- Jan
- 956
- 3,349
- مدالها
- 2
معرفی کتاب تو تنها نیستی
جکلین وودسن در کتاب تو تنها نیستی آرزوی قدیمی بچهها را برآورده میکند: یک کلاس بدون معلم که دانشآموزان میتوانند در آن از هر موضوعی که دوست دارند صحبت کنند! این ایده خلاقانه پایه داستانی متفاوت درباره نقش دوستی و اعتماد در زندگی است که توانسته در لیست پرفروشترین آثار نیویورکتایمز قرار گرفته و نامزد دریافت جوایز معتبری مانند کتاب منتخب کراکوس باشد.
درباره کتاب تو تنها نیستی:
جکلین وودسن در کتاب تو تنها نیستی کلاسی را خلق کرده که دانشآموزان بسیاری آرزوهای آن را داشتند: زنگی برای حرف زدن! داستان از اینجا شروع شد که خانم لاورن از شش دانشآموز خواست تا همدیگر را در کلاس هنر ملاقات کنند. البته آنها قبلاً همدیگر را میشناختند، اما این بار قرار نبود از ریاضی، علوم یا ادبیات حرف بزنند. راستش حتی قرار نیست تمرین هنری انجام دهند. تکلیف آنها فقط یک چیز است: حرف بزنید! این تکلیف بچهها را گیج کرد، چون هیچ موضوع مشخصی وجود نداشت اما جلسات هفتگی کلاس هنر خیلی زود به پناهگاه تبدیل شد، به مکانی امن برای گفتن حرفهای نگفته و شنیدن حرفهای شنیده نشده ...
این شش دانشآموز هر کدام به شکلی با مشکلات زندگی درگیر هستند، اما نمیتوانند یا نمیخواهند از کسی کمک بگیرند. زنگ کلاس هنر فرصتی است تا بچهها بتوانند از احساساتشان درباره فوت مادر، به زندان افتادن پدر و مواجه شدن با مفهوم نژادپرستی صحبت کنند. به لطف توجه و درایت معلم، حالا آنها محرم اسرار همدیگر هستند و بعد از هر جلسه با قلبی آسوده از کلاس خارج میشوند. کتاب تو تنها نیستی (Harbor Me) داستانی زیبا درباره قدرتی است که تجربه اعتماد و همدلی به افراد هدیه میدهد. زندگی این شش نوجوان بعد از شروع جلسات هفتگی تغییر میکند و احتمالا شما هم مانند خوانندگان بسیاری آرزو میکنید کاش مدرسهتان کلاسی برای صحبت کردن داشت!
کتاب تو تنها نیستی مناسب چه کسانی است؟
این اثر ارزشمند برای نوجوانان نوشته شده اما مطالعه آن به همه معلمان و مسئولین مدارس نیز توصیه میشود.
در بخشی از کتاب تو تنها نیستی میخوانیم:
آن روز صبح، وقتی خانم لاورن داشت با استبان دربارهی پدرش حرف میزد، من یاد پدر خودم افتادم، یاد دستبندها، یاد همهی پدرهایی افتادم که یکی آنها را گرفت، یاد عموهایی که برای کمک آمدند و مادرهایی که رفتند. حالا خاطرهاش بیشتر شبیه سایه شده؛ تصویر دستهای رنگپریدهی پدرم، آویزان از دستبندهای نقرهای. پلیسها سرش را هُل دادند پایین و او را سوار ماشین پلیس کردند. عمو آمد سمتم و بغلم کرد. سه سالم بود.
اولش که عمو آمد با من زندگی کند، ترسیدم. یکجور ترسِ گنگ و مبهم همهی وجودم را فرا گرفته بود. هر وقت سر ِکلاس میروم توی خودم، خانم لاورن دلیلش را میفهمد. آن روز صبح وقتی استبان را نگاه میکردم، همان ترس را احساس کردم که نزدیک میشد تا پیدایم کند، هر دویمان را پیدا کند.
خیره شدم به استبان. میخواستم همان علامت را به استبان بدهم (علامتی که انگشت کوچکم سمت او و شستم به سمت خودم است). میخواستم بگویم میدونم چه حسیه، استبان. من هم یه روزی همین شکلی بیرون پنجره رو نگاه کردم.
خانم لاورن از پیش استبان برگشت و بهمان گفت هر ک.س کتابش را آرام بخواند. کتابهایمان را از کیفمان درآوردیم و باز کردیم، ولی نمیدانم هیچکداممان یک کلمه هم از کتاب خواندیم یا نه. انگار کل دنیا دهان باز کرد، انگار میخواست ما را قورت بدهد. صدایش را شنیدم که به خانم لاورن گفت: «میترسم. خیلی، خیلی میترسم.»
جکلین وودسن در کتاب تو تنها نیستی آرزوی قدیمی بچهها را برآورده میکند: یک کلاس بدون معلم که دانشآموزان میتوانند در آن از هر موضوعی که دوست دارند صحبت کنند! این ایده خلاقانه پایه داستانی متفاوت درباره نقش دوستی و اعتماد در زندگی است که توانسته در لیست پرفروشترین آثار نیویورکتایمز قرار گرفته و نامزد دریافت جوایز معتبری مانند کتاب منتخب کراکوس باشد.
درباره کتاب تو تنها نیستی:
جکلین وودسن در کتاب تو تنها نیستی کلاسی را خلق کرده که دانشآموزان بسیاری آرزوهای آن را داشتند: زنگی برای حرف زدن! داستان از اینجا شروع شد که خانم لاورن از شش دانشآموز خواست تا همدیگر را در کلاس هنر ملاقات کنند. البته آنها قبلاً همدیگر را میشناختند، اما این بار قرار نبود از ریاضی، علوم یا ادبیات حرف بزنند. راستش حتی قرار نیست تمرین هنری انجام دهند. تکلیف آنها فقط یک چیز است: حرف بزنید! این تکلیف بچهها را گیج کرد، چون هیچ موضوع مشخصی وجود نداشت اما جلسات هفتگی کلاس هنر خیلی زود به پناهگاه تبدیل شد، به مکانی امن برای گفتن حرفهای نگفته و شنیدن حرفهای شنیده نشده ...
این شش دانشآموز هر کدام به شکلی با مشکلات زندگی درگیر هستند، اما نمیتوانند یا نمیخواهند از کسی کمک بگیرند. زنگ کلاس هنر فرصتی است تا بچهها بتوانند از احساساتشان درباره فوت مادر، به زندان افتادن پدر و مواجه شدن با مفهوم نژادپرستی صحبت کنند. به لطف توجه و درایت معلم، حالا آنها محرم اسرار همدیگر هستند و بعد از هر جلسه با قلبی آسوده از کلاس خارج میشوند. کتاب تو تنها نیستی (Harbor Me) داستانی زیبا درباره قدرتی است که تجربه اعتماد و همدلی به افراد هدیه میدهد. زندگی این شش نوجوان بعد از شروع جلسات هفتگی تغییر میکند و احتمالا شما هم مانند خوانندگان بسیاری آرزو میکنید کاش مدرسهتان کلاسی برای صحبت کردن داشت!
کتاب تو تنها نیستی مناسب چه کسانی است؟
این اثر ارزشمند برای نوجوانان نوشته شده اما مطالعه آن به همه معلمان و مسئولین مدارس نیز توصیه میشود.
در بخشی از کتاب تو تنها نیستی میخوانیم:
آن روز صبح، وقتی خانم لاورن داشت با استبان دربارهی پدرش حرف میزد، من یاد پدر خودم افتادم، یاد دستبندها، یاد همهی پدرهایی افتادم که یکی آنها را گرفت، یاد عموهایی که برای کمک آمدند و مادرهایی که رفتند. حالا خاطرهاش بیشتر شبیه سایه شده؛ تصویر دستهای رنگپریدهی پدرم، آویزان از دستبندهای نقرهای. پلیسها سرش را هُل دادند پایین و او را سوار ماشین پلیس کردند. عمو آمد سمتم و بغلم کرد. سه سالم بود.
اولش که عمو آمد با من زندگی کند، ترسیدم. یکجور ترسِ گنگ و مبهم همهی وجودم را فرا گرفته بود. هر وقت سر ِکلاس میروم توی خودم، خانم لاورن دلیلش را میفهمد. آن روز صبح وقتی استبان را نگاه میکردم، همان ترس را احساس کردم که نزدیک میشد تا پیدایم کند، هر دویمان را پیدا کند.
خیره شدم به استبان. میخواستم همان علامت را به استبان بدهم (علامتی که انگشت کوچکم سمت او و شستم به سمت خودم است). میخواستم بگویم میدونم چه حسیه، استبان. من هم یه روزی همین شکلی بیرون پنجره رو نگاه کردم.
خانم لاورن از پیش استبان برگشت و بهمان گفت هر ک.س کتابش را آرام بخواند. کتابهایمان را از کیفمان درآوردیم و باز کردیم، ولی نمیدانم هیچکداممان یک کلمه هم از کتاب خواندیم یا نه. انگار کل دنیا دهان باز کرد، انگار میخواست ما را قورت بدهد. صدایش را شنیدم که به خانم لاورن گفت: «میترسم. خیلی، خیلی میترسم.»