جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب آدمیان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ با نام کتاب آدمیان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 182 بازدید, 5 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع کتاب آدمیان
نویسنده موضوع ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ℳ𝒶𝓈ℴ𝓊𝓂ℯℎ
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
نام کتاب:‌ آدمیان

نویسنده: زویا قلی‌پور
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
معرفی کتاب آدمیان
کتاب آدمیان، به قلم زویا قلی‌پور، روایتگر رنج و تنهایی انسان‌هاست. نویسنده در این اثر که مجموعه‌ای از یازده داستان کوتاه است، به سراغ تنهاییِ آدمی رفته؛ احساسی درونی که منشأ بسیاری از دردها و بیماری‌های روانی است. احساس تنهایی رنج‌های عظیمی بر انسان تحمیل می‌کند و راه نجات، تنها این است که انسان پناه انسان باشد. قلی‌پور در این کتاب به‌خوبی توانسته رنج تنهایی را به تصویر بکشد و نشان دهد انسان‌ها تا چه اندازه می‌توانند بر زندگی یکدیگر اثرگذار باشند. محتوای این داستان‌ها در ظاهر جدا از هم، اما دارای رشته‌ی اتصالی است که همه‌ی این یازده داستان را به یکدیگر وصل می‌کند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
در بخشی از کتاب آدمیان می‌خوانیم
این بار بی اراده. برگشت کوچه تاریک شده بود. در انتهای کوچه تیر چراغ برق با نور کم سو و بی رمق و زرد رنگش فقط کنار خودش را روشن می‌کرد. چشمانش را تنگ کرد تا بهتر ببیند. چند بار چشمانش را بست و باز کرد تا اشک پرده نشود؛ سردی هوا به هر دم و باز دم، گونه‌ها، نوک بینی و چانه لرزانش را مورد هجوم و سایش قرار می‌داد. با دقت نگاه کرد. هیچ ک.س نبود. قلبش ایستاد؛ تمام امیدش خاکستر شد و فرو ریخت دوباره چشم چپ پیش دستی کرد. پاهایش محو شده بودند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
چند قدم مانده بود به خانه، نفهمید چه زمانی آن چند قدم را طی کرد. روبه روی در خانه بود؛ کلید را در دستش فشار می‌داد بالا را نگاه کرد؛ طبقه سوم لعنتی چراغش روشن بود دیر شده بود؛ او زودتر به خانه رسیده بود. آماده شد برای کشمکشی نفرت انگیز و تکراری.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,496
986
مدال‌ها
2
امیدوارم لذت ببرید💫
 
بالا پایین