جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی کتاب کتاب بازها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط دختر خوب با نام کتاب بازها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 153 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب بازها
نویسنده موضوع دختر خوب
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط دختر خوب
موضوع نویسنده

دختر خوب

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,625
40,504
مدال‌ها
25
کتاب بازها

کد کتاب :896
مترجم :امین توکلی
شابک :978-600-8111-94-8
قطع :رقعی
تعداد صفحه :336
سال انتشار شمسی :1403
سال انتشار میلادی :2015
نوع جلد :جلد نرم
سری چاپ :101


معرفی کتاب بازها اثر جنیفر چمبلیس برتمن
رمان کتاب بازها، کتابی نوشته ی جنیفر چمبلیس برتمن است که اولین بار در سال 2015 منتشر شد. بهترین چیز درباره ی رفتن به سان فرانسیسکو برای امیلیِ دوازده ساله، این است که گریسون گریسولد در این شهر زندگی می کند. گریسولد، ناشر کتاب و خالق یک بازی آنلاین بسیار پرطرفدار است؛ در این بازی، کتاب هایی در سراسر کشور مخفی شده اند و سرنخ های پیدا کردن آن ها با حل معماهایی به شرکت کننده داده می شود. اما زمانی که امیلی به سان فرانسیسکو می رسد، درمی یابد که گریسولد مورد تهاجم قرار گرفته و اکنون در کما به سر می برد. علاوه بر این، هیچکس از بازی جدیدی که قرار بود به زودی توسط گریسولد عرضه شود، هیچ اطلاعاتی ندارد. با گذشت داستان، امیلی و دوست جدیدش، جیمز، کتاب عجیبی را پیدا می کنند که به احتمال زیاد، اثر خودِ گریسولد است و ممکن است دربردارنده ی تنها نسخه از بازی جدید و اسرارآمیز او باشد. امیلی و جیمز تلاش می کنند تا هر چه سریعتر با حل معماهای این کتاب به راز اصلی آن پی ببرند، قبل از این که عاملین حمله به گریسولد، به سراغ آن ها نیز بروند.


قسمت هایی از کتاب بازها (لذت متن)
زن پرسید: «راستی واقعیت داره؟ دارید روی یه بازی دیگه هم کار می کنید؟« آقای گریسولد در جواب، زیپ خیالی روی لب هایش را کشـید و به زن چشـمکی زد. بعد در حالی که سوت می زد و نوک عصایش را روی پیاده روی آجری می کوبید، دوباره از میان انبوه عابران پیاده به راهش ادامه داد و اصلا حواسش به دو مردی نبود که تعقیبش می کردند.
آن همه زحمتی که کشیده بود، تمام برنامه هایش، همه چیز سـر جایش بود، ولی بدون کتاب حشره ی طلایی، بازی اش شروع نمی شـد و گنج گرانبها و کم نظیرش هیچوقت کشف نمی شـد. او با تمام وجود آرزو کرد فرد شایسـته ای کتابش را پیدا کند. کسی که وقت بگذارد تا رازهایی را که درون آن است، کشف کند و قدر آن ها را بداند.
منفی بافی، هیچوقت دوست هیچکس نبوده است.
 
بالا پایین