جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

آموزشی چطور از توصیف در داستان‌نویسی استفاده کنیم؟

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزش نقد توسط آرشیت با نام چطور از توصیف در داستان‌نویسی استفاده کنیم؟ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 330 بازدید, 19 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزش نقد
نام موضوع چطور از توصیف در داستان‌نویسی استفاده کنیم؟
نویسنده موضوع آرشیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آرشیت
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
آن عکس تصویر پدربزرگی را نشان می‌دهد که رنگ پوستش از فرط کهنگی کاغذ عکس به زردی کدری بدل شده است. احتمالاً شیشه‌اش آن‌قدر خاک گرفته که چهره‌اش را محو کند. همچون خاطراتی که حالا در پشت آن قاب قدیمی جای گرفته‌اند.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
شاید هم آن ترک مربوط به ترک‌های تونلی بشود که بوی نم می‌دهد و رطوبت. تونلی که کف آن با علف‌های کوتاه پوشیده شده و صدای خش‌خش ناخنی بر دیوارهایش تنت را مورمور می‌کند.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
بله تو کف دستان لرزانت را بر روی دیوارهای منحنی تونل گذاشته‌ای و کورمال‌کورمال به دنبال نور سوسوزنی جلو می‌روی که حالا در پشت آن تپه روشن و خاموش می‌شود‌.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
حواست به من هست؟ یا داری دیالوگ‌های فیلم را می‌نویسی؟ و یا غرق خیالاتی؟ هان؟ نکنه داری عادت‌های عجیب‌وغریب آدم‌های اطرافت را تندتند یادداشت می‌کنی؟
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
بگذار برایت چند نمونه از توصیف در داستان‌نویسی را بیاورم:

«محمود دولت‌آبادی» در کتاب «جالی خالی سلوچ» احساس سرما را نه تنها به ما نشان می‌دهد بلکه آن را برایمان قابل لمس می‌کند
:
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
«انگشت‌هایش از سرما به ناله درآمده‌اند. دست‌ها را زیر بازوهایش فرو برد و بازوها را به پایین فشرد، بعد دست‌هایش را بیرون آورد و به هم مالاندشان.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
اما پنجه‌های خشکیده و یخ‌زده به این چیزها گرم نمی‌شدند. همین قدر پنجه‌ها بسته و باز شوند بس بود. مِرگان چنگ به دستگیرۀ پیمانه انداخت، آن را بر دوش گرفت و پا از خاک سرد و چغر کند.»
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
یا به این نمونه دقت کن که چطور «صادق چوبک» داستانش را آغاز می‌کند:

و حالا دیگر آفتاب پاییزی کم‌کم داشت می‌چسبید. تابستان هُرم و شیرۀ آن را مکیده بود و رنگ و رخش را لیسیده بود و ولش کرده بود. همان چنار و افراهایی که از دیوارهای باغ، ردیف راه افتاده بودند و گرداگرد استخر عظیم آن، به هم رسیده بودند و تابستان یک سکه از نور خورشید را به زمین راه نمی‌دادند؛
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
اکنون رنگ پریده و تنک برگ، خسته و ناکام، زیر زَرَک آفتاب بامدادی پاییزی، کرخت و بی‌حس، به دیوار آسمان لم داده بودند و هرم ولرم آن را مک می‌زدند و توانایی آن را نداشتند که زیر تابش نور بی‌رمق آن چادر برگی پهن کنند.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,242
6,947
مدال‌ها
2
یادت باشد قرار نیست با توصیف در داستان‌نویسی روده‌درازی کرده و از روایت داستان فاصله بگیریم و به حاشیه‌های بی‌ربط و حوصله‌سربر بپردازیم؛ قرار است با توصیف داستانمان را زنده نگه داریم.
 
بالا پایین