مفهوم ساده ای را برساند.
✅با این توضیحات این سوال بوجود می اید که ایا داستان نیمه تمام را رها کنیم یا از نیمه تم را تغییر دهیم:
داستان نیمه کاره تم را گم کرده. اگر تم پیدا شود طرح کلی داستان یاداوری می شود. و بر اساس پلات فرم، داستان مرحله به مرحله جلو می رود و جان تازه ای می گیرد.
علتی که باعث می شود یک نویسنده حرفه ای از نوشتن باز بماند و ادامه ندهد، اینست که به توانایی خود تردید داشته باشند، هر چند مهارت های خود را حفظ کرده باشند. اگر نویسنده ای احساس کند نمی تواند اثری را به پایان برساند، نیمه کاره رها می کند و دست از نوشتن می کشد.
یک نویسنده سه مرحله را طی می کند:
۱_مرحله ی قبل از نوشتن داستان
۲_مرحله ی شروع نوشتن
۳_مرحله ی بعد از اتمام داستان
مرحله قبل از داستان نویسنده یک جرقه در ذهنش ایجاد می شود (بر اثر دیدن یک فرد خاص، یا یک صحنه، یا حادثه، یا کشمکش درونی...) که باعث تشکیل ایده ی داستان می شود.
مثال:
نگاه نیوتن به افتادن سیب از درخت که موجب کشف جاذبه زمین شد.
بوجود امدن ایده داستان بر اساس پلات فرم، نویسنده راوی و زاویه دید مناسب را انتخاب کرده و از یک #عدم_تعادل داستان را شروع می کند.
اگر به مراحل پیش از داستان نگاه ساختاری داشته باشیم، می توان آن را به سه مورد #جرقه/ #درونمایه(تم) و #خلاصه_داستان، تفکیک کرد.
وقتی جرقه و درونمایه ایجاد شوند منجر به طرح می شود.
طرح کلی داستان دو وجه دارد:
۱_وجه درون مایه (تم)
۲_وجه خلاصه داستان
داستان هایی که نیمه تمام هستند معمولا طرح کلی شان دچار مشکل شده که مانع پیشرفت داستان می شود.
این اتفاق به دو دلیل انجام می شود:
۱_طرح کلی داستان، طرح دقیقی نبوده.
۲_نویسنده طرح کلی برای داستانش در نظر نگرفته.
برای شروع داستان حتی اگر طرح کاملی نداشته باشید. ابتدا درون مایه داستان را مشخص کنید. (چه چیزی؟) سپس شخصیت ها، حوادث و عدم تعادل را روی کاغذ پیاده کنید.
#مهمترین مسعله ای که باعث نیمه تمام ماندن داستان می شود این است، که نویسنده تم داستان را فراموش می کند.
تم داستان دو مفهوم دارد:
۱_مفهوم حداقلی
۲_مفهوم حداکثری
مثلا دیدن صحنه ای که باعث بوجود امدن جرقه و ایده ی داستانی شده، یک مفهوم کلی در ذهن و احساس نویسنده ایجاد می کند. (مثل عشق یا نفرت یا بدبینی...)
نویسنده باید در ابتدا این مفهوم دریافتی را به یک جمله معنادار تبدیل کند. مثلا: "عشق رهایی بخش است." یا "عشق باعث بازگشت انسان به وطنش می شود." و....
هر کدام از این مفاهیم وقتی به جمله ی معنادار تبدیل شوند، درون مایه یا تم داستان را می سازند.
درون مایه در داستان مثل یک قطب نما می کند که همه عناصر داستان را جهت می دهد.
جرقه و ایده وقتی با درون مایه هماهنگ شوند طرح کلی داستان شکل می گیرد، که ممکن در میانه ی داستان، به علت بوجود امدن تم های مختلف دیگر، از خاطر نویسنده برود. گم کردن تم داستان سبب رکود داستان می شود.
روح داستان بر اساس تم مشخص می شود. هر چه که تم پیچیده تر باشد، داستان عمیق تر خواهد شد.
برای انتقال تم به طرح کلی داستان، نیاز به فکر و اندیشه بسیار دارد. که در عین پیچیدگی، مفهوم ساده ای را برساند.
✅با این توضیحات این سوال بوجود می اید که ایا داستان نیمه تمام را رها کنیم یا از نیمه تم را تغییر دهیم:
داستان نیمه کاره تم را گم کرده. اگر تم پیدا شود طرح کلی داستان یاداوری می شود. و بر اساس پلات فرم، داستان مرحله به مرحله جلو می رود و جان تازه ای می گیرد.