جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتاب آبی‌تر از گناه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Negin jamali با نام کتاب آبی‌تر از گناه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 131 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب آبی‌تر از گناه
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,091
2,383
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,091
2,383
مدال‌ها
2
کد کتاب :13267
شابک :9789643115456
قطع :رقعی
تعداد صفحه :125
سال انتشار شمسی :1399
سال انتشار میلادی :2004
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :9
زودترین زمان ارسال :27 فروردین

برنده ی جایزه ی بهترین رمان سال 1384 از بنیاد گلشیری​

برنده ی جایزه ی بهترین رمان مهرگان ادب 1382​


معرفی کتاب آبی تر از گناه اثر محمد حسینی​

"آبی تر از گناه" یا "ب‍ر م‍دار ه‍لال آن ح‍ک‍ای‍ت س‍ن‍گ‍ی‍ن ب‍ار" اثری است به قلم "محمد حسینی" که "برنده ی جایزه ی بهترین رمان سال 1384 از بنیاد گلشیری" و "برنده ی جایزه ی بهترین رمان مهرگان ادب 1382" شده است.

این اثر که در قالب رمان یا از دید برخی از صاحب نظران، در قالب یک داستان بلند به نگارش درآمده، قصه ای است از یک پسر جوان و شهرستانی، که ماجرای "آبی تر از گناه" را تعریف می کند. قصه حالتی اعتراف گونه دارد و پسر جوان، که راوی داستان است، به تک گویی جهت شرح ماجرا می پردازد. او اعتراف می کند، اما مشخص نیست برای که این اعتراف را انجام می دهد.

پسر جوان که فردی دست و پا چلفتی است، با وجود مخالفت پدر و مادرش به تهران می آید تا کار پیدا کند. شازده ای قجری، او را که یک مصحح است استخدام کرده تا برایش شعرخوانی کند. "آبی تر از گناه" به جز راوی و شازده، شخصیت های دیگری هم دارد که از جمله ی آن ها می توان به همسر شازده، مهتاب، عصمت و دکتر اشاره کرد. قصه از جایی آغاز می شود که عصمت به قتل می رسد و پسرجوان، مظنون به قتل اوست.​

آبی تر از گناه" یا "ب‍ر م‍دار ه‍لال آن ح‍ک‍ای‍ت س‍ن‍گ‍ی‍ن ب‍ار" دارای نثری دلچسب و خیره کننده است و زبانی که "محمد حسینی" برای نگارش اثر به کار گرفته، دارای قدرت کلامی بالا، پیش روندگی مناسب و عاری از هرگونه اطناب است. فضاسازی اثر نیز در کنار گردش و نوع روایت، از ویژگی های مثبت "آبی تر از گناه" بوده که جوایز ارزنده ی ادبی را برای "محمد حسینی" به ارمغان آورده است.​

قسمت هایی از کتاب آبی تر از گناه (لذت متن)

من کسی را نکشته ام. همه اش از همان عکس شروع شد. نمی دانید چه عکس غوغایی بود. رفته بودم برایشان شعر بخوانم. باور کنید قبل از آن عکس برایم یک پیرزن و یک پیرمرد ساده بودند. آخر چند بار بگویم دنبال هیچ چیز نمی گشتم.

اصلا دیگر چیز دندانگیری برایشان نمانده بود تا من دنبالش باشم. البته این ها را هم فقط حدس می زنم. چون خواسته اید می نویسم. وگرنه من فقط می نشستم روی صندلی کنار بالکن. حالا چه کسی می رفت، چه کسی می آمد یا کدامشان چه می گفتند، برایم جذاب نبود. اصلا نگاه نمی کردم.

گوش هم نمی دادم. شازده هم به من چندان اعتماد نداشت. خواهش می کنم اشتباه نکنید، عصمت حتی در همان عکس هم از حالای من بزرگ تر بود. اصلا من، چطور بگویم، مرد نیستم، تمایلی به زن ها ندارم. یک بار یک نفر، نمی دانم چه کسی، یکیشان را بی خبر فرستاده بود سراغم. من تنها زندگی می کنم. پدر و مادرم شهرستانند.

پنج سالی می شود که ندیدمشان. آخرین بار چند ماه بعد از آشنایی با شازده بود. پدرم می گفت: « نوکر نباش، آن هم نوکر این طور آدم ها. » مادرم چیزی نمی گفت. چه داشت که بگوید؟ پیله می کردم تا منجی شود و میانه را بگیرد. می گفت: « پدرت می داند. » می گفتم: « یعنی چی؟ » می گفت: « زشت است، زشت. » بعد قهر کردند و رفتند. نرفتم سراغشان. لابد با خودشان می گفتند: « ناخلف بود، طردش کردیم. » این طوری من هم راحت تر بودم.

آن ها هم راحت تر بودند. بعد، گاهی مادرم زنگ می زد؛ حرف نمی زد، اما از صدای نفس هایش می شناختمش. اما مگر با آن همه سوزنی که به تخم چشم می زدم چقدر دستم را می گرفت. دیگر هم که نمی رفتم تا پدرم پنهانی پاکتی توی کیفم بگذارد. مانده بودم در تنهایی و فقر و بی ک.س وکاری. ناچار بودم. باید می رفتم و شعر می خواندم برایشان، از روی ساعت. انگار که برای خودم می خواندم. شازده اگر بود فقط سعدی می خواندم. حتی شاهنامه را تحمل نمی کرد.​
 
بالا پایین