جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتاب جغد‌ها آمده‌اند ما را ببرند!

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Meliss با نام کتاب جغد‌ها آمده‌اند ما را ببرند! ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 253 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع کتاب جغد‌ها آمده‌اند ما را ببرند!
نویسنده موضوع Meliss
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Meliss
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
معرفی کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند
با رونالد ال. اسمیت همراه باشید تا در کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند، «سایمون» بازیگوش و کنجکاو را به شما معرفی کند. پسر نوجوانی که عاشق کتاب‌های فانتزی و غوطه خوردن در رویا و خیال‌پردازی است. او که مانند خیلی از هم‌سالانش به داستان‌های عجیب و ماجراهای موجودات بیگانه علاقه دارد، ناگهان خودش نیز توسط همین موجودات ربوده می‌شود! برای اینکه ببینید آیا ادعای سایمون حقیقت دارد یا فقط نتیجه‌ی رویاپردازی‌های اوست، این داستان علمی و تخیلی را از دست ندهید.

درباره‌ی کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند
سایمون قهرمان کنجکاو این داستان است که به بازی‌های کامپیوتری و رمان‌های تخیلی عشق می‌ورزد. با این حال، در مدرسه با هم‌کلاسی‌هایش رابطه‌ی خوبی ندارد، تا جایی که آن‌ها به او زور می‌گویند و مجبورش می‌کنند کارهایی را انجام دهد که هرگز دوست ندارد. در خانه هم پدر به خاطر افکار و خیال‌پردازی‌های خاص سایمون، او را مسخره کرده و به این پسرک بازیگوش می‌خندد. خب، مثل اینکه وضع خانه و مدرسه اصلاً دلچسب نیست!

این نوجوان دوازه‌ساله همواره خود را با داستان‌های تخیلی درمورد موجودات فضایی یا همان «خاکستری»‌ها سرگرم می‌کند و گاه آن‌قدر در خیالاتش غرق می‌شود که وحشت سراپایش را فرا می‌گیرد؛ به حدی که از شنیدن صدای جغدها در شب، از ترس به خودش می‌لرزد. این خیالات ترسناک ادامه پیدا می‌کند تا وقتی که سایمون می‌بیند، این اتفاقات هولناک از دنیای خیالی فراتر رفته‌اند و دارند زندگی واقعی او را هم درگیر خود می‌کنند.

رونالد ال. اسمیت (Ronald L. Smith) در کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند (The owls have come to take us away)، داستانی مهیج و ترسناک آفریده که نوجوانان مشتاق رمان‌های علمی و تخیلی را مسحور خود می‌کند. قهرمان داستان مانند بسیاری از کودکان و نوجوانان به نجوم و موجودات فضایی علاقه‌مند است و فانتزی‌های جذابی را درمورد آدم‌فضایی‌ها در ذهن خود می‌سازد. البته این بچه‌ی بازیگوش یک تفاوت اساسی با سایر کودکان و نوجوانان دارد: اینکه قرار است واقعاً با موجودات فضایی روبه‌رو شود.

وقتی سایمون به همراه پدر و مادرش به گردش می‌رود و در اردوگاه چادر می‌زند، به اتفاق عجیبی پی می‌برد. او متوجه می‌شود که در حالت بی‌هوشی خاکستر‌ی‌ها به سراغش آمده‌اند و او را ربوده‌اند. خاکستری‌ها موجوداتی هستند که با دزدیدن انسان‌ها، قصد دارند تا آزمایش‌هایی را روی آن‌ها انجام دهند و وقتی هم آزمایش‌هایشان به اتمام رسید، فرد ربوده‌شده را به جای اول خود برمی‌گردانند. اکنون سایمون هم چنین احساسی دارد. او فکر می‌کند توسط خاکستری‌ها دزدیده و سپس بازگردانده شده است.

سایمون برای حل مشکلی که پیش آمده تصمیم می‌گیرد، افکارش را با پدر و مادرش در میان بگذارد اما آن‌ها به حرف سایمون توجهی ندارند و تصور می‌کنند این ماجرا هم یکی از قصه‌های خیالی‌ست که فرزندشان از خودش ساخته. با‌این‌حال، سایمون تسلیم نمی‌شود. او با اینکه به‌شدت ترسیده اما می‌خواهد هر طور شده از این ماجرا سر دربیاورد و ببیند که آیا موجودات بیگانه به سراغش آمده‌اند یا تنها دچار توهم شده است.

کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند برای چه کسانی مناسب است؟
نوجوانانی که به رمان‌های علمی-تخیلی و فانتزی علاقه دارند، کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند را از دست ندهند؛ به‌خصوص اگر به هیجان و کمی ماجراجویی هم علاقه‌مند هستند.

در بخشی از کتاب جغدها آمده‌اند ما را ببرند می‌خوانیم
اگرچه این سفر ماجراجویی بزرگ بابا بود، یک اردوی واقعی نبود. اینجا یکی از اردوگاه‌هایی بود که نقاطی را در آن برای مردم مشخص می‌کردند تا آنجا چادر بزنند. اگر اتفاقی می‌افتاد یا نیاز داشتید از دست‌شویی‌ استفاده کنید یا حتی یک قوطی سودا بخرید، چند قدم پیاده بیشتر راه نبود. اما من نمی‌توانستم این را به بابا بگویم. او فکر می‌کند خیلی ماجرا جدی است. حتی یک چاقوی تاشو هم به کمربندش بسته است.

بابا ما را به داخل جنگل برد. خیلی هم از محل پارک ماشین دور نشدیم. آنجا چادر را برپا کردیم؛ ابتکار عنکبوت‌مانندی از سرِهم‌ کردن تیرک‌ها و طناب‌ها. من به‌راحتی میخ‌های چوبی را با چکش در زمین نرم کوبیدم و بابا هم با نیشخندی کارم را تأیید کرد. فکر کنم داشتم مردانه رفتار می‌کردم؛ او هم خوشش آمد. بابا، گنده و قوی است. دست‌ها و پاهایش هم حسابی عضلانی هستند. ساق پاهایش شبیه یک طالبی است که از وسط نصف شده باشد. مامان خیلی از من بلندتر نیست. چشم‌های قهوه‌ای زیبایی دارد و یک بینی کشیده. مردم می‌گویند بینی من هم عین بینی اوست. یک ‌بار به من گفت خیلی دلش می‌خواست یک هنرمند بشود؛ ولی بعد از ازدواجش با بابا و به دنیا آوردن من، دیگر مثل قدیم دستش به نقاشی یا طراحی نمی‌رفت. از شنیدنش حس بدی به من دست داد.

بابا می‌گوید مامان خیلی لی‌لی به لالای من می‌گذارد؛ ولی او گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. مهم نیست چه مشکلی برایم پیش آمده باشد، مامان همیشه هوای من را دارد. وقتی هنوز خیلی کوچک بودم، از مامان پرسیدم چرا تو سیاه‌پوستی و بابا سفیدپوست؟ او جواب داد که اولش همه‌ در درون، شبیه هم بودند، اما وقتی بزرگ شدند، یاد گرفتند از هم متنفر شوند.
 
بالا پایین