جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان چوب خط اوهام

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام چوب خط اوهام ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 226 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع چوب خط اوهام
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
1caab09ceec34a34b9e791ce52477226.jpg

رمان چوب خط اوهام
نویسنده:نرگس عبدی
انتشارات: شقایق
کد کتاب :116165
شابک :978-9642162475
قطع :رقعی
تعداد صفحه :576
سال انتشار شمسی :1402
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :1


خلاصه رمان

تو یه خونوادۀ سنتی باشی، تو نامزدی حامله شی، بعد تازه طرف هم بذاره و بره‌. خیلی حرفه‌آ. کی می‌خواد جواب داداشی که رگ غیرتش باد کرده رو بده؟ بد باهام بازی کرد. می‌تونست ادامه نده، اما تا حامله کردن من پیش رفت و این شروع ماجرای ماست …


قسمتی از رمان

ترس این کلمه سه حرفی به ظاهر مفلوک؛ بزرگترین قاتل بشریت است من ترسیدم ترسیدم از پس زده شدن ترسیدم از کنار گذاشته شدن. ترسیدم از نقل دهان چوب خط او نام خاله زنکها شدن ترسیدم از ترحم نگاه فامیل ترسیدم و حالا داشتم جزای ترسم را توی حمام خانه برادرم پس میدادم با عقی که زدم دل و روده ام همراه با زرد آب از دهانم بیرون زد کف دستانم را نهاده بودم کف حمام و اشک میریختم به خاطر وضع رقت انگیزم.

از ترس این که کسی صدایم را بشنود به حمام اتاق داداش پناه برده بودم چه باید میکردم با این مهمان ناخوانده ای که باز هم حاصل ترسهایم بود؟ سرم را محکم میان پنجهام فشار دادم و مشت به شکمم کوبیدم گلویم از شدت عق زدنهایم به یک سوزش بی امان دچار گشته بود.

مایع زرد رنگ روی سرامیک زرد رنگ راه گرفته بود و از دریچه حمام پایین میرفت باید هر چه سریع تر اینجا را ترک میکردم دیر رفتنم مصادف میشد با بدبختی هر چه تمام ترم. دیشب داشتم به این میاندیشیدم ده عدد قرص آرامبخش میتواند آرامشی ابدی برایم به ارمغان بیاورد منتها باز هم ترسیدم اصلا مادرم ناف مرا با ترس بریده بود. باز شدن بیهوای ،در حال بدی ام را تکمیل کرد طاها در حالی که صورت در هم کشیده بود قدمی داخل گذاشت …
 
بالا پایین