- Mar
- 3,230
- 12,541
- مدالها
- 6
درست در لابهلای بلبشوی ذهنی و اضطرابهای به جا مانده از تلخیهای روزگار بود که چیزی خطیر به کلهام خطور کرد. سپس آنقدر در پس ذهنم وول خورد که سرانجام مرا به نوشتن دربارهاش وا داشت.
درحالی که سوختگی مودم مادرمُرده و خرابی موبایل خواهرجان را هضم میکردم، جنازه ماشینلباسشویی بر روی دستانمان افتاد. درست در لحظهای که پاستیلهای رنگارنگ را در گوشۀ لپم نگه داشته بودم و به تماشای سریال آبکی سوپرنچرال نشسته بودم، رخ داد. انگار که همهچیز دستبهدست هم داده بود تا حسابی کفرمان را دربیاورد. همان طور که سایۀ غم بر تن خانه افتاده بود سریال سوپرنچرال را زیرورو کردم. آنقدر آن را چلاندم که انتقامم را از روزگار گرفته و آرام شدم.
درحالی که سوختگی مودم مادرمُرده و خرابی موبایل خواهرجان را هضم میکردم، جنازه ماشینلباسشویی بر روی دستانمان افتاد. درست در لحظهای که پاستیلهای رنگارنگ را در گوشۀ لپم نگه داشته بودم و به تماشای سریال آبکی سوپرنچرال نشسته بودم، رخ داد. انگار که همهچیز دستبهدست هم داده بود تا حسابی کفرمان را دربیاورد. همان طور که سایۀ غم بر تن خانه افتاده بود سریال سوپرنچرال را زیرورو کردم. آنقدر آن را چلاندم که انتقامم را از روزگار گرفته و آرام شدم.