جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کبوترهای وحشی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام کبوترهای وحشی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 92 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کبوترهای وحشی
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,338
مدال‌ها
25
کد کتاب :900
مترجم :نیلوفر امن زاده
شابک :978-6008111757
قطع :رقعی
تعداد صفحه :240
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2016
نوع جلد :جلد نرم
سری چاپ :13
معرفی کتاب کبوترهای وحشی اثر ایمی تیمبرلیک
کتاب کبوترهای وحشی، رمانی فوق العاده موفق نوشته ی ایمی تیمبرلیک است که اولین بار در سال 2016 منتشر شد. جورجی در شهر پلاسید به خاطر دو چیز معروف است: استعداد عجیبش در هدفگیری با تفنگ و به زبان آوردن هرچه که در ذهنش می گذرد. اما زمانی که جورجی چیزی که نباید می گفت را می گوید، خواهر بزرگترش، آگاتا از خانه فرار می کند. وقتی کلانتر با جسدی ناشناس که لباس های آگاتا را به تن دارد، به شهر بازمی گردد، همه فکر می کنند که آگاتا قطعاً مرده است. اما جورجی اینطور فکر نمی کند و برای پیدا کردن خواهرش، پا به سفری بسیار هیجان انگیز می گذارد. او برای بازگرداندن آگاتا به خانه از هیچ سرنخ و مدرکی به راحتی عبور نمی کند. اما حتی با عزم جزم و استعداد فوق العاده اش در تیراندازی، جورجی اصلاً کار راحتی برای رویارویی با چیزهایی که در این مسیر خواهد دید، نخواهد داشت.
کتاب کبوترهای وحشی
قسمت هایی از کتاب کبوترهای وحشی (لذت متن)
زندگی با تردید، مثل بودن سنگی در کفشتان است. اگر نمی توانید سنگ را درآورید، مجبورید یاد بگیرید چگونه با وجود آن راه بروید. هیچ راه دیگری هم وجود ندارد.
ماجرا این گونه شروع شد. یادم می آید در هفتم ژوئن 1871 فکرش به سرم زد. این تاریخ توی ذهنم مانده چون روز اولین خاکسپاری خواهرم بود و من می دانستم که این آخرین خاکسپاری اش نیست... به خاطر همین بود که از خانه رفتم. این نسخه ی کوتاه ماجراست. اما مطمئنم ترجیح می دهید به جای نسخه ی کوتاه، نسخه ی طولانی را بشنوید.
پدربزرگ بولت با مردها حرف زد، روی شانه هایشان زد و حتی گاهی خندید. زن ها رفتند سمت مامان. مامان سر تکان داد و دست هایشان را گرفت. من دور شدم و به صدای ریختن خاک توی چاله گوش کردم. اولش سنگ ها روی چوب سخت می افتادند، اما حالا تنها چیزی که می شنیدم، صدای برخورد خاک با خاک بود، سبک و توخالی.
 
بالا پایین