درون دیوارهای قبر، یتیم خانهای که نیکا در آن بزرگ شده است، داستانها و افسانه ها همیشه با نور شمع نقل شده است. معروفترین آن سازنده اشک است، صنعتگری مرموز با چشمانی به زلال شیشه، که مجرم جعل همه ترسها و نگرانیهایی است که در قلب انسانها وجود دارد. اما در سن هفده سالگی، زمان آن فرا رسیده است که نیکا داستانهای غم انگیز دوران کودکی را پشت سر بگذارد. در واقع بزرگترین رویای او در شرف تحقق است. ملیگان مراحل فرزندخواندگی را آغاز کردهاند و آمادهاند تا خانواده ای را که همیشه میخواست به او بدهند.