جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب آرزوهای بزرگ

  • نویسنده موضوع کاربر حذف شده 4468
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتابخانه توسط کاربر حذف شده 4468 با نام کتاب آرزوهای بزرگ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 208 بازدید, 2 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته کتابخانه
نام موضوع کتاب آرزوهای بزرگ
نویسنده موضوع کاربر حذف شده 4468
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کاربر حذف شده 4468
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده 4468

مهمان
12225.jpg
کتاب آرزو های بزرگ
نویسنده: چارلز دیکنز
مترجم: شکوفه اخوان
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده 4468

مهمان
چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی است که در ۱۸۷۰ دار فانی را وداع گفت. او در خانواده ای فقیر متولد شد و از همان سن کم، کمک خرج خوانواده بود، به همین دلیل داستان هایی از دیکنز که قهرمان آن کودک و نوجوانی فقیر باشد جذابیت بیشتری برای خواننده دارد.
 
ک
موضوع نویسنده

کاربر حذف شده 4468

مهمان
در این کتاب می خوانیم …

یک لحظه تونستم، چشم از عمو بردارم. در تمام این مدت، دودستی پایه میز را چسبیده بودم. اون بیچاره لیوانشو تو روشنائی می گرفت، می بوئید و بالاره با بی میلی خورد. ناگهان، بدون این که صحبت بکنه در بهت فرو رفت. چند دفعه به این طرف و اون طرف برگشت و ناگهان، از جا برخاست و باشتاب به طرف در رفت و بعد از مدتی برگشت. در حالی که سرفه های دردناکی می زد، صورتش حالت عجیب و وحشتناکی پیدا کرده بود. به راحتی می شد پی برد که منگ شده بود.
*
بعد از ظهر سرد و مرطوبی است که هوا رو به تاریکی می رفت. در یک لحظه پی بردم که این محل پرگرد و غبار که با علف های هرز پوشیده شده، جائی جز قبرستان نیست، حائی که پدر و مادر و پنج برادر کوچکم، در آنجا به خاک سپرده شده بودند. محل بی سکنه کنار قبرستان، باتلاق و کمی پائین تر، رودخانه و دورتر از آن، جائی که باد از آن سو می وزید، دریا واقع شده بود. پسر کوچکی که مدت طولانی، در آنجا وحشت زده به اطراف می نگریست و گریه می کرد، پیپ بود.
 
بالا پایین