کد کتاب : | 28417 |
شابک : | 978-9643623203 |
قطع : | جیبی |
تعداد صفحه : | 441 |
سال انتشار شمسی : | 1401 |
نوع جلد : | زرکوب |
سری چاپ : | 70 |
زودترین زمان ارسال : | 7 فروردین |
کد کتاب : | 1378 |
شابک : | 978-6220109945 |
قطع : | رقعی |
تعداد صفحه : | 410 |
سال انتشار شمسی : | 1400 |
نوع جلد : | زرکوب |
سری چاپ : | 64 |
زودترین زمان ارسال : | 7 فروردین |
معرفی کتاب:
کتاب جای خالی سلوچ، رمانی نوشته ی محمود دولت آبادی است که اولین بار در سال 1979 انتشار یافت. این رمان فوق العاده زیبا و شکوهمند که بدون تردید در زمره ی مهمترین آثار در ادبیات مدرن ایران قرار می گیرد، به تلاش ها و سختی های بی پایان زنی فقیر می پردازد که پس از ناپدید شدن ناگهانی و بدون توضیح همسرش سلوچ، به همراه فرزندانش در روستایی دورافتاده در ایران زندگی می کنند. این کتاب با نثر شاعرانه و در عین حال بی پرده ی دولت آبادی، فراز و نشیب های زندگی شخصیتی را روایت می کند که مجبور است با تمام توان، با فساد سیاسی، استبداد و فقر موجود در دنیای پیرامون خود دست و پنجه نرم کند. این زن، هم عاشق سلوچ است و هم به خاطر غیبت ناگهانی شوهرش، از او بسیار عصبانی است. کتاب جای خالی سلوچ، با هنر و زیبایی هر چه تمام تر، جامعه ای را به تصویر می کشد که میان گذشته و آینده گیر افتاده است؛ گذشته و آینده ای که توسط بی عدالتی و زورگویی، گروگان گرفته شده اند.
بیوگرافی نویسنده:
محمود دولت آبادی، زاده ی 10 مرداد 1319، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس برجسته ی ایرانی است.دولت آبادی در روستای دولت آباد سبزوار متولد شد. او پس از پایان تحصیلات ادلیه در روستا، به سبزوار رفت و به مشاغل گوناگونی روی آورد. دولت آبادی سپس به مشهد رفت و آنجا با سینما و نمایش آشنا شد. او در سال 1338 به تهران نقل مکان کرد و یک سال بعد در تئاتر پارس مشغول کار شد. دولت آبادی از ابتدای دهه چهل خورشیدی در کلاس های نمایشی شرکت کرد و بازیگر نمایش شد. او در همین زمان، به تدریج به نوشتن نیز روی آ...
چنانچه تمایل دارید اطلاعات بیشتری در مورد زندگی این نویسنده داشته باشید، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
بیوگرافی محمود دولتآبادی
بخشهایی از این کتاب فوقالعاده:
۱- آدم درد را از یاد می برد، اما خطر نزول درد را هرگز!
بخشهایی از این کتاب فوقالعاده:
۲- زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو، نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه می توانی قلبت را دور بیاندازی. زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیاندازی. قلبت را چگونه دور می اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.🌟
بخشهایی از این کتاب فوقالعاده:
۳- آیا باور کردنی است که زمین و زمان در یک آن بایستد؟ نه! بازتاب پندار، گاه در آدمیزاد این وهم را ایجاد می کند. و این همان دمی است که پیوند تو با دنیا به سر مویی بسته است. تا جدا شدن، دمی باقی است! این است که در اوج گداختن، احساس سکون داری. سکون تمام. اما زمان نایستاده است.
دیدگاه خوانندگان را مطالعه فرمایید:
🌟👇
۱- جای خالی سلوچ کتابی است که با خواندن هر صفحه آن سوهانی بر روح خواننده کشیده میشود رمانی است بیانگر درد ورنج انسانی ونماد اکثر روستاهای ایران ،زنانی زحمتکش و کودکانی که همراه پدرومادر بارفقررا بدوش میکشند.
۲- روایتی پر کشش خواندنی و اثر گذار از موقعیت زن در یک جامعه مرد سالار.
۳- جای خالی سلوچ روایت گر روستایی ست کویری،خشک،بی نعمت و بی برکت با مردمانی فقیر،طماع،حریص و نامهربان..بر خلاف نام کتاب جای خالی سلوچ داستان سلوچ نیست.داستان خانواده اوست در غیاب او. زیبا و قوی نگارش شده بود. و زیباترین کلمات به یاری قصه اومده بودن.
۴- چقد زیبا و تلخ، پر از جملات خارق العاده و دلنشین، اگه میخاین فقط یه کتاب تو زندگیتون بخونین همین کتابه.
۵- تلخ ، کوبنده ، سخت. چقدر خانواده اهمیت دارد و چقدر پدر...
۶- رمان از جایی شروع میشه که سلوچ بی خبر رفته و مِرگان(همسرش) و عباس، اَبراو، هاجر رو تو روستای زمینج تنها گذاشته. مرگان بعد از رفتن همسرش میخواد هرطور که شده خانواده رو دور هم نگه داره و اجازه نده خانواده از هم بپاشه. تمام مردم روستای زمینج در فقر و نداری به سر میبرن و تنها دغدغهشون سیر کردن شکمشون هست. چطور مرگان در یک جامعه مردسالار شکم بچه هاشو سیر کنه؟ جامعه ای که هیچ ارزشی برای زن قائل نیستن؟ داستان جامعه ای رو نشون میده که زنانش همه وابسته به مردا هستن و با امر و نهی اونا زندگی میکنن. دست درازی، کودک همسری، اذیت و آزار جسمی و روحی و... تمام اینا مشکلاتیه که زنان باهاشون مواجه هستن و در برابرش سکوت میکنن.
۷- داستان غم انگیزه ولی مفاهیم قشنگی رو بیان میکنه، حتما کتاب رو بخونین، یه تیکه از کتاب رو براتون مینویسم : بی کار سفره نیست و بی سفره، عشق. بی عشق سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست، خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه میشود، تناس بر لبها میبندد، روح در چهره و نگاه در چشمها میخشکد، دستها در بیکاری فرسوده میشوند و بیل و منگال و دسنکاله و علفتراش در پس کندوی خالی ، زیر لایه ضخیمی از غبار پنهان میکند.
۸- نویسنده دستت رو میگیره و با خودش تو رو میبره به قعر داستان..سختی هایی که یک زن تنها در زندگی میتونه داشته باشه توی این کتاب به زیبایی تمام توصیف شده..رنج هایی که در طول زندگی میکشه جوری توصیف شدن که برای خواننده قابل لمسه. و در نهایت این رنج چیزی از یک زن نمیگذارد جز وهم و خیال...
۹- من واقعا عاشق این روایت و داستانم ، باهاش هزاران بار بغض کردم . اینکه چقدر مردمان روستا آدمهای ساده و بی شیله پیله ای هستند تا اینکه همچنان هم میتونن حسابی بی وجدان باشن یه سری از آدمها :")
۱۰- در این کتاب با زندگی مردم یک روستا آشنا میشوید و توصیفات کتاب آنقدر قوی و پررنگ است که انگار شما هم دارید با آنها زندگی میکنید.
۱۱- داستانی درباره یک خانواده روستایی که چگونه بر اثر فقر از هم میپاشد. تلاشها و مرارتهای این خانواده به خصوص مرگان ( همسر سلوچ) به خوبی توصیف میشه و این داستان را تبدیل به یک داستان فوق العاده میکنه.
۱۲- بسیار متن زیبا و تاثیرگذار و دارای روایت منسجم.داستانی داره که انگار همه مون میتونیم اونو درک کنیم.