جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء چند انشا درباره ستاره

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Mahi.otred با نام چند انشا درباره ستاره ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 535 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع چند انشا درباره ستاره
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
روی ایوان ایستاده بودم و به اسمان پر ستاره نگاه می‌کردم ، صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ، نردبانی که گوشه حیاط بود تکان میخورد نزدیک تر شدم ولی چیزی نبود ، ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبان بالا روم .


پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبان بلند تر میشد .همانگونه که بی وقفه پله ها را سپری می‌کردم . روی یکی از پله ها متوقف شدم و دستم را دراز کردم تا ستاره‌ای را با دست بگیرم . می‌توانستم حضور گرمای ستارگان را در کنار خود حس کنم .

چند ستاره‌ای کندم و در جیب بلوزم گذاشتم ، با احتیاط پله ها را باز گشتم ، ناگهان پایم به یکی از پله ها گیر کرد و با صدایی محیب به زمین خوردم.

در همین زمان که از ترس جیغ می‌کشیدم مادرم مرا از خواب بیدار کرد . از ترسی که در جان داشتم دست خود را به سمت جیبم بردم اما ستاره‌ای در کار نبود . نفسم را به بیرون دادم و خدارو شکر کردم که همه اتفاقات خواب بود.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
سلام، فکر می کنم همه ی شما مرا می شناسید و بارها مرا دیده اید. شاید تعجب کنید و فکر کنید من با شما شوخی می کنم ولی درست می گویم. شما شب های زیادی مرا در آسمان دیده اید.

آری، من ستاره هستم. ستاره ای درخشان که زیبایی ام چشم ها را به خود خیره می کند. انسان های زیادی مرا دوست دارند و از دیدن من لذت می برند.

من در آسمان زندگی می کنم و از زندگی ام خیلی راضی هستم. اطراف من ستاره های زیادی وجود دارند که من با آن ها دوست هستم و از همنشینی با آن ها لذت می برم.
همانطور که شما از دیدن ما در آسمان لذت می برید و شب های زیادی به آسمان خیره می شوید تا ما ستاره ها را ببینید، ما نیز از دیدن شما لذت می بریم و شب هایی که هوا ابری نیست، به تماشای شما می پردازیم.

از این که می توانم شما را ببینم و از این که شما مرا دوست دارید بسیار خوشحال هستم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
بسیاری از انسان ها با دیدن من شاد شدند، بسیاری شعر سرودند و بسیاری نیز بی تفاوت نگاهشان را از من رد کردند. من برای انسان ها خاطره سازی می کنم.

شب هایی که من در آسمان می درخشم و بعضی افراد با دیدن من به وجد می آیند، می تواند برای آن ها خاطره ی خوبی باشد. حتی شب هایی که بعضی آدم ها خوشحال هستند و با دیدن من لبخند می زنند هم می توانم خاطره ی خوبی برای آن ها بسازم.
اما من نیز با دیدن انشان ها خوشحال می شود. زمانی که کودکی مرا به پدرش نشان می دهد و از پدرش می پرسد: بابا اون چیه اینقدر قشنگه و برق میزنه ؟ و پدرش با لبخند جواب میده: پسر گلم اون یه ستاره ی زیبا و درخشانه، من بسیار شاد می شوم.

زندگی ما ستاره ها با زندگی شما انسان ها همراه است بدون اینکه خودتان متوجه باشید و من از این مسئله لذت می برم.
 
بالا پایین