- Jun
- 104
- 37
- مدالها
- 2

رمان چوب خط اوهام
نویسنده:نرگس عبدی
انتشارات: شقایق
کد کتاب :116165
شابک :978-9642162475
قطع :رقعی
تعداد صفحه :576
سال انتشار شمسی :1402
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :1
خلاصه رمان
تو یه خونوادۀ سنتی باشی، تو نامزدی حامله شی، بعد تازه طرف هم بذاره و بره. خیلی حرفهآ. کی میخواد جواب داداشی که رگ غیرتش باد کرده رو بده؟ بد باهام بازی کرد. میتونست ادامه نده، اما تا حامله کردن من پیش رفت و این شروع ماجرای ماست …
قسمتی از رمان
ترس این کلمه سه حرفی به ظاهر مفلوک؛ بزرگترین قاتل بشریت است من ترسیدم ترسیدم از پس زده شدن ترسیدم از کنار گذاشته شدن. ترسیدم از نقل دهان چوب خط او نام خاله زنکها شدن ترسیدم از ترحم نگاه فامیل ترسیدم و حالا داشتم جزای ترسم را توی حمام خانه برادرم پس میدادم با عقی که زدم دل و روده ام همراه با زرد آب از دهانم بیرون زد کف دستانم را نهاده بودم کف حمام و اشک میریختم به خاطر وضع رقت انگیزم.
از ترس این که کسی صدایم را بشنود به حمام اتاق داداش پناه برده بودم چه باید میکردم با این مهمان ناخوانده ای که باز هم حاصل ترسهایم بود؟ سرم را محکم میان پنجهام فشار دادم و مشت به شکمم کوبیدم گلویم از شدت عق زدنهایم به یک سوزش بی امان دچار گشته بود.
مایع زرد رنگ روی سرامیک زرد رنگ راه گرفته بود و از دریچه حمام پایین میرفت باید هر چه سریع تر اینجا را ترک میکردم دیر رفتنم مصادف میشد با بدبختی هر چه تمام ترم. دیشب داشتم به این میاندیشیدم ده عدد قرص آرامبخش میتواند آرامشی ابدی برایم به ارمغان بیاورد منتها باز هم ترسیدم اصلا مادرم ناف مرا با ترس بریده بود. باز شدن بیهوای ،در حال بدی ام را تکمیل کرد طاها در حالی که صورت در هم کشیده بود قدمی داخل گذاشت …